«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مقدّمه

«إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ أَلَّا تَخَافُوا وَ لَا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ فِی الْآخِرَهِ وَ لَکُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ * نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ * وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صَالِحًا وَ قَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ[۲]»؛ شهادت شهدای عزیز که شهادت این‌ها بحمدالله اُمید به شهادت را در ما نیز بالا می‌برد و گاهی هم می‌بینید دَربی باز می‌شود و این خلعت نصیب ما نیز می‌شود. دَرب شهادت بسته نشده است. بحمدالله همچنان کسانی که مشمول لُطف خداوند متعال قرار می‌گیرند، به مَسلخ شهادت کشیده می‌شوند و با چهره‌ی گُلگون و خونین خدای خودشان را ملاقات می‌نمایند.

«شهید مطهری» (اعلی الله مقامه الشریف) همواره به دنبال هدایت جوان‌ها بودند

در میان شهدا به همان صورتی که پیامبران الهی (سلام الله علیهم اجمعین) «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ[۳]» می‌باشند و در یک درجه نیستند، شهدا نیز در یک درجه نیستند. یکی از عزیزان‌مان که معمولاً رویاهای مُبشّرات دارد، در مورد این شهدای گُمنامی که بحمدالله در کنار حوزه‌ی علمیه پَرچم‌دار و عَلمدار هستند، می‌گفتند که دیدم که این دو شهید در یک مقام نبودند و یکی از آن‌ها بالاتر از دیگری بود؛ ولی نور بودند و از این‌که در کنار طلبه‌ها هستند و طلّاب به آن‌جا مراجعه می‌نمایند، خوشحال بودند. الحمدالله بعضی از مردم نیز به آن‌جا می‌روند، بعضی دیگر نَذر می‌کنند و از این شهدای عزیز و بزرگوارمان حاجت می‌گیرند. در میان شهدا کسی که هم عالِم است، هم مُجاهد است، هم عارف است، هم خادمِ عائله‌ی خداوند متعال است، هم توفیق هدایت دل‌ها را داشته است، هم قَلم و آثار ایشان ماندگار شده است و با این امتیازات مقام شهادت نصیب ایشان شده است، خیلی برجستگی زیادی دارد. «شهید مطهری» (اعلی الله مقامه الشریف) این عناوین را داشتند. ایشان مُجتهد بودند، فیلسوف بودند، عارف بودند، مُبلّغ بودند و خطیب بودند. در دوران طاغوت نفوذ‌کردن در دانشگاه‌ها کار هیچ‌کسی نبود. مرحوم شهید مطهری (اعلی الله مقامه الشریف) با وجود این‌که از خودِ شاه اجازه گرفته بودند که به آن‌جا برود و کُرسی داشته باشد، ولی رئیس دانشگاهِ وقت گفته بود که اگر یک آخوند به این دانشگاه بیاید، من استعفاء می‌دهم و این کار نشد. ولی شهید مطهری (اعلی الله مقامه الشریف) جهاد با نَفس کردند. اگر کسی به دانشگاه می‌رفت، متّهم می‌شد که این آخوند دَرباری است، این آخوند خودش را به دستگاه طاغوت نزدیک کرده است؛ ولی شهید مطهری (اعلی الله مقامه الشریف) هم انقلابی بودند و هم توانستند در آن‌جا راه را باز کنند و هم در اساتید دانشگاه در آن روز جلسات مُستمری داشتند و هم در میان دانشجویان ملجأ و مرجع بودند. آن زمان قبل از انقلاب بود و همه چیز محدود بود، ولی این جهاد عظیمی بود که مرحوم شهید مطهری (اعلی الله مقامه الشریف) از آبرو و اعتبارشان، از علم و حکمت‌شان، از فقاهت و بیان‌شان برای اسلام خرج می‌کردند. خودشان را خرج دین و اسلام و مکتب می‌کردند. خداوند متعال هم با همان نَفَس‌ها، با همان نثارها و ایثارها معجزه کردند. در زمانی که کُفر عالَم را گرفته است و کُفّار سُلطه‌ی فرهنگی پیدا کردند و مردم آمدن به مسجد و عزاداری که حتّی روشنفکر‌ها می‌گفتند که چرا بر سر و سینه‌ی خودمان بزنیم و این کا را به مسخره گرفته بودند، خداوند متعال در چنین فضایی یک قدرت جدیدی به قیمت‌های خون‌های پاک شهدا به وجود آمد و انقلاب‌مان پیروز شد و شهید مطهری (اعلی الله مقامه الشریف) هم پیروزی انقلاب اسلامی را دیدند که حاصل زحمات خودشان بود. شهید مطهری (اعلی الله مقامه الشریف) جزو اُلگوها هستند. در عین این‌که عارف بودند، بنده خاطره‌ی نماز حضرت آیت الله شهید مطهری (اعلی الله مقامه الشریف) در بالای سر حرم مطهّر حضرت فاطمه‌ی معصومه (سلام الله علیها) را در خاطر خود دارم. به‌قَدری با حال خاصّی نماز می‌خواندند که من ایستاده بودم و تماشا می‌کردم و این نماز تماشایی و دیدنی بود؛ ولی ایشان مُنزوی نبودند، جبهه‌ای بودند، در صحنه حضور داشتند، فَریاد‌گَر بودند، بیدارگَر بودند و به هر وسیله‌ای دل‌های جوان‌ها را شکار می‌کردند. در آن زمانی که سبک تغییر می‌کرد، ایشان هم مسجدالجواد (علیه السلام) را با یک سبک خاصّی که جوان‌پَسند باشد، درست کردند که مردم به آن‌جا کشیده بشوند. همچنین حسینیه‌ی ارشاد را ایجاد کردند که حسینیه‌ی ارشاد را ملّی‌گَراها از چَنگ ایشان درآوردند و راه را عوضی رفتند که در حال حاضر الحمدالله دوباره به سر جای خودش بازگشته است؛ ولی به دنبال آن یک کارگاه بود که جوان‌ها را شکار دین بنمایند. ایمان این‌ها و ابدیّت این‌ها را درست کنند و بسیار حسّاس بودند که این‌ها هدایت بشوند و از این دریای فساد و هَرزگی مصونیّت پیدا کنند.

رؤیای صادقه‌‌ی «شهید مطهری» (اعلی الله مقامه الشریف) پیش از شهادت

حقّ ایشان هم بود که شبِ قبل از شهادت‌شان در عالَم رؤیا دیده بودند که خودشان و حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در کعبه قرار دارند و وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آغوش خود را باز کردند و شهید مطهری (اعلی الله مقامه الشریف) را در آغوش گرفتند و لب مبارک‌شان را بر روی لب شهید مطهری (اعلی الله مقامه الشریف) قرار دادند و بوسیدند؛ وقتی از خواب بیدار شدند، وضو گرفتند و مشغول قَدم‌زدن شدند؛ ـ و خداوند متعال عَیال ایشان را رحمت نماید ـ عَیال ایشان بلند شدند و از شهید مطهری (اعلی الله مقامه الشریف) پرسیدند: هنوز وقت نمازشب نشده است، پس چرا الآن نمی‌خوابید؟ شهید مطهری (اعلی الله مقامه الشریف) گفته بودند که چنین خوابی را دیده‌ام؛ ولی تعجّب من از این است که حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) همراه من بودند، ولی چگونه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) من را در آغوش گرفتند! موضوع دیگر این است که هنوز بر روی لب‌های خود گَرمای لب‌های پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را احساس می‌کنم. این خواب را دیدند و فردا شبِ آن نیز پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شهید مطهری (اعلی الله مقامه الشریف) را در آغوش گرفتند و با خودشان بُردند. بدانید که «إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ[۴]»، هرکسی اهل صبر و تقوا باشد، در آخر این‌گونه می‌شود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مانند شهید مطهری (اعلی الله مقامه الشریف) او را در آغوش می‌گیرد و حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) آن رَسایی که در آن بیانیه‌ی شهادت مرحوم شهید مطهری (اعلی الله مقامه الشریف) دادند، بی‌نظیر بود که فرمودند: «مطهری پاره‌ی تن من بود، حاصل عُمر من بود». حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) این سخنان را در مورد شهید مطهری (اعلی الله مقامه الشریف) بیان فرمودند. بعد هم توصیه کردند که همه‌ی کتاب‌های شهید مطهری (اعلی الله مقامه الشریف) خواندنی است و هیچ‌ موضوع اشکال‌داری در کتاب‌های شهید مطهری (اعلی الله مقامه الشریف)‌ وجود ندارد. الحمدالله تا به امروز هم سُفره‌ی هدایت شهید مطهری (اعلی الله مقامه الشریف) در جامعه‌ی ما و بیرون از مَرزهای ما به زبان‌های مختلفی ترجمه شده است و این فکرِ نابِ قرآنی و مکتبی شهید مطهری (اعلی الله مقامه الشریف) در جهان جایگاه دارد و آثار ایشان همچنان دَرجات ایشان را بالا می‌برد.

آثار بی‌نظیر «شهید مطهری» (اعلی الله مقامه الشریف) در مسائل مختلف

این شهید مطهری (رضوان الله تعالی علیه) از نظر علمی به گونه‌ای بودند که مُلّا باید این‌طور باشد. دست به قَلم برده‌اند و تفسیر قرآن کریم را نوشته‌اند که بهترین مطالب را بیان فرموده‌اند. راجع به حجاب در آن زمانی که حجاب در دانشگاه‌ها جایی نداشت، در دبستان‌ها و دبیرستان‌ها جایگاهی نداشت و شخصی پس از انقلاب اسلامی شُکر می‌کرد و می‌گفت: فُلانی! خداوند متعال به من دختر عنایت کرده بود و ناراحت بودم که وقتی این فرزند من بزرگ بشود، او را به کدام مدرسه می‌خواهم بفرستم؟! هیچ امنیّتی برای ناموس باقی نمانده بود. شهید مطهری (اعلی الله مقامه الشریف) در آن روز دست بر قَلم بردند و در مورد مسأله‌ی حجاب با بحث اجتهادی و قَلم رَوان کتاب نوشتند و روشنگری کردند. در هرجایی هم که ایشان کتاب می‌نوشتند، تنها یک کتاب نبود؛ بلکه نُسخه‌ای بود که دردها را در جامعه احساس می‌کردند و برای مُعالجه‌ی آن درد و پاسخ به شُبهات در آن روز، همه‌ی کتاب‌های ایشان درمان و مُعالجه و نُسخه و هدایت بود و انگیزه‌ی الهی شهید مطهری (اعلی الله مقامه الشریف) قَلم ایشان را به کار می‌انداخت و بحمدالله آثار ایشان هم در زمان خودشان و هم در حال حاضر و هم بعدها باقی خواهد ماند. «مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ[۵]»؛ هرکسی هر کاری برای خداوند متعال انجام بدهد، خداوند اجازه نمی‌دهد تا آن کار از بین برود. هم خود شهید مطهری (اعلی الله مقامه الشریف) جاودانه شدند، نام ایشان، آوازه‌ی ایشان و انقلاب ایشان جاودانه شد و در انقلاب اسلامی جزء اَرکان انقلاب بودند. شهید مطهری (اعلی الله مقامه الشریف) هم در وقوع انقلاب اسلامی و در هم تأسیس نظام جزء اَرکان بودند، در شورای انقلاب حضور داشتند و فکر و برنامه‌ریزی شهید مطهری (اعلی الله مقامه الشریف) در آن روز در تشکیل نظام برای همیشه باقی مانده است. لذا باید حوزه‌های ما سعی کنند که حدّاقل مانند شهید مطهری (اعلی الله مقامه الشریف) باشند. هم جامعه‌ی علوم مختلف اسلامی بشوند، هم شُجاع باشند، هم در برابر انحرافات پاسخگو باشند.

دشمن مسأله‌ی حجاب را بهانه‌ای برای از بین بردن ما قرار داده است

مقداری از این وضع بی‌حجابی که به وجود آمده است، قُصور ما حوزوی‌هاست؛ ولی این بی‌حجابی برای الآن نیست و این‌ها مدّت‌ها کارِ مُستمر کرده‌اند تا اکنون به این جایگاه رسیده است. لذا در مورد مسأله‌ی مُقابله‌ی با حجاب هم مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه‌ العالی) به صورت مُکرّر تصریح فرموده‌اند که حجاب هم مسأله‌ی شرعی است و هم واجب سیاسی است. هم واجب شرعی است و هم واجب سیاسی است. این حرف هشدار بسیار بالایی است و به این معناست که دنیای سیاست نقشه کشیده است و این خاکریز اوّل است. گمان نکنید که فقط می‌خواهند یک حُکم شرعی را از بین ببرند، بلکه می‌خواهند خودتان را از بین ببرند. اما تا زمانی که غیرت دارید، نمی‌توانند این کار را انجام بدهند و می‌خواهند با بی‌حجابی شما را بی‌غیرت کنند و بعد هم حساب کار همه را برسند. این نقشه‌ی دشمن است. لذا در تمام محلّه‌ها خودِ مردم این کار را پیش ببرند. کار را دولتی نکنید، اگر جبهه دولتی بود، قطعاً به جایی نمی‌رسید؛ ولی مردم خودشان به جبهه رفتند. جوان‌های ما و و نوجوانان ما بسیج‌ شدند و به جبهه رفتند. نوجوانانی که در حدّ ۱۳-۱۲ سال داشتند، مانند شهید «مهران محمّدی» و مانند شهید «حُسین فهمیده» به جبهه رفتند که این‌ها بچّه بودند؛ ولی رفتند و شهید شدند. مبارزه‌ی با بی‌حجابی هم برنامه نیاز دارد و هم حرکت ملّی می‌طلبد، حرکت مردمی لازم دارد. بانوان مُحجبه خودشان باید برنامه داشته باشند، گاهی به صورت جمعی به این پارک‌ها بیایند، نماز جماعت برپا کنند، جُزوه بیاورند و توزیع نمایند. با این‌هایی که غافل هستند، بحث و گفتگو کنند. این‌ها را مانند نوازش طبیب نسبت به مَریض، نوازش کنند. این‌ها مَریض و ناآگاه هستند. مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه‌ العالی) فرمودند که اگر این‌ها می‌دانستند در پَس این بی‌حجابی چه جاسوس‌هایی مشغول کار هستند، این‌ها خودشان هم این کار را نمی‌کردند؛ ولی نمی‌دانند که بیگانگان چه نقشه‌هایی برای این‌ها دارند. لذا شهید مطهری (اعلی الله مقامه الشریف) به روز بودند، درد را می‌شناختند و برای درمانِ درد نسخه ارائه می‌کردند. تمام کتاب‌های شهید مطهری (اعلی الله مقامه الشریف) پاسخ به نیازهای روز بود که بعضی از نیازها همچنان ادامه دارد؛ زیرا نیازهای فطری است و پاسخ‌های ایشان هم پاسخ‌های به روز است. لذا هم بر طلبه‌ها و هم بر جوانان‌مان لازم است تا با آثار این شهید که با خون ایشان هم امضاء شد و حقّانیت پیدا کرد، آشنایی بیشتری پیدا کنند و اسلام را بیمه کنند. پس از شهید مطهری (اعلی الله مقامه الشریف) نیز مرحوم علّامه «مصباح یزدی» (رضوان الله تعالی علیه) هم جای مرحوم «علّامه طباطبائی» (اعلی الله مقامه الشریف) را پُر کردند و هم جای شهید مطهری (اعلی الله مقامه الشریف) را پُر کردند. آثار مرحوم علّامه مصباح یزدی (رضوان الله تعالی علیه) هم آثار بسیار مُفید و به روزی است.

هر حرکتی دَوام داشته باشد، نتیجه‌ به همراه خواهد داشت

اما آیه‌ی کریمه‌ای که هفته‌ی گذشته در محضر شما قرائت کردیم و توضیحاتی دادیم که خداوند متعال فرموده است: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ أَلَّا تَخَافُوا وَ لَا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ فِی الْآخِرَهِ»؛ این آیه بسیار آیه‌ی عجیبی است. هر کار خوبی تا وقتی دَوام نداشته باشد، نتیجه نخواهد داشت. اگر حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در مورد انقلاب اسلامی وقتی که دستگیر شدند، وقتی کسانی که ایشان را حمایت کردند خون‌شان ریخته شد، هزاران جوان و غیر جوان را در روز ۱۵ خرداد در شهر ورامین و پیشوا و شهر قُم شهید کردند و خون‌شان را ریختند. در روز ۱۷ شهریور در میدان شهدای امروز که در آن روز «میدان ژاله» نام داشت، هزاران زن و مرد را به خاک و خون کشیدند. اگر حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) برگشت داشتند و عقب‌گَرد می‌کردند، انقلابی واقع نمی‌شد. اما ایستادند و نه از خون ‌دادن ترسیدند و نه از رفتن به زندان ترسیدند. در زندان بنا بود تا حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) را اعدام کنند. ولی مراجع تقلید در آن روز هم بیانیه دادند و مرجعیّت ایشان را امضاء کردند و هم به شهر تهران آمدند و مُتحصّن شدند که از جمله مرحوم «آیت الله العظمی میلانی[۶]» (اعلی الله مقامه الشریف) و مراجع دیگر حضور داشتند. از نظر قانون اساسی مصونیت ایشان تصویب شد و دولت هم مشاهده کرد که همه به دنبال ایشان آمده‌اند و برایش گران تمام می‌شود و هم از نظر قانونی راه برایش بسته شد. لذا حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) را تبعید کردند. حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) وقتی به فرانسه رفتند و این جریان اتّفاق افتاد، ایشان بیانیه دادند که ای‌کاش من هم در میان شما بودم. در عُمر خود که برای شما کاری نکردم، شاید مرگم برای شما خدمتی باشد. همین جمله‌ای که شهید «آیت الله سلیمانی[۷]» (رحمت الله علیه) در کلیپی که احتمالاً در لیالی‌قَدر از ایشان دیدیده‌اید که می‌گویند اگر عُمرمان کاری نکرد، کاش مرگ‌مان یک کاری بکند. الحمدالله مرگ ایشان و خون ایشان نیز مظلومیّت عَمامه، مظلومیّت نماز جمعه، مظلومیّت سنگرنشینی در مجلس خبرگان رهبری را بیش از صد منبر و بیش از صدها کتاب اثر کرد. بنده شب گذشته میهمان مردم شهر کاشان بودم و مجلسی برای شیخ شهید اخیرمان مرحوم شهید آیت الله سلیمانی (رحمت الله علیه) برگزار کرده بودند؛ پیش از مغرب در مُصلّی مراسم برای شهید آیت الله سلیمانی (رحمت الله علیه) برگزار شده بود و چندین مرتبه این مُصلّی مملو از جمعیت شده بود و به صورت مرتّب می‌رفتند و باز گروه دیگری می‌آمدند. با چند منبر این امکان وجود داشت که این جمعیّت را به این‌جا کشاند و ان‌شاءالله این خون‌ها بر سر سُفره‌ی شهید تزریق می‌شود و مردم هم بیدار می‌شوند. دلیل این‌که این آشوب هم نتیجه نداد، این بود که خشونت و دَرندگی از آن سو بود و صبر و مقاومت توأم با حکمت در این سو قرار داشت. بدانید که این‌ها آرام‌آرام همه‌ی بی‌دین‌ها و ضدّ انقلاب‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد؛ مگر کسانی که از ابتدای انقلاب به صورت اُختاپوسی در این نظام هم نفوذ کرده‌اند و شبکه دارند که خداوند متعال به حساب آن‌ها نیز خواهد رسید. «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا»؛ آرآهر حرکتی دَوام داشته باشد، نتیجه خواهد داشت. اگر به صورت مقطعی باشد، کار بدتر خواهد شد. مانند بَندی است که انسان مدّتی آب‌ها را جمع می‌نماید و یک‌مرتبه بَند بشکند، در این صورت آب همه چیز را خواهد بُرد. وقتی انسان به میدان برود، دیگر نباید بازگردد. یا باید دشمن را نابود کند و یا باید خودش شهید بشود. اگر بازگردد، این ذلّت و بی‌غیرتی خواهد بود. در مسأله‌ی مبارزه‌ی با فَساد در ابعاد مختلف، مبارزه‌ی با کشف حجاب، مبارزه‌ی با بیکاری، کم‌کاری، اختلاف و فتنه باید مردم ما بیدار باشند و این راه را ادامه بدهند. «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ أَلَّا تَخَافُوا وَ لَا تَحْزَنُوا».

گروهی از انسان‌ها که ملائکه‌ برای یاری دادن به آن‌ها حاضر می‌شوند

در تفسیر شریف «صافی[۸]» سه روایت نقل شده است در مورد کسانی که دین‌شان را در سنگر استقامت حفظ کرده‌اند و تا آخر راه شهیدان را ادامه داده‌اند و به هیچ ارتجاع و عَقب‌گَردی نداشتند. این‌ها وقتی هنگام مرگ‌شان فَرا می‌رسد و حضرت عزرائیل (علیه السلام) تشریف می‌آورند، یک‌مرتبه شوکه می‌شوند. سَکَرات موت این‌گونه است. انسان به محض این‌که چشم خود را باز می‌کند، مشاهده می‌نماید که آمده‌اند تا او را ببرند. همسر دارد، فرزند دارد، زحمت کشیده است، اُمید داشته است تا عروس و داماد داشته باشد، اُمید داشته است تا نَوه‌ی خود را ببیند، هزاران آرزو داشته است، ولی یک‌مرتبه می‌بیند که حضرت عزرائیل (علیه السلام) تشریف آورده است و می‌فرماید که باید برود. تازه خونه ساخته بوده است، خانه خریده است و در همان اوّل کار حضرت عزرائیل (علیه السلام) می‌آید و می‌گوید که باید برود. این استقامت در دینداری، استقامت در ترکِ گُناه، استقامت در همه‌ی خوبی‌ها این نتیجه را به همراه دارد که قرآن کریم می‌فرماید ملائکه بر این‌ها نازل می‌شوند. برای آرامش این‌ها نازل می‌شوند و می‌آیند به این‌ها می‌گویند: چرا ناراحت هستید؟ این‌ها پاسخ می‌دهند: زیرا آرزوهای زیادی داشتیم. خیلی باغ و بُستان در دل خود کاشته بودیم که در آینده چنین و چنان می‌شود. ملائکه می‌گویند: نگاهی به بالا بیندازید. پس از این‌که به بالا نگاه می‌کنند، می‌بینند که چه قصرها و باغ‌هایی وجود دارد. باز آن تشویش و نگرانی بسیار سخت است، فِراق اَحبّه است. وقتی انسان را به صورت پیش‌بینی نشده و یک‌مرتبه از عزیزان خودش جُدا می‌کنند و او را می‌برند، باید همه چیز را بگذارد و باید از همه‌کَس جُدا بشود و او را تنها می‌برند. تنها آمده‌ایم و تنها هم می‌رویم. در این‌جا وقتی ملائکه می‌بینند که او هنوز تشویش دارد، می‌گویند: نگاه کن. آن‌ها به بالا نگاه دیگری می‌اندازند و اعلی‌علییّن را می‌بینند.‌ در آن‌جا وجود نازنین خاتم انبیاء حضرت محمّد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) و وجود عَرشی و نورانی مولی‌الموحّدین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و مهربان‌ترین مادر عالَم حضرت صدیقه‌ی طاهره فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) و حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) و حضرت امام حسین (علیه السلام) به این‌ها می‌گویند: ببینید که آن‌ها منتظر شما هستند و می‌خواهیم شما را به آن‌جا ببریم. به محض این‌که این‌ها جَمال و سیمای نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و خَمسه‌ی طیّبه (سلام الله علیهم اجمعین) را می‌بینند، به جناب عزرائیل (علیه السلام) التماس می‌کنند و می‌گویند: زود باش، ما را مُعطل نکن، زود به آن‌جا برویم. هر کاری می‌کنید، سعی کنید همیشه کارِ خیر را انجام بدهید. «اَلْخَیْرُ عَادَهٌ[۹]»؛ اگر نماز شب می‌خوانید، حدّاقل یک سال نماز شب بخوانید. این روایت است که اگر کار خیری را شروع کردید، به مدّت یک سال ادامه بدهید که در شب‌قَدر حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) امضاء نمایند که حدّاقل یک سال این کار را انجام داده‌اید و آن را جزء سَنوات عُمر شما بنویسند. ما در ابتدا کارهایی که انجام می‌‌دهیم، حال است؛ وقتی استمرار می‌دهیم، مَلَکه می‌شود؛ وقتی ما در مَلَکه شدم هم استقامت می‌کنیم، از مَلَکه می‌گذرد و تبدیل به جان خودمان می‌شود. یعنی خودمان نماز می‌شویم، روزه می‌شویم، بوی نماز می‌دهیم.

همراهی ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) با انسان در انجام کارهای خیر

در دعای ندبه وجود مقدّس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) خطاب کرده‌اند و ما هر صبح جمعه می‌خوانیم، این‌گونه است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌فرمایند: «وَ الْإِیمانُ مُخالِطٌ لَحْمَکَ وَ دَمَکَ کَمَا خالَطَ لَحْمِی وَ دَمِی[۱۰]»؛ علی جان! ایمان با وجود تو آمیخته است، با خون و گوشت تو آمیخته است. این بالاتر از مسأله‌ی مَلَکه‌شدن است. شخصی به یک چیزی عادت می‌کند، مانند کسانی که به سیگار عادت کرده‌اند، ولی اراده می‌کند و کمی غیرت به خَرج می‌دهد و سیگارش را ترک می‌نماید. عادت را می‌توان ترک نمود. ولی وقتی جزء جان بشود، وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: اگر با شمشیر خودم بینی مؤمن را بزنم که مرا دشمن بدارد، «مَا أَبْغَضَنِی[۱۱]»؛ اصلاً نمی‌تواند با من دشمن باشد، چون جزء جان اوست؛ علی (علیه السلام) جانِ اوست. مگر انسان می‌تواند با جان خودش دشمن باشد؟ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) روح انسان است. ائمه‌ی ما (سلام الله علیهم اجمعین) جانِ ما هستند، اگر نماز و کارهای خیر ما نیز جانِ ما بشوند و دیگر شیطان نمی‌تواند آن را از ما بگیرد. تا وقتی جان ما نشود، مَلَکه مصونیت ندارد؛ اما وقتی جان و وجودمان بشود، دیگر شیطان مأیوس می‌شود و ما همیشه با ملائکه همراه می‌شویم. لذا چون همراه هستیم، آن‌ها در پایان کار می‌گویند: «نَحْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ»؛ شما نمی‌دیدید، ولی ما همراه شما بودیم. ما در تمام کارهای خیر در کنار شما بودیم و کمک‌تان کردیم.

روضه و توسّل به حضرت علی اکبر (علیه السلام)

«السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّهِ، وَ مَوْضِعَ الرِّسالَهِ، وَ مُخْتَلَفَ الْمَلائِکَهِ[۱۲]».

این ایّام، ایّام شهادت شهدای عزیزی است که حضرت امام حسین (علیه السلام) این‌ها را انتخاب کرده است. سیّد شهدا حضرت امام حسین (علیه السلام) است و هرکسی شهید می‌شود، میهمان خاصّ حضرت سیدالشهدا (سلام الله علیه) است. حضرت امام حسین یکایک یاران خودشان را بَدرقه کردند. سپس نوبت به بنی‌هاشم رسید. اوّلین کسی که از بنی‌هاشم به میدان رفت، پسرشان حضرت علی اکبر (علیه السلام) بودند. حضرت علی اکبر (علیه السلام) آمدند و عرضه داشتند: «اَبَتاه!»؛ به من هم اذن بدهید. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در روز عاشورا تک‌تک یاران خودشان را نَوازش کرده‌اند و نازِ آن‌ها را کشیده‌اند و سپس آن‌ها اصرار کردند تا حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) آن‌ها را به میدان فرستادند؛ ولی در مورد حضرت علی اکبر (علیه السلام) این‌گونه نبود و به محض این‌که حضرت علی اکبر (علیه السلام)‌ اذن میدان خواستند، حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به ایشان اذن دادند، ولی گویا با دست خودشان پسرشان را کَفن کردند. چرا امام حسین (علیه السلام) حضرت علی اکبر (علیه السلام) را مُعطّل نکردند؟ می‌گویند که امام حسین (علیه السلام) مشاهده کردند که حضرت علی اکبر (علیه السلام)‌ عاشق هستند و قرار ندارند. حضرت علی اکبر (علیه السلام) از حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) خداحافظی کردند و به خیمه‌ی عمّه‌جانشان آمدند. حضرت علی اکبر (علیه السلام) آمدند تا با بانوان حرم خداحافظی کنند. «ساعدَ الله قلبکِ یا زینب»؛ خداوند متعال بر قلب تو صبر نازل نماید یا اُمّ‌المصائب! محشری به پا شد. این دختران کوچک آمدند و دامان حضرت علی اکبر (علیه السلام) را گرفتند، عمّه‌ها آمدند و دست بر گردن ایشان انداختند و التماس می‌کردند و می‌گفتند: علی جان نرو. می‌گفتند: امام حسین (علیه السلام) طاقت دوری تو را ندارد، به میدان نرو. حضرت علی اکبر (علیه السلام) در برابر موجِ محبّت‌ها گرفتار شد و در کَمند محبّت این بانوان گیر افتاد. قبل از آن‌که از جبهه صدا بزند: «اَبَتاه!»، در این‌جا صدا زدند: «اَبَتاه!». حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به خیمه‌ی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) آمدند و دیدند که این دل‌شکسته‌ها و پَر شکسته‌ها چنان دست بر دامان و گردن حضرت علی اکبر (علیه السلام) برده‌اند که او را رها نمی‌کنند. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به این‌ها فرمودند: دست از علی بردارید و اجازه بدهید برود؛ «فَإِنَّهُ مَمْسُوسٌ‏ فِی‏ ذَاتِ‏ اللَّهِ‏[۱۳]»؛ مگر نمی‌دانید او عاشق شهادت است؟! عاشق را مُعطّل نکنید و اجازه بدهید تا به میدان برود.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[۱۴]»

دعا

خدایا! امام‌ زمان‌مان‌‌ (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! به همین زودی چشم ما را به جمال دل‌آرای امام‌ زمان‌‌‌ (ارواحنا فداه) روشن بفرما.

خدایا! قلوب ما را به نور معرفت و عشق امام‌ زمان‌‌‌ (ارواحنا فداه) گرم و نورانی نگاه‌دار.

خدایا! نسل جوان ما و جوان‌های حاضر در این محفل را جزء یاران نقش‌آفرینِ محبوبِ امام‌ زمان‌‌‌ (ارواحنا فداه) محسوب بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم عاقبت اَمر ما را با مُهر شهادت مُزیّن بگردان.

خدایا! مشکلات مردم را با دست قدرت خود برطرف بفرما.

خدایا! گِره‌های ما را با دست رحمت و با انگشت رحمت خود باز بگردان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم این دولت، این نظام و این رهبری الهی را دشمن‌شاد نگردان.

خدایا! در رفع مشکلات فرهنگی و اقتصادی دولت ما را یاری بفرما.

خدایا! مردم ما را در یاری به دولت پیروز بگردان.

خدایا! به حقّ محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم هرکسی هر گرفتاری دارد، هر گِره‌ای در کارش افتاده است، با هر نیّتی دست گدایی به دامان حضرت علی اکبر (علیه السلام) بُرده است، همه‌ی کسانی که به ما التماس دعا گفته‌اند، کسانی که با ما عقد اُخوّت و عهد دعا دارند، کسانی که از ما یاد می‌کنند و ما آن‌ها را نمی‌شناسیم، همه را در قضاء حَوائج دُنیوی و اُخروی موفّق بفرما.

خدایا! کسی را دست‌خالی برنگردان.

خدایا! امام عظیم‌الشأن ما (رضوان الله تعالی علیه)، همه‌ی شهیدان‌مان، شهید مطهری (سلام الله علیه)، شهید آیت الله سلیمانی (رحمت الله علیه)، جوان شهید راهِ غیرت و حفظ ناموس که امروز در شهر مشهد مقدّس و در جَوار حضرت رضا (علیه السلام) تشییع شد و همه‌ی شهدای ما را السّاعه بر سر سُفره‌ی سیّدشان و سالارشان حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) مورد عنایت خاصّ حسینی قرار بده.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه فصلت، آیات ۳۰ الی ۳۳.

[۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۵۳٫

«تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ ۘ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ ۖ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ ۚ وَ آتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَ أَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ ۗ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَ لَٰکِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ ۚ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ».

[۴] سوره مبارکه یوسف، آیه ۹۰٫

«قَالُوا أَإِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ ۖ قَالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هَٰذَا أَخِی ۖ قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا ۖ إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ».

[۵] سوره مبارکه نحل، آیه ۹۶٫

«مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ ۖ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ ۗ وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ».

[۶] سید محمد هادی میلانی، در ۷ محرم ۱۳۱۳ق در نجف زاده شد. نسبش به علی بن حسین (علیه السلام) می‌رسد. پدرش سید جعفر حسینی از شاگردان محمدحسن مامقانی به شمار می‌رفت. سید محمدهادی در کودکی پدرش را از دست داد. مادرش، دختر محمدحسن مامقانی و همسرش، دختر عبدالله مامقانی (دایی سید محمد هادی) صاحب تنقیح المقال بود. میلانی تحصیلاتش را در نجف آغاز کرد، و در همانجا به تدرس مشغول شد. او بارها به ایران سفر کرد و در ۱۳۳۲ش که جهت زیارت قبر امام رضا (علیه السلام) به مشهد رفت، به درخواست مردم و برخی از علمای آن روز خراسان، در آنجا ماندگار شد و به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت. وی در ۲۹ رجب ۱۳۹۵ق برابر با ۱۷ مرداد ۱۳۵۴ش در ۸۲ سالگی در مشهد درگذشت و در حرم امام رضا (علیه السلام) به خاک سپرده شد. میلانی، سه پسر و یک دختر داشت. پسران وی سید نورالدین، سید عباس و سید محمد علی هستند.

[۷] عباسعلی سلیمانی (۱۳۲۶-۱۴۰۲ش) نماینده مردم سیستان و بلوچستان در مجلس خبرگان رهبری، نماینده ولی‌فقیه در استان سیستان بلوچستان و امام جمعه شهر زاهدان طی سال‌های ۱۳۸۰-۱۳۹۷ش و همچنین نماینده ولی‌فقیه و امام جمعه کاشان از مرداد ۱۳۹۹ تا فروردین ۱۴۰۱ش پس از عبدالنبی نمازی بود. امامت جمعه بابلسر، نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه‌های دولتی استان‌های مازندران و گلستان، مسئول هیأت امنای دانشکده علوم قرآن زاهدان و مسئول نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه‌های آزاد اسلامی گیلان، مازندران و گلستان از دیگر مسئولیت‌های او بود.

سلیمانی در سال ۱۳۲۶ش در سوادکوه مازندران به دنیا آمد و در ۱۲ سالگی برای فراگیری علوم دینی راهی قم شد؛ ولی به دلیل برخی مشکلات به حوزه علمیه بهشهر و مدرسه کوهستان رفت و دروس مقدمات را نزد محمد کوهستانی فرا گرفت. سلیمانی همچنین برای تکمیل دروس حوزوی به مشهد و پس از آن به قم مهاجرت کرد و نزد سید محمدهادی میلانی، سید محمدرضا گلپایگانی، میرزا هاشم آملی، حسین وحید خراسانی، علی‌اکبر مشکینی، محمد فاضل لنکرانی، ناصر مکارم شیرازی و… به ادامه تحصیل پرداخت. سلیمانی علاوه بر تحصیل به تبلیغ و تدریس در حوزه و دانشگاه می‌پرداخت و آثاری نیز تدوین کرده که مهم‌ترین آنها کتاب الصوم است. عباسعلی سلیمانی در ۶ اردیبهشت سال ۱۴۰۲ش در پی سوء قصد در شهر بابلسر به شهادت رسید. پیکر وی در ۹ اردیبهشت ۱۴۰۲ش در قم، تشییع شد و پس از اقامه نماز توسط آیت‌الله جوادی آملی در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) دفن شد. سید علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران در پیامی، شهادت وی را تسلیت گفته و او را همواره در خدمت نظام جمهوری اسلامی دانست. در پی شهادت او، سه روز عزای عمومی در استان مازندران و دو روز در استان سیستان و بلوچستان اعلام شد.

[۸] تَفسیرُ الصّافی یکی از آثار ملا محسن فیض کاشانی(۱۰۰۷ق -۱۰۹۱ق) از عالمان امامیه در تفسیر قرآن است که بیشتر از روش تفسیر روایی (تفسیر آیات به کمک روایات) بهره گرفته و به علت اختصار و جامعیت، در زمان‌های مختلف مورد توجه بوده است. فیض در این اثر سعی کرده، تفسیری پیراسته از اندیشه‌های گوناگون عرضه کند و از این رو نام «الصافی» را برای آن برگزیده است. این تفسیر، مباحث کلامی، عرفانی و ادبی را نیز در بر دارد و مؤلف در تفسیر الاصفی آن را خلاصه کرده است. از آنجا که ملا محسن در میان تفاسیر، با همه گستردگی تعداد آن‌ها، تفسیری مُهَذَّب و پیراسته از ناهنجاری‌ها با بیانی کافی نیافته، تصمیم به نگارش آن گرفته و امید داشته این تفسیر، تفسیری باشد که مطالب و روایات صحیح را از روایات کدِر و ناصاف تمییز دهد.

فیض در تفسیر صافی، تأثیر شدید و نمایانی از تفسیر بیضاوی (انوار التنزیل واسرار التأویل، ناصرالدین عبدالله بن عمر۶۸۵ق) دارد تا جایی که اگر روایتی در تفسیر آیه نباشد اصل عبارت بیضاوی را نقل می‌کند و گاه با اندک تغییری آن را می‌آورد. فیض کاشانی قبل از آغاز تفسیر، بعد از مقدمه‌ای، دوازده مقدمه را به عنوان مقدمات تفسیر خود ذکر می‌کند که به تعبیر محمد هادی معرفت در التفسیر و المفسرون، از بهترین مقدمات تفسیری است که در ابتدای تفسیر آورده شده و مصنف به بهترین وجه مطالب ضروری را که هر مفسر باید بیان نماید، ذکر کرده است. فیض کاشانی در نقل روایات از منابع تفسیری و غیر تفسیری متعددی استفاده نموده است. روایات را با ذکر مرجع بدون سند بیان کرده و در مواردی نیز مرجع روایت را ذکر ننموده است. در بعض موارد فقط به نقل مقطع مورد نظر کفایت کرده و از نقل بقیه روایت اجتناب کرده است، گاهی نیز به تحلیل یا جمع یا توجیه روایات می‌پردازد.

تفسیر صافی از جمله تفاسیری است که همه متأخرین در کتب خود بدان تکیه کرده‌اند؛ از جمله علامه طباطبایی در تفسیر المیزان که به آن استشهاد نموده‌اند. کسی که در تفسیر المیزان تتبع کند این حقیقت را به وضوح در می‌یابد. این امر دلالت بر اهمیت و منزلت تفسیر صافی و اعتماد بر مؤلف آن دارد. سید محمد علی ایازی این تفسیر را در مقایسه با دیگر تفسیرهای قرآن، مختصر دانسته و معتقد است در گذشته مورد استقبال علمای حوزه و همواره مورد بهره‌برداری دانش پژوهان قرار گرفته؛ تا آنجا که متن درسی طلاب حوزه علمیه بود. محمدحسین ذهبی از عالمان اهل سنت، تفسیر صافی را کتابی معرفی می‌کند که صاحب آن، قرآن را طبق اصول مذهب امامی تفسیر می‌کند و مقام و موقعیت آن همانند موقعیت همه کتاب‌های تفسیری در پیشگاه مذهب امامیه اثناعشری است که معتقدند اهل بیت، آگاه‌ترین مردم نسبت به اسرار قرآن و داناترین آنان نسبت به معانی قرآن هستند. محمدهادی معرفت هم تفسیر صافی را از تفاسیر نفیس و ارزشمند و فراگیر دانسته که نزدیک به همه روایات اهل بیت در ارتباط با تفسیر یا تأویل آیات در آن گردآمده، گرچه در مواردی سره و ناسره را به هم آمیخته است. به گفته معرفت، این تفسیر تعداد زیادی از اسرائیلیات و احادیث ضعیف را در بر دارد و در پاره‌ای از موارد، سخنانی عرفانی بر قلم رانده که ظاهرا تأویل آیه است ولی با ظاهر، نصّ و بلکه با دلیل عقل و فطرت سلیم ناسازگار است.

[۹] عده الداعی و نجاح الساعی، جلد ۱، صفحه ۲۰۶.

[۱۰] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف ندبه.

«…فَکانُوا هُمُ السَّبِیلَ إِلَیْکَ، وَ الْمَسْلَکَ إِلَىٰ رِضْوانِکَ، فَلَمَّا انْقَضَتْ أَیَّامُهُ أَقامَ وَلِیَّهُ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طالِبٍ صَلَواتُکَ عَلَیْهِما وَ آلِهِما هادِیاً، إِذْ کانَ هُوَ الْمُنْذِرَ وَ ﴿لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ، فَقالَ وَ الْمَلَأُ أَمامَهُ: مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ، اللّٰهُمَّ وَالِ مَنْ والاهُ، وَ عادِ مَنْ عاداهُ، وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ، وَ قالَ: مَنْ کُنْتُ أَنَا نَبِیَّهُ فَعَلِیٌّ أَمِیرُهُ، وَ قالَ: أَنَا وَ عَلِیٌّ مِنْ شَجَرَهٍ واحِدَهٍ وَ سائِرُ النَّاسِ مِنْ شَجَرٍ شَتَّىٰ، وَ أَحَلَّهُ مَحَلَّ هَارُونَ مِنْ مُوسىٰ، فَقال لَهُ: أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هارُونَ مِنْ مُوسىٰ إِلّا أَنَّهُ لَانَبِیَّ بَعْدِی، وَ زَوَّجَهُ ابْنَتَهُ سَیِّدَهَ نِساءِ الْعالَمِینَ، وَ أَحَلَّ لَهُ مِنْ مَسْجِدِهِ مَا حَلَّ لَهُ وَ سَدَّ الْأَبْوابَ إِلّا بابَهُ، ثُمَّ أَوْدَعَهُ عِلْمَهُ وَ حِکْمَتَهُ؛ فَقالَ: أَنَا مَدِینَهُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بابُها، فَمَنْ أَرادَ الْمَدِینَهَ وَ الْحِکْمَهَ فَلْیَأْتِها مِنْ بابِها، ثُمَّ قالَ: أَنْتَ أَخِی وَ وَصِیِّی وَ وارِثِی، لَحْمُکَ مِنْ لَحْمِی، وَ دَمُکَ مِنْ دَمِی، وَ سِلْمُکَ سِلْمِی، وَ حَرْبُکَ حَرْبِی، وَ الْإِیمانُ مُخالِطٌ لَحْمَکَ وَ دَمَکَ کَمَا خالَطَ لَحْمِی وَ دَمِی، وَ أَنْتَ غَداً عَلَى الْحَوْضِ خَلِیفَتِی، وَ أَنْتَ تَقْضِی دَیْنِی، وَ تُنْجِزُ عِداتِی، وَ شِیعَتُکَ عَلَىٰ مَنابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْیَضَّهً وُجُوهُهُمْ حَوْلِی فِی الْجَنَّهِ وَ هُمْ جِیرانِی، وَ لَوْلا أَنْتَ یَا عَلِیُّ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِی، وَ کانَ بَعْدَهُ هُدىً مِنَ الضَّلالِ، وَ نُوراً مِنَ الْعَمىٰ، وَ حَبْلَ اللّٰهِ الْمَتِینَ، وَ صِراطَهُ الْمُسْتَقِیمَ؛ لَایُسْبَقُ بِقَرابَهٍ فِی رَحِمٍ، وَ لَا بِسابِقَهٍ فِی دِینٍ، وَ لَا یُلْحَقُ فِی مَنْقَبَهٍ مِنْ مَناقِبِهِ، یَحْذُو حَذْوَ الرَّسُولِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِما وَ آلِهِما، وَ یُقاتِلُ عَلَى التَّأْوِیلِ، وَ لَا تَأْخُذُهُ فِی اللّٰهِ لَوْمَهُ لائِمٍ، قَدْ وَتَرَ فِیهِ صَنادِیدَ الْعَرَبِ، وَ قَتَلَ أَبْطالَهُمْ، وَ ناوَشَ ذُؤْبانَهُمْ، فَأَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أَحْقاداً بَدْرِیَّهً وَ خَیْبَرِیَّهً وَ حُنَیْنِیَّهً وَ غَیْرَهُنَّ، فَأَضَبَّتْ عَلَىٰ عَداوَتِهِ، وَ أَکَبَّتْ عَلَىٰ مُنابَذَتِهِ، حَتَّىٰ قَتَلَ النَّاکِثِینَ وَ الْقاسِطِینَ وَ الْمارِقِینَ، وَ لَمَّا قَضىٰ نَحْبَهُ وَ قَتَلَهُ أَشْقَى الْآخِرِینَ یَتْبَعُ أَشْقَى الْأَوَّلِینَ لَمْ یُمْتَثَلْ أَمْرُ رَسُولِ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی الْهادِینَ بَعْدَ الْهادِینَ، وَ الْأُمَّهُ مُصِرَّهٌ عَلَىٰ مَقْتِهِ، مُجْتَمِعَهٌ عَلَىٰ قَطِیعَهِ رَحِمِهِ، وَ إِقْصاءِ وُلَْدِهِ، إِلّا الْقَلِیلَ مِمَّنْ وَ فَىٰ لِرِعایَهِ الْحَقِّ فِیهِمْ…».

[۱۱] روضه الواعظین، جلد ۲، صفحه ۲۹۵.

«وَ قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: لَوْ ضَرَبْتُ خَیْشُومَ اَلْمُؤْمِنِ بِسَیْفِی هَذَا عَلَى أَنْ یُبْغِضَنِی مَا أَبْغَضَنِی وَ لَوْ صَبَبْتُ اَلدُّنْیَا بِجُمْلَتِهَا عَلَى اَلْمُنَافِقِ عَلَى أَنْ یُحِبَّنِی مَا أَحَبَّنِی وَ ذَلِکَ أَنَّهُ قَضَى فَانْقَضَى عَلَى لِسَانِ اَلنَّبِیِّ اَلْأُمِّیِّ أَنَّهُ قَالَ لاَ یُبْغِضُکَ مُؤْمِنٌ وَ لاَ یُحِبُّکَ مُنَافِقٌ».

[۱۲] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف جامعه کبیره.

«السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّهِ، وَ مَوْضِعَ الرِّسالَهِ، وَ مُخْتَلَفَ الْمَلائِکَهِ، وَ مَهْبِطَ الْوَحْیِ، وَ مَعْدِنَ الرَّحْمَهِ، وَ خُزَّانَ الْعِلْمِ، وَ مُنْتَهَى الْحِلْمِ، وَ أُصُولَ الْکَرَمِ، وَ قادَهَ الْأُمَمِ، وَ أَوْلِیاءَ النِّعَمِ، وَ عَناصِرَ الْأَبْرارِ، وَ دَعائِمَ الْأَخْیارِ، وَ ساسَهَ الْعِبادِ، وَ أَرْکانَ الْبِلادِ، وَ أَبْوابَ الْإِیمانِ، وَ أُمَناءَ الرَّحْمٰنِ، وَ سُلالَهَ النَّبِیِّینَ، وَ صَفْوَهَ الْمُرْسَلِینَ، وَ عِتْرَهَ خِیَرَهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ؛ السَّلامُ عَلَىٰ أَئِمَّهِ الْهُدَىٰ، وَ مَصابِیحِ الدُّجَىٰ، وَ أَعْلامِ التُّقَىٰ، وَ ذَوِی النُّهَىٰ وَ أُولِی الْحِجَىٰ، وَ کَهْفِ الْوَرَىٰ، وَ وَرَثَهِ الْأَنْبِیاءِ، وَ الْمَثَلِ الْأَعْلَىٰ، وَ الدَّعْوَهِ الْحُسْنَىٰ، وَ حُجَجِ اللّٰهِ عَلَىٰ أَهْلِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ الْأُولَىٰ، وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ . السَّلامُ عَلَىٰ مَحالِّ مَعْرِفَهِ اللّٰهِ، وَ مَساکِنِ بَرَکَهِ اللّٰهِ، وَ مَعَادِنِ حِکْمَهِ اللّٰهِ، وَ حَفَظَهِ سِرِّ اللّٰهِ، وَ حَمَلَهِ کِتابِ اللّٰهِ، وَ أَوْصِیاءِ نَبِیِّ اللّٰهِ وَ ذُرِّیَّهِ رَسُولِ اللّٰهِ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ و آلِهِ وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ؛ السَّلامُ عَلَى الدُّعاهِ إِلَى اللّٰهِ، وَ الْأَدِلَّاءِ عَلَىٰ مَرْضاهِ اللّٰهِ، وَ الْمُسْتَقِرِّینَ فِی أَمْرِ اللّٰهِ، وَ التَّامِّینَ فِی مَحَبَّهِ اللّٰهِ، وَ الْمُخْلِصِینَ فِی تَوْحِیدِ اللّٰهِ، وَ الْمُظْهِرِینَ لِأَمْرِ اللّٰهِ وَ نَهْیِهِ، وَ عِبادِهِ الْمُکْرَمِینَ الَّذِینَ ﴿لَایَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ، السَّلامُ عَلَى الْأَئِمَّهِ الدُّعاهِ، وَ الْقادَهِ الْهُداهِ، وَ السَّادَهِ الْوُلاهِ، وَ الذَّادَهِ الْحُماهِ، وَ أَهْلِ الذِّکْرِ وَ أُولِی الْأَمْرِ، وَ بَقِیَّهِ اللّٰهِ وَ خِیَرَتِهِ وَ حِزْبِهِ وَ عَیْبَهِ عِلْمِهِ وَ حُجَّتِهِ وَ صِراطِهِ وَ نُورِهِ وَ بُرْهانِهِ وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ».

[۱۳] ابن بابویه الرازی، منتجب الدین علی بن عبید الله، الأربعون حدیثا عن أربعین شیخا من أربعین صحابیا فی فضائل الإمام أمیر المؤمنین (علیه السلام) ، ص ۵۴ ۵۵، قم، مدرسه الإمام المهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، چاپ اول، ۱۴۰۸ق؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب (علیه السلام)، ج ۳، ص ۲۲۱، قم، علامه، چاپ اول، ۱۳۷۹ق؛ صالحی دمشقی‏، محمد.

«لَا تَسُبُّوا عَلِیّاً فَإِنَّهُ مَمْسُوسٌ‏ فِی‏ ذَاتِ‏ اللَّهِ‏ تَعَالَى».

[۱۴] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.