جلسه چهارم

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ  

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِهِ الْمَعْصُومِینَ … سِیَّمَا مَولَانَا بَقِیَّهِ … فِی الْعَالَمِین»

 «إِلَهِی أَلْبَسَتْنِی الْخَطَایَا ثَوْبَ مَذَلَّتِی وَ جَلَّلَنِی التَّبَاعُدُ مِنْکَ لِبَاسَ مَسْکَنَتِی وَ أَمَاتَ قَلْبِی عَظِیمَ جِنَایَتِی فَأَحْیِهِ بِتَوْبَهٍ مِنْکَ یَا أَمَلِی وَ بُغْیَتِی‏»[۱].

گناهانم لباس خواری بر تنم کرده است و دوری از تو درماندگی را پوششم کرده است و افزونی لجن گناهانم، ماهی دلم را میرانده است. ای نهایت آرزویم! ای زیباترین مطلوبم! ماهی دلم را با جریان زلال توبه پذیرت زنده گردان.                                 از کلام نورانی و پاک امام سجّاد (علیه السّلام)

اوّلین دعای خمس عشر: مناجات التّائبین

ابتدا من هم این ایام الله را خصوصاً میلاد سراسر نور و برکت امام دهم شیعیان، پیشوای معصوم، حضرت علی النّفی (علیه السّلام) را تبریک عرض می‌کنم. ویژگی امام هادی (علیه السّلام) مثل پدر بزرگوارش امام جواد (علیه السّلام) این است که در سن کودکی امام بوده و امامت را با عینیتش اثبات کرده و نه با زبان، بلکه با وجود خودش نشان داده که امامت، مثل نبوّت است و تبریک عرض می‌کنم عید غدیر خم را که در میان حوادثی که در اسلام اتّفاق افتاده است، بعد از حادثه‌ی نبوّت، بزرگترین حادثه‌ی تاریخ‌ساز بشر است. غدیر خم نام محل این حادثه است. تعیین سرنوشت انسان‌ها است با تعیین رهبری آسمانی و معصومین است. بیعت گرفتن برای امیر المؤمنین برای شیعه افتخار است. امامت دین جامعی که دین زندگی، دین سیاست و دین مدیریّت است. دین اخلاق است. دین هدایت و دین رأفت و مهربانی است، در عین حال دین دفاع و حماسه است. همه‌ی این ارزش‌ها را اگر بخواهیم یک جا ببینیم، باید نگاه ما به امیر المؤمنین علیّ بن ابی‌طالب باشد.

سندسی از بهشت انداخته شده، من پارچه‌ی بهشتی را دیدم که امام زمان (علیه السّلام) کنار قبر این دو بزرگوار است که من وارد شدم، شروع کردم به خواندن زیارت جامعه ولی چون امام زمان (علیه السّلام) را جلو خود دیدم، به نوا درآمدم. من لحن زیارت خواندن جامعه را به صورت لحن مداحان زیارت جامعه را با خودم ترنّم می‌کردم. امام زمان (علیه السّلام) این زیارت نامه را گوش کردند. امام زمان فرمودند: این زیارت نامه‌ی خوبی بود، بیاید جلو. همین که آقا گفتند: بیاید جلو، من خجالت کشیدم. گفتم: آقا شما کجا و من کجا. فاصله‌ی خودم و شما را نمی‌شناسم تا بیایم جلو. من از خودم خجالت کشیدم. امام زمان (علیه السّلام) گفتند: اگر خودمان گفته باشیم بیا، عیب نیست بیایی جلو. این حضرات معصومین (علیهم السّلام) آن شیدایی که در محو عظمت و جلالت خدا داشتند همیشه این فاصله‌ها را می‌دیدند. بهترین کارها را می‌کردند، لحظه‌ای از یاد بندگان خدا غافل نبودند ولی در پیشگاه خدا می‌گفتند: خیلی کم هستیم، عشق آن‌ها را آب کرده بود و زبانشان زبان عذرخواهی بود و خود را در برابر خدا کم می‌دیدند و از خدا عذرخواهی می‌کردند.

خواهند هیچ دوئیّتی بین او و خدا نباشد تا خودش، خودش است ناراحت است که خودش حجاب است. تو خود حجاب خودی، حافظ از میان برخیز. این‌جا است که آدم می‌رسد اصلاً وادی جدیدی است. اصلاً من چرا هستم.

در کتاب روضه المتّقین اوّل، مجلسی اوّل، ما دو تا مجلسی داریم. محمّد باقر مجلسی که صاحب کتاب بحار الانوار، مرحوم مجلسی پدری دارد به نام ملّا محمّد تقی که محقّق و عارف و صاحب مکاشفه است. یک دوره کتاب فقهی دارد. در این کتاب شریف در شرح زیارت جامعه به عنوان زیارت جامعه یکی از مکاشفه‌های خود را بیان می‌کند. می‌گوید: در حرم حضرت علی (علیه السّلام) مشغول مجاهده بودم، یک مرتبه حال مکاشفه به من دست داد در حالی که در حرم حضرت علی (علیه السّلام) بودم دیدم در سامرا هستم، کنار قبر شریف امام هادی و امام حسن عسکری (علیه السّلام)، دیدم ضریح‌های روی قبر مطهر امام هادی (علیه السّلام) و امام حسن عسکری (علیه السّلام) برداشته شد.

امام علی (علیه السّلام) شخصیتی که جلوه‌ی کامل خدا است.

و امّا در ارتباط با بحثی که در محضر عزیزان داریم. مناجات حضرت سجّاد (علیه السّلام) یک توضیحاتی درباره‌ی عبارات داده شد.

و یک نکته هم ضرورت دارد که باید تأمّل کنیم، آن اعتراف امام‌ها و خود پیامبر و هر یک از ائمّه خصوصاً حضرت سجّاد (علیه السّلام)، این مناجات تائبین است. مناجات تائبین یعنی مناجات کسی که گرفتار شده، آلوده شده، زمین خورده و حالا برگشته، می‌خواهد عذرخواهی کند، می‌خواهد جبران کند از ولی نعمت خودش خجالت می‌کشد، اعتراف می‌کند تا این‌که رضایت معشوق خودش را دوباره جلب کند، اعتقادی که ما داریم پیامبر خاتم عصمت دارد. «ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى‏»[۲] پیامبر حرف که زده، حرف خودش نبوده و هر حرف زده، بلندگوی او بوده و کار پیامبر کار خودش نبود. «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى‏»[۳] کسی که حرفش، حرف خدا است و کارش، کار خدا است، چطور می‌شود به او گناه نسبت داد و یا خودش اعتراف به گناه کند؟ وجود مقدّس امیر المؤمنین جمله‌ای دارد «لَوْ کُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِیناً»[۴] اگر تمام پرده‌ها کنار برود، چیزی بر یقین علی (علیه السّلام) اضافه نمی‌شود. یعنی علی (علیه السّلام) هیچ پرده‌ای ندارد، حقیقت را بی‌پرده دیده است. کسی که این جور عجین با حق است و براساس روایات از اهل سنّت و شیعه در مورد علی امیر مؤمنین آمده: پیامبر خدا فرمود: «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ حَیْثُمَا دَارَ.»[۵] اساساً حق دور علی می‌چرخد. یعنی لحظه‌ای از عمرِ علی باشد که در آن‌جا حق نباشد، وجود ندارد. حقیقت و حق در دایره‌ی امکان بر محوریّت امیر المؤمنین، علی استوار است. مدار حق است، حق است؛ چه جور می‌شود که علی گناهی کرده باشد که در دعای کمیل ملاحظه می‌کنید جمله‌ای دارد که فقط وقتی یک گروه با هم ارتباط خاصّی دارند، از نابسامانی های محیط ولو تقصیری هم نداشته باشند، عذرخواهی می‌کنند. پیامبر و ائمّه (علیهم السّلام) در روز قیامت شفیع ما خواهند بود. این‌جا هم گناهی ما کنیم، از خودشان می‌دانند. می‌فرمایند: من و علی بابای شما هستیم، برای من فرزندی کنید، همان‌گونه که فرزند درمانده شد، با پدر و مادر در میان می‌گذارد، شما هم با ما در میان بگذارید. شما ارتباط خودتان را داشته باشید و از آن طرف هم که بد باشید، ما را بد می‌کنید، این مجموعه را بد می‌کنید. وجود نازنین پیامبر و ائمّه (علیهم السّلام) برخوردشان با شیعیانِ خود، برخورد پدر با فرزندانشان است و تمام سوز و گذار آن‌ها این است که نکند که ما عاقبت به شر شویم و به جهنّم برویم. خلاصه آن‌که عذر کارهای بد ما را از خدا می‌خواهند. آخرین نکته این است که وجود مقدّس پیغمبر (صلوات الله علیه) و ائمّه‌ی اطهار (علیه السّلام) به حدی شیدای حق تعالی بودند که در مقام شیدایی محو بودند، وجود خود را تحمّل نمی‌‌کنند.

روحی بر همه‌ی این جسم‌ها به صورت اعضای خودش استیلا داشته باشد، تک تک اعضا که مشکلی پیدا کنند، مشکلش در این روح انعکاس پیدا می‌کند. لذا ناراحتی انبیاء دلیل است بر آن‌که آن‌ها اشراف دارند. ارتباط تکوینی با همه‌ی موجودات دارند و گناهان آن‌ها را به صورت دردِ در خودشان می‌بینند. به عبارت دیگر بچّه‌ی شما اگر خلاف کند، مأمور بیاید دستگیرش کند، شما چه کار می‌کنید؟ شما بی‌تفاوت می‌مانید یا می‌روید عذرخواهی می‌کنید. آن یک آدم دیگر است ولی بین شما با آن ارتباط تکوینی دارد ولی با بچّه‌های دیگر این را ندارید. پیامبر و ائمّه (علیهم السّلام)، شیعیان و دوستان خود را از اعضای خانواده‌ی خودشان می‌دانند و بدی آن‌ها را کسر مکتب و خودشان می‌دانند. امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: طوری رفتار کنید هر کس شما را دید، بگوید: چه مکتبی داشتند، چه الگویی داشتند. خوش به حال این‌ها، جعفری هستند. کاری نکنید که بگویند شیعیان این جوری هستند.

«کَمْ مِنْ قَبِیحٍ سَتَرْتَهُ وَ کَمْ مِنْ فَادِحٍ مِنَ الْبَلَاءِ أَقَلْتَهُ وَ کَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَیْتَهُ» از این عبارت شدیدتر «الهی (اللَّهُمَّ) عَظُمَ بَلَائِی وَ أَفْرَطَ بِی سُوءُ حَالِی وَ قَصُرَتْ بِی أَعْمَالِی وَ قَعَدَتْ بِی أَغْلَالِی … وَ قَدْ أَتَیْتُکَ یَا إِلَهِی بَعْدَ تَقْصِیرِی وَ إِسْرَافِی عَلَى نَفْسِی مُعْتَذِراً نَادِماً مُنْکَسِراً مُسْتَقِیلًا» این عبارات در دعای کمیل حضرت امیر المؤمنین (علیه السّلام) الفاظی است که از دو لب مبارک ایشان آمده است. در مناجات تائبین حضرت سجّاد هم آمده است: «إِلَهِی أَلْبَسَتْنِی الْخَطَایَا ثَوْبَ مَذَلَّتِی»[۶] این خطاها، این گناهان برای من پوشش بدی شده و زشتم کرده و دوری از تو زمین گیرم کرده و جنایات بزرگ، مایه‌ی مرگ قلبی من شده. این‌که بعضی‌ها مرگ مغزی پیدا می‌کنند و بعضی ایست قلبی، این‌ها ظاهر است. آن قلب که از کار می‌افتد، انسان، انسانیّتش می‌میرد. آن مرکز، مرکزی است که هر کس با خدای خودش در ارتباط است. چه توجیهی دارد امامی که آدمی می‌داند از ابتدا زندگی‌اش تا پایان زندگیش جز برای رضای خدا زندگی نکرده است، لحظه‌ای برای خودش نخوابیده و برای خودش نخورده و نخندیده، برای خودش کار نکرده، همه‌ی کارش برای خدا بوده چطور می‌شود که چنین شخصیتی بگوید که گناهانم این‌جور بر سر من آورده است. گناه کند. در توجیه این مسئله که از اساسی‌ترین سؤالات است بعضی برادران اهل سنّت می‌گویند که شیعیان کاسه‌ی داغ‌تر از آش هستند؛ زیرا می‌گویند که امامان معصوم هستند، معصومین خودشان می‌گویند: ما گناهکاریم و پیش خدا عذرخواهی می‌کنند. دو سه نکته خدمت شما عزیزان به عنوان محکمات از قرآن و روایات تقدیم می‌نماییم که این‌ها شاهد کلیدها هستند. یکی از آن‌ها آیه‌ی تطهیر است «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً»[۷].

نباید مأیوش شود، باید در موقع عذاب بماند. شاید یکی پشیمان شود. یونس با ما فرق می‌کند؛ فرار برای او مایه‌ی تنبیه است. اگر من فرار کنم از محیط فشاد، برای من ثواب است ولی برای یونس تنبیه است، او طبیب بود، باید تا آخر می‌ایستاد تا بتواند یکی را نجات دهد. این‌ها آن ارتباط با خدا را نشان بندگی می‌کنند (می‌دانند) و کارهایی که به عنوان فاصله باعث می‌شود که به غیر خدا توجّه کنند، برای خود گناه حساب می‌کنند و عذرخواهی می‌کنند. توجیه دیگر این‌که این‌ها مجموعه‌ی بشر را به عنوان پیکر می‌داند. بنابراین اگر عذری قائل شد، این عذر را جز از خود نمی‌داند و به خود منتسب می‌داند. لذا عذر گناهان را از خدا می‌خواهند، واقعاً می‌سوزند امّا به اعتبار این‌که از اعضای این جامعه مرتکب شده به خود مستند می‌داند. درد عموم را در وجود خودش می‌یابد. تمام بدی‌هایی که در جامعه است، مانند بیماری‌ها و دردهایی که در اعضای بدن پراکنده است می‌بیند.

حضرت یونس از این‌که گروهی آلوده و لجوج و ستمگر هستند، جز مردم آزادی کاری ندارند و هر چه خواست هنجار در آن‌ها ایجاد کند، فایده نداشت با این دید خواست همه‌ی آن‌ها از بین بروند ولی همین که وعده‌ی عذاب آمد، جناب یونس به اعتبار این‌که از عذاب فاصله بگیرد، از آن محیط دور شد. یک اهل فهمی در میان آن‌ها بود که علائم عذاب را دید. مردم را جمع کرد و گفت: این آخرین فرصت است، بیایید توبه بکنید، بیایید دیوارها را برداریم و خانه‌هایمان را یکی بکنیم، یک صحنه‌ی عاطفی ایجاد کرد تا عذاب نکرد. یونس پیغمبر در داخل دریا بود و در آن‌جا به اذن الهی نهنگی آن را بلعید و خدا او را تنبیه کرد. برای ما از محیطی که گناه است فرار کنیم، یک امتیاز است. ما اگر یک جایی دیدیم که همه ظلم و گناه است، ما آن‌جا باشیم فایده‌ای ندارد. بر ما تکلیف است که فرار کنیم امّا یونس بنده‌ی خدا است.

«إِنَّما یُریدُ اللَّهُ» یعنی فقط خدا در مورد شما اراده کرده است که ناپاکی را از شما دور کند و شما را پاک دارد، این اراده خدا است. «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ» اراده‌ی خدا این است که این اراده اگر تشریعی باشد، یعنی اراده‌ی اخلاقی باشد یا چیزی را حرام کرده است. آلوده شده برای تمام بندگانش حرام کرده. غیبت، آلودگی است. دروغ، پلیدی است. حسد، رذالت است. تکبّر این رجس باطنی است. روح آدم را لکه‌دار می‌کند. بخل همین‌ جور است. رذائل اخلاقی افعال و کردار زشت بشر آلودگی می‌کند. خدا اجازه نداده و به بنده‌اش اجازه نمی‌دهد که کار بد کند. اراده‌ی خداوند آن است بندگانش پاک زندگی کنند. آیه «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ» خداوند پاکیزگان را دوست دارد. این‌که خدا دوست دارد، این‌که خدا قانون را وضع کرده و خداوند متعال دستور عمل و بخشنامه ابلاغ کرده که خدا به همه‌ی بندگان اعلام کرده پاک زندگی کنند، خودشان را آلوده نکنند و از بدی‌ها خودشان را دور کنند، دامنشان پاک باشد. دستان و چشمانتان پاک باشد. تولیدشان پاک باشد، هزینه‌شان پاک باشد. این مخصوص عدّه‌ای از انسان‌ها نیست. از تک تک بندگانشان از آغاز خلقت تا امروز خواسته پاک باشند. خدا به ما اراده داده، آزادی داده ولی چون با این آزادی ممکن است بد بشویم، خدا راه‌ها را نشان داده. حالا که تو آزادی و مجبوری که آزاد باشی، تو خودت دنبال آزادی نبودی و من تو را آزاد خلق کردم. حالا راه‌های خطر این است و راه‌های صحیح این است. آن اختصاصی به فردی ندارد، خدا بندگانش را دوست دارد چون هر کس کار خودش را دوست دارد. حالا که خدا ما را دوست دارد و ما او را دوست داریم، باید کارش را هم دوست داشته باشیم؛ باید همه را ما دوست داشته باشیم. این‌ها همه آثار خدا هستند، نقاشی خدا هستند، هنر خدا هستند.

آدمی کسی را دوست دارد، یک لحظه چشم از آن برنمی‌دارد. از مهمان‌ها پذیرایی بکند، یک مقدار توجّهی که به مهمان‌ها و اوامر او دارد از خودش ناراحت است. ای وای من از او جدا شدم. این شناخت آن‌ها از مقام خداوند متعال با این کارهای مشروع که ما می‌کنیم و برای ما ثواب دارد، این مقدار را هم آن‌ها خلاف ادب می‌دانند، عذرخواهی می‌کنند که نشد همه‌ی توجّهم به شما باشد. ببخشید لحظه‌ای از شما جدا شدم تا این کار را انجام دهم. این رتبه‌ای است که دارند و در روایات داریم که بعضی از چیزها برای مقرّبین گناه است ولی برای غیر مقرّبین همین کار جزء امتیازات است. مثلاً حضرت یونس خیلی زحمت کشید تا افراد را به کار درست وادارد ولی آن‌ها لج کردند تا او مأیوس شد. از خداوند متعال خواست که این‌ها جز مزاحمت چیزی ندارند. از خدا خواست که آن‌ها را نابود کند. خداوند متعال نیز وعده داد که آن‌ها را به طور کلی از بین ببرد.

گودال افتادی، سیمت را به خدا وصل کن، بگذار بکشدت بالا، افتادی داری سقوط می‌کنی، سیمت را به خدا وصل کن تا خدای متعال نجاتت دهد. این یک توجیه که اساساً امامان ما با این اعتراف‌هایی که دارند و سوز و گدازی که نشان دادند، تعلیمی بوده برای کسانی که نوع بشر گرفتاری دارد. معمولاً آدم‌ها مشکل پیدا می‌کنند. حالا که مشکل پیدا کرده، راه را نشان می‌دهد و می‌گوید: نسخه‌ات این است.

۲-‌ توجیه دوم این است که امامان (علیهم السّلام) از این جهت که معرفتشان به خدا خیلی تفاوت دارد نسبت به ما عظمتی از خدا می‌شناسند قدرتی که از خدا سراغ دارند، رحمتی که از خدا دیده‌اند و یافته‌اند، این‌ها بر خودشان تکلیف می‌دانند جز به خدا به هیچ چیز نباید توجّه کنند. امّا از طرف دیگر مأموریت دارند بدن خودشان را حفظ کنند، هم به بندگان خدا رسیدگی کنند. یک کسی که به یک مقام بالا دل داده و آن را خیلی بلند می‌داند ولی مأمور است که دوباره آن را هم اداره کند.

او را دوست دارد. دید عرفانی اقتضا می‌کند نسبت به همه محبّت داشته باشیم. نسبت به آسمان، نسبت به گیاهان، ریحان، گل، حیوانات محبّت داشته باشیم. کسی که می‌خواهد گل را نابود کند، طبیعت را نابود کند، اصلاً با عرفان نمی‌سازد. این همه هنر خدا است، این نقاشی خدا است. چطور دلت می‌آید این‌ها را به هم بریزید؟ این‌ها نمود خدا است، خدا به این‌ها خودش را نمایش داده، چرا خراب می‌کنی؟ روحیه‌ی عرفانی اقتضا می‌کند همه را دوست داشته باشی حتّی کفّار را، غصه‌ی کفار را، پیامبر غصه‌ی کفّار را می‌خورد. قرآن به او دلداری می‌دهد که این‌ها حق را نمی‌پذیرند، تو داری جان خودت را از دست می‌دهی. چرا به خودت فشار می‌آوری و پیغمبر ما رحمت العالمین است. خدا هدایت کند همه‌ی این‌ها را که چهره‌ی پیامبر ما را چهره‌ی خشن نشان می‌دهند. «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ‏»[۸] نه «رحمه للمؤمنین» بلکه «رحمه العالمین» است. خداوند متعال پیغمبر را همین‌طور قرار داد. دلسوزی داشت نسبت به اهل کتاب، نسبت به مشرکین، ناز مشرکین را می‌کشید، کتک آن‌ها را می‌خورد، قصاص نمی‌کرد. ما فردی را به مهربانی پیغمبر در تمام خلائق سراغ نداریم. نه تنها مهربان است نسبت به ما، نسبت به همه‌ی موجودات مهربان است. پیامبر مظهر مهربانی بود، مظهر محبّت بود. ما نیز بایستی این چنین باشیم. کسی که با حق عناد دارد، تضاد نشان می‌دهد، آن خودش دفع می‌شود؛ نه آن که ما آن را دفع کنیم. ما می‌خواهیم آن را بکشیم به طرف بهشت، آن به جای آن‌که بالا برود، پایین می‌رود. آن دفع را خودش پیش می‌آورد. پیامبر نسبت به همه‌ی موجودات مهربان بود. حالات اخلاقی پیامبر را نسبت به شتر و حیوانات ببینید. حضرت مهربان بوده‌اند. این‌که در مکّه مکرّمه حاجی حق ندارد گیاه بچیند، یک سمبل است که در اسلام گیاهان حرمت دارند، باید از آن‌ها حفاظت کنیم. این‌که خداوند متعال همه‌ی حرفشان جنبه‌ی تعلیمی دارد، چون می‌دانند بشر گرفتار است، بشر هوای و هوس دارد، بشر شهوت دارد، بشر طوفان‌های درونی و غریزی دارد. قهراً آلودگی پیدا می‌کند. این‌ها به ما گفته‌اند که اگر آلوده شدید، بروید به پیش خدای خودتان صحبت کنید. این لحن‌هایی که این‌ها به کار برده‌اند، تعلیم به گرفتارها است. یک دکتر مریض نمی‌شود ولی به مریض‌ها آموزش می‌دهد. آموزش سمعی و بصری می‌دهد. حرف‌هایی که حضرت علی (علیه السّلام) در دعای کمیل، امام سجّاد (علیه السّلام) در دعای ابو حمزه دارند در این مناجات‌ها در واقع خودشان گناه نکردند ولی بشری که گرفتار خطا می‌شوند، می‌گویند: اگر می‌خواهی پاک بشوی، با خدای خودتان با این زبان صحبت کنید. هم آثار گناه را در این دعاها نشان داده، هم به ما یاد داده‌اند که وقتی افتادیم، گردن‌کشی نکنیم، بگذار کمک کنند. تو که خطا کردی، توی «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً * لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ»[۹].

این آیات متشابه مثل الفاظ دعاهایی است که عین قرآن است، قرآن محکمات و متشبهات (متشابهات)دارند .احادیث محکمات و متشبهات (متشابهات) دارد و کلمات معصومین در مناجات هم محکمات و متشبهات (متشابهات) دارند. امّا هم در قرآن کریم می‌بینیم، پیغمبر تو با این فتحی که خدا نسبت تو کرد، این فرض را به تو دادیم که ببخشیم تو را و گذشته و آینده‌ی تو را ببخشیم. مگر پیغمبر گناه کرده که خدا می‌خواهد ببخشد؟ در قرآن و دعاها این الفاظی است که امام زین العابدین و سایر ائمّه (علیهم السّلام) گناه را به خودشان نسبت می‌دهند. اعلام شرمندگی می‌کنند، گریه می‌کنند، عذرخواهی می‌کنند. در چه سوز و گدازی که هیچ مجرم محکوم به اعدامی این جور سوز و گداز نمی‌کند که پیامبر ما و ائمّه نسبت به درگاه خداوند این‌گونه توبه و انابه و سوز و گداز از خودشان نشان می‌دهند، توجیه اموری که گفته شد در خدمتان عرض می‌کنم. یکی از وجوه گفته شده که علی ص۵۰ را دوست دارند، چون همه‌ی مخلوق او هستند و به خاطر همین دوست ندارد، موجودات زائل شوند. این‌که خداوند متعال به گناهکار مهلت می‌دهد، زود مؤاخذه نمی‌کند، حاکی از حمت خدا است. در روایت داریم پیغمبری از پیغمبران مواجه شد با گناهکاری که گناهی بسیار زشتی را مرتکب می‌شد. دعوتش کرد، او لج کرد و از خدا خواست او را از زمین بردارد. بار اوّل، بار دوم، بار سوم خداوند متعال آن پیغمبر را مأمور کرد برود کوزه بگیرد. خداوند عالم دو ملک را به صورت آدم مأمور کرد و پیغمبر را هم مأمور کرد به تماشای آن کوزه‌گر برود. ملک را مأمور کرد برود، آن کوزه را بشکند. جلوی چشم پیغمبر چند بار این کار را انجام داد، یک مرتبه دادش بلند شد، پول دادم، این کار را می‌کنم و کوزه‌گر گفت: من ساختم من دلم نمی‌آید چیزی را که من ساختم خراب کنی. خداوند به پیامبر گفت: وقتی یک کوزه‌گر چیزی را ساخته که دلش نمی‌آید خراب کند، من این‌ها را ساختم، چطور نابودش کنم؟ خدا به گناهکاران فرصت داد توبه کنند تا نابود نشوند. پیامبران دست نفرین برنمی‌دارند برای گناهکاران. دست از گناه بر نمی‌دارند و دیگران را هم وادار به گناه می‌کند، این‌جا ناچار می‌شود کار یک طبیب را انجام دهد. طبیب وقتی می‌بیند دیگر عضوی مخلّ اعضای دیگر است، قابل درمان نیست، دست به جراحی می‌زند. جنگ پیامبر دقیقاً نقش جراحی اطبّاء را داشته. از روی دلسوزی بوده، عناد نداشته، با کسی کینه نداشته. آن‌ها برای مصالح عامه‌ی بشر دست به جنگ زده‌اند، جنگ برای رفع جنگ بوده، جنگ موضوعیّت نداشته. جنگ وسیله‌ای است که با آن جنگ را منتفی کنیم. این همه امور اسلام حاکی از رحمت است، حتّی جهنّم، جهنّم از مظاهر رحمت الهی است. در سوره‌ی الرّحمن خداوند متعال همه‌ی نعمت‌ها را می‌شمرد و از جن و انس می‌پرسد: تو از این نعمت، کدام را انکار می‌کنی؟ یکی از نعمت را که برمی‌شمرد جهنّم است. این جهنّم را امکان ندارد که بتوانم این‌ها را اغوا بکنم. یکی مسئله‌ی آگاهی بالا است، دوم عشق است. سوم عدم توانایی شیطان است برای نزدیک شدن به آن‌ها. این سه مسئله را قرآن به عنوان شاه کلید در اختیار ما قرار داده است که ما بتوانیم، عدّه‌ای معرفتشان بالا است، چون معرفتشان بالا است، ظلم نمی‌کنند، کار بد نمی‌کنند، معرفت بالا است، شعور بالا است، یک عدّه‌ای دل به خدا داده‌اند و عاشق خدا هستند، چون عاشق است هیچ وقت معشوق را از یاد نمی‌برند که آن را ناراضی کنند. دائماً دور آن می‌چرخد هیچ وقت جدا نمی‌شود. کاری نمی‌کند که خلاف رضای او باشد و مسئله‌ی سوم آن‌ها از آن عوارض و طوفان‌هایی که نهال‌های ضعیف را می‌لرزاند، آن‌قدر ریشه دارند، اصلاً طوفان به آن‌ها کاری ندارد، کوه‌اند، مایه‌ی آرامش دیگران هستند، خودش مورد وزش طوفان قرار نمی‌گیرد. نسبت به هر سه، مجزا قرآن کریم تصریح دارد. با وجود این محکمات حالا می‌آید به (متشابهات) که در قرآن کریم «إِنَّا فَتَحْنا» آمده است، اشاره می‌کند.

عشق این‌ها را نمی‌گذارد، این‌ها اهل ذکر هستند، اهل دل هستند، این‌ها دل به خدا داده‌ند و خدا هم عنایتش را به همراه آن‌ها دارد. در آیه‌ی سوم که دلالت روشن و غیر قابل تردید در عصمت آن‌ها دارد، این چیزی است که از شیطان خدا نقل می‌کند آیه: «قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی‏ لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ * إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ»[۱۰] شیطان عباد مخلص را استثناء کرده. شیطان دور همه می‌چرخد. ما اگر وسوسه‌ی بیرونی نداشته باشیم، فطرت خود آن‌ها را به پاکی فرا می‌خواند. تا ما را کسی از بیرون به آلوده‌گی فرا نخواند، ما آلوده نمی‌شویم. ابتدا رفیق بد، پدر بد، معلّمی که بدآموزی می‌کند و از یک جهتی هم رنگ می‌گیرد. فطرت انسان رنگ خدایی دارد. همه‌ی علاقه دارند پاک باشند. شیطان نیروی بیرونی (است) که وسوسه می‌کند، رنگ می‌کند ما را، قلقلک می‌دهد، ما کشیده می‌شویم، شیطان خودش نسبت به مخلصین اعلام یاس کرده است. خدا وسیله‌ی تنبیه ما قرار داده یک زندانی را ساخته و گفته اگر خلاف کنی زندان می‌برد. این پیشگیری هم برای رحمت است. جهنّم الهی هم جلوه‌ی رحمت خدا است. یعنی اگر فرهنگ ما، شعور ما بالا نرفته که گناه را به خاطر بدیش ترک کنیم، لااقل به خاطر ترس این کار را نکنیم. هر مملکتی که نظم عمومی را دوست دارد، آگاهی می‌دهد، تربیت می‌کند امّا افرادی هستند که نظام مملکتی را محترم نمی‌شمارند، قانون شکنی می‌کند، فرهنگ ندارند. اگر یک زندانی نباشد و یا قوانین جزائی نباشد، تمام آزادی لکه‌دار می‌شود. قوانین قضایی هم بازدارندگیش رحمت است و هم این‌که آن فرد خاطی هم وقتی در یک محدوده باشد، نتواند خطا کند. برای خود او هم نعمتی است از نعمت‌های الهی دینی که سراسر رحمت است. این دین برای همه صداقت می‌خواهد، برای همه پاکی می‌خواهد. این اراده‌ی عمومی خداوند متعال است که همه را دوست دارد پاک باشد. این طهارت محبوب الهی برای عموم بشر است امّا در این آیه‌ی کریمه گفته: «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ»[۱۱] «إِنَّما» یعنی فقط، این نشان می‌دهد این اراده تشریعی نیست اراده قانونی نیست. اراده‌ی الهی فرمول نیست، این اراده، اراده‌ی تشریعی است. یعنی روح پیامبر را به قدری شفاف خلق کرد که در برابر بدی‌ها حساسیّت نشان می‌دهد زود چراغ می‌زند برای بعضی از ماشین‌ها سرعت‌شان را طوری قرار داده است که یک از سرعت بیشتر بوق می‌زند. روح انبیاء نسبت به بدی‌ها حساسیت دارد، زنگ خطر دارد مجبور نیست ولی یک نیروی باطنی دارد، این‌ها با داشتن آن از یک اشرافی، از یک شفافیّت و از یک خودآگاهی و شعور مرموزی برخوردارند که با این‌که می‌تواند کار بد کند امّا انگیزه‌ی کار بد را ندارد. نه این‌که مجبور نیست، توان کار بد را دارد. آیا انگیزه‌ای در ما وجود دارد. مجبور نیستیم ولی شعور آن را پیدا کردیم. این آیه‌ی قرآن دلیل روشنی است. این‌که هیچ گناهی در وجود پیامبر و اهل بیت پیامبر تحقّق پیدا نمی‌کند، چون اراده‌ی تشریعی خدا این است که آن‌ها از یک آگاهی بالا، از یک شعور بالا، از یک بینش فراتر از بینش دیگران قرار داده با داشتن آن بینش، آن آگاهی به علاوه‌ی آن‌ها اهل ذکرند. اهل ذکر یعنی همیشه خدا را بر کسی که اهل ذکر باشند مذکور است. ذکر و ذاکر و مذکور درباره‌ی عشق وحدت دارد. هر کس دائماً به یاد باشد، خدا دائماً به فکر او است و کسی که خدا دائماً او را در نظر داشته باشد، مگر می‌گذارد که سقوط کند. مگر می‌گذارد ضرر کند. کسی که خدا هوایش را داشته باشد، هرگز شیطان نمی‌تواند آن را بلرزاند و طوفان‌ها نمی‌تواند آن را متزلزل کند. این هم جزء آیه‌های محکمی است که در قرآن کریم نشانه‌ی آن است که علاوه بر آن طهارتی که طهارت بینش و آگاهی و آن شعور مرموزی که در هر کس داشته باشد با داشتن آن رتبه‌ی خودش را پایین نمی‌آورد که آلوده کند و به کارهای پست اقدام کند.


[۱]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۹۱، ص ۱۴۲٫

[۲]– سوره‌ی نجم، آیات ۳ و ۴٫

[۳]– سوره‌ی انفال، آیه ۱۷٫

[۴]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۶۶، ص ۲۰۹٫

[۵]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۱۰، ص ۴۳۲٫

[۶]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۹۱، ص ۱۴۲٫

[۷]– سوره‌ی احزاب، آیه ۳۳٫

[۸]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۱۰۷٫

[۹]– سوره‌ی فتح، آیات ۱ و ۲٫

[۱۰]– سوره‌ی حجر، آیات ۳۹ و ۴۰٫

[۱۱]– سوره‌ی احزاب، آیه ۳۳٫