«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

انسان باید به این اعتقاد داشته باشد که ربِّ عالَم همه کاره است

«إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ أَلَّا تَخَافُوا وَ لَا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ فِی الْآخِرَهِ وَ لَکُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ * نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ * وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صَالِحًا وَ قَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ[۲]»؛ این آیات نورانی سوره‌ی مبارکه‌ی فصلت که بحمدالله قاری خوش‌لحن و ممتازمان به صورت مناسب انتخاب و تلاوت کردند، ما نیز در زیر خیمه‌ی همین آیات کریمه می‌رویم و امیدواریم تا ان‌شاءالله از این سُفره برای همه‌ی شما که برای تکریم علم، وقاحت، معرفت، حکمت، تقوا، فضیلت، جهاد و اخلاص در این مسجد حضور یافته‌اید، مأجور شوید و هم خداوند متعال باران نور و معرفت خود را بر قلب شما بباراند. ترجمه‌‌ی آیه‌ی کریمه این است که می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ»؛ مُسلّماً کسانی که «قالوا» اعم از قول زبانی است و به معنای «اعتقدوا» می‌باشد، یعنی باور کردند که ربّ آن‌ها خداوند متعال است. مشرکین خالقیت خداوند متعال را انکار نمی‌کنند؛ ولی اومانیست هستند و بَشر را همه‌کاره می‌دانند و در جای خداوند متعال قرار داده‌اند. امروز سکولارها و اومانیست‌ها، همان مشکرین سابق هستند. ولی کسانی که معتقد هستند خداوند علاوه بر خالق‌بودن، ربّ نیز می‌باشد؛ خداوند متعال مدیریت عالَم و تدبیر عالَم را به کسی واگذار نکرده است و خودش دست‌اندرکار است. هم قانون فرستاده است و برنامه داده است و هم اختیاری که به بَشر داده است، اختیاری است که در طول اراده‌‌ی پروردگار متعال است. خداوند متعال بر همه‌کس و بر همه‌چیز قاهر است، غالب است. «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ[۳]»؛ قدرت خداوند فوق همه‌ی قدرت‌هاست و هرچه او بخواهد، شدنی است و هرچه او نخواهد، نشدنی است. اگر کسی اعتقاد داشته باشد که پروردگار هم خداوند است، یعنی وجود لایتناهی است، یعتی محضِ وجود است و هم آفریده و خالق است و هم مالک و مَلِک است که در ربّ خلاصه می‌شود.

مژده‌ی الهی برای کسانی که رُبوبیّت حق‌تعالی را پذیرفته‌اند

 ربّ آسمان و زمین، ربّ بَشر و مَلَک پروردگار متعال است. کسانی که رُبوبیّت خداوند متعال را باور کرده‌اند و پذیرفته‌اند و به زبان جاری کرده‌اند، ولی در مسیر حاکمیت خداوند و قبول رُبوبیّت حق‌تعالی استقامت کردند؛ طوفان‌ها، فشارها، ایجاد شبهات آن‌ها را مُردّد نکرد و بر سر قول مردانه‌ی خود ایستادند و تا آخر این اعتقاد و ایمان را حفظ نمودند و از خط خارج نشدند، «تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ» به هنگام مرگ‌شان فرشتگان خداوند بر این‌ها نازل می‌شوند. در حال حاضر نیز همه‌ی ما فرشته داریم و فرشتگان الهی ما را احاطه کرده‌اند. ولی ما آن‌ها را نمی‌بینیم و به هنگام مرگ فرشتگان را خواهیم دید. «تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ»؛ بر کسانی که معتقد بر رُبوبیّت خداوند متعال هستند و با این عقیده عُمر خود را سپری کرده‌اند، به هنگام مرگ ملائکه بر آن‌ها نازل می‌شوند و برای این‌ها بشارت می‌آورند؛ «أَلَّا تَخَافُوا وَ لَا تَحْزَنُوا»؛ به آن‌ها می‌گویند که گذشته‌ی زیبایی داشته‌اید و غُصّه‌ی گذشته را نخورید، زیرا مشکلی نخواهید داشت؛ و هم نسبت به آینده می‌گویند که نگرانی نداشته باشید. «أَلَّا تَخَافُوا»؛ خطری در آینده نیز شما را تهدید نمی‌کند. «وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ»؛ به بهشت مژده بدهید. منظور از «الْجَنَّه» این است که هرکسی بهشت خاصّ خودش را دارد. در این صورت حرف «الف و لام» در کلمه‌ی «الْجَنَّه»، «الف و لام» عهد است که هرکسی را به بهشت مخصوص خودش بشارت می‌دهد. «وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ»؛ آن بهشتی که خداوند متعال به تو وعده داده بود، به تو مژده می‌دهم که در حال رفتن به آن بهشت هستی. این یک مژده است که شما اهل بهشت هستید، شما به مقصد رسیده‌اید، شما عاقبت به خیر شده‌اید، خداوند متعال شما را مورد عنایت خودش قرار داده است و مُزد شما را بهشت قرار داده است. مُژده‌ی دوّم این است که این‌ها خودشان نمی‌دانستند که خداوند متعال در دنیا چه نیروهای ویژه‌ای برای موفقّیت‌شان اختصاص داده است.

مأمورین ویژه‌ی الهی همواره در کنار انسان‌ها می‌باشند

کسانی که اهل نمازشب هستند، فرشتگانی آن‌ها را از خواب بیدار می‌کنند، ولی بسیاری از دوستان طلبه که بحمدالله اهل نمازشب هستند، شاید در خاطر نداشته باشد که خودش از خواب بیدار نشده است، بلکه مَلَک او را بیدار کرده است. کسی که به ما یادآوری می‌کند تا به مسجد بیاییم و ایجاد انگیزه در ما می‌کند، مأمورین نامرئی هستند که در دل و جان ما حضور دارند و ما آن‌ها را نمی‌بینیم. کسانی که به جبهه رفته‌اند، کسانی که شهید شده‌اند، چون خداوند متعال در مورد تمام جبهه‌های حقّ علیه باطل قول داده است: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ[۴]»؛ به این دلیل که رزمندگان در مقام یاری دین خداوند و نظام اسلامی بودند، به صورت مرتّب نصرت خداوند از طریق ملائکه شامل حال این‌ها می‌شد. کسانی که در امور خدماتی و در امور گِره‌گُشایی نیز توفیقاتی دارند، گمان می‌کنند که خودشان هستند؛ در صورتی که این‌گونه نیست. آن کسی که نیّت و اشتیاق به ما می‌دهد، آن کسی که راه خیر را برای ما باز می‌کند، آن کسی که اجازه نمی‌دهد در مسیر انجام کار خیر برای ما مانع ایجاد بشود، مأمورین الهی هستند. ما در تمام کارهای خیرمان مشمول عنایت پروردگار متعال هستیم و خداوند متعال جُنود و قُشونی دارد و گروهی را می‌فرستد که ما آن‌ها را نمی‌بینیم؛ ولی این‌ها همراه ما هستند و ما را کمک خواهند کرد و این آیه‌ی کریمه به این موضوع تصریح دارد. فرشتگان در آن هنگام نازل می‌شوند و به این‌ها می‌گویند: «نَحْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ فِی الْآخِرَهِ»؛ ما هم در دنیا و هم در آخرت اولیای شما بودیم، دوستان شما بودیم، یاوران شما بودیم. این موضوع خودش دارای نشاطی است که انسان متوجّه می‌شود که تنها نبوده است، متوجّه می‌شود که خداوند متعال چقدر هوای او را داشته است و چه نیروهای نورانی در کنار این‌ها قرار گرفته‌اند تا یک زندگی سراسر توفیق، یک زندگی توأم با بندگی و خیر و برکت را به پایان رسانده باشند. «نَحْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ فِی الْآخِرَهِ»؛ حرف‌های خوب می‌زند، خداوند متعال حکمت در دل او قرار می‌دهد و به زبان او خیر جاری می‌شود. بعضی‌ها اصلاً زبان خیر ندارند و زبان شرّ دارند. این کسی که موفّق است و زبان خیر دارد، همیشه به همه اُمید می‌دهد، راه خیر را برای دیگران باز می‌نماید، آدرس‌های خوب می‌دهد، فرشتگان هستند. فرشتگان چیزهای خوب را به یاد ما می‌اندازند و راه خیر را باز می‌نمایند.‌ ما در این‌جا توجّه نداریم که خداوند لحظه به لحظه چه قُشون‌هایی برای پیشبُرد اهداف الهی در اختیار ما قرار داده است؛ ولی هنگام مرگ این قُشون الهی که برای هریک از ما لشکری از ملائکه را در اختیار ما قرار داده است، این‌ها را خواهیم دید و خودشان را نیز معرفی می‌نمایند. می‌گویند: ما رُفقای دنیا و آخرت شما هستیم. این بشارت کم‌تر از بشارت بهشت نیست.

پذیرایی مقدّماتی حق‌تعالی از کسانی که در راه خداوند استقامت می‌کنند

سپس می‌گویند: «لَکُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ»؛ بدانید که در آن بهشتی که خداوند متعال به شما بشارت داده است، هیچ حسرتی در دل شما باقی نخواهد بود. «لَکُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ»؛ هرچه میل شما در آن بهشت باشد، در اختیارتان است. «لَکُمْ»؛ یعنی مالک آن می‌شوید و برای شما حاصل می‌شود. «وَ لَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ»؛ هرچیزی را که ادّعا بکنید و بخواهید، خداوند متعال در اختیارتان قرار می‌دهد. هرکسی را بخوانید و هرچیزی را که بخواهید، در اختیار خواهید داشت. «نُزُلًا»؛ اما این نکته‌ بسیار عجیب است. «نُزُل» به این معناست که در میان اعراب وقتی میهمان وارد می‌شود، فوراً برای او سُفره پهن نمی‌کنند؛ بلکه برای او شربتی می‌آورند و سپس میوه‌ای برای او می‌آورند و عودی روشن می‌کنند. این پذیرایی‌های مقدّماتی که هرکسی به اندازه‌ی دارایی و کَرَم خودش قبل از آن‌که سُفره‌ی اصلی پهن شود، انجام می‌دهد، به این پذیرایی‌ها «نُزُل» می‌گویند. این بهشت مقصد اعلی نیست. بهشتی که قرآن کریم این‌گونه توصیف کرده است که روح انسان را به پرواز درمی‌آورد، انسان دوست دارد تا از ذوق آن جان می‌دهد که در بهشت چه خبری است؛ ولی این پذیرایی مقدّماتی است. برای کسانی که با استقامت در میدان‌های نبرد با انواع موانع دست و پنجه نرم‌ کرده‌اند و در جبهه‌ی مقاومت عُمر خویش را به سر کرده‌اند، آن‌چه که در بهشت وجود دارد و مُشتهیات وتأمین آرزوهای معروف خودشان است، «نُزُل» از جانب حق‌تعالی است و مقصد نهایی نیست. خداوند متعال در یک‌ جاهایی یک چیزهایی برای آن‌ها فراهم کرده است که درباره‌ی آن فرموده است: «مَا لاَ عَیْنٌ رَأَتْ وَ لاَ أُذُنٌ سَمِعَتْ[۵]»؛ نه گوشی شنیده است، نه چشمی دیده است و نه بر دلی خطور کرده است.‌ این‌‌که ما می‌گوییم: «مَا تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ»، این «نُزُل» است و پیش‌پذیرایی و مقدّمه است. خداوند متعال بعد از مسأله‌ی مقاومت، آن‌ چیزی که انسان را مقاوم می‌کند و راه را برای انسان در خطّ عبودیّت پروردگار متعال نورانی می‌کند و دلش را در راه نور پروردگار متعال پیش می‌برد، علمِ عالِم است.

شخصیّت حقوقی شهید «حاج قاسم سلیمانی»

این کسانی که اهل مقاومت و اهل جبهه هستند، این کسانی که مُجاهد و رزمنده هستند، این کسانی که با آرزوی شهادت تا زمانی که جبهه‌ای وجود داشته باشد، دائماً سینه‌ی خود را سِپر می‌کنند، این‌ها تحت تربیت مُنادیانی هستند، «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَ قَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ»؛ این مُربّیان، این عالِمان، این صاحب‌نَفَس‌ها، این کسانی که صاحب بَنان و بیان هستند، این‌ کسانی که روح آسمانی دارند و به مُجاهدان ندا داده‌اند و آن‌ها را دعوت به سوی خداوند متعال کرده‌اند و دل آن‌ها را از غفلت به ذُکر مبدّل کرده‌اند و پَرده‌ها را از جلوی قلب این‌ها کنار زده‌اند و این‌ها را از سرگرمی دنیا نجات داده‌اند و این‌ها را با خدای خودشان مرتبط کرده‌اند، «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ»، چه‌کسی خوش‌گفتارتر از افرادی است که مُبلّغ دین هستند؟ «مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ»؛ از کسی که دعوت به سوی خداوند متعال می‌کند. در این آیه‌ی کریمه هم این مُجاهدت‌ها، مقاومت‌ها، استواری‌ها، پایمَردی‌ها، عبودیّت‌ها، اخلاص‌هایی که از شهید سلیمانی شخصیّتی ساخته است که او دیگر شخصیّت حقیقی‌اش به شخصیّت حقوقی تبدیل شده است. همه‌‌ی رفتار و گفتار و باطن و ظاهر و جنگ و صلحِ وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، شخصیّت حقوقی ایشان بوده است. ازدواج ایشان، نحوه‌ی برخورد ایشان با فرزندان و نوه‌های‌شان همگی جهتی بود که بَشر را به سوی حق‌تعالی دعوت می‌کرد. لذا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حجّت مُطلق بر همه‌ی عالَمان هستند. ایشان به عنوان یک فرد نیستند، بلکه ایشان همه‌ی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) هستند. ایشان همه‌ی مقرّبان الهی و اولیای خداوند تا دامنه‌ی قیامت هستند. وجود بعضی‌ها هیچ‌گونه جریان‌ساز نیست، تاریخ‌ساز نیست، نقطه‌ی عرف نیستند، مبدأ تحوّل نیستند، در هیچ مسأله‌ای نمی‌توان به این‌ها اشاره کرد و گفت که او را به عنوان الگو در نظر بگیرید. زندگی‌شان دارای همه نوع نواقص است. انسان‌های خوبی هستند، ولی مخلوط هستند؛ خوبی دارند، «خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا[۶]»، کارهای خوب انجام می‌دهند، کارهای بد هم انجام می‌دهند. کارهای خوب‌شان را با انجام کارهای بد به آتش می‌کشانند. بعضی‌ها نیز کارهای بد انجام می‌دهند و سپس توبه می‌کنند و انسان‌های خوبی می‌شوند؛ این‌ها مکتب و مکتب‌ساز نیستند. نه خودشان مکتب هستند و نه می‌توانند مبدأ مکتب باشند، ولی وجود بعضی‌ها معلّم است. تعلیم‌شان هم کلاسی نیست، بلکه همه‌ی زندگی‌شان کلاس است. شما به هرجایی از زندگی‌شان نگاه کنید، می‌بینید که آموزه‌ی جدیدی دارد.

شخصیّت ملّی شهید «حاج قاسم سلیمانی»

شهید سلیمانی (اعلی الله مقامه الشریف) که الحقّ و الانصاف آیت و حجّت بودند و پدیده‌ی خارق‌ِ عادت بودند و در میان مُجاهدان که همه‌‌ی آن‌ها نور هستند و نورانی هستند و در آسمان عزّت تک‌ستاره و عزّت‌ساز هستند و محافظ دین و ناموس هستند و همه‌‌ی آن‌ها بر گردن بَشریّت حقّ دارند؛ ولی در میان همه‌ی شهیدانی که ما در دوران دفاع مقدّس، در دفاع از حرم و در صحنه‌های مختلف قربانی دادیم، هیچ شهیدی مانند شهید سلیمانی ندرخشیده است. چرا این درخشش و عظمت و جَلال را داشتند؟ چرا خداوند متعال ایشان را این‌قدر عزیز کردند؟ به تعبیر مقام معظم رهبری (مُدّ ظله‌ العالی) ما کسی را ملّی‌تر از شهید سلیمانی سُراغ نداریم. کسی ایران را دوست دارد، ملی‌گراست، وطن‌‌پرست است. شما در میان شخصیّت‌های وطنی که مردم با عِرق ایرانی بودن‌شان به آن شخص علاقه‌مند هستند، کسی را مانند شهید سلیمانی سُراغ دارید که طبقات مختلف مردم با گرایش‌های مختلف و با سلیقه‌های مختلف در تشییع جنازه‌ی یک سرداری که تمام عُمرش انقلاب بوده است و انقلابی بوده است، شرکت نمایند؟! شهید سلیمانی یک عُنصر موحّد، مؤمن، مسلمان، متعبّد، انقلابی، ولایت‌مدار و همیشه حاضر در جبهه‌‍‌ی مقاومت بوده است. چنین کسی که تمام مردم حتّی مسیحی‌ها و زرتُشتی‌های کشورمان نسبت به ایشان اَدای احترام کردند و در برابر عظمت ایشان خضوع کردند. بنابراین اگر ما ملّیت را هم محاسبه کنیم، هیچ‌کسی را که عِرق ایرانی‌بودن و ملّیت دارد را در میان مُجاهدان مانند شهید سلیمانی سُراغ نداریم که مردم ایران عزیز به صورت یکپارچه از خانه‌ها بیرون آمدند و یک تشییع جنازه‌ی بی‌سابقه‌ای را در تاریخ رقم زدند. از طرفی در ملّیت همه‌ی گروه‌ها حتّی آن کسانی که یک روز هم به جبهه نرفته بودند  و اصلاً روحیه‌ی جبهه‌ای هم ندارند، ولی شهید سلیمانی را باور کرده بودند که ایشان برای کشورشان قدرت بودند، برای کشورشان عزّت بودند، برای کشورشان غیرتی بودند، دلسوز این مردم بودند، برای هرکسی که می‌توانست خدمتی داشته باشد، از او مضایقه نکرده بودند، هرجایی می‌توانستند گِره‌ای را باز کنند، باز کرده بودند و برای خودشان جاه و جلالی درست نکرده بودند.

حسّاسیت شهید «حاج قاسم سلیمانی» نسبت به واجبات دینی

روزی شهید سلیمانی سوار تاکسی شده بودند و راننده‌ی تاکسی در آیینه‌ی خود نگاه می‌کرده است و دیده که این شخص مانند حاج قاسم سلیمانی است. از ایشان پرسیده بود که شما چه نسبتی با سردار قاسم سلیمانی دارید؟ زیرا خیلی شبیه ایشان هستید؛ ایشان گفته بودند: بنده خودم سردار سلیمانی هستم. راننده‌ی تاکسی باور نمی‌کرده است که شهید سلیمانی با آن موقعیت انقلابی و جهادی و نیروی قُدسی و حسّاسیتی که صهیونیست‌ها نسبت به ایشان دارند، به صورت یک انسان عادی سوار تاکسی شده‌اند. در جبهه نیز به همین صورت بوده است. هم در دوران دفاع مقدس و هم در دوران دفاع از حرم، فرمانده‌ی نیروی قدس گاهی سوار بر موتور می‌شدند و با نیروهای اطلاعاتی خودشان برای شناسایی منطقه می‌رفتند و به صورت سالم برمی‌گشتند. این یک پدیده‌ای است که شما فقط در مورد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و فرزندان ایشان حضرت امام حسن (علیه السلام) و حضرت امام حسین (علیه السلام) سُراغ دارید. لذا در اتاق‌های جنگی که تشکیل می دادند و می‌خواستند مناطق را شناسایی کنند، تمام نقاط آن منطقه را بهتر از بَلدچی‌ها بَلد بودند و اطلاعات دقیقی نسبت به همه‌ی این‌ها داشته‌اند و اظهار و استدلال می‌کردند و همه نیز از این موضوع تعجّب می‌کردند که می‌دیدند ایشان یک سر و گردن از همگی بالاتر هستند. خداوند متعال یک عظمتی به شهید سلیمانی عنایت فرموده بودند که با مردم مردمی بودند و بدون جاه و جلال بودند، ساده و مانند همه‌ی مردم زندگی کردند، در جبهه مانند سربازها و مانند نیروهای ویژه‌ی تحت امر خودش همراه آن‌ها بود؛ لذا این باور به وجود آمد که شهید سلیمانی به دنبال منافع خودشان نیستند. ایشان هیچ‌گونه وابستگی به هیچ‌ چیزی ندارند. لذا شهید سلیمانی هم ملّی‌ترین شخصیّت در تاریخ انقلاب در میان مُجاهدان و مشاهیر هستند و هم مکتبی‌ترین فرد هستند. مکتبی‌ترین فرد ما شهید سلیمانی هستند. چرا ایشان مکتبی هستند؟ زیرا همه‌جا اوّلین حسّاسیت‌شان برای دین‌شان بوده است. کسی در محضر شهید سلیمانی جرأت نداشت حتّی یک مورد هم غیبت کند. شهید سلیمانی مطلقاً با گناه ناسازگاری داشتند و از گناه نفرت داشتند. شهید سلیمانی نسبت به واجبات عاشق بودند. نمازی که شهید سلیمانی می‌خواندند، واقعاً مصداق آیه‌ی کریمه‌ی «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ[۷]» بودند. حال گاهی نمازهای ایشان را در تلویزیون دیده‌اید؛ وقتی ایشان به نماز می‌ایستادند، گویا تمام وجودشان در حال آب‌شدن است، گویا تمام وجود ایشان در برابر عظمت خداوند در حال خم‌شدن و آب‌شدن است. نماز شهید سلیمانی نمازِ خاشعانه بود، نماز عارفانه بود.

اخلاص شهید «حاج قاسم سلیمانی» در انجام سربازیِ وطن

خدمات شهید سلیمانی بدون پیرایه بود؛ «وَ مَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ[۸]»؛ شهید سلیمانی کارهای‌شان را برای اخلاص انجام می‌دادند. وقتی به ایشان پیشنهاد دادند که شما نیز تشریف بیاورید و کاندیدای ریاست‌جمهوری بشوید، یک جوانی به شهید سلیمانی نامه نوشته است و در آن نامه به ایشان پیشنهاد داده است که شما بپذیرید و کاندیدای ریاست‌جمهوری بشوید، مردم ایران نسبت به شما علاقه دارند و به شما رأی خواهند داد؛ شهید سلیمانی در پاسخ از این جوان تشکر کرده است و فرموده است: برادر عزیز من! در ایران از چهره‌های شناخته‌شده و ناشناخته افراد باکفایتی که بتوانند در سنگر ریاست‌جمهوری خدمت کنند، تعداد فراوانی هستند؛ شما می‌خواهید یک سربازی را که وظیفه‌ی او حفظ مرزهای کشور است، از سنگر محروم کنید و برای ریاست‌جمهوری انتخاب کنید؟ آن جایگاه نیاز به انسان‌های بزرگ‌تری دارد. بنده برای سربازی مناسب هستم و این پُست را با پُست ریاست‌جمهوری تعویض نمی‌کنم. این‌گونه نبود که شهید سلیمانی تظاهر می‌کردند، بلکه باورشان این بود که سرباز هستند. نشان «ذوالفقار» را در هر نظامی به بزرگ‌ترین قهرمان هر نظام عطا می‌کنند؛ یک نفر این نشان را دریافت کرد و آن شخص نیز شهید سلیمانی بود. وقتی جناب «آقای شیرازی» که برادر ایشان نیز مشاور نظامی مقام معظم رهبری (مُدّ ظله‌ العالی) هستند، یکی از برادران ایشان نیز روحانی بوده است و عکس ایشان را در بعضی‌ از مکان‌ها دیده‌اید و شهید جبهه بوده‌اند و خانواده‌ی محترم و مقدّسی دارند و مدّت ۴۰ سال همراه شهید سلیمانی بودند و این کتاب « شاخص های مکتب شهید سلیمانی[۹]» را نوشته‌اند، ایشان می‌گویند: وقتی مقام معظم رهبری (مُدّ ظله‌ العالی) نشان ذوالفقار را به سینه‌ی ایشان زدند، بنده این موضوع را رسانه‌ای کردم. ایشان می‌گفتند که‌ شهید سلیمانی بسیار مؤدب بودند و نسبت به کسی بی‌احترامی نمی‌کردند و بسیار حرمت‌ها را نگاه می‌داشتند؛ ولی رسماً نسبت به بنده ناراحتی کردند و گفتند که چرا این موضوع را رسانه‌ای کردید؟ درجات ظاهری که درجه نیستند. مقام معظم رهبری (مُدّ ظله‌ العالی) نیز وقتی نشان ذوالفقار را به شهید سلیمانی عنایت کرده بودند، فرموده بودند که این‌ها برای تشویق‌های ظاهری است؛ وگرنه درجات شما در بهشت است و این نشان‌ها مُجاهدت‌های شما را جبران نخواهد کرد؛ بلکه درجات بهشت آن را جبران خواهد کرد. سال‌ها قبل نیز که مقام معظم رهبری (مُدّ ظله‌ العالی) در جمع فرماندهان از اشخاصی نام برده بودند و از شهدا تجلیل کرده بودند و فرموده بودند که ما امید به شفاعت آن‌ها داریم، شهید سلیمانی هم که در جمع رزمندگان حضور داشته‌اند، مقام معظم رهبری (مُدّ ظله‌ العالی) فرموده بودند که ما از آقای سلیمانی نیز امید شفاعت داریم. شهید سلیمانی به دنبال پاداش دُنیوی نبودند و از این موضوع که با این عنوان شناخته بشوند، خوشحال نمی‌شدند. اگر کسی از ایشان تعریف می‌کرد، خوشحال نمی‌شدند. اوّلین مرتبه‌ای که به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درجه دادند، عدّه‌ای نامه نوشتند و ابراز ناراحتی کردند که یکی از این اشخاص شهید سلیمانی بودند. سپس برداشت اشتباه کرده بودند که شهید سلیمانی‌ نیز در کار ولی‌امر و صاحب‌ ولایتش انتقاد دارد؛ شما چرا این‌گونه هستید؟ شهید سلیمانی گریه کرده بودند و سپس نامه نوشته بودند و گفته بودند: بنده خودم را لایق این درجه نمی‌بینم. باید این درجه را به شهدا داد. ما برای درجه به سپاه نیامده‌ایم و بنده لایق این درجه‌ای نیستم که به ما می‌دهند و منظور بنده انتقاد نسبت به ولی‌امر خود نیست. این اخلاص یک اِکسیر است؛ «من کان للَّه کان اللَّه له[۱۰]»؛ اگر انسان برای خداوند باشد، خداوند نیز برای اوست. کار را برای خداوند انجام بدهید؛ زیرا بهترین مُبلّغ خداوند متعال است. شما خودتان را کنار بکشید و برای خداوند قدم بردارید؛ خداوند نیز ملائکه‌ای را مأمور می‌کند تا نام شما و آوازه‌ی شما را در همه‌ی عوالِم فریاد بزنند. خداوند متعال فرموده است: «أَکْثِرْ ذِکْرِی فِی اَلْخَلَوَاتِ[۱۱]»؛ و یا فرموده است: «اُذْکُرْنِی فِی مَلَإٍ أَذْکُرْکَ فِی مَلَإٍ خَیْرٍ مِنْ مَلاَئِکَ[۱۲]»؛ تو مرا در درون خود یاد کن، من نیز در ملائکه تو را یاد خواهم کرد. در ملأیی بهتر از ملأ آدمیین تو را یاد می‌کنم. شهید سلیمانی این اخلاص را دارا بودند.

خادمی شهید «حاج قاسم سلیمانی» در مجلس عزای حضرت زهرا (سلام الله علیها)

یکی از زینت‌های شهید سلیمانی که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌فرمایند: «لَا مِیرَاثَ کَالْأَدَبِ[۱۳]»؛ هیچ زینتی بالاتر از این زینت وجود ندارد، ادب است. شهید سلیمانی هر سال یک‌مرتبه برای نیروهای خودشان ضیافت داشتند. وقتی آن‌ها را دعوت می‌کردند، فقط سرداران و مسئولین را دعوت نمی‌کردند، بلکه همه‌ی رَده‌ها را دعوت می‌کردند و یکی‌یکی با آن‌ها می‌نشستند و با خودشان و خانواده‌شان صحبت می‌کرد و آن‌ها را احترام می‌کرد و در بعضی از مجالس نیز خودشان خدمت می‌کردند. یکی از رفقای ایشان نقل می‌کند که شهید سلیمانی منزل مسکونی خودشان در کرمان را وقف حضرت زهرا (سلام الله علیها) کردند و تبدیل به بیت‌الزهرا (سلام الله علیها) شد و در حال حاضر نیز در آن‌جا مجلس برقرار است. بنده نیز بیت‌الزهرا (سلام الله علیها) شهید سلیمانی (اعلی الله مقامه الشریف) را دیده‌ام که قصد ترور ایشان را در آن‌جا داشتند و خانه‌ی مجاور آن را نیز از طریق صهیونیست‌ها خریداری کرده بودند و دام گذاشته بودند، ولی قبل از آن‌که اتّفاقی بیفتد، آن را کشف می‌کنند و آن زمان مقدّر نبوده است تا ایشان شهید بشوند و مقدّر بوده است تا ایشان به دست شَقی‌ترین افراد به شهادت برسند. آن فرد نقل می‌کند که شهید سلیمانی قبل از آن که مجلس حضرت زهرا (سلام الله علیها) شروع بشود، خودشان را رساندند. باید خانه را تمیز می‌کردیم و سیاهی نصب می‌کردیم. شهید سلیمانی خودشان را رساندند و مشاهده کردند که این‌ها مشغول آماده‌کردن منزل برای عزاداری حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) هستند. از این‌ها درخواست کردند که همگی شما بروید. همه را بیرون کردند و لباس‌های خود را درآوردند و داخل سرویس ‌بهداشتی رفتند. ۴۰ دقیقه مشغول نظافت سرویس بهداشتی آن‌جا بودند. این موضوع به سال‌های آخر عُمر ایشان بازمی‌گردد. شهید سلیمانی چنین اعتقادی داشتند. ایشان این کار را انجام دادند و سپس با حالی آمدند و نَفَسی کشیدند و گفتند: الحمدلله که خداوند متعال به ما هم توفیق داد تا خدمتی برای مجلس حضرت زهرا (سلام الله علیها) کرده باشیم.

ارتباطات بین‌المللی و سیاست خارجی شهید «حاج قاسم سلیمانی»

شهید سلیمانی با آن موقعیت و اقتدار و شجاعتی که داشتند، اهل سیاست بودند. شهید سلیمانی در ارتباطات بین‌المللی جزء نوادر تاریخ هستند. بعضی از رؤسای جمهور ما نتوانستند با رئیس‌جمهور روسیه ملاقات داشته باشند. ولی شهید سلیمانی به آن‌جا می‌رود و یک ساعت زمان ملاقات می‌گیرند و با رئیس‌جمهور روسیه دو ساعت وقت خود را در اختیار شهید سلیمانی قرار می‌دهد و متقاعد می‌شود و شهید سلیمانی را به عنوان فرمانده‌ی نیروهای روسیه نیز می‌پذیرد. هرکدام از شخصیّت‌‌های سیاسی و اجتماعی کشور عراق که بوی مخالفت می‌دادند، کافی بود تا یک‌مرتبه شهید سلیمانی برود و با آن‌ها صحبت نماید. شهید سلیمانی در خدمت به مظلوم مرزی نداشتند. این‌که او شیعه است و یا سنّی است، برای شهید سلیمانی مهم نبود؛ این‌که او مسیحی است و یا مسلمان است، برای شهید سلیمانی اهمیّتی نداشت؛ هرجا مظلومی می‌دید، به یاری او می‌شتافت. بنا بود تا «داعش» به شهر اربیل عراق حمله کند و « مسعود بارزانی[۱۴]» با اربابان خودش تماس گرفت، با آمریکا، با اروپا، با عربستان سعودی تماس گرفت و هیچ‌کدام از آن‌ها حاضر نشدند تا در مقابل داعش که خودشان آفریده بودند و بنا بود همه‌جا را خراب کند، بایستند. بارزانی با این‌ها صحبت کرد، استنصار کرد و از آن‌ها کمک خواست؛ ولی هیچ‌یک از آن‌ها به او کمک نکردند. با ایران تماس گرفت و به ایران پناه آورد که شما بیایید و به ما کمک کنید. مسئولین ایرانی شماره تلفن شهید سلیمانی را به او دادند. او با شهید سلیمانی تماس گرفت و گفت که داعش تا پُشت دیوارهای شهر اربیل آمده است. آیا به ما کمک می‌کنید یا به مردم بگوییم که فرار کنند؟ زیرا شهر سقوط خواهد کرد. شهید سلیمانی گفتند که برای نماز صبح به آن‌جا می‌آیم. هنگام نماز صبح با ۶۰ نفر از فرماندهان حزب‌الله به عنوان همراه وارد شدند و ریشه‌ی داعش را در آن‌جا زد برای کسانی که امروز قد علم کرده‌اند هرگونه خیانتی را انجام می‌دهند و این تعرّضاتی که گروهک‌ها از مرز نسبت به ایران و کردستان انجام می‌دهند، برای همین کسانی است که در اربیل نمک شهید سلیمانی را خورده‌اند و اگر ایشان نبودند، نه شهری وجود داشت و نه اثری از این‌ها باقی می‌ماند. ولی شهید سلیمانی این را لحاظ نمی‌کردند که این‌ها کُرد یا سُنّی هستند. وقتی مظلومی به ما پناه می‌آورد، باید به او کمک کنیم. این مجموعه فضائلی است که از شهید سلیمانی چهره‌ای می‌سازد که به هر گوشه‌ای از زندگی ایشان نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که همگی درس است و هیچ‌جایی چیز غیر استفاده‌ای وجود ندارد.

احساس خالصانه‌ی شهید «حاج قاسم سلیمانی» نسبت به ولی‌فقیه

مقام معظم رهبری (مُدّ ظله‌ العالی) حکیم هستند و این موضوع را شهید سلیمانی تعریف می‌کنند. ایشان می‌گویند که من همه‌ی عُلما را از نزدیک دیده‌ام و نسبت به همگی ارادت دارم، علاوه بر این‌که عُلمای شیعه را در شهر قُم، در شهر نجف، در شهر مشهد مقدّس و در هر شهر دیگری که تشریف داشته‌اند، زیارت کرده‌ام، به نحوی شهید سلیمانی با همه‌‌ی عُلما ارتباط برقرار کرده است و همه را ارزیابی کرده‌اند و انصافاً هم شهید سلیمانی عالِم‌دوست بودند، روحانی دوست بودند. خداوند رضا شاه و اتباع رضا شاه را لعنت کند که هم با عَمامه بد بودند و هم با چادر بد بودند. امروز نیز که می‌بینید هم با چادر مخالفت می‌کنند و هم با عَمامه مخالف هستند، همان خطّ انگلیس است. ولی شهید سلیمانی نسبت به عَمامه احترام می‌گذاشتند و در آن شهرکی که سکونت داشتند، معتقد بودند که هرهفته باید به صورت خانوادگی یک روحانی معمّم تشریف بیاورد و برای آن‌ها موعظه انجام بدهد تا این‌ها غافل نشوند. شهید سلیمانی علاقه‌مند بودند، مشتری بودند. ایشان می‌گویند که من همه‌ی عُلما و مشاهیر را از نزدیک دیده‌ام، قسم جلاله می‌خورند که هیچ‌کسی را از مقام معظم رهبری (مُدّ ظله‌ العالی)، حضرت آیت الله العظمی امام خامنه‌ای (مُدّ ظله‌ العالی) ـ بنده با تعبیر خودم عرض می‌کنم ـ عالِم‌تر، حکیم‌تر و صالح‌تر ندیدم. شهید سلیمانی در وصیت‌نامه‌ی خود به مراجع تقلید توصیه می‌کنند که توصیه‌ی یک سرباز به فرمانده‌ی خودش است و می‌گویند که بقای اسلام به تقویت ولایت‌فقیه است. شهید سلیمانی عاجزانه از مراجع تقلید درخواست می‌کنند که اگر می‌خواهید دین باقی بماند، باید همگی از ولایت‌فقیه دفاع و حمایت کنید. «مطلق آن آواز خود از شه بُوَد[۱۵]». ولی این تربیت مکتب حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) است.

مکتب شهید «حاج قاسم سلیمانی» در بیان مقام معظم رهبری (مُدّ ظله العالی)

مقام معظم رهبری (مُدّ ظله‌ العالی) دو تعبیر در مورد شهید سلیمانی دارند. یکی این است که ایشان تربیت‌شده‌ی مکتب حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) هستند. تعبیر دوم این است که شهید سلیمانی خودشان یک مکتب هستند. هم تربیت‌شده‌ی مکتب حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) هستند و هم خودشان تبدیل به یک مکتب شده‌اند. جناب آقای شیرازی می‌گفتند که در مجلسی که در منزل شهید سلیمانی برقرار شده بود و بنا بود تا کسی برای سخنرانی تشریف بیاورد و به منبر برود، اما آن شخص نیامدند. شهید سلیمانی از بنده درخواست کردند که به منبر بروم و در عرائض خود مطلبی را نقل کردم. شهید سلیمانی به بنده فرمودند که این مطلب را از کجا نقل کردید؟ بنده گفتم که از کتاب حضرت آیت الله مصباح یزدی (اعلی الله مقامه الشریف) نقل کردم. شهید سلیمانی فرمودند که همه‌ی کتاب‌های حضرت آیت الله مصباح یزدی (اعلی الله مقامه الشریف) را برای بنده تهیه کنید. شهید سلیمانی کتاب‌های ایشان را با علاقه می‌خواندند و سپس حزب‌الله لبنان را تشویق کردند که اگر می‌خواهید ساخته شوید، با کتاب‌های علّامه حضرت آیت الله مصباح یزدی (اعلی الله مقامه الشریف) انسان ساخته می‌شود. مشوّق حزب‌الله لبنان برای آشنایی با تفکّر علّامه حضرت آیت الله مصباح یزدی (اعلی الله مقامه الشریف) شهید سلیمانی (اعلی الله مقامه الشریف) بودند. در عکس ایشان نیز دیده‌اید که لب‌های مبارک‌شان را بر روی پیشانی حضرت آیت الله مصباح یزدی (اعلی الله مقامه الشریف) قرار داده‌اند و مشخّص است که با همه‌ی وجودشان پیشانی ایشان را می‌بوسند و مجذوب حقیقت حضرت آیت الله مصباح یزدی (اعلی الله مقامه الشریف) هستند. حال دیگر جلسه بیش از این مطالب کِشش ندارد و در مقام حضرت آیت الله مصباح یزدی (اعلی الله مقامه الشریف) ان‌شاءالله اگر عُمری باقی باشد و خداوند متعال توفیق بدهد، فرداشب در مسجد امام رضا (علیه السلام) حوزه علمیه امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در مقام حضرت آیت الله مصباح یزدی (اعلی الله مقامه الشریف) چند نکته‌ای را خدمت شما تقدیم خواهیم کرد. ولی وجه مشترک شهید سلیمانی و حضرت علّامه مصباح یزدی (اعلی الله مقامه الشریف) این بود که هر دو برای حفاظت از ولایت هم متعبّد بودند، عاشق بودند و مُطیع بودند و هم آبرو و حیثیّت و جانشان را در این راه فدا کردند و این موضوع را از مادرشان حضرت زهرا (سلام الله علیها) به ارث برده بودند.

روضه و توسّل به حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها)

اوّلین کسی که خودش را فدای ولایت کرده است، دختر گرامی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) هستند. این‌گونه که حضرت «علّامه امینی[۱۶]» (رحمت الله علیه) می‌فرمایند، هنوز جنازه‌ی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بر روی زمین بود که این‌ها در سقیفه نشستند و برای خودشان خلیفه انتخاب کردند و سپس آمدند و بیعت گرفتند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از خانه بیرون نیامده بودند، زیرا هنوز مراسم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حال برگزاری بود. ولی خلیفه‌ی ثانی مأمور شد تا برود و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را از خانه بیرون بیاورد و از ایشان بیعت بگیرد. خانه‌ی امیرالمؤمنین (علیه السلام) محاصره شد و حتّی یک مرد در مدینه پیدا نشد تا از خانه‌ی وحی که وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ۶ ماه پیش از وفات‌شان هر صبح قبل از آن‌که به نماز بروند، می‌آمدند و درب خانه را می‌زدند و سلام می‌کردند؛ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یا أهلَ بَیْتِ النُّبُوَّهِ! «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا[۱۷]»؛ خانه‌ای که حضرت امام حسین (علیه السلام) به «فَرَزدَق[۱۸]» گفت که اگر در مدینه بودی، پَرهای ملائکه را که در خانه‌ی ما وجود دارد، به تو نشان می‌دادم. این خانه‌ای بود که ملائکه در آن‌جا نزول می‌کردند. این خانه را محاصره کردند و درب خانه را زدند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) پُشت درب خانه آمد و اجازه نداد تا امیرالمؤمنین (علیه السلام) به پُشت درب بیایند؛ زیرا مَثَلِ امیرالمؤمنین (علیه السلام) مَثَلِ کعبه است. همه باید به دور کعبه بچرخند و کعبه به دور کسی نمی‌چرخد. گفتند: درب را باز کنید. حضرت زهرا (سلام الله علیها) گفتند: درب را باز نمی‌کنم. نامرد دستور داد: بروید و هیزم بیاورید. به لانه‌ی مُرغی آتش نمی‌زنند. پرسیدند: به چه منظور هیزم می‌خواهی؟ گفت که می‌خواهم خانه را به‌ آتش بکشم. گفتند: می‌دانی چه کسی پُشت درب خانه است که می‌خواهی خانه را به آتش بکشی؟ فاطمه (سلام الله علیها) پُشت درب خانه است. گفت: اگر فاطمه هم پُشت درب خانه باشد، آن را می‌سوزانم. هیزم آوردند و درب را آتش زدند. وقتی درب نیم‌سوز شد، لگد محکمی به درب خانه زد و درب به پهلوی حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) خورد. استخوان‌های پهلوی حضرت زهرا (سلام الله علیها) شکست. وقتی وارد منزل شدند، بی‌بی خودش را پُشت درب خانه کشید تا نامَحرم ایشان را نبیند؛ ولی به درب خانه فشار آوردند. مسمار درب، فشار درب… نمی‌دانم بی‌بی چه کشیدند که فریادشان بلند شد: «یَا أَبَتَاهْ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَکَذَا کَانَ یُفْعَلُ بِحَبِیبَتِکَ وَ ابْنَتِکَ[۱۹]»؛ بابا! ببین چه بر سر دختر تو آوردند. نهایتاً حضرت زهرا (سلام الله علیها) دیدند که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را کَمند انداخته‌اند. با همان وضعیت آمدند و دامان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را گرفتند و کشیدند. آن‌ها دیدند که حضرت زهرا (سلام الله علیها) چه قدرتی دارند. دستور داد: «قُنفُذ!» چرا دست فاطمه را کوتاه نمی‌کنی؟ یا بقیه‌الله! یا صاحب‌الزمان! ناله‌ی فاطمه (سلام الله علیها) بلند شد: «آه یا فضّه! إلیک فخذینی فقد و اللَّه قُتِل ما فی أحشائی[۲۰]»؛ فضه! به دادم بر(سلام الله علیها) والله فرزندم شهید شد. «لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۲۱]»؛ بی‌بی جان! زخم‌های بدن شما قابل احصاء بود، درب به پهلوی شما خورد، اثر مسمار بر روی سینه‌ی شما بود، تازیانه زدند، غلاف شمشیر زدند، اما دیگر بدن به زیر سُم اسب‌ها نرفت.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به تقرّب حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، به صبر بی‌بی، به جهاد و صبر و مقامت حضرت زهرا (سلام الله علیها) قَسمت می‌دهیم امام‌ زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! سایه‌ی پُر برکت نایب امام‌ زمان‌مان (ارواحنا فداه) را با اقتدار و عزّت مُستدام بدار.

خدایا! دشمنان نظام، دشمنان شیعه، دشمنان ولایت را در هر لباسی هستند، اگر قابل هدایت نیستند نابودشان بگردان.

خدایا! توطئه‌های استکبار، صهیونیست، تکفیری‌ها، تروریست‌ها و نفوذی‌های داخلی را خُنثی و همه‌‌ی آن را رُسوا و شیشه‌ی عُمرشان را بشکن.

خدایا! شرّشان را از مملکت ما به خودشان برگردان.

الها! پروردگارا! ملّ ما، دولت ما، نظام ما و رهبر ما را دشمن‌شاد نکن.

الها! همه‌ی مریض‌ها و مریض‌های مورد نظر را شِفا مرحمت بفرما.

خدایا! همه‌ی شهیدان ما، امام شهدا (رضوان الله تعالی علیه)، شهید سلیمانی عزیزمان، علّامه‌ی مصباح (اعلی الله مقامه الشریف) را الساعه بر سر سُفره‌ی بی‌بی حضرت زهرا (سلام الله علیها) مُستقر و طبق‌هایی از نور بر آن‌ها نازل بفرما.

خدایا! توفیق پیمودن راه علّامه‌ی مصباح (اعلی الله مقامه الشریف) و شهید سلیمانی را به همه‌ی مُجاهدان فی‌ سبیل‌الله و مملکت ما و به خصوص جوانان ما عنایت بفرما.

خدایا! از عزیزان ما، از شرکت‌کنندگان در این مجلس، از دایر کنندگان این مجلس به شایستگی قبول بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه فصلت، آیات ۳۰ الی ۳۳٫

[۳] سوره مبارکه فتح، آیه ۱۰٫

«إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ ۚ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۖ وَ مَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا».

[۴] سوره مبارکه محمّد، آیه ۷٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ».

[۵] حدیث قدسی، عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، جلد ۴، صفحه ۱۰۱.

«وَ فِی اَلْحَدِیثِ اَلْقُدْسِیِّ: أَعْدَدْتُ لِعِبَادِیَ اَلصَّالِحِینَ مَا لاَ عَیْنٌ رَأَتْ وَ لاَ أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لاَ خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ».

[۶] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۰۲٫

«وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا عَسَى اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ».

[۷] سوره مبارکه مؤمنون، آیات ۱ و ۲٫

[۸] سوره مبارکه بینه، آیه ۵٫

«وَ مَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاءَ وَ یُقِیمُوا الصَّلَاهَ وَ یُؤْتُوا الزَّکَاهَ ۚ وَ ذَٰلِکَ دِینُ الْقَیِّمَهِ».

[۹] کتاب شاخصهای مکتب شهید سلیمانی نوشته علی شیرازی همرزم شهید و نماینده ولی فقیه در نیروی قدس سپاه انتشارات خط مقدم است. کتاب حاضر از جمله کتاب‌هایی است که می‌تواند اطلاعات خوب و مستندی را درباره شهید حاج قاسم سلیمانی به مخاطب ارائه بدهد خصوصاً اینکه نویسنده کتاب حجت الاسلام علی شیرازی (نماینده ولی فقیه در نیروی قدس سپاه) از زمان جنگ همرزم و دوست نزدیک و صمیمی حاج قاسم بودند و ارتباط صمیمی خانوادگی داشتند و وی بر مبنای سخنان شهید و خاطرات دیگران، یک کتاب جامع و خلاصه و مستند از خصوصیات مکتب و تفکرات شهید سلیمانی نوشته است.

در قسمتی از مقدمه این کتاب آمده است: برای تبیین مکتب شهید حاج قاسم سلیمانی باید اول مکتب اسلام را بشناسیم. پس از آن، سراغ تشریح مکتب پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و اولیای الهی برویم و مکتب حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) را دقیق و عمیق بشناسیم. آن زمان است که مکتب امام خمینی نمود پیدا می‌کند. با شناخت مکتب خمینی کبیر، شاخص‌های مکتب شهید سلیمانی نیز شناخته شده است. تبیین همه آنچه نگاشتیم، از حوصله‌ی این نوشتار خارج است. ما در این کتاب کوشیده‌ایم پس از اشاره‌ای کلی به مکتب اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله وسلم) و به مکتب امام حسین (علیه السلام)، شاخص‌های مکتب امام خمینی را بیان کنیم و ضمن تبیین هر شاخص از مکتب امام بزرگوارمان، شاخص‌های مکتب شهید سلیمانی را با مکتب امام خمینی تطبیق دهیم. شایان ذکر اینکه شاخص‌هایی که نوشته‌ایم و می‌خوانید، فقط شماری از شاخص‌های مکتب سلیمانی و اهم آنهاست؛ زیرا تبیین همه‌ی شاخص‌ها شدنی نیست و از حوصله‌ی خواننده هم خارج است. در تبیین شاخص‌ها، از سخنان سردار شهید سلیمانی بهره برده و البته نگاه دیگران را به نگاه شهید ضمیمه کرده‌ایم تا کتابی خواندنی‌تر در دست مخاطبان باز شده باشد. به یقین این نوشتار، آغازی برای مجموعه کتاب‌هایی در بیان عظمت و شان شهید سرافراز و بزرگ جبهه‌ی مقاومت است. امید است با نقد زیبای شما خوانندگان عزیز، کتاب شاخص‌های مکتب شهید سلیمانی، به دوران بلوغ خود پا گذارد و بتواند این مکتب را زیباتر نمایش دهد تا آن شهید گرانقدر، پررنگ‌تر از امروز، سرمشق نسل جوان جهان کنونی و آینده قرار گیرد.

[۱۰] بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ‏۷۹، ص ۱۹۷ ؛ روضه المتقین ، محمد تقی مجلسی، ج‏۱۳، ص ۱۹۵؛ الوافی، فیض کاشانی، ج ‏۸، ص ۷۸۴ .

«کما ورد من‏ کان‏ لله‏ کان الله له و من أصلح أمر دینه أصلح الله أمر دنیاه و من أصلح ما بینه و بین الله أصلح الله ما بینه و بین الناس‏».

[۱۱] عده الداعی و نجاح الساعی، جلد ۱، صفحه ۳۰.

«وَ فِیمَا وَعَظَ اَللَّهُ تَعَالَى بِهِ عِیسَى عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَا عِیسَى أَذِلَّ لِی قَلْبَکَ وَ أَکْثِرْ ذِکْرِی فِی اَلْخَلَوَاتِ وَ اِعْلَمْ أَنَّ سُرُورِی أَنْ تُبَصْبِصَ إِلَیَّ وَ کُنْ فِی ذَلِکَ حَیّاً وَ لاَ تَکُنْ مَیِّتاً».

[۱۲] المحاسن، جلد ۱، صفحه ۳۹.

«عَنْهُ عَنِ اِبْنِ فَضَّالٍ عَنْ غَالِبِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ بَشِیرٍ اَلدَّهَّانِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى اِبْنَ آدَمَ اُذْکُرْنِی فِی نَفْسِکَ أَذْکُرْکَ فِی نَفْسِی اِبْنَ آدَمَ اُذْکُرْنِی فِی خَلاَءٍ أَذْکُرْکَ فِی خَلاَءٍ اِبْنَ آدَمَ اُذْکُرْنِی فِی مَلَإٍ أَذْکُرْکَ فِی مَلَإٍ خَیْرٍ مِنْ مَلاَئِکَ وَ قَالَ مَا مِنْ عَبْدٍ یَذْکُرُ اَللَّهَ فِی مَلَإٍ مِنَ اَلنَّاسِ إِلاَّ ذَکَرَهُ اَللَّهُ فِی مَلَإٍ مِنَ اَلْمَلاَئِکَهِ».

روایت مشابه در: تفسیر الصافی، جلد ۱، صفحه ۲۰۲؛  «و عنه علیه السلام فی حدیث عیسى : یا عیسى اذکرنی فی نفسک أذکرک فی نفسی و اذکرنی فی ملئک أذکرک فی ملأ خیر من ملأ الآدمیین».

[۱۳] نهج البلاغه، حکمت ۵۴٫

«وَ قَالَ (علیه السلام): لَا غِنَى کَالْعَقْلِ، وَ لَا فَقْرَ کَالْجَهْلِ، وَ لَا مِیرَاثَ کَالْأَدَبِ، وَ لَا ظَهِیرَ کَالْمُشَاوَرَهِ».

[۱۴] مسعود بارزانی (به کردی: مه‌سعوود بارزانی؛ زادهٔ ۱۶ اوت ۱۹۴۶) رئیس سابق اقلیم کردستان عراق و رهبر حزب دمکرات کردستان عراق است. او پسر ملا مصطفی بارزانی است. او از سال ۲۰۰۵ تا سال ۲۰۱۷ ریاست اقلیم کردستان عراق را بر عهده داشت و همچنین ریاست حزب دمکرات کردستان عراق را از سال ۱۹۷۹ عهده دار است. مسعود بارزانی در ۱۶ اوت ۱۹۴۶ در شهر مهاباد ایران به دنیا آمد. خاندان بارزانی اغلب در تبعید به سر برده‌اند. عموی بزرگ مسعود، شیخ عبدالسلام بارزانی در سال ۱۹۱۴، پس از یک سری مبارزات در موصل به دست حکومت عثمانی اعدام شد. پس از او شیخ احمد بارزانی به مبارزه ادامه داد و چندین بار توسط حکومت سلطنتی عراق تبعید شد. سلسله مبارزات در اینجا هم پایان نیافت و مصطفی بارزانی ادامهٔ این مبارزات را به دست گرفت و در سال ۱۹۴۵، پس از یک سری مبارزات و جنگ با دولت عراق، به‌همراه خانواده و خاندان بارزانی وارد ایران شد و در ایران هم با پیشمرگان خود به دفاع از حکومت جمهوری مهاباد پرداخت. در همین زمان، مسعود بارزانی در مهاباد متولد شد. پس از این‌که حکومت جمهوری مهاباد سرنگون شد، ملا مصطفی در میان سه دولت مخالف ایران و عراق و ترکیه ناچار شد با جنگ و گریز با سه دولت، به شوروی پناهنده شود. مسعود بارزانیِ خردسال با خانوادهٔ خود به عراق رفت و از آنجا به جنوب عراق تبعید شد و عموها و برادرانش زندانی شدند. در سال ۱۹۵۸، پس از کودتای عبدالکریم قاسم، خانواده بارزانی بعد از ۱۲ سال، از تبعید و زندان آزاد شدند و ملا مصطفی به کردستان عراق برگشت، ولی پس از دو سال دوباره حکومت عراق به وعده‌های خود برای دادن حقوق کردها عمل نکرد و ملا مصطفی در سال ۱۹۶۱ دوباره برای گرفتن حقوق کردها با حکومت به مبارزه برخاست. در این میان، مسعود بارزانی، که نوجوانی بیش نبود، وارد میدان مبارزه شد و به صف پیشمرگان پیوست. در سال ۱۹۷۹، در وین، سوءقصد ناموفقی به جان مسعود بارزانی صورت گرفت که طی آن یکی از دستیارانش مجروح شد. ادریس بارزانی (برادر بزرگترِ مسعود بارزانی) در سال ۱۹۷۹ پس از مرگ ملا مصطفی، از سوی اعضا و طرفداران حزب دموکرات کردستان عراق به رهبری حزب برگزیده شد و به مبارزات ادامه داد.

پس از مرگ ادریس بارزانی، مسعود بارزانی به رهبری حزب رسید؛ تا توانست در سال ۱۹۹۱، پس از یک نبرد با دولت مرکزی، کنترل کردستان عراق را به دست بگیرد و به همکاری سازمان ملل پس از تهدیدِ خط پرواز ممنوع و پس از یک انتخابات داخلی که ۵۱٪ آرا را به دست آورد، به‌همراهی اتحادیهٔ میهنی کردستان، حکومت اقلیم کردستان عراق را تشکیل دهد. در حال حاضر، مسعود بارزانی رئیس منتخب اقلیم کردستان عراق است. او در دوره ریاست خود چندین مؤسسه در منطقه کردستان جهت توسعه دموکراسی نوظهور، تقویت اتحاد و بهبود فرایند تصمیم‌ گیری ایجاد کرده ‌است. او در ژانویه ۲۰۰۷ شورای ریاست جمهوری که شامل معاون رئیس‌جمهور، رئیس و معاون رئیس مجلس ملی کردستان، نخست‌ وزیر و معاون نخست‌وزیر و رئیس ستاد ریاست منطقه کردستان بود را تأسیس کرد. در فوریه ۲۰۱۱ موفق به کسب جایزه صلح آتلانتیک از کمیته آتلانتیک ایتالیا به جهت نقش خود در ترویج صلح، ثبات و مدارا مذهبی در منطقه شد و در همین بازدید پاپ بندیکت شانزدهم از نقش وی در پناه و کمک به مسیحیان آواره تقدیر کرد. جایزه صلح آتلانتیک به صورت سالانه و هر سال به چهره‌های برجسته بین‌المللی که در جهت ترویج صلح و ثبات و رعایت حقوق اقلیت‌های دینی و مذهبی تلاش می‌کنند، اهدا می‌گردد. ظهور داعش و درگیر شدن منطقه کردستان عراق با این گروه، موجب شد که توجه جامعه جهانی دوباره به وی معطوف شود و در سال ۲۰۱۴ او یکی از هشت نامزد نهایی شخص سال مجله تایمز به دلیل مبارزه با داعش و تلاش برای تشکیل کشور کردستان شد. وی در ۲۹ اکتبر ۲۰۱۷ با صدور نامه‌ای اعلام کرد در اول نوامبر ۲۰۱۷ با پایان یافتن دوره ریاستش برای همیشه کناره‌ گیری می‌کند. در جولای ۲۰۰۹، در اولین انتخابات مستقیم برای ریاست اقلیم خودمختار کردستان، مسعود بارزانی با رای مردمی با کسب ۶۹٫۶ درصد آرا، مجدداً به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد. این انتخابات از نزدیک توسط ناظران بین المللی و کمیسیون انتخابات عراق نظارت شد. در مرداد ۱۳۹۲، پس از پایان دوره ۸ ساله وی، مجلس دوره ریاست وی را برای دو سال دیگر تمدید کرد و او حتی پس از این تمدید نیز به این سمت ادامه داد.

[۱۵] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش ۹۷.

[۱۶] شیخ عبدالحسین امینی (۱۳۹۰-۱۳۲۰ ق) مشهور به «علامه امینی»، از علمای بزرگ شیعه در قرن ۱۴ هجری و از شاگردان محمدحسین غروی اصفهانی بود. علامه امینی در تفسیر، حدیث، تاریخ و علم رجال صاحب‌نظر بود و بیشتر ساعات ایشان به تحقیق و مطالعه می‌گذشت. کتاب ارزشمند «الغدیر» از مشهورترین آثار اوست. عبدالحسین امینی در سال ۱۳۲۰ ه.ق (برابر با ۱۲۸۱ ه.ش) در شهر تبریز، به دنیا آمد. پدر بزرگوارش شیخ احمد امینی تبریزی، از فقها و مجتهدین زمان خود و در زهد و تقوا زبانزد عموم بود و مردم به ایشان همواره به دیده احترام می‌نگریستند. او در سال ۱۳۰۴ ه.ق به تبریز مهاجرت نمود و برای همیشه ساکن آنجا گردید. برخی آثار به یادگار مانده از ایشان عبارتند از: شرحی بر قصیده المفجع و تعلیقاتی بر مکاسب شیخ انصاری.

همچنین پدربزرگ علامه امینی، مولی نجف‌قلی مشهور به «امین الشرع» بود که نام خانوادگی علامه نیز از همین لقب گرفته شده است. وی نیز به گردآوری اخبار ائمه اطهار علیهم السلام علاقه بسیاری داشت و چند مجموعه روایت نیز تدوین کرده و اشعاری به فارسی و ترکی از وی به جا مانده است. علامه امینی از همان کودکی، استعداد و تیزهوشی عجیبی از خود نشان می‌داد و با حافظه قوی و سرعت عجیبش در درک مسائل دینی، همه نگاه‌ها را به خویش جلب کرد. او تحصیل را از محضر پدرش آغاز نمود و ادبیات عرب، منطق و تا اندازه‌ای فقه و اصول را از او آموخت. علامه در سن ۱۶ سالگی برای ادامه تحصیل راهی نجف اشرف شد و تا حدود سن ۳۲ سالگی در آنجا مشغول کسب معارف الهی بود. در این سالها در محضر اساتیدی چون: آیه الله سید محمد بن محمدباقر الحسینی فیروزآبادی، آیه الله سید ابوتراب بن ابوالقاسم خوانساری، آیه الله میرزا علی ایروانی، سید محمد مولانا و آیه الله میرزا ابوالحسن مشکینی، زانوی ادب زده و کسب علم نمود.

ایشان در سن ۳۲ سالگی به زادگاه خود تبریز مراجعت نموده و برای مدت کوتاهی در آنجا ماندگار شد. اوقات ایشان در آن ایام به تدریس و تحقیق مصروف گردید و در آن زمان بود که کتاب نفیس «تفسیر فاتحه الکتاب» توسط ایشان به نگارش درآمد. علامه امینی (رحمت الله علیه) پس از مدتی مجدداً راهی نجف اشرف شد و ضمن تحقیق و مطالعه فراوان، در مجالس اساتید برجسته و مراجع تقلید آن روزگار به استمرار حاضر ‌شد و توانست به مرتبه والای اجتهاد نائل گردد و همچنین از علما و مجتهدین بزرگ آن عصر اجازه روایت نیز دریافت کند. علامه امینى در علوم اسلامى مانند تفسیر، حدیث، درایه و علم رجال استادى کم نظیر و به خصوص در علم فقه و تاریخ گوى سبقت را از همه محققان در ربود. هنگامى که نخستین تألیف وى تحت عنوان «شهداء الفضیله» در سى و پنجمین سال زندگى پر برکتش منتشر شد، مراجع و علماى بزرگ زمان هم چون سید ابوالحسن اصفهانى، حاج آقا حسین طباطبایى قمى، شیخ آقا بزرگ تهرانى و شیخ محمد حسین کمپانى، زبان به تحسین گذاردند و این زمانى است که هنوز سخنى از «الغدیر» در میان نبود و پس از این مراحل است که این بزرگوار ۴۰ سال دیگر از عمر پر برکت خویش را با تلاشى بى مانند و پشت کارى کم نشان در راه تحقیق و تتبع گذارنده و کتاب عظیم و شاهکار خویش (الغدیر) را به جهان اسلام تقدیم داشت.

علامه براى گرد آورى مطالب الغدیر سفرهاى پژوهشى بسیار کرد. در سرزمینها و شهرها، کعبه آمالش کتابخانه هاى عمومى و شخصى بود. این سفرها پر بار عموما به مطالعه و استنتاج و تهیه مأخذ و ملاقات با استادان مى گذشت. از جمله شهرهایى که وى به این هدف به آنها سفر کرد، مى توان: حیدرآباد، دکن، علیگره، لکنهو، کانپور، جلالى (در هند)، رامپور، فوعه، معره، قاهره (در مصر)، حلب، نبل و دمشق (در سوریه) را بر شمرد، عشق به خاندان عترت چنان سراسر وجودش را فرا گرفته بود که ساعتها مطالعه در مخزن کتابهاى خطى و دست یافتن به گوهرهاى گرانبهاى نبوى را بر خویشتن خویش هموار ساخته هرگز احساس خستگى نمى نمود. گویند در کتابخانه‌ى یکى از شهرهاى عراق به مطالعه مى پرداخت، چون این کتابخانه در هر شبانه روز تنها چهار ساعت بیشتر باز نبود علامه امینى هم نمى توانست بیش از چهار روز در آن شهر بماند، با توافقى که میان وى و رئیس کتابخانه برقرار شده بود، علامه امینى هر روز به هنگام ظهر یعنى ساعت تعطیل کتابخانه وارد آنجا مى شد، کتابدار، در را به روى او مى بست تا روز بعد ساعت ۸ صبح که در را به رویش مى گشود. در نتیجه او روزى ۲۰ ساعت در این کتابخانه کار مى کرد و با لقمه نانى که همراه داشت و جرعه آبى که کتابدار در اختیارش مى گذاشت، توانست از میان چهار هزار نسخه‌ى خطى موجود در آن کتابخانه، مأخذ دلخواه خود را بیابد. آرى این همه توانایى و پشتکار و دل بستگى به کار، فقط و فقط در پرتو ایمان و عشق میسر است.

وی از امام علی علیه السلام به عنوان محور امت اسلامی بعد از پیامبر یاد می‌کند. علامه امینی با تأسیس کتابخانه در نجف اشرف دانشگاه بزرگ عالم تشیع را تا حد امکان از کتاب بی‌نیاز کرد. او در صدد بود عدل علی علیه‌السلام با به اجرا در آمدن اصول سیاسی اسلام دیگر بار در جامعه انسانی آشکار گردد. علامه امینی به همراه بزرگانی همچون سید شرف‌الدین عاملی نهضت متن ‌گرایی را بنیان نهادند تا مبانی فلسفه‌ی سیاسی اسلام را با ارائه مدرک به امت اسلامی عرضه نمایند و به این وسیله در مقابل نهضت پیشین‌گرایی یا نهضت سلفیه ایستادند. علامه‌ی مصلح با جمع‌آوری اجتماعات پیشوایان شیعه تمامی زمینه‌های شک و تردید را در باره‌ی حدیث غدیر از بین می‌برد. روش علامه برای مبارزه با استعمار تدافعی نبود بلکه با مطرح کردن ولایت و امامت و بحث‌های عمیق علمی پیرامون آن به ولایت فقیه در عصر غیبت رسید. علامه غیر از تألیف کتب، به خدمات دیگرى نیز مى پرداخت، از جمله کتابخانه «مکتبه الامام امیر المومنین العامه» در نجف از باقیات صالحات آن بزرگوار بوده و از نظر کیفیت در شمار با ارزش ترین کتابخانه هاى علمى دنیاى اسلام است. مرحوم علامه امینی، سرانجام در روز جمعه ۱۲ تیر ماه ۱۳۴۹ ه.ش (برابر با ۲۸ ربیع الثانى ۱۳۹۰ ه.ق) نزدیک اذان ظهر در ۷۰ سالگى در تهران دار فانی را وداع گفت. پیکر پاکش به نجف اشرف منتقل گردید و بعد از تشییع و طواف بر گرد مزار امیرالمؤمنین علیه‌السلام، در کتابخانه عمومى که خود تأسیس کرده بود به خاک سپرده شد.

[۱۷] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۳٫

«وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَىٰ ۖ وَ أَقِمْنَ الصَّلَاهَ وَ آتِینَ الزَّکَاهَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا».

[۱۸] هَمّام بن غالِب معروف به فَرَزدَق از شعرای مشهور عرب در قرن اول و دوم هجری. قصیده‌ای که به صورت فی‌البداهه در ستایش امام زین العابدین (علیه السلام) و در برابر هشام بن عبدالملک سرود، معروف است. فرزدق به خاندان اهل بیت ارادت داشت ولی در عین حال در مدح خلفای اموی نیز شعر می‌سرود. همام بن غالب بن صعصعه بن عقال، از بزرگان بنی‌تمیم به حساب می‌آمد. پدرش غالب نیز بخشنده و از بزرگان قوم خویش بود و مادرش لیلی بنت حابس خواهر اقرع بن حابس تمیمی از صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. در منابع تاریخی سخن دقیقی از سال تولد او به میان نیامده است و با اختلافی که در ثبت تاریخ وفات او وجود دارد، می‌توان ولادت او را بین سال‌های ۱۹ تا ۲۳ تخمین زد. کنیه او ابوفراس و لقبش فرزدق بود. وی پنج فرزند به نام‌های لبطه، سبطه، خبطه، رکضه و زمعه داشت که زمعه نیز شاعر بود.

فرزدق از شعرای بزرگ عصر اموی محسوب می‌شود. عواملی همچون: بدوی بودن، حضور در فصیح‌ترین قبایل عرب و تیزهوشی او در پاسخگویی بستر مناسبی جهت شکوفایی ذوق شعری وی فراهم آورد. گفته‌اند اگر شعر فرزدق نبود، یک سوم لغت عرب از دست می‌رفت و نیمی از روایات و اخبار نابود می‌شد. ذوق شاعرانه فرزدق بیشتر با هجو تناسب داشت و بیشتر اشعار او در قالب هجو و یا فخر قبیلگی سروده شده است. در منابع اهل سنت، فرزدق شیعه دانسته شده است. شاید ملاقات وی با امام علی (علیه السلام) و حفظ قرآن بنا بر سفارش ایشان، سرودن اشعاری در مذمت ابن ملجم، رفت و آمد به کوفه که پایگاه شیعیان است، ملاقات با امام حسین (علیه السلام) در مسیر حرکت ایشان به سمت کوفه و سرودن ابیاتی در رثای او و ماجرای سرودن شعر در مدح امام زین العابدین (علیه السلام) در حضور هشام بن عبدالملک، از دلایلی است که به سبب آن، وی را در ردیف شیعیان برشمرده‌اند.

روزی فرزدق با پدرش نزد امام علی (علیه السلام) رفت. حضرت پرسید: «او کیست؟» غالب پاسخ داد: «پسرم است که شاعر است.» حضرت فرمود: «به او قرآن بیاموز که بهتر از شعر است.» نقل شده که وی پس از این جریان پاهای خویش را در بند کرد تا قرآن را حفظ نمود. در حوادث سال ۶۰ قمری آمده است که فرزدق برای حج به سوی مکه رفت و در منزلگاه صفاح با امام حسین (علیه السلام) برخورد کرد. امام از او احوال مردم کوفه را جویا شد و او در پاسخ گفت: «آنان را پشت سر گذاشتم در حالی که دل‌هایشان با تو و شمشیرهایشان بر ضد تو (و در نقلی با بنی امیه) بود.»

خود فرزدق در شعری به شرح این دیدار پرداخته است که بیت نخست آن چنین است:

«لقیت الحسین بأرض الصفاح              علیه الیلامق و الدرق»

در دوران حکومت ولید بن عبدالملک، ولیعهد و برادرش هشام بن عبدالملک به قصد حج به مکه رفت. او در هنگام طواف به سمت حجر الاسود رفت تا آن را استلام کند ولی به علت ازدحام جمعیت نتوانست به آن نزدیک شود. ناچار برگشت و در جای بلندی برایش کرسی گذاشتند و او از بالای آن کرسی به تماشای جمعیت پرداخت. در این میان امام زین العابدین (علیه السلام) وارد شد و پس از طواف، به سمت حجرالاسود رفت. جمعیت با همه ازدحامی که بود، راه را باز کردند تا امام خود را به حجر الاسود نزدیک ساخت. اطرافیان هشام سخت شگفت‌زده شدند. یکی از آنها از هشام پرسید: «این شخص کیست؟» هشام با آنکه علی بن حسین (علیه السلام) را می‌شناخت، گفت: «نمی‌شناسم.» در این هنگام فرزدق با شهامت گفت: «ولی من او را می‌شناسم» او بر روی بلندی ایستاد و قصیده معروف خود در معرفی امام سجاد را سرود. هشام دستور داد مستمری فرزدق را از بیت المال قطع و خودش را نیز در «عسفان» بین مکه و مدینه زندانی کردند. مدح و ستایش امام در فضای خفقان سیاسی، آن هم در حضور هشام، نه تنها گواه شهامت و شجاعت در خور تقدیر وی است، بلکه بر ارادت وی به این خاندان گواهی می‌دهد. زمانی که امام سجاد (علیه السلام) از زندانی شدن او مطلع شد، مبلغ دوازده هزار درهم برای او فرستاد. فرزدق این مبلغ را پس داد و گفت: «من مدح تو را برای رضای خدا گفتم، نه برای عطا.» حضرت مبلغ را باز فرستاد و فرمود: «ما اهل بیت، چون چیزی به کسی بخشیم باز نستانیم.»

کمیت بن زید اسدی با فرزدق پیوند قبیلگی داشت. وقتی کمیت «قصاید هاشمیات» را در مدح اهل بیت سرود، برای محک زدن اشعار خود، نزد فرزدق آمد. فرزدق پس از شنیدن اشعار او در پاسخ چنین گفت: «آفرین پسرم، خوب گفته‌ای که “از اراذل و اوباش دست برداشته‌ای و هرگز تیرت به خطا نخواهد رفت و گفتارت را تکذیب نخواهند کرد”… این اشعار را انتشار بده و با دشمن دست به گریبان شو که تو از همه گذشتگان و حاضران شاعرتری.» با وجود ارادت فرزدق به خاندان اهل بیت، توجه او به خلفای اموی و حضور در دستگاه آنان، با توجه به نقش و جایگاه اجتماعی یک شاعر و میزان تأثیرگذاری شعر در آن عصر، تأمل برانگیز است و بنابراین نمی‌توان وی را در ردیف کمیت و دعبل که شیفته اهل بیت بودند قرار داد.

فرزدق در دربار خلفای اموی از جمله ولید و سلیمان و… حضور داشته و در تأیید جایگاه و مقام آنان اشعاری سروده است، برای نمونه درباره عبدالملک بن مروان چنین سروده است:

«فالارض لله ولاها خلیفته          وصاحب الله فیها غیر مغلوب»

زمین از آن خداست که آن را به دست خلیفه‌اش داده و صاحب خدا در زمین شکست نمی‌خورد.

این اشعار بیانگر دیدگاه نظری فرزدق درباره جایگاه خلافت است و دست کم وی را از قلمرو شیعه اعتقادی بیرون می‌برد. ولی با این اوصاف نمی‌توان وی را شاعر درباری محض دانست. وی در مقابل رفتار برخی از امرای عرب که خلاف مبانی اسلام رفتار می‌کردند نیز اشعاری به هجو سروده است. هجو زیاد بن ابیه و معاویه از این جمله‌اند. فرزدق از امام علی (علیه السلام)، امام حسین (علیه السلام)، ابوهریره، ابوسعید خدری، عرفجه بن اسعد، زراره بن کرب و طرماح بن عدی شاعر روایت نموده است و خالد حذاء، مروان اصغر و حجاج بن حجاج و… نیز از او روایت کرده‌اند. فرزدق بنا به نقل مشهور در سال ۱۱۰ق در سن نود و یک سالگی در بصره وفات یافت.

[۱۹] بحارالأنوار، مجلسی، ج۳۰، ص۲۹۳٫.

[۲۰] بحار الانوار ج ۸ ، ص ۲۲۲.

«قال عمر: فذکرت أحقاد علیّ و ولوعه فی دماء صنادید العرب و کید محمّد و سحره، فرکلتُ الباب و قد ألصقَت أحشائها بالباب تترسه. و سمعتُها و قد صرخَت صرخه حسبتُها قد جعلَت أعلی المدینه أسفلها، و قالت: یا أبتاه یا رسول اللَّه! هکذا کان یُفعل بحبیبتک و ابنتک؟ آه یا فضّه! إلیک فخذینی فقد و اللَّه قُتِل ما فی أحشائی من حمل وسمعتُها تمخض و هی مستنده إلی الجدار، فدفعتُ الباب و دخلت».

[۲۱] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص۱۱۵.

لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.

متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ(ع) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ(ع): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ(ص) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».