«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

ماه شعبان، ماه سراسر نور است

«مَوالِیَّ لَاأُحْصِی ثَناءَکُمْ، وَ لَا أَبْلُغُ مِنَ الْمَدْحِ کُنْهَکُمْ، وَ مِنَ الْوَصْفِ قَدْرَکُمْ، وَ أَنْتُمْ نُورُ الْأَخْیارِ، وَ هُداهُ الْأَبْرارِ، وَ حُجَجُ الْجَبَّارِ، بِکُمْ فَتَحَ اللّهُ، وَ بِکُمْ یَخْتِمُ[۲]»؛ ماه شعبان برای اولیای الهی، برای اهل سِیر و سلوک، برای اهل مُراقبه ماه بسیار مُمتازی است. پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی ماه شعبان فرا می‌رسید، می‌فرمودند: «شَعبانُ شَهری[۳]»؛ شعبان ماه من است؛ «رَحِمَ الله مَن أعانَنی[۴]»؛ خداوند رحمت کند کسی را که در این ماه یار من باشد. وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: از وقتی که این جمله را از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم، روزه‌ی ماه شَعبان از من تَرک نشد. مَعلوم می‌شود که روزه گرفتن کمک به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای هدایت آمده است و روزه سَهم عُمده‌ای در اصلاح باطن انسان، ریزش گناهان و قَطع تعلّقات مادی دارد؛ لذا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این را به عنوان یاری‌دادن به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اِلقاء فرمودند. ماه شعبان ماهی است که در آن هیچ شهادت و رحلتی وجود ندارد؛ بلکه همه‌اش ولادت است و درخشش اُمید است. میلادِ مسعود سیدالشهدا حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) در سوّم این ماه است. میلادِ عَلمدار وفا، عَلمدار ولایت‌مَداری، دلشُده‌ی حسین‌ بن‌ علی (علیه السلام)، قهرمان بی‌بَدیلِ مُقابله‌ی با نفاق، حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) در چهارمین روز از این ماه است و میلاد مسعود سُفره‌گُستر زَبور آل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، اِنجیل آلِ رسول (صلی الله علیه و آله و سلم)، سیدّ ساجدین حضرت زین‌العابدین علی بن الحسین (علیه السلام) در پنجمین روز این ماه است. همچنین ولادتِ باسعادتِ اَشبَهُ النّاس، آیینه‌ی تَمام‌نَمای جَمال و جَلال نَبوی حضرت علی اکبر (علیه السلام) در دوازدهم این ماه است. و بالاخره میلاد جانِ جانان، حقیقهُ ‌الحَقایق، صَدر الخَلائق، حضرت حُجّت‌ بن الحسن المهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف)، قُطب عالَم، قَلب دایره‌ی امکان در پانزدهم این ماه قرار گرفته است. سراسر نورِ است، بارش رحمت است، رویش اُمید است و ماه، ماهِ پذیرایی خداوند متعال است؛ لذا تمام این ماه را تبریک عرض می‌کنم.

Sadighi-14021123-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (1)

ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) نمایندگان خداوند در ولایت الهی هستند

اما امشب که شب میلادِ مسعودِ ارباب‌مان حضرت سفیه‌النّجاه اباعبدالله الحسین (علیه السلام) است، این زیارت «جامعه‌ی کبیره» یک سَند بی‌بَدیلی در مُعرّفی انسان کامل و در توجّه دادن دل‌ها به قُلّه‌ی کَمال در میان عالَم امکان است. این دو سه عبارتی که در ابتدای عَرایضم عرض کردم، یک توجّهی به مَعانی این‌ها داشته باشیم و سپس چند جمله‌ای خُصوصاً در ارتباط با حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) با عنایت خودشان و لُطف پروردگار متعال به دل‌های پاک‌تان عرضه می‌داریم. «مَوالِیَّ لَاأُحْصِی ثَناءَکُمْ»؛ مَوالی جَمع مولاست. در مولا دو طرف لازم است. یکی وَلیّ است؛ ولی چه کسی است؟ «کیست مولا آن‌که آزادت کند[۵]». مولا کسی است که اگر عنایت او شامل بشود، فردی که وابسته است، زَنجیری است، زَنجیرهای هَوی و هَوس، زَنجیر تعلّقات دنیا، زَنجیر رُعب و وحشت از گَردن‌کُلُفت‌های دنیا او را اَسیر کرده است. مولا کسی است که بتواند مُولّی عَلَیهِ خودش را آزاد کند. تمام زَنجیرها را از پَر و بال او باز کند و به او قدرت پَرواز بدهد. وقتی انسان به دست مولا آزاد شد، او دیگر مَحدودیّتی برای عُروج و مِعراج ندارد. چیزی که جلوی پرواز انسان را می‌گیرد، دلبستگی است. «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَ الْأَنْعَامِ وَ الْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا[۶]»؛ این جاذبه‌ها، این زَرق و بَرق‌ها که حَواس انسان را پَرت می‌کند، تمرکز را از آدم می‌گیرد، حتی انسان را در حَدّ یک نماز آزاد نمی‌گذارد که فکر انسان جای دیگری نرود،‌ به خدای خودش دل بدهد، یک نَفَسی بکشد. این برای جاذبه‌های دنیاست، زَرق و بَرق دنیاست؛ ولی «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا[۷]»، خداوند ولیّ مؤمن است. چه کار می‌کند؟ «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ[۸]»؛ وقتی خداوند متعال خودش ولایت کسی را بر عُهده بگیرد، این اخراج از ظُلمات به نور هم اخراج دَفعی است و هم اخراج رَفعی است. یعنی وقتی خداوند متعال صیانت کسی را، عصمت کسی را، مَعصومیّت کسی را اراده کند، به گناه اجازه نمی‌دهد که به سُراغ او بیاید. اصلاً در محیط گناه راه پیدا نمی‌کند، اصلاً با آدم‌های فاسد مُرتبط نمی‌شود، اصلاً وسوسه‌ها به سُراغش نمی‌آید. رِزق او اُنس با صالحین است؛ روزی‌اش کارهای خوب است؛ همیشه تشویق می‌شود، بَهانه پیدا می‌کند، عبادت‌های مُتنوّع دارد، این همه نمازهایی که آمده است و برای هریک از ائمه‌ی ما (سلام الله علیهم اجمعین) و جناب «جعفر[۹]» و جناب «سلمان[۱۰]» خداوند متعال نماز هدیه کرده است که سُفره‌ی پذیرایی این‌هاست. برای حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها)، برای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، برای بعضی از ائمه‌ی دیگر چندین نماز آمده است. بعضی از ما در عُمرمان یک‌بار هم برای هر امامی بر سر سُفره‌اش ننشسته‌ایم که از نماز او استفاده کنیم. چرا؟ برای این‌که اَسیر بوده‌ایم. این وابستگی‌ها اصلاً اجازه نمی‌داد که فکر ما به آن‌جا برود. دل بستگی به اُمور مادی عالَم دارد؛ اُمور جسمانی، لَذائذ نَفسانی اصلاً فُرصت نمی‌دهد که آدم بنشیند و روزی یک جُزء از قرآن کریم را بخواند. انسان بتواند نیم‌ساعتی خلوت کند و به خودش برسد، آسیب‌های خودش را پیدا کند، عیب‌های خودش را جُستجو کند. این‌ها برای آن شُلوغی خاطرات انسان است که نتوانست دل را از این اَسفل السّافلینِ مادیّت بیرون بکشد و او را نزد امام حسین (علیه السلام) ببَرد، نزد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) ببَرد. وَلی آزاد می‌کند. «کیست مولا آن‌که آزادت کند». پس در ولایت ما یک وَلی داریم و یک مُولّی عَلیه داریم. وَلی کسی است که شُعاع ولایت خداست. ولایت ذاتاً برای خداوند متعال است و خداوند متعال این ولایت را به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان ما (سلام الله علیهم اجمعین) به عنوان نمایندگان خودش، به عنوان اَسماء جَمالیه‌ی خودش این‌ها را هم منشأ حُریّت اَشخاص قرار داده است.

Sadighi-14021123-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (2)

کرامت بی‌انتهای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)

ولی که نماینده‌ی خداست، ولایت الهی در وجود او تجلّی دارد، خیلی کَریم هستند. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) یک غُلامی بنام «صافی» دارند. چه اسم زیبایی هم دارد، نام او صافی است. این را در باغشان گذاشته بودند. امام حسین (علیه السلام) باغ‌های مُتعدد داشتند، امکانات وسیع داشتند، تولید ایشان تولید قابل مُلاحظه‌ای بود. در شب عاشورا که با «عُمر بن سَعد» خلوت کردند، و فرمودند که تو دستت را به خون من آلوده نکُن، اما گفت که خانه‌ی من را خراب می‌کنند. امام حسین (علیه السلام) فرمودند: من در مدینه به تو خانه می‌دهم. عرض کرد: وعده‌هایی که به من داده‌اند، به من نمی‌رسد. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) فرمودند: من در آن‌جا باغ‌هایی دارم که به تو واگذار می‌کنم.‌ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در روز عاشورا لباس‌های قیمتی داشتند که یکی از یاران امام حسین (علیه السلام) که به او خبر رسید پسرت را در مَرز روم یا ایران اَسیر کردند. حضرت امام حسین (علیه السلام) فرمودند: من بیعتم را برداشتم، برای آزاد کردن پسرت برو. حاضر نشد و عرضه داشت: جان من و هزاران پسر من به قُربان تو! من چنین فُرصتی را که در رکاب شما می‌خواهم به لایتناهی بروم، حال شما را رَها کنم و به سُراغ پسرم بروم؟ من هرگز این کار را نمی‌کنم. حضرت امام حسین (علیه السلام) از لباس‌های قیمتی‌شان دادند و گفتند به شخصی بده که برود و پسرت را آزاد کند. یعنی لباس‌ها این‌قَدر قیمتی بود که می‌شد با آن یک بَرده‌ای را آزاد کرد. این کَرَم است. دارایی امام حسین (علیه السلام) یک چیزِ ناچیزی به اَشخاص نمی‌داد؛ به هرکسی در حَدّی می‌داد که واقعاً چشمگیر بود. باغی داشتند که باغ وسیعی بود. این غُلام ایشان بنام صافی در این باغ مشغول آبادکردن و مُراقبت از باغ بود. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) وارد شدند و دیدند که این غُلام نشسته است و سگِ نگاهبانِ باغ هم در مُقابل اوست. حضرت امام حسین (علیه السلام) پُشت درخت خُرما رفتند که این صافی ایشان را نبیند. تماشا می‌کرد و خوششان می‌آمد. مولا عَبد خودش را مانند فرزند خودش می‌داند. «فضّه» در خانه‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و بعد امام حسن مجتبی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) مانند فرزندانش بود، واقعاً مانند فرزندانش بود. کار را تقسیم کرده بودند و فضّه کار خدمتکاری نمی‌کرد. در عِداد خانواده‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود. یک روز که استراحت می‌کرد، حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای او کار می‌کرد.‌ خیلی عَجیب بود. غُلام و فضّه‌ی این‌ها از پادشاهان عالَم برتر هستند.‌ هم از نظر قلبی کسی که غُلام امام حسین (علیه السلام) باشد، کسی که عَبدالحسین (علیه السلام) باشد، غُلام امام حسین (علیه السلام) باشد، خادم الحسین (علیه السلام) باشد، به امام حسین (علیه السلام) قَسم که حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) او را جَذب می‌کند. امام حسین (علیه السلام) همین‌گونه‌ای که فرزندش را دوست دارد، قَلباً دوست دارد، غُلام خودش را هم مانند فرزندان خودش دوست دارد. لذا امام حسین (علیه السلام) خوششان می‌آمد که بنشینند و تماشا کنند. پدری که از فرزند زیبای خودش خوشش می‌آید، زیر نظر می‌گیرد و به قَد و بالای او نگاه می‌کند، به حرکات او نگاه می‌کند و لذّت می‌بَرد، حضرت امام حسین (علیه السلام) هم به همین صورت داشتند تماشا می‌کردند و لذّت می‌بُردند.‌ پُشت درخت خُرما ایستادند و دیدند که این غُلام یک لُقمه خودش می‌خورد و یک لُقمه هم در جلوی این سگ می‌اندازد.‌ وقتی غذای او تمام شد، گفت: «اَلحَمدُلله رَبّ العالَمین»؛ خدایا! به من و به این سگِ آقای من و به مولای من رحمت کُن. وجود مبارک حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) خیلی مُبتهج شد. حضرت امام حسین (علیه السلام) سلام کردند و فرمودند: صافی! سلامٌ علیکم؛ سلام خداوند بر امام حسین (علیه السلام) باد. این‌ها تقدّم بر سلام دارند. «وَ إِذَا جَاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَیْکُمْ[۱۱]»؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور بودند که اگر کسی می‌آمد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به او سلام می‌کرد. خداوند متعال در سوره‌ی اَنعام به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور می‌دهد. لذا همیشه به این‌ها مُراجعه کنید و بگذارید به شما سلام بدهند. وقتی شما می‌گویید: یا رسول الله! وقتی دامان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را می‌گیرید، ایشان تقدّم بر سلام می‌کنند. او بر شما سلام می‌کند. و گاهی «یُصَلِّی عَلَیْکُمْ[۱۲]»، هم خداوند متعال سلام و صلواتش را بر شما نازل می‌کند و هم نبیّ او و هم مَلائکه‌ی او به شما سلام می‌کنند. این خیلی عَجیب است. این جوششِ رحمت الهی است. حضرت امام حسین فرمودند: سلامٌ علیکم صافی؛ از تو مَعذرت می‌خواهم که بدون اذن وارد باغ تو شدم.‌ حالا باغ، باغِ امام حسین (علیه السلام) است و این‌ها هم غُلام امام حسین (علیه السلام) هستند؛ ولی فرمودند: مَعذرت می‌خواهم که بدون اذن شما وارد باغ شما شدم. صافی خیلی شُوکه شدند و فرمودند: آقا! فدایتان بشوم! من غُلام شما هستم، این هم باغ شماست. امام حسین (علیه السلام) فرمودند: خیر، من تعارف نمی‌کنم؛ من این باغ را به تو بخشیدم. حالا دیگر تو صاحب باغ هستی. حضرت امام حسین (علیه السلام) دو هزار دینار هم پول طیّب و طاهر به این غُلام بخشیدند و خودِ غُلام را هم آزاد کردند. فرمودند: چرا این کار را می‌کردی؟ گفت: من در عالَم خودم خوش بودم. «مَن مِثلی؟»؛ چه کسی این‌قَدر عزّت و سرافرازی دارد که مولایش امام حسین (علیه السلام) باشد؟ آدم خادم امام حسین (علیه السلام) باشد. گفت: من دیدم که در باغ شما هستم. آیا این افتخار نیست که باغ‌تان را به من داده‌اید و من کار این باغ را انجام می‌دهم؟ این سگ هم سگِ شما بود. دیدم که باغ، باغِ شماست و سگ هم سگ شماست و غُلام هم غُلام شماست. من به عشق شما یک لُقمه خودم غذا می‌خوردم و یک لُقمه هم به این سگِ شما می‌دادم که سگِ امام حسین (علیه السلام) از خودِ من جا نماند و او هم مانند من که بر سر سُفره‌ی شما هستیم، هم خودم و هم این سگ بر سر سُفره‌ی شما هستیم. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) فرمودند: خودت آزادی. این باغ هم باغِ شماست و این پول هم برای شماست. عرض کرد: آقا جان! من افتخار داشتم که هم خودم غُلام شما باشم و هم باغبان شما باشم و باغ هم باغِ شما باشد. یعنی برای من این‌که خودم صاحب‌ باغ باشم یا شما صاحب باغ باشید، این‌که من غُلام باشم یا عَبد شما باشم یا آزاد بشوم، این غُلام بودن شما برایم افتخارش بالاتر از این است که من یک آدمِ آزاد باشم. حضرت امام حسین (علیه السلام) فرمودند: حال که این‌گونه محبّت داری، این باغ را در اختیار شیعیان ما قرار بده و هرکسی آمد، اجازه‌ی استفاده بده. عرض کرد: آقا من هم به عشق شما این باغ را برای شیعیان وَقف کردم که هرکسی خواست، بیاید و استفاده نماید. «کیست مولا آن‌که آزادت کند». اگر شما هم یک قَدم بروید، آزادتان می‌کند.

Sadighi-14021123-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (3)

محبّت امام حسین (علیه السلام) همیشه انسان را دلگرم می‌کند

ماهِ شعبان ماه آزادگی است، ماه وارستگی است، ماه قَطع تعلّقات است، ماه ایثار و نثار است، ماه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است. لذا این حقیقت در وجود حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) نسبت به همه‌ی اَنبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و نسبت به همه‌ی اوصیای اَنبیاء (سلام الله علیهم اجمعین)، آزادگانی که به وسیله‌ی شفاعت امام حسین (علیه السلام) آزاد می‌شوند، هم در دنیا توفیق توبه پیدا می‌کنند، توفیق شهادت پیدا می‌کنند، توفیق سِیر و سُلوک پیدا می‌کنند. بیشترین جَذبه‌ها جَذبه‌های حُسینی است. رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) خاتم انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) است، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) سیّد اوصیاء هستند، امام حسن مجتبی (علیه السلام) سِبطِ اکبر است، حضرت زهرا (سلام الله علیها) سیّده النّساء من الاوّلین و الآخرین است؛ ولی امام حسین (علیه السلام) کشتی نجات است. یعنی انسان را از خودش نجات می‌دهد. همه‌ی مشکلات انسان از خودش است. آدم مشکل بیرونی ندارد. تمام گرفتاری‌ها که بر سر آدم می‌آید، خودش بر سر خودش بَلا می‌آورد و آن چیزی که دل را از خودِ آدم می‌کَند و الهی می‌کند، جَذبه‌ای که خداوند متعال به امام حسین (علیه السلام) داده است، در عالَم به اَحدی نداده است. «إنَّ لِقَتلِ الحُسَینِ حَرارَهً فی قُلوبِ المُؤمِنینَ لاتَبرُدُ أبَدا[۱۳]»؛ خداوند متعال در دل مؤمن یک شُعله‌ی عشقی قرار داده است که این شُعله همیشه می‌سوزد. دل آدم را برای امام حسین (علیه السلام) آب می‌کند و هرگز هم «لاتَبرُدُ»، هیچ‌وقت سرد نمی‌شود. دل آدم با محبّت امام حسین (علیه السلام) همیشه گرم است.

Sadighi-14021123-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (4)

کارهای نیک ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) قابل اِحصاء نیست

لذا این عبارت زیارت جامعه‌‌ی کبیره که عرضه می‌داریم: «مَوالِیَّ لَاأُحْصِی ثَناءَکُمْ»؛ حسین جان! تو مولای منی، ولی مولایی هستی که عقل کسی قَد نمی‌دهد تا ثَنای شما را اِحصاء کند. ریگ‌های بیابان را حِصات می‌گویند. در قدیم تَسبیح نبوده است، ماشین حساب نبوده است و وقتی می‌خواستند چیزی را بشمارند، با این ریگ‌ها شمارش می‌کردند. در آن‌جا که می‌گویند لاتُحصی است، یعنی اگر ریگ‌ها هم تمام بشود، این تمام نمی‌شود. می‌خواهد یک چیزی زیادی را بشمارد؛ ریگ‌ها تمام می‌شود و دیگر بعد از آن ریگی نیست که بشمارد. لاتُحصی که یعنی غیر قابل شمارش است، یعنی از ریگ‌های بیابان هم بیشتر است. «مَوالِیَّ»؛ تو مولای ما هستی. آقا! حسین جان! «لَاأُحْصِی ثَناءَکُمْ»؛ ثَناء شما که ثَناء به معنای ستایش است. هر صفت مُمتازی که انسان دارد، مانند سخاوت، مانند عفّت، مانند غیرت، مانند رأفت و مهربانی، مانند دلسوزی، مانند دست‌گیری، مانند گِره‌گُشایی؛ انسان وقتی به بعضی‌ها نگاه می‌کند، می‌بیند که همه‌جایش زیباست. همه‌ی کارهایش زیباست و هر کار زیبایی هم یک ستایش دارد. آدم از آن کار زیبا خوشش می‌آید و شروع به تعریف ‌کردن، ثَنا گفتن و ستایش کردن می‌‌کند. «مَوالِیَّ لَاأُحْصِی ثَناءَکُمْ»؛ ثَناء شما یعنی برجستگی‌ها و زیبایی‌هایی که خداوند متعال به شما داده است، اگر کسی بخواهد هریک از این صفات زیبای شما را شناسایی کند و شما را ستایش کند، «لَاأُحْصِی ثَناءَکُمْ»، امکان این‌که اِحصاء بشود، نیست. چرا؟ برای این‌که خداوند متعال «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ[۱۴]» است. خداوند متعال لایتناهی است، او ذاتاً لایتناهی است. اَسماءِ حُسنای پروردگار متعال بالعَرَض لایتناهی است. مانند نَهری است که به بَحر وصل است. اگر نَهر به دریا وَصل نشود، می‌شود آن را کِیل کرد، می‌توان آن را متر کرد؛ اما وقتی به دریا وصل شد، دیگر دریاست. بعضی از دریاها هم دریای بی‌ساحل هستند. این نَهرِ وجودِ امام حسین (علیه السلام) به بَحر ذاتِ لایتناهی مُتّصل و مُرتبط است و چون صفات خداوند متعال لایتناهی است، خوبی‌های خداوند متعال حَدّ ندارد. کَرَم خداوند نامَحدود است. «لَا تَزِیدُهُ کَثْرَهُ الْعَطاءِ إِلّا جُوداً وَ کَرَماً[۱۵]»؛ هرچه می‌بخشد، خَزینه‌اش تمام نمی‌شود. هم دارایی‌اش با بخشش تمام نمی‌شود و هم اراده‌اش خَلل‌ناپذیر است. این‌گونه نیست که یک مقداری که داد، بگوید دیگر او را بَس است. تا جایی که ظرفیّت داری و بخواهی، خداوند متعال به تو می‌دهد.‌ «لَا تَزِیدُهُ»؛ خداوند متعال را از نظر کَثرت عَطا «إِلّا جُوداً وَ کَرَماً»؛ هرکسی بیشتر گدایی کند، خداوند متعال ظرفیّتش را بیشتر می‌کند، سُفره‌اش را پَهن‌تر می‌کند، عَطای او را بیشتر می‌کند. خداوند متعال چنین خدایی است. چون خَزینه‌اش هم تمام نمی‌شود و صفت کَریم‌بودن او هم پایان ندارد. هم دارایی‌اش پایان ندارد و هم دِهِش و عَطای او پایان ندارد. لذا لایتناهی است.

Sadighi-14021123-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (5)

امام حسین (علیه السلام) عینیّت سخاوت و کَرَم بودند

وقتی خداوند لایتناهی است، آیینه‌ی تَمام‌نَمای او که همه‌ی حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) هستند، ولی جلوه‌ی امام حسین (علیه السلام) یک جلوه‌ی خاصّ خودش است و این هم لایتناهی است. لذا فرمود: «لَوْ کَانَ اَلْحِلْمُ رَجُلاً لَکَانَ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلاَمُ[۱۶]»؛ اگر علم و بُردباری که انسان از کوره دَر نرود، جوش نیاورد؛ اگر بَنا بود این در خارج دیده بشود، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌شد. حضرت علی امیرالمؤمنین (علیه السلام) کوهِ صبر و حِلم بودند. و اگر بَنا بود سَخا و سَخاوت در خارج صورتی داشته باشد، امام حسین (علیه السلام) می‌شد. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) از نظر سَخاوت مَثَل اَعلی هستند، عینیّت سَخاوت است. می‌گویند: «زیدٌ عَدلٌ»؛ یعنی از عادل بالاتر است. یک وقتی کسی صفت عدالت را دارد، اما یک وقتی کسی خودِ عدالت است. حضرت امام حسین (علیه السلام) نه سَخی هست، بلکه خودِ سَخاوت است. حضرت امام حسین (علیه السلام) چشمه‌ی کَرَم است. امام حسین (علیه السلام) دریای بخشش و سَخاوت است. لذا دوست و دشمن این را احساس می‌کردند. این‌که در مورد غُلام ایشان بود که حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) وارد شدند و این‌گونه مورد تفقّد و رحمت خودشان قرار دادند؛ البته این آزادکردن امام حسین (علیه السلام)، وابستگی و عشق او را به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بیشتر کرد. یعنی آن‌چنان او را خرید، «الإنْسانُ عَبدُ الإحْسانِ[۱۷]»؛ هیچ‌چیزی مانند احسان آدم را وام‌دارِ کسی نمی‌کند. یک کسی را انسان پول بدهد و او را بخَرد و یا این‌گونه نباشد و به خودش پول بدهد، احتیاجات خودش را برطرف نماید. وابستگی انسان به آن کسی که به دادش رسیده است، آن کسی که گِره‌اش را باز کرده است، خیلی بیشتر از آن کسی است که محبّت‌های خاصّ دیگری از او به او رسیده باشد. لذا این باغ، این سگ و این پول را که امام حسین (علیه السلام) دادند، در واقع دل این شخص را آب کردند. اگر دل او مقداری وابسته بود، حالا دیگر دلی برایش باقی نمانده است.

«دیوانه کنی هر دو جهانش بدهی     *****     دیوانه‌ی تو هر دو جهان را چه کند[۱۸]»

او مَجنون امام حسین (علیه السلام) شد، او عاشق حضرت سیدالشهدا (علیه الصلاه و السلام) شد.

Sadighi-14021123-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (6)

حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) دَربَردارنده‌ی تمام خوبی‌های عالَم هستند

حالا امام حسین (علیه السلام) چه داشتند؟ «ابو هُریره[۱۹]» وقتی امام حسین (علیه السلام) را دید، جلوی جَمع خَم شد و خاک زیر پای ایشان را بوسید. از نظر ما ابو هُریره نه تنها فرد خیلی سالمی نیست، بلکه… از او پُرسیدند: چرا این کار را می‌کنی؟ گفت: چیزهایی را که از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم، اگر می‌دانستید رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) چه‌قَدر در مورد امام حسین (علیه السلام) فَضائل گفته است، اصلاً نمی‌گذاشتید او بر روی زمین راه برود. او «خَیرُ أهلِ الأرض وَ السَّماء» است. در میان اهل زمین و اهل آسمان بهتر از حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) وجود ندارد. لذا خَمسه‌ی طیّبه که «آیه‌ی مُباهله» و «آیه‌ی تَطهیر» و «سوره‌ی هَل‌أتی» در حقّ این‌ها نازل شده است، دیگر قُلّه هستند. اگر بَنا باشد موجودِ مُمکنی همه‌ی صفات الهی در وجود او به وَدیعت گذاشته شده باشد، هریک از این خَمسه‌ی طیّبه این‌گونه هستند؛ ولی آن کسی که خاتَم هست و خامس آل کساء حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) است. یعنی هرچه گذشتگان دارند، تمرکز آن در وجود امام حسین (علیه الصلاه و السلام) است. لذا وقتی امام حسین (علیه السلام) بی‌بیِ عالَم حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) را دلداری دادند و فرمودند: تو مُصیبت‌های بزرگ‌تر از این را دیده‌ای، جَدّم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بهتر از من بود، پدرم بهتر از من بود، مادرم بهتر از من بود، برادرم بهتر از من بود؛ حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) جواب دادند: همه‌ی آن‌ها رفتند، ولی هرچه آن‌ها داشتند، در وجود شما بود. لذا امام حسین (علیه السلام) خامس است، امام حسین (علیه السلام) خاتِم است، امام حسین (علیه السلام) خاتَم است و جامعِ همه‌ی خوبی‌هایی است که اصحاب کَساء آن خوبی‌ها را از خداوند متعال گرفته بودند.

Sadighi-14021123-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (7)

دو توصیه‌ی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)

امشب همین مقدار کافی است؛ ولی یک حدیث کوچکی هم در این مَحفل نورانی از حضرت امام حسین (علیه السلام) بگویم که هر دو به درد شما می‌خورد. فرمودند: «اَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ الدُّعاءِ[۲۰]»؛ آدمی که دعا نمی‌کند، بَخیل‌ترین آدم است. خداوند متعال دَرب را باز کرده است و دَرب خَزینه‌ی خود را هم برای تو برداشته است و می‌گوید که هرچه می‌خواهی، بیا و بخواه تا من به تو بدهم؛ اما آدم نمی‌رود. چه کسی بَخیل‌تر از این است؟ بُخلِ انسان به خودش است. بَخیل در مورد دیگران خیلی بد است؛ ولی انسان برای خودش هم خیر نخواهد، برای خودش هم دنبال خیر نباشد. این دیگر اَبخَل است. پس یک بُخلی که در میان بُخل‌هایی که اصلاً بُخل نَجس است؛ «اَلْبَخِیلُ بَعِیدٌ مِنَ اَللَّهِ بَعِیدٌ مِنَ اَلنَّاسِ بَعِیدٌ مِنَ اَلْجَنَّهِ[۲۱]»؛ آدمِ بَخیل که دست بده ندارد، هفته می‌گذرد، اما نه یک‌بار صدقه می‌دهد، نه به کسی کمک می‌کند، نه در یک خیریه‌ای نامی دارد، نه حضوری دارد؛ این آدم بَخیل است. آدمِ بَخیل هم از خدا دور است، هم از خَلقِ خدا دور است و هم از بهشت دور است. یعنی این‌قَدر فاصله‌اش زیاد است که به بهشت نمی‌رسد. در مُقابل آن می فرمایند: «اَلسَّخِیُّ قَرِیبٌ مِنَ اَللَّهِ[۲۲]»؛ انسانِ باسَخاوت جُزء مُقرّبین است و به خداوند نزدیک است. سَخاوت آدم را به خدا نزدیک می‌کند. «قَرِیبٌ مِنَ اَلْجَنَّهِ[۲۳]»؛ به بهشت هم نزدیک است؛ «قَرِیبٌ مِنَ اَلنَّاسِ[۲۴]»؛ چون بَذل و بخشش موجب محبّت می‌شود. آدمی که دستِ دَهنده دارد، سه چیز است که می‌فرماید: «ثَلاثَهٌ تُورِثُ المَحَبَّهَ[۲۵]»؛ سه چیز است که انسان را مَحبوب می‌کند، انسان را شکارچیِ دل‌ها قرار می‌دهد. هرکسی این سه چیز را دارد، دل‌ها را شکار می‌کند. یکی از آن‌ها دین است. نه تظاهُر به دین، منظور آدمِ خداتَرس است. آدمی که دین دارد، «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا[۲۶]»؛ خداوند متعال قول داده است کسی که هم ایمانش ایمان است و هم عمل صالح دارد، خداوند متعال او را در دل‌ها می‌نشاند، دلنشین می‌شود، دلپذیر می‌شود. دوّمین مورد اَدب است. هرکسی اَدب دارد، اخلاق دارد، جاذبه‌های اخلاقی دارد، برخورد خوب دارد، مُتواضع است، همه انسانِ مُتواضع را دوست دارند.‌ برخلاف مُتکبّر که همه از او بدشان می‌آید. مُتواضع و خاکی بودن. سوّمین مورد «البَذلُ[۲۷]» است. بخشندگی و سَخاوت موجب مَحبوبیّت می‌شود. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) فرمودند: «اَبْخَلُ النّاسِ[۲۸]»، در میان بُخل‌های نَجسی که وجود دارد، آن کسی است که حال دُعا ندارد. وقتی گرفتار می‌شود، به جای این‌که سر بر سَجده بگذارد و ناله بزند، شروع به ناشُکری می‌کند، کُفر می‌گوید. مانند بعضی‌ها که دنیا ندارند و ضدّ انقلاب هستند، وقتی دنیا نداری باید به شُهدا متوسّل بشوی، نه این‌که در مقابل شُهدا بایستی، بدبخت دنیا و آخرت می‌شوی. لذا آدمی که چیزی ندارد، باید ثروت و سرمایه‌ی دعا داشته باشد تا از خداوند متعال بگیرد. دوّمین مورد که امام حسین (علیه السلام) می‌فرمایند، این است که فرمودند: «وَ اَبْخَلُ النّاسِ مَنْ بَخِلَ بالسَّلامِ[۲۹]»؛ آن کسی که سلام نمی‌دهد، این هم جُزء بَخیل‌ترین آدم‌های این جامعه است.‌ سلام اسم خداست، سلام ظُهور حقّ است، سلام امنیّت‌دادن به جامعه است، سلام سلامتی درون است که این سلامتی موجب سلامتی بیرون هم می‌شود و سلام شُعارِ مسلمان‌هاست. هم شُعور است و هم شُعار است. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) می‌فرمایند: کسی که عارش می‌آید که سلام بدهد و منتظر می‌ماند تا دیگران به او سلام کنند، انسانِ بَخیلی است و بَخیل هم دَرب‌های رحمت بر رویش بسته است.

دعا

خدایا! به عصمت زهرای مرضیه (سلام الله علیها)، به پدرش، به همسرش، به حَسَنش (علیه السلام)، به حُسینش قَسمت می‌دهیم عیدی ما را ظُهور امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) قرار بده.

خدایا! قلب مبارک امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را از ما راضی بفرما.

خدایا! عاقبت اَمرمان را به شهادت خَتم بگردان.

خدایا! شُهدای ما را از ما راضی بدار.

بارالها! پروردگارا! از این مملکت امام حسین (علیه السلام)، فقر و فحشا، فساد و خیانت را ریشه‌کَن بفرما.

الها! پروردگارا! بدبینی‌ها، دشمنی‌ها و کارشِکَنی‌ها را به مُساعدت‌ها، تَعاون‌ها و خوشبینی‌ها تبدیل بفرما.

خدایا! مردم ایران را به هم مهربان قرار بده.

خدایا! به همه‌ی ما گذشت عنایت بفرما.

بارالها! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم دشمنان ما و در رأس آن‌ها شیطان بزرگ و صهیونیست‌ها و تروریست‌ها و مُنافقین و تَکفیری‌ها و نُفوذی‌های غرب در کشورمان را در هر لباسی که هستند، رُسوا و نابودشان بگردان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم باران رحمت، خیر و برکت بر عُموم مردم ما نازل بفرما.

خدایا! به جوانمَردی و سَخاوت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) قَسمت می‌دهیم نَسل جوان ما و جوان‌های نورانیِ حاضر در این مَحفل را در دنیا و آخرت‌شان آباد و آبادگَر بفرما.

خدایا! امام ما (رضوان الله تعالی علیه)، شهیدان ما و ذَوی‌الحقوق ما را امشب سر سُفره‌ی حضرت امام حسین (علیه السلام) مُتنعّم بگردان.

خدایا! همه‌ی مریض‌ها و مریض‌های مورد نظر را شِفای عاجل و شِفای کامل روزی بفرما.

الهی که ان‌شاءالله همه‌ی شما از کَرَم امام حسین (علیه السلام) فوق توقّع‌تان نَصیب‌تان بشود، یک صلوات خَتم بفرمایید.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.

«…وَ جَعَلَنِی مِنْ خِیارِ مَوالِیکُمُ التَّابِعِینَ لِما دَعَوْتُمْ إِلَیْهِ، وَ جَعَلَنِی مِمَّنْ یَقْتَصُّ آثارَکُمْ، وَ یَسْلُکُ سَبِیلَکُمْ، وَ یَهْتَدِی بِهُداکُمْ، وَ یُحْشَرُ فِی زُمْرَتِکُمْ، وَ یَکِرُّ فِی رَجْعَتِکُمْ، وَ یُمَلَّکُ فِی دَوْلَتِکُمْ، وَ یُشَرَّفُ فِی عافِیَتِکُمْ، وَ یُمَکَّنُ فِی أَیَّامِکُمْ، وَ تَقَِرُّ عَیْنُهُ غَداً بِرُؤْیَتِکُمْ، بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مالِی، مَنْ أَرادَ اللّٰهَ بَدَأَ بِکُمْ، وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُمْ، وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِکُمْ، مَوالِیَّ لَاأُحْصِی ثَناءَکُمْ، وَ لَا أَبْلُغُ مِنَ الْمَدْحِ کُنْهَکُمْ، وَ مِنَ الْوَصْفِ قَدْرَکُمْ، وَ أَنْتُمْ نُورُ الْأَخْیارِ، وَ هُداهُ الْأَبْرارِ، وَ حُجَجُ الْجَبَّارِ؛ بِکُمْ فَتَحَ اللّٰهُ، وَ بِکُمْ یَخْتِمُ، وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ بِکُمْ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلّا بِإِذْنِهِ، وَ بِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ، وَ یَکْشِفُ الضُّرَّ، وَ عِنْدَکُمْ مَا نَزَلَتْ بِهِ رُسُلُهُ، وَ هَبَطَتْ بِهِ مَلائِکَتُهُ، وَ إِلىٰ جَدِّکُمْ و إِلَى جدّکم وَ إِلَى أَخِیکَ بُعِثَ الرُّوحُ الْأَمِینُ، آتاکُمُ اللّٰهُ مَا لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ، طَأْطَأَ کُلُّ شَرِیفٍ لِشَرَفِکُمْ، وَ بَخَعَ کُلُّ مُتَکَبِّرٍ لِطاعَتِکُمْ، وَ خَضَعَ کُلُّ جَبَّارٍ لِفَضْلِکُمْ، وَ ذَلَّ کُلُّ شَیْءٍ لَکُمْ، وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِکُمْ، وَ فازَ الْفائِزُونَ بِوَِلایَتِکُمْ، بِکُمْ یُسْلَکُ إِلَى الرِّضْوانِ، وَ عَلَىٰ مَنْ جَحَدَ وِلایَتَکُمْ غَضَبُ الرَّحْمٰنِ، بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی، ذِکْرُکُمْ فِی الذَّاکِرِینَ، وَ أَسْماؤُکُمْ فِی الْأَسْماءِ، وَ أَجْسادُکُمْ فِی الْأَجْسادِ، وَ أَرْواحُکُمْ فِی الْأَرْواحِ، وَ أَنْفُسُکُمْ فِی النُّفُوسِ، وَ آثارُکُمْ فِی الْآثارِ، وَ قُبُورُکُمْ فِی الْقُبُورِ…».

[۳] إقبال الأعمال، جلد ۲، صفحه ۶۸۳.

«فقال صلّى اللّه علیه و آله: شعبان شهری رحم الله من أعاننی على شهری».

[۴] همان.

[۵] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر ششم، بخش ۱۲۹.

[۶] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۴٫

«زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَ الْأَنْعَامِ وَ الْحَرْثِ ۗ ذَٰلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا ۖ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ».

[۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۵۷٫

«اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ».

[۸] همان.

[۹] جعفر بن ابی‌طالب بن عبدالمطلب مشهور به جعفر طیار و ذوالجناحین سومین فرزند ابوطالب و فاطمه بنت اسد بود. جعفر پسرعموی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، برادر بزرگ‌تر امام علی (علیه السلام)، دومین فرد مسلمان پس از امام علی (علیه السلام) و صحابی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. جعفر را مردی خطیب، سخاوتمند، بردبار و متواضع معرفی کرده‌اند. مفسران او را مصداق برخی از آیات قرآن از جمله آیه ۲۳ سوره احزاب «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللهَ عَلَیهِ» دانسته‌اند. جعفر نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مقام و منزلت فراوانی داشت و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را به سرپرستی کاروان مسلمانان در مهاجرت به حبشه برگزید. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از بازگشت جعفر از حبشه به او نمازی آموخت که به نماز جعفر طیار مشهور است. جعفر در جنگ موته به شهادت رسید و مزار او هم‌اکنون در اردن است.

[۱۰] سلمان فارسی ایرانی، از جلیل‌القدرترین صحابی پیامبر اسلام (صلی ‌الله‌ علیه ‌و ‌آله ‌و سلم) و از شیعیان خاص و یاران امام علی (علیه ‌السّلام) می‌باشد که به بالاترین درجه‌های ایمان و کمال رسید و این شایستگی را یافت که پیامبر خدا (صلی ‌الله‌ علیه ‌و ‌آله ‌و سلم) درباره او بگوید: «سلمان از ما اهل بیت است». سلمان در زمان خلیفه دوم حاکم مدائن شد؛ سیره حکومتداری وی برگرفته از سیره پیامبر اسلام (صلی ‌الله‌ علیه ‌و ‌آله ‌و سلم) بود که مورد بازخواست خلیفه قرار گرفت. سلمان سرانجام در سال ۳۴ یا ۳۶ ه. ق، در آخر خلافت عثمان، در سن بین دویست پنجاه سال تا سیصد پنجاه سال در مدائن مریض شد و دارفانی را وداع گفت و توسط امیرالمومنین در مدائن به خاک سپرده شد. نام سلمان در مراحل گوناگون زندگی او تا پیش از پذیرش اسلام با ابهام روبروست. در منابع کهن مطلقا اشاره‌ای به نام سابق او نشده است اما از قرن ششم منابعی همچون مجمل التواریخ و القصص نام قبل از اسلام او را “ماهبه بن بدخشان بن آذرحبسس بن مرد سالار” ضبط کرده‌اند و در منابع دیگر نیز از این زمان به بعد اسامی‌ای شبیه به این مورد را ضبط کرده‌اند که احتمالا همۀ آنها تصحیف کلمه “ماه به” در ردیف “روزبه” و “سال به” از اسامی رایج ایرانی پیش اسلام در ایران می‌باشند و همچنین کلمه “آذرجسس” نیز تغیر یافته “آذر گشنسب”می‌باشد. سلمان مشهور به کنیه ابو عبدالله در بعد از اسلام بود و از اهالی روستای جی از توابع اصفهان، پدرش دهقان و از متدینین زرشتی بود و سلمان نیز در کودکی از پیروان این آیین بود آیین مسیح در نخستین جلوه مثل بارقه‌ای از ایمان بر قلب روزبه می‌تابد یک روز که وی از سوی پدر برای سرکشی به مزرعه فرستاده شده بود در مسیر راه خود عبادتگاهی را دید که تعدادی در آن مشغول نیایش و عبادت هستند روح کنجکاوی و پرسشگری او باعث شد تا او به دنبال حقیقت این آئین تازه باشد و از پیروان این آئین دربارۀ کیششان سؤالاتی پرسید و علاقۀ خود را نیز به آنان ابراز کرد و با راهنمایی آنان به این دین در آمد و آئین مسیحیت را اختیار کرد. این عمل وی سبب شد که از سوی پدر و خانواده مورد مؤاخذه قرار گیرد.

سرانجام روزبه به همراه کاروانی رهسپار شام مرکز مسیحیت آن زمان شد و در شام در کلیسایی به مدت هفت سال به خدمت‌گذاری مشغول شد و بعد از آن نزد راهبی در موصل و بعد شهر عموریه رفت و از آنجا به همراه کاوانی برای پیدا کردن پیامبر اسلام به حجاز آمد ولی اهالی کاروان او را به یک یهودی فروخته و او نیز سلمان را به زنی بنام خلیسه در یثرب فروخت. او کارهای مزارع و نخلستان‌های این زن را در یثرب انجام می‌داد که با خبر شد پیامبر اسلام (صلی ‌الله‌ علیه ‌و ‌آله ‌و سلم) در مکه مبعوث به امر رسالت شده است اما او نتوانست تا زمانی که پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه ‌و ‌آله ‌و سلم) به مدینه آمد او را ببیند. سلمان که از قبل می‌دانست پیامبری در این سرزمین ظهور می‌کند و برای او نشانه‌ایی است همچون اینکه صدقه نمی‌پذیرد، هدیه می‌پذیرد و بین دو شانه‌اش مهر پیامبری ممهور است لذا وقتی او پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه ‌و ‌آله ‌و سلم) را در منطقه قبا بود ملاقات کرد و مقداری خرما برای ایشان به عنوان صدقه برد و دید حضرت به یاران خود دستور تناول دادند ولی خود از آن خرماها تناول نکردند چون صدقه بودند و سپس یک روز در مدینه وقتی که پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه ‌و ‌آله ‌و سلم) را دید مقداری خرما به ایشان هدیه داد و ایشان از این خرماها تناول کردند و برای دیدن نشانۀ سوم یک روز زمانی که پیامبر به “مقیع الفرقد” آمده بودند برای تشییع یکی از اصحاب خود، سلمان پشت سر حضرت قرار گرفت و با کنار رفتن جامۀ حضرت مهر رسالت را بر پشت آن جناب بدید و خود را بر آن فکند و آن را بوسید و گریه کرد و سپس اسلام آورد و داستان خود را برای حضرت رسول اکرم (صلی ‌الله‌ علیه ‌و ‌آله ‌و سلم) حکایت کرد. دربارۀ آزادی سلمان از بردگی روایات زیادی نقل شده است ولی روایتی که بیشتر به آن اعتماد شده است به این قرار است که سلمان به دستور پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه ‌و ‌آله ‌و سلم) با ارباب خود قرار داد بست که در ازاء سیصد تا چهارصد درخت خرما زرد و قرمز که می‌کارد و به ثمر می‌رساند آزاد شود اما این کار چند سال طول می‌کشید، و با اعجاز پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه ‌و ‌آله ‌و سلم) بود که درختان خرما به سرعت به ثمر نشستند و خرمای تازه دادند و سلمان آزاد شد. لذا به همین دلیل سلمان در جنگ‌های اولیه اسلام شرکت نداشت و نخستین جنگی که موفق به شرکت در آن بعد از آزادی شد جنگ خندق بود.

در صدر اسلام بخاطر برابری مسلمانان به دستور پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه ‌و ‌آله ‌و سلم) بین آنان پیمان اخوت بسته شد که سلمان نیز با ابو درداء پیمان اخوت بست. اما ماندگاری نام سلمان در تاریخ از حضور او در جنگ خندق بود هنگامی که سواران خزاعی در فاصله چهار روز از مکه به مدینه بودند و پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه ‌و ‌آله ‌و سلم) را از حرکت قریش و سپاه عظیم عرب با خبر ساختند و نیز هنگامی که مسلمانان از پیمان‌شکنی یهود مطلع شدند، ابری از هراس بر فضای مدینه گسترده شد. پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه ‌و ‌آله ‌و سلم) بلافاصله یاران خود را برای رای زنی فرا خواندند گروهی بر آن بودند که از مدینه خارج شوند و هر جا با دشمن رو به رو شدند همانجا دست به شمشیر ببرند ناگهان سلمان فارسی جلو آمد و پیشنهاد تاریخی خود را مبنی بر اینکه به رسم ایرانیان در موقع جنگ، بر اطراف شهر خندقی حفر شود، را مطرح کرد و پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه ‌و ‌آله ‌و سلم) پیشنهاد او را پذیرفتند. در بحبوئه جنگ خندق بین مهاجر و انصار نزاع لفظی در گرفت که هر کدام سلمان را به خود نسبت می‌دادند در این میان پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه ‌و ‌آله ‌و سلم) سخنی گفت که به این نزاع پایان داد “سلمان منا اهل البیت”سلمان از اهل بیت من است و لذا او را ” سلمان محمدی ” نیز شمرده‌اند. سلمان اولین کسی بود که قرآن را به فارسی ترجمه کرد و برای پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه ‌و ‌آله ‌و سلم) نیز کار مترجمی زبان فارسی به عربی و بالعکس را انجام می‌داد. او از جمله تعداد معدودی بود که در تدفین رسول خدا (صلی ‌الله‌ علیه ‌و ‌آله ‌و سلم) شرکت داشت و بر بدن آن حضرت نماز خواند و از جمله صحابه‌ای بود که در بدو امر با ابوبکر بیعت نکرد تا زمانی که او را مجبور کردند. وی از شیعیان خاص و یاران علی (علیه ‌السّلام) می‌باشد. سلمان در زمان خلافت عمر حضور مستمری در فتوحات مسلمانان و جنگ‌های فتح ایران داشت و در فتح مداین با مردم شهر مذاکره کرد و آنان پذیرفتند که جزیه بپردازند.

[۱۱] سوره مبارکه انعام، آیه ۵۴٫

«وَ إِذَا جَاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَیْکُمْ ۖ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ ۖ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءًا بِجَهَالَهٍ ثُمَّ تَابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ».

[۱۲] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴۳٫

«هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۚ وَ کَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا».

[۱۳] مستدرک الوسائل، ج ۱۰، ص ۳۱۸٫

[۱۴] سوره مبارکه حدید، آیه ۳٫

«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ ۖ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ».

[۱۵] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای افتتاح.

«…الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَمْ یَتَّخِذْ صاحِبَهً وَ لَا وَلَداً ﴿وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِى الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً ؛ الْحَمْدُ لِلّٰهِ بِجَمِیعِ مَحامِدِهِ کُلِّها، عَلَىٰ جَمِیعِ نِعَمِهِ کُلِّها. الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَامُضادَّ لَهُ فِى مُلْکِهِ، وَ لَا مُنازِعَ لَهُ فِى أَمْرِهِ. الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَاشَرِیکَ لَهُ فِى خَلْقِهِ، وَ لَا شَبِیهَ لَهُ فِى عَظَمَتِهِ. الْحَمْدُ لِلّٰهِ الْفاشِى فِى الْخَلْقِ أَمْرُهُ وَ حَمْدُهُ، الظَّاهِرِ بِالْکَرَمِ مَجْدُهُ، الْباسِطِ بِالْجُودِ یَدَهُ، الَّذِى لَاتَنْقُصُ خَزائِنُهُ، وَ لَا تَزِیدُهُ کَثْرَهُ الْعَطاءِ إِلّا جُوداً وَ کَرَماً إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْوَهَّابُ. اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ قَلِیلاً مِنْ کَثِیرٍ، مَعَ حاجَهٍ بِى إِلَیْهِ عَظِیمَهٍ وَ غِناکَ عَنْهُ قَدِیمٌ وَ هُوَ عِنْدِى کَثِیرٌ، وَ هُوَ عَلَیْکَ سَهْلٌ یَسِیرٌ؛ اللّٰهُمَّ إِنَّ عَفْوَکَ عَنْ ذَنْبِى، وَ تَجاوُزَکَ عَنْ خَطِیئَتِى، وَ صَفْحَکَ عَنْ ظُلْمِى، وَ سَِتْرَکَ عَلَىٰ قَبِیحِ عَمَلِى، وَ حِلْمَکَ عَنْ کَثِیرِ جُرْمِى عِنْدَ مَا کانَ مِنْ خَطَإى وَ عَمْدِى أَطْمَعَنِى فِى أَنْ أَسْأَلَکَ مَا لَاأَسْتَوْجِبُهُ مِنْکَ الَّذِى رَزَقْتَنِى مِنْ رَحْمَتِکَ، وَ أَرَیْتَنِى مِنْ قُدْرَتِکَ، وَ عَرَّفْتَنِى مِنْ إِجابَتِکَ، فَصِرْتُ أَدْعُوکَ آمِناً، وَ أَسْأَلُکَ مُسْتَأْنِساً لَاخائِفاً وَ لَا وَجِلاً، مُدِلّاً عَلَیْکَ فِیما قَصَدْتُ فِیهِ إِلَیْکَ، فَإِنْ أَبْطَأَ عَنِّى عَتَبْتُ بِجَهْلِى عَلَیْکَ، وَ لَعَلَّ الَّذِى أَبْطَأَ عَنِّى هُوَ خَیْرٌ لِى لِعِلْمِکَ بِعاقِبَهِ الْأُمُورِ، فَلَمْ أَرَ مَوْلىً کَرِیماً أَصْبَرَ عَلَى عَبْدٍ لَئِیمٍ مِنْکَ عَلَىَّ، یَا رَبِّ، إِنَّکَ تَدْعُونِى فَأُوَلِّى عَنْکَ، وَ تَتَحَبَّبُ إِلَىَّ فَأَتَبَغَّضُ إِلَیْکَ، وَ تَتَوَدَّدُ إِلَىَّ فَلَا أَقْبَلُ مِنْکَ کَأَنَّ لِىَ التَّطَوُّلَ عَلَیْکَ؛ فَلَمْ یَمْنَعْکَ ذٰلِکَ مِنَ الرَّحْمَهِ لِى وَ الْإِحْسانِ إِلَىَّ، وَ التَّفَضُّلِ عَلَىَّ بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ، فَارْحَمْ عَبْدَکَ الْجاهِلَ وَ جُدْ عَلَیْهِ بِفَضْلِ إِحْسانِکَ إِنَّکَ جَوادٌ کَرِیمٌ…».

[۱۶] مائه منقبه من مناقب أمیر المؤمنین علی بن ابی طالب و الأئمه من ولده علیهم السلام من طریق العامه، جلد ۱، صفحه ۱۳۵.

«حَدَّثَنِی اَلشَّرِیفُ اَلنَّقِیبُ أَبُو مُحَمَّدٍ اَلْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْعَلَوِیُّ اَلْحُسَیْنِیُّ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا قَالَ حَدَّثَنِی اَلْعَبَّاسُ بْنُ بَکَّارٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو بَکْرٍ اَلْهُذَلِیُّ عَنْ عِکْرِمَهَ عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ قَالَ : قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِعَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ : یَا عَبْدَ اَلرَّحْمَنِ أَنْتُمْ أَصْحَابِی وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِیٍّ فَمَنْ قَاسَهُ بِغَیْرِهِ فَقَدْ جَفَانِی وَ مَنْ جَفَانِی [فَقَدْ] آذَانِی وَ مَنْ آذَانِی فَعَلَیْهِ لَعْنَهُ رَبِّی یَا عَبْدَ اَلرَّحْمَنِ إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى أَنْزَلَ عَلَیَّ کِتَاباً مُبِیناً وَ أَمَرَنِی أَنْ أُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نَزَّلَ إِلَیْهِمْ مَا خَلاَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَإِنَّهُ (یَسْتَغْنِی عَنِ اَلْبَیَانِ إِنَّ) اَللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ فَصَاحَتَهُ کَفَصَاحَتِی وَ دِرَایَتَهُ کَدِرَایَتِی وَ لَوْ کَانَ اَلْحِلْمُ رَجُلاً لَکَانَ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ لَوْ کَانَ اَلْفَضْلُ شَخْصاً لَکَانَ اَلْحَسَنَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ لَوْ کَانَ اَلْحَیَاءُ صُورَهً لَکَانَ اَلْحُسَیْنَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ لَوْ کَانَ اَلْحُسْنُ (هَیْئَهً لَکَانَتْ) فَاطِمَهَ [بَلْ هِیَ أَعْظَمُ إِنَّ فَاطِمَهَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ ] اِبْنَتِی خَیْرُ أَهْلِ اَلْأَرْضِ عُنْصُراً وَ شَرَفاً وَ کَرَماً».

[۱۷] غرر الحکم، ۲۶۳٫

[۱۸] مولانا، دیوان شمس، رباعیات، رباعی شماره ۴۹۱.

[۱۹] عبدالله (یا عبدالرحمان) بن عامر (یا صخر) دَوسی (درگذشت ۵۹ق) مشهور به ابوهُرَیره از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و محدّثان مشهور اهل‌سنت. شخصیت او به دفاع یا ردّ همواره شایان توجه بوده است. ابوهریره از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیار حدیث نقل می‌کرده و این موجب شد تا حتی در همان دهه‌های نخستین صدر اسلام نسبت به او حساسیت‌هایی ایجاد شود؛ به عنوان مثال عمر، ابوهریره را به علت زیادی روایت از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، از نقل حدیث برحذر داشت. همچنین حضرت علی (علیه السلام) و برخی دیگر از اصحاب نیز در همین مورد زبان به اعتراض گشودند. شیعیان امامیه در آثار مختلف خود به انتقاد از شخصیت ابوهریره پرداخته‌اند. از جمله نام‌های دوران جاهلی ابوهریره، عبدشمس و عبدغنم و از نام‌های دوران اسلامی او، عبدالله و عبدالرحمن از شهرت بیشتری برخوردارند. ابن عبدالبر(۴۶۳ق) در الاستیعاب می گوید: در مورد اسم هیچ یک از صحابه قبل از اسلام مانند اسم ابوهریره اختلاف نشده است.

در وجه شهرت او به این کنیه ابوهریره، دو ماجرا نقل شده که حاکی از اطلاق آن از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا از سوی مردم است. این کنیه برگرفته از مصغّر «‌هرّ‌» (گربه) است. ابن‌اسحاق از قول خود ابوهریره روایت می‌کند که نام من در جاهلیت عبدشمس بن صخر بود و در اسلام عبدالرحمن گردید. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا ابوهریره خواند زیرا من گوسفندان او را چوپانی می‌کردم تا روزی به چند گربه دست یافتم و آنها را در آستین نهادم، هنگام غروب چون گوسفندان را بازگرداندم، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صدای آنها را شنید، فرمود چیست؟ گفتم چند بچه گربه است. فرمود: تو ابوهریره‌ای و این نام بر روی من ماند. خاندان ابوهریره از قبیله «‌دوس‌» یکی از شاخه‌های قبیله بزرگ «‌ازد‌» در یمن بود.[۶] با توجه به ۷۸ ساله بودن او به هنگام مرگ ولادت او باید در حدود ۲۰ سال پیش از هجرت باشد. «شیخ المضیره» از القاب ابوهریره است. مَضیره (ماستابه، آش ماست، غذائى که با شیر ترش طبخ و آماده مى شود.) یکی از بهترین غذاهای معاویه بوده است و چون ابوهریره بسیار شیفته این غذا بود، او را بدین لقب خواندند. ابوهریره در سال ۷ قمری به همراه یک هیأت از یمن به دیدار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت و مسلمان شد. او در این هنگام فقیر و بیشتر اوقات گرسنه بود. در بسیاری از منابع ابوهریره را در زمره اصحاب صفه شمرده‌اند و بعدها وی را از اولیای صوفیان دانسته شد. در رخدادهای جنگی دوره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، از حضور ابوهریره در جنگ موته سخن گفته شده؛ اگرچه در این غزوه نام او را در شمار گریختگان آورده‌اند.اما اینکه وی در جنگ خیبر همراه با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جنگیده باشد، در کتب رجال و سیره نیامده است. قول مشهور درباره وفات ابوهریره سال ۵۹ق است و همان گونه که ابن‌سعد نیز تصریح کرده است نمازگزاردن او بر پیکر عایشه در رمضان ۵۸، تقویت کننده این تاریخ درباره مرگ اوست. با این همه در برخی از منابع از سال ۵۷ و ۵۸ق نیز سخن رفته است. به گفته ناصر خسرو قبر ابوهریره در طبریه شام است.

[۲۰] بحارالانوار، ۹۳، ۲۹۴٫ موسوعه کلمات الامام الحسین علیه السلام، ۷۸۱، ح ۹۷۱٫

«قالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام: اَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ الدُّعاءِ، وَ اَبْخَلُ النّاسِ مَنْ بَخِلَ بالسَّلامِ».

[۲۱] إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۱۳۶.

«وَ قَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: اَلسَّخِیُّ قَرِیبٌ مِنَ اَللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ اَلنَّاسِ قَرِیبٌ مِنَ اَلْجَنَّهِ بَعِیدٌ مِنَ اَلنَّارِ وَ اَلْبَخِیلُ بَعِیدٌ مِنَ اَللَّهِ بَعِیدٌ مِنَ اَلنَّاسِ بَعِیدٌ مِنَ اَلْجَنَّهِ قَرِیبٌ مِنَ اَلنَّارِ وَ اَلْجَاهِلُ اَلسَّخِیُّ أَحَبُّ إِلَى اَللَّهِ مِنَ اَلْعَابِدِ اَلْبَخِیلِ».

[۲۲] همان.

[۲۳] همان.

[۲۴] همان.

[۲۵] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، جلد ۲۰، صفحه ۷۵۸.

«ثَلاثَهٌ تُورِثُ المَحَبَّهَ: الدِّینُ و التِّواضُعُ و البَذلُ».

[۲۶] سوره مبارکه مریم، آیه ۹۶٫

[۲۷] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، جلد ۲۰، صفحه ۷۵۸.

[۲۸] بحارالانوار، ۹۳، ۲۹۴٫ موسوعه کلمات الامام الحسین علیه السلام، ۷۸۱، ح ۹۷۱٫

[۲۹] همان.