دوای بیماری‌های اخلاقی خصوصاً بیماری خطرناک نفاق صلوات بر محمّد و آل محمّد است، هدیه‌ی جمع ما در این لحظه به محضر شریف امید و پناه ما حضرت بقیّه الله امام زمان (ارواحنا فداه) صلوات بر محمّد و آل محمّد است.

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّه وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْأَنبِیَاء طَبِیبِنَا أَبِی الْقَاسِم مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصومِینَ سِیَّمَا الْکَهْفِ الْحَصِینَ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِین إِلَی یَوْمِ الدِّینِ».

تملّک نفس

«بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِه‏» در مباحثی که علّامه‌‌ی بزرگوار ملّا مهدی نراقی (اعلی الله مقامه) در تملّک نفس و تمرکز باطن و بستن راه‌های ورودی شیطان جهت القائات و وسوسه‌ها در درون ما و بیرون کردن رسوباتی که در اثر هرج و مرج فکری در ذهن برخی از ما به وجود آمده و موجب پراکندگی حواس و عدم تحصیل حضور نار شده، به تعبیر دیگر بیرون کردن جنود شیطان از درون ذهن و فکر ما و نشاندن جنود الهی و ملائکه در خانه‌ی خدای ما که قلب حرم حق است، خانه‌ی خدا است. در این خانه ما در اثر غفلت با ورود بیگانگان و دشمنان خدا مواجه شدیم لذا مجال حضور در پیشگاه خدا را از ما گرفت و حالا که بیدار شدیم با توبه و انابه و توسّل و توکّل و اعمال کارهای خیر یعنی حسنات و امور دیگری که عرض کردیم ذهن را و درون را متمرکز کردیم.

راه‌های خودسازی

یکی از راه‌هایی که انسان می‌تواند در ساختن درون خود و در شفّاف کردن ذهن و قلب خود از آن استفاده کند فکر است. فکر در مباحث اخلاقی از منازل بسیار مهمّی است که مسافر الی الله، مهاجر الی الله، سالک الی الله حتماً باید از این منزل و منزلت استفاده‌ی مهم را ببرد. حقیقت فکر چیست؟ براساس مسائلی که در تحلیل‌های عقلانی به وجود آورده‌اند مرحوم حاجی سبزواری، حاج ملّا هادی حکیم عارف، ایشان در شعر خود این‌طور می‌گویند:

«الفِکرُ حَرِکَهٌ مِنَ المَبَادِی                     وَ المَبَادِیَ إِلَی المُرَادِی»[۲]

تعریف فکر

فکر عبارت است از حرکت از مبادی، یعنی چیزهایی که برای ما روشن است، بدیهی است، از بدیهیّات و نقاط روشن معلوم ما و مفهوم ما به سوی مقاصد حرکت می‌کنیم، به سوی جاهایی که نرسیده‌ایم می‌خواهیم برسیم. چینش بدیهیّات در ذهن برای رسیدن به مجهولات، انسان یک معلومات بدیهی دارد که پیش همه روشن است، قابل انکار نیست خود ما هم این‌ها را قبول داریم. اگر ما بدیهیّات ذهنی خود را… بلد باشیم طوری این بدیهیّات را کنار هم بگذاریم که ابهامات ذهنی ما برطرف شود، ما به نقاط روشنی برسیم که تا به حال نسبت به آن روشن نبودیم.

چگونگی فکر کردن از دید روایات و آیات

این مفهوم و تعریفی است که از فکر بزرگان ما در علم فلسفه مطرح کرده‌اند. امّا همه که فیلسوف نیستند، همه که منطق نخوانده‌اند. ما عموم مردم، ما توده‌ی مردم، این‌قدر قرآن کریم دعوت به فکر کرده، مگر همه فیلسوف هستند که سراغ این مسائل و اصطلاحات بروند؟ ما چه کنیم؟ ابتدائاً باز چند حدیث در زمینه‌ی فکر خدمت شما عرض می‌کنم بعد هم ببینیم روایات ما، آیات ما به ما گفته‌اند چطور فکر کنیم، به چه چیزی فکر کنیم و چگونه از فکر کردن به نتایج خوبی در زندگی برسیم و با فکر از آسیب‌ها، از بدی‌ها، از بدبختی‌ها، از خطرات خود را برهانیم، دور نگه داریم، از آتش‌هایی که ما را تهدید می‌کند. پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرموده‌اند: «التَّفَکُّرُ حَیَاهُ قَلْبِ»[۳]، فکر حیات و زندگی قلب است. دلی که فکر ندارد این دل زنده نیست، اثر دل زنده، میوه‌ی آن تفکّر است. «التَّفَکُّرُ حَیَاهُ قَلْبِ الْبَصِیرِ»، انسانی که دوست دارد چشم دل او باز باشد علاوه بر چشم سر چشم بصیرت داشته باشد باید فکر کند.

باز از آن وجود نازنین روایت کرده‌اند که «وَ لَا یَنَالُ مَنْزِلَهَ التَّفَکُّرِ إِلَّا مَنْ قَدْ خَصَّهُ اللَّهُ بِنُورِ الْمَعْرِفَهِ وَ التَّوْحِید»[۴]، فکر توفیق الهی است خدا به هر کس توفیق فکر کردن را نمی‌دهد. «أَفْضَلُ الْعِبَادَهِ إِدْمَانُ التَّفَکُّرِ فِی اللَّهِ وَ فِی قُدْرَتِهِ»[۵]، این‌جا هم فضیلت فکر را و هم متعلَّق فکر را پیامبر ما فرموده‌اند. فرموده‌اند: در میان عبادت‌ها آن عبادتی که افضل از همه‌ی عبادت‌ها است دوام فکر کردن در خدا و در قدرت خدا است. پس این نیرویی که در باطن انسان خدا به نام فکر قرار داده اگر در قدرت خدا انسان فکر کند، خدا چه کرده، خدا چقدر قدرت داشته خورشید آفریده، اجرام کیهانی آفریده، بشر را با چه ظرایفی، با چه صنع پیچیده‌ای، این مغز ما، این اعصاب ما، این عروق ما، این قلب ما، چه نظامی حاکم بر قلب ما و بر درون ما و بر روح ما است. این‌ها همه مظاهر قدرت خدا است و انسان را به ذات احدیّت هدایت می‌کند. ایشان می‌فرمایند این‌که پیغمبر خدا فرمودند: افضل عبادت دوام فکر در خدا و قدرت خدا است مراد این است که انسان در قدرت خدا و در صنع خدا و در عجایب و شگفتی‌های عالم آفرینش تفکّر کند نه این‌که در ذات خدا فکر کند.

ممنوعیت فکر کردن در ذات خدا

در ذات خدا فکر کردن ممنوع است چون کسی راه به ذات خدا ندارد، جز حیرت، جز سرگردانی عاید کسی نمی‌شود. خدا فوق عقل و فکر ما است امّا آثار قدرت را می‌بینیم، در این فکر کنیم تا محبّت خدا را، احسان خدا را، لطف خدا را نسبت به خود بیابیم. «وَ کُنْهِ … مَمْنُوعَ … فِی الْأخْبارِ … لِأنَّهُ یُورِثُ الْحَیْرَهِ وَ الدِّهْشَ وَ اضْطِرابُ الْعَقْل»[۶] با در ذات خدا فکر کردن هیچ چیزی برای انسان عاید نمی‌شود، انسان راه به جایی نمی‌برد، گرفتار حیرت و دهشت و اضطراب می‌شود. «فَانْظُرُوا إِلَى عَظِیمِ خَلْقِهِ»[۷].

فکر کردن در نظام آفرینش و شکر حضرت حق

در عظمت عالم آفرینش فکر کنید و نظر کنید. از وجود نازنین پیغمبر خدا نقل شده که فرمود: «تَفَکَّرُوا فِی آلَاءِ اللَّهِ»[۸]، در نعمت‌های خدا فکر کنید. ببینید شما چه چیزی ندارید، عدد چه چیزی دارید را که نمی‌توانید به درست بیاورید، همه‌ی موجودات دارایی شما است، خورشید برای شما است، ماه برای شما است، اهمّیّت بینایی شما کمتر از نور خورشید نیست، خدا به شما چشم داده، خداوند منّان به شما عافیت داده، سلامتی شما چقدر قیمت دارد؟

اشخاصی که به بیماری‌هایی مبتلا شده‌اند، به سرطان، به سکته، این‌ها حاضر هستند همه دارایی خود را بدهند ولی دیگر سلامتی را نمی‌توانند به دست بیاورند، با پول نمی‌شود سلامتی خرید، این سلامتی را چه کسی به شما داده است؟ قدر آن را می‌دانید؟ تشکّر می‌کنید از کسی که به شما سلامتی داده است؟ عقل چه نعمتی است؟ شما سلامتی جسمی هم داشته باشید عقل نداشته باشید، انسانی که عقل ندارد چه دارد؟ حالا که خدا به شما عقل داده دیوانه نیستید، در دیوانه ‌خانه نیستید، در بیمارستان روانی‌ها بستری نیستید، چقدر از این عقل شما بهره می‌گیرید؟ این سرمایه است، شما از این سرمایه چقدر استفاده می‌کنید و چقدر قدر آن را می‌دانید و چقدر شکر آن را به جا می‌آورید؟ امیر المؤمنین (علیه الصّلاه و السّلام) فرمودند: «التَّفَکُّر یَدعوا إِلَى البِرِّ وَ العَمَلِ بِهِ‏»[۹]، انسان که فکر کند فکر او را وادار می‌کند کار خیر انجام دهد، عمل به کارهای خوب کند. از امیر المؤمنین (علیه السّلام) نقل می‌کند که فرمود: «نَبِّهْ بِالتَّفَکُّرِ قَلْبَک‏»[۱۰]، قلب انسان خواب است امّا با فکر دل خود را بیدار کن، با اندیشه، با خرد قلب را بیدار کن.

عبادت خدا در دل شب

«وَ جَافِ عَنِ النَّوْمِ جَنْبَکَ»، در دل شب بستر را خالی کن، بلند شو یا الله بگو. در آن لحظاتی که همه خواب هستند و خدای تو بیدار است بلند شو دل به خدا بده، یک سیمی به خدا وصل کن. «وَ جَافِ عَنِ النَّوْمِ جَنْبَکَ وَ اتَّقِ اللَّهَ رَبَّک‏». سه جمله از کلمات قصار است هر کدام جواهری است که قیمت ندارد. اوّل فرمود: دل خود را با فکر بیدار کن، دوم فرمود: در شب از بستر کناره بگیر و با خدای خود ارتباط برقرار کن، سوم هم «وَ اتَّقِ اللَّهَ رَبَّک»، تو پروردگار داری، تو مالک داری، تو رب داری، چرا حریم او را نگه نمی‌داری؟ انسانی که مالک دارد، صاحب دارد، رب دارد، باید حریم او را با ترک گناه حفظ کند. امام باقر (سلام الله علیه) فرمودند که «بِإِجَالَهِ الفِکرِ یُستَدَرُّ الرَّأیُ المُعَشَّر» یا «مُعشَر»، فکری که گرفتار شب کوری شده، هر شب شب کوری است، چشم بعضی در شب نمی‌بیند. از بعضی دوستان ما که به روضه هم می‌آیند فرزند او دست او را می‌گیرد، تا کمی هوا تاریک شد دیگر چشم کار نمی‌کند.

تأثیر فکر بر چشم دل و نتیجه‌ی عمل

چشم دل هم همین‌طور است، گاهی دل انسان گرفتار شب کوری شده کار نمی‌کند، جلوی پای خود را تشخیص نمی‌دهد. امّا فکر باعث می‌شود که این شب کوری از بین برود، انسان با اجاره‌ی فکر، جولان فکر شب کوری دل را می‌تواند از بین ببرد. امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: «الْفِکْرَهُ مِرْآهُ الْحَسَنَاتِ وَ کَفَّارَهُ السَّیِّئَاتِ»[۱۱]، با فکر می‌توانید آیینه‌ای در درون خود ببینید که در این آیینه جاذبه‌های حسنات، کارهای فکر انعکاس پیدا می‌کند، تشویق می‌شوید کار خوب انجام دهید. انسان وقتی بدی‌ها و خوبی‌ها را با آیینه‌ی دل نگاه کند خوبی همیشه ثمرات خوب دارد، نتایج خوب دارد، محبوبیّت دارد، سلامتی از آفات و زندان رفتن و بد نام شدن دارد. ولی در کار بد به روز بعد فکر نکردی کار بد انجام دادی، کسی که رشوه می‌گیرد، کسی که دزدی می‌کند، کسی که دست به کارهای خطرناک می‌زند، خدای ناخواسته سراغ نوامیس مردم می‌رود به نتیجه‌ی آن فکر نمی‌کند. اگر نتیجه‌ی حسنات را فکر می‌کرد و نتیجه‌ی سیّئات را فکر می‌کرد امروز فردا دارد، تو از کجا می‌دانی دستگیر نمی‌شوی؟ از کجا می‌دانی طرفی که با تو این گرفتاری‌ها را داشته تو را لو ندهد؟ از کجا فهمیدی که شنودی نبوده است؟ از کجا فهمیدی که فیلمبرداری از تو نمی‌کردند؟ انسان احتمال بدهد که کارهای بد رسوایی دارد، بدبختی دارد، زندان دارد، بیماری دارد، باز ماندن از کارهای اداری دارد، سابقه می‌شود، بیرون می‌شود، اخراج می‌شود، مصادره و ضبط اموال دارد، این کار را انجام نمی‌دهد. چه چیزی باعث می‌شود که انسان کارهای خیر را در نظر بیاورد و تشویق شود و کارهای بد را ترک کند؟ فکر. انسان کمی تأمّل کند که کار او چه نتیجه‌ای می‌دهد کار خوب نتایج خوب دارد، خوش ‌نامی دارد، محبوبیّت دارد، عاقبت به خیری دارد، مصون ماندن از کجی‌ها و کاستی‌ها دارد. امّا کار بد مثل مین است، در منطقه‌ی مین قدم می‌گذاری یک جا پای تو روی مین می‌رود و تو را از بین می‌برد.

این‌طور نگو تا به حال گرفتار نشده‌ام از این به بعد هم گرفتار نمی‌شوم، یک جا گرفتار می‌شوی آثار خوبی ندارد. فکر برای انسان خوبی‌ها را دارای جاذبه می‌کند و بدی‌ها را برای انسان منفور می‌کند، ترسناک می‌کند و انسان کنار می‌کشد.

نتایج تفکر در اعمال

پس فکر آیینه‌ی حسنات است و کفّاره‌ی سیّئات است، کارهای بدی که انسان انجام داده با فکر آثار این‌ها را رفع می‌کند، با توبه، با استغاثه، با تدبیر، آثار شوم کارهای قبلی خود را برطرف می‌کند کفّاره‌ی سیّئات می‌شود. «وَ ضِیَاءُ الْقُلُوبِ»[۱۲]، فکر نور قلوب است، خانه‌ی دل را روشن می‌کند. «وَ هِیَ خَصْلَهٌ لَا یُعْبَدُ اللَّهُ بِمِثْلِهَا»، فکر یک خصلتی است، یک ویژگی است برای انسان پیش می‌آید که هیچ چیزی مثل فکر انسان را در مسیر بندگی قرار نمی‌دهد. خدا در هیچ عبادتی مثل عبادت فکر عبادت نمی‌شود. امام رضا (علیه الصّلاه و السّلام) فرمودند: «لَیْسَ الْعِبَادَهُ کَثْرَهَ الصَّلَاهِ وَ الصَّوْمِ إِنَّمَا الْعِبَادَهُ التَّفَکُّرُ فِی أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[۱۳]، عبادت به زیاد نماز خواندن و زیاد روزه گرفتن نیست، عبادت به زیاد فکر کردن است. لذا در روایتی داریم که «کَانَ أَکْثَرَ عِبَادَهِ أَبِی ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ التَّفَکُّرُ»[۱۴].

عبادت بزرگان

جناب ابی ذر که محبوب پیغمبر بود اکثر عبادت او تفکّر است. بزرگان ما، بزرگانی که اهل سیر و سلوک بودند مثل مرحوم آقا سیّد جمال گلپایگانی، نسخه‌ای که اساتید این‌ها برای آن‌ها می‌پیچیدند این بود که ساعت‌ها فکر کنند و بروند در قبرستان فکر کنند.

رفتن سر قبور جزء مستحبّات است، هم انسان اموات را فراموش نکند چون دست آن‌ها از این عالم کوتاه شده، اگر من و شما برای آن‌ها کاری انجام دادیم انجام دادیم، انجام ندادیم هیچ ندارند، قوتی ندارند، چراغی ندارند، هیچ ذخیره‌ای در عالم برزخ اموات ندارند. چراغ آن‌ها را باید شما روشن کنید، هر روزی یک نمازی برای آن‌ها بخوانید، احسانی برای آن‌ها انجام دهید یا برای رفع مشکلات آن‌‌ها که از حقوق النّفس، حقوق النّاس که این مشکلات را دارند.

حضور سر مزار مرحوم شیخ صدرای اراکی

مرحوم شیخ صدرای اراکی که جزء منبری‌های تهران بوده و ما مدّت‌ها که هیئت فاطمیّون منبر می‌رفتیم یکی از حسنات هیئت فاطمیّون این بود که همه ساله یک اتوبوس سر قبر مرحوم شیخ صدرای اراکی در اراک می‌رفتند، از این‌جا به آن‌جا می‌رفتند که این منبری، روضه‌خوان خود را فراموش نکرده باشند. درود بر او. ایشان می‌گفت: پدر من از دنیا رفت رفتیم او را دفن کردیم، من شب در عالم خواب دیدم که می‌گوید سینه‌ی من می‌سوزد برای من کاری انجام بده. گفتم: چرا سینه‌ی تو می‌سوزد؟ گفت: بدهکار فلان یهودی هستم، به صورت آتش به جان من افتاده سینه‌ی من می‌سوزد. بیدار شدم آن یهودی آن‌جا مغازه داشت، سراغ آن یهودی رفتم گفتم: فلان آقا به شما بدهکار بود؟ گفت: بله، فلان مبلغ به من بدهکار بود. بدهی او را دادم آتش را خاموش کردم.

مزایای حضور سر مزار اموات

ببینید با این سر قبر رفتن هم انسان آن‌ها را یاد می‌کند، به فکر می‌افتد، ممکن است حقّ کسی را ضایع کرده باشند به کسی بدهی داشته باشند مشکل آن‌ها را حل می‌کند و هم به یاد می‌آورد که من هم زیر این خاک می‌روم برای خود یک فکری بکنم. هم به نفع اموات است هم به نفع خود ما است. مرحوم آقا سیّد جمال از طرف استاد خود مرحوم جهانگیر خان قشقایی به ایشان نسخه داده بوده به تخت فولاد می‌رفته آن‌جا سر قبور فکر می‌کرده است. الآن هم بعضی هستند به بهشت زهرا می‌روند این قبرهایی که کنده‌اند هنوز میّت به آن‌جا نیاورده‌اند گاهی به آن‌جا می‌روند شب‌ها می‌مانند، می‌روند در قبر می‌خوابند می‌گویند اگر الآن ملکین آمدند پرسیدند حالا خود را آماده کن چه می‌خواهی جواب بدهی. مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی هم می‌فرمایند که قدم اوّل فکر در مرگ است چون از بدیهیّاتی که هیچ کس نمی‌تواند انکار کند همین مرگ است. هیچ دارویی برای مرگ تا به امروز پیدا نشده و تا قیامت هم پیدا نخواهد شد چون سنّت قطعی خدا این است که هر کس را آورده ببرد، «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ»[۱۵]، این سنّت خدا است، اراده‌ی خدا است، مشیّت خدا است.

مرگ گریز ناپذیر است

هیچ کس را از مرگ گریزی نیست، حالا که این امر بدیهی است لازم نیست فیلسوف باشی بنشینی صغری کبری بچینی و نتیجه بگیری، هر کسی در هر مرحله‌ای از عقل است باید یک فکری کند که من نمی‌توانم از مرگ فرار کنم دیر یا زود سراغ من می‌آید. مرگ هم خبر نمی‌کند، گاهی به بهشت زهرا بروید کنار غسّال خانه بایستید ببینید در روز چند جوان می‌آورند، در سنین مختلف. گاهی بیمارستان بروید به بیمارها سری بزنید ببینید چه جوان‌هایی مبتلا به سرطان هستند، این افرادی که سکته کرده‌اند را ببینید، گاهی سراغ بیماران MS را بگیرید، اصلاً شرط سنّی ندارد. مگر آن‌هایی که سرطان گرفته‌اند، آن‌هایی که سکته کرده‌اند روز قبل می‌دانستند سرطان می‌گیرند؟ هیچ کس نمی‌دانست، ما که نمی‌دانیم فردا چه می‌شود، برای فردا که مبتلا به سرطان شدم چه می‌خواهم بکنم؟ علاج واقعه را قبل از وقوع بکنیم، تا مبتلا نشدیم توبه کنیم، تا مبتلا نشدیم مشکلات خود را برای عالم آخرت حل کنیم.

خاطره‌ای از سیّد جمال گلپایگانی درباره حضورش در قبرستان

مرحوم آقا سیّد جمال گلپایگانی می‌گوید استاد ما دستور داده بود به قبرستان بروم آن‌جا فکر کنم. شب را رفتم آن‌جا بمانم بیتوته کنم، فکر کنم، هوا خیلی سرد بود. در هوای سرد به آن‌جا می‌رفتند چون یقین داشتند مرگ در پیش داریم باید فکری برای آن‌جا بکنند. ناچار شدیم که داخل یکی از حجره‌ها شویم، آن‌جا رفتیم یک جنازه‌ای آوردند و آن‌جا گذاشتند. من دیدم که این جنازه در آتش می‌سوزد، زوزه می‌کشد، داد می‌زند، یک قاری هم که پول گرفته کنار او نشسته قرآن می‌خواند متوجّه نیست. بی‌حال شدم و افتادم، می‌خواستم در را باز کنم نمی‌توانستم باز کنم، مدام اشاره می‌کردم این قاری در را باز کند من خیلی وحشت کرده بودم. از کجا ما کارهایی انجام نداده باشیم که شب اوّل مرگ خود گرفتار این آتش نشده باشیم؟

این هشدارهایی که پیغمبرها داده‌اند، امام‌ها داده‌اند جدّی است، این‌ها را جدّی بگیریم. انسان در مسائل دنیوی…

تألیفات مرحوم کفعمی

مرحوم شیخ ابراهیم کفعمی سنّ زیادی ندارد امّا عمر او چه برکتی داشته، چه کتاب‌های زیبایی از او به جا مانده است. این مصباح کفعمی که در مفاتیح الجنان مرحوم شیخ عبّاس از آن نام می‌برد و دعا نقل می‌کند کتاب خیلی قطوری است و خیلی دعاهای جالبی در مصباح وجود دارد. کتاب دوم او که باز در مفاتیح الجنان از آن نام می‌برد بلد الامین است، هر دو کتاب هم بلد الامین هم مصباح کتاب دعا است. یک کتاب دیگری به نام «مُحَاسَبَهُ النَّفس» دارد، این برای طلبه‌های ما خیلی آموزنده و سازنده است. در کتاب محاسبه النّفس ایشان می‌گویند که اگر شما کت خود را دربیاورید، لباس خود را دربیاورید بیرون بروید و برگردید بچّه‌ی غیر ممیّز به شما می‌گوید یک عقربی در این لباس شما رفت، شما تا مطمئن نشوید که این عقرب از لباس شما بیرون شده نمی‌توانید لباس را بپوشید و نمی‌پوشید، با این‌که بچّه به شما گفت، یک بچّه‌ای گفت عقرب در لباس شما رفته است. ولی چون عقل دارید فکر می‌کنید اگر این راست بود چه؟ ۱۲۴ هزار پیغمبر آمده‌اند به شما گفته‌اند عالم برزخی دارید.

جلوه‌ی اعمال انسان در برزخ

در این قبرها عقرب‌ها، مارها، به جان بعضی خواهند افتاد و این عقرب‌ها و مارها اعمالی است که خود ما انجام می‌دهیم به شکل عقرب درمی‌آید، مردم آزاری، مال مردم خوری، حرام خوری، رشوه خوری، این‌ها به صورت مار و عقرب درمی‌آید. حرف یک بچّه باعث می‌شود شما لباسی که احتمال می‌دهید عقرب داشته باشد نمی‌پوشید آن وقت ۱۲۴ هزار پیغمبر این‌ همه خبرها به شما داده‌اند جدّی نمی‌گیرید؟ احتمال آن هم کافی است که انسان از این گناهان توبه کند و بعضی کارهایی که به صورت اژدها درمی‌‌آید انجام ندهد، به صورت سگ درمی‌آید و در عالم برزخ به جان من می‌افتد. لذا مرحوم میرزا جواد آقای ملکی (اعلی الله مقامه) می‌گویند اوّلین مرتبه‌ی فکر فکر در مرگ است، دو دو تا چهار تا است، مرگ که قطعی است شما هم که یقین ندارید بعد از مرگ از عمر شما حساب نمی‌کشند. الحمدلله مسلمان هستید، پیغمبر خود، ائمّه‌ی خود را قبول دارید، آن‌ها خبر داده‌اند حتماً سؤال و جوابی وجود دارد.

فکر کنید اگر امشب من مردم، همین امشب اگر من مردم ملکین آمدند، بازجوهای آن عالم آمدند برای کارهایی که انجام دادم جوابی دارم؟ اگر ندارم من همین امشب نباید توبه کنم؟ نباید حقوقی که از مردم به گردن من است بپردازم؟ پول‌های حرامی که از این و آن گرفتم نباید ادا کنم؟ نباید دل‌هایی که بی‌جهت رنجاندم راضی کنم؟ فکر انسان را وادار می‌کند که حساب و کتاب خود را درست کند، این قدم اوّل است. امیدوار هستم خدای متعال توفیق فکر به ما بدهد و کیفیّت فکر را إن‌شاء‌الله جلسات بعد هم می‌ارزد که دو سه جلسه در ارتباط با فکر و کیفیّت آن و متعلّق آن و به چه چیزهایی امامان ما نسخه دادند فکر کنیم با هم صحبتی داشته باشیم.

وصیت حضرت زهرا سلام الله علیها به حضرت امیر درباره‌ی رفتار با بچّه‌ها

ایّام ایّام حضرت زهرا بود که تولّد او گذشت، ولی بین تولّد حضرت زهرا و شهادت ایشان خیلی فاصله نشد، خوش درخشید ولی دولت مستأجَر بود. تحمّل مرگ جوان، داغ جوان خیلی سخت است، خدا نکند مادری بچّه‌ی جوان از دست داده باشد. این بود که حضرت زهرا به فکر بچّه‌های خود بود. در وصیّتی که به امیر المؤمنین کرد عرضه داشت: یا علی بچّه‌های من کوچک هستند، بعد از من سر این‌ها داد نزن، آن‌ها را از یاد نبر، با آن‌ها مدارا کن، «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»[۱۶]. حضرت زهرا شوهر مهربانی دارد که می‌داند علی نسبت به بچّه‌های او خیلی مهربان است، حسین او را دوست دارد، حسن او را دوست دارد، دخترهای او را دوست دارد، با این حال سفارش این‌ها را به علی کرد. فاطمه جان جای تو خالی بود امام حسین هم بچّه‌های کوچک داشت، دختر سه ساله داشت، با این دختر چه کردند؟

وقتی این سه ساله را در خرابه‌ی شام غسّال آمد این بدن کوچک را غسل می‌داد یک مرتبه دست از بدن برداشت، گفت: بزرگ این اسیرها چه کسی است؟ اشاره به حضرت زینب کردند. گفت: خانم می‌شود بپرسم شما بگویید این بچّه چه بیماری داشت از دنیا رفت؟ بی بی فرمودند: بیماری نداشت. گفت: پس چرا همه‌ی بدن کبود است؟ معلوم می‌شود آن‌قدر تازیانه زده بودند.

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»

«أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ‏ وَ الْفَضْلِ وَ الْإِنْعَامِ وَ أَتُوبُ إِلَیْک‏».

«نَسأَلُکَ وَ نَدعوک بِاسْمِکَ الْعَظِیمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَکْرَمِ بِفَاطِمَهَ وَ أَبِیهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِیهَا وَ السِّرِ المُستودَعِ فِیهَا».


 

[۱]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– شرح المنظومه، ج ۱، ص ۵۹٫

[۳]– الکافی، ج ۱، ص ۲۸٫

[۴]– بحار الأنوار، ج ۶۸، ص ۳۲۶٫

[۵]– الکافی، ج ۲، ص ۵۵٫

[۶]– بحار الأنوار، ج ۶۸، ص ۳۲۱٫

[۷]– الکافی، ج ۱، ص ۹۳٫

[۸]– بحار الأنوار، ج ۶۸، ص ۳۲۲٫

[۹]– البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۱‏، ۷۲۵٫

[۱۰]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۱، ص ۱۸۳٫

[۱۱]– بحار الأنوار، ج ۶۸، ص ۳۲۶٫

[۱۲]– همان.

[۱۳]– الکافی، ج ۲، ص ۵۵٫

[۱۴]– وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۱۹۷٫

[۱۵]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۸۵٫

[۱۶]– أمالی (للصدوق)، ص ۱۱۶٫