«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی».

مدیریت غضب

امروز یک مقداری از سوژه‌هایی که شما بزرگواران دادید اوّل استفاده کنیم بعد إن‌شاءالله تا ما آغاز کنیم و چند کلمه‌ای با هم بخوانیم. چگونه می‌توان خشم خود را فرو برد و راه‌های رسیدن به حلم و بردباری چیست؟ از آن مسائل مبتلا به و مورد نیاز همه‌ی ما و جامعه است. شخصی خدمت نبیّ مکرّم اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم)‌ تقاضای نسخه‌ی جامعی کرد که از مشکلات و بیماری‌های اخلاقی پیشگیری کند. حضرت فرمودند: «لَا تَغْضَبْ»[۱]. معلوم می‌شود که مدیریّت غضب در اصلاح درون برای اهل آن نقش تام و تمام دارد.

باز در حدیث داریم که «اَلغَضَبُ مادَّهُ الشَّرِّ» مادّه و ریشه و ابزار و کارمایه‌ی تمام شرور و آفات غضب است. ما در قرآن کریم دو واژه در این جبهه می‌بینیم که به کار برده شده است؛ یکی «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ»[۲] کظم غیظ. آدم غیظ پیدا می‌کند، غضب پیدا می‌کند، ناراحت می‌شود، عصبانی می‌شود، ولی خود را کنترل می‌کند، این غلیان را، این فوران را مدیریّت می‌کند، جلوی تخریب آن را می‌گیرد. آدم در خانه اعضای خانواده، همسر، فرزند، برادر کوچک، برادر بزرگ، کارهایی می‌کنند که آدم توان تحمّل آن را ندارد و عصبانی می‌شود، به هم می‌ریزد. خیلی افراد وقتی به هم ریختند، که خود این یک مرحله از ناتوانی است که آدم به هم بریزد، ولی حالا که در درون به هم ریختیم بیرون را به هم نریزیم. این خود کنترل غضب است، اسم آن کظم غیظ است.

قطره‌ها و جرعه‌عایی که خدا دوست دارد

در روایتی دارد خدای متعال دو دمعه را دوست دارد، دو قطره را دوست دارد، دو جرعه را دوست دارد و آن دو را به یاد بیاورم خدمت شما عرض می‌کنم،‌ و شش چیز است که محبوب خدا است. دو قطره یکی قطره‌ی خون شهید است، یکی هم قطره‌ی اشکی است که از خوف خدا در دل شب نثار حق شود. خدا این‌ها را خیلی دوست دارد. خیلی عجیب است، این قطره‌ی اشک چشم که منشأ آن خشیت حق باشد در کنار قطره‌ی خون شهید. و دو جرعه را هم که خداوند منّان دوست دارد، دو خطبه است. دو جرعه‌ای که خدای متعال دوست دارد یکی جرعه‌ی غیظ است که انسان فرو می‌برد. آدم غضب خود را می‌خورد؛ یعنی آن را هضم می‌کند. عصبانی شده، غلیان پیدا کرده است ولی آدم کنترل می‌کند، بیرون که نمی‌ریزد هیچ، بلکه این را می‌خورد و هضم می‌کند. این خود یک قدرت نفسانی است یا قدرت ایمان است.

ستایش خدا از کاظمان غیظ

حالا بعضی افراد ایمان هم ندارند ولی عاقل هستند، با محاسبه باطن خود، ناراحتی خود را، عداوت خود را، کینه‌ی خود را به راحتی بیرون نمی‌دهند. محاسبه می‌کند که اگر من این‌جا چیزی گفتم یا عکس العملی نشان دادم چه می‌شود. چون حسابگر است مدیریّت می‌کند. گاهی هیچ چیز نمی‌گوید، گاهی بلند می‌شود می‌رود، گاهی «أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ»[۳] اعراض می‌کند، روی خود را بر می‌گرداند، اجمالاً برخورد نمی‌کند. این کظم غیظ است. خدای متعال از کسانی که کاظم هستند ستایش می‌کند.

قدرت روح در کظم غیظ

بعضی اسم‌ها بی‌مسمّا هستند مثل من. اسم ما هم کاظم است ولی معلوم نیست این کظم غیظ را داشته باشیم. حضرت موسی بن جعفر (صلوات الله علیه) کاظم بودند. «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ». مرحله‌ی شدید این یا مرحله‌ی بالاتر این، آن است که آدم اساساً عصبانی نشود. خیلی قدرت روح می‌خواهد که انسان به هر حال عالم را چینش ریاضی می‌داند، همه‌کاره را خدا می‌داند،‌ هر چه از دوست رسد را خوش می‌داند، لذا آماده است،‌ حوادث، ناگواری‌ها، آنچه خلاف میل ما است آماده است که همین‌ها را ببیند، لذا وقتی چیزی می‌بیند خلاف توقّع او نیست. عالم همین است. عالم عالم «أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ»[۴] است. توقّع از عالم مادّه، از عالم دنیا همان دنائت است.

انسان مؤمن کیمیا است

یکی از وجوه دنیا… دنیا یعنی پست، ما گرفتار عالم پستی هستیم. این‌جا پستی طبیعت این عالم است. رویش این عالم همین است. لذا اگر کسی پست نیست استثناء است. «وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ»[۵]، «کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ»[۶]. مؤمنین همیشه در قلّت بودند، شاکرین در قلّت بودند، ثابت‌قدم‌ها در قلّت بودند. عاقبت به خیری هم برای همین قلیل است، لذا در روایت دارد که «الْمُؤْمِنَهُ أَعَزُّ مِنَ الْمُؤْمِنِ وَ الْمُؤْمِنُ أَعَزُّ مِنَ الْکِبْرِیتِ الْأَحْمَرِ»[۷] مؤمن کیمیا است. مگر شما می‌توانید به این سادگی به کیمیا دسترسی پیدا کنید؟ بگردید کجا کیمیا به دست می‌آورید؟ به دست نمی‌آورید، نه این‌که نیست، ولی این‌قدر کم است که آدم به این سادگی صاحب کیمیا نمی‌شود. مؤمن کیمیا است و خیلی کم پیدا می‌شود، امّا مؤمنه کمتر از مؤمن است. این‌که کمیاب است آن دیگر چیست؟ «الْمُؤْمِنَهُ أَعَزُّ مِنَ الْمُؤْمِنِ».

اتّصال به خداوند متعال مانعی بر عصبانیّت

اتّصال با حق تعالی در قدم اوّل مانع از عصبانی شدن و غیظ کردن و غضب کردن آدم است که وصل به حق تعالی است و عالم را دست‌ساز خدا می‌داند و عالم را در مجموع عالم نظم می‌داند، ریزش‌ها در عالم هم روی حساب است. به هر حال براساس فرمول‌های متقنی که خداوند متعال بر عالم حاکم کرده است در عالم دنیا که عالم تضاد است، عالم حرکت است، عالم اصطکاک است این ریزش‌ها جزء طبیعت عالم محسوب می‌شود و نمی‌توان آن را تغییر داد؛ این عالم این عوارض را دارد.

یکی از علائم بندگی دل‌مشغولی در اجرای امر خداوند متعال است

در حدیث قدسی دارد: «وَضَعْتُ الرَّاحَهَ فِی الْجَنَّهِ وَ النَّاسُ یَطْلُبُونَهَا فِی الدُّنْیَا فَلَا یَجِدُونَهَا»[۸] ما راحتی را آن‌جا خلق کردیم، این‌جا اصلاً راحتی وجود ندارد که شما این‌قدر دنبال آن می‌گردید. اشتباه گرفتید، بی‌جهت جستجو نکنید و عمر خود را تلف نکنید! این‌جا باید ناراحتی‌ها را تحمّل کنید تا به راحتی برسید. «مَرَارَهُ الدُّنیَا حَلَاوَه الآخِرَه»[۹] «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى‏ نَصْرُ اللَّهِ»[۱۰] یکی محبّت خدا است که دل‌مشغولی انسان فقط خدا است که در حدیث عنوان بصری هم این نکته آمده است که «وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ»[۱۱] کسی که خدا قلب او را به نور خود روشن کرده است، علمی در حقیقت نور است را در آن دل قرار داده است یکی از علائم بندگی همین است. بنده جز به اجرای امر خدا و پرهیز از نهی خدا اصلاً دل‌مشغولی دیگری ندارد. «وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ» همه‌ی اشتغال باطنی و قلبی او در این است که خدا چه دستوراتی به من داده است؟ مبادا فرمان خدا اجرا نشود و خدا من را از چه چیزهایی نهی کرده است مبادا من در غرقگاه‌های منهیّات الهی وارد شده باشم تمام فکر او آن‌جا است. هم شدّت اتّصال و عشق به خدا انسان را از غیر خدا باز می‌داد و هم تقوای شدید که انسان در مجموعه‌ی زندگی امر و نهی شامل او است و همه‌ی حواس او به این است که مبادا امری از خدا در حیطه‌ی زندگی او ضایع شده باشد یا حرام الهی به دست او واقع شود. وقتی انسان این‌چنین دل‌مشغولی دارد اصلاً اعتنایی به ناگواری‌هایی که از جانب اشخاص برای او پیش می‌آید مهم نیست که آدم عصبانی می‌شود و دگرگون می‌شود این حالات به دلیل فراموشی آن دنیا است اگر آن‌جا بودیم این حالات برای تو پیش نمی‌آمد ولی این‌جا هستی و داری مشکل پیدا می‌کنی.

موجبات عصبانیّت و غضب

نکته‌ی بعدی در پرهیز از غضب و غیظ و عصبانی شدن و عصبی شدن توقّع عالم است که آدم در این عالم جامعه را خوب شناخته باشد ماهیت افراد را در این جامعه و لو از طریق روانشناسی و جامعه‌شناسی خوب به دست آورده باشد می‌داند با چه کسانی زندگی می‌کند، همین است (گر تو نمی‌پسندی تغییر ده قضا را) نمی‌توانی عوض کنی، مردم همین هستند. همین هستند دیگر توقّع خود را بالا نبر. برای چه متوقّع هستی؟ گفتند این‌هایی که تشکیل خانواده دادند گاهی فکر می‌کنند که همسر آن‌ها باید فرشته‌ی آسمان باشد. این‌طور نیست. برای اصلاح امر او تلاش نکن، فرصت بده، مدیریّت کن. در روایت دارد زن مثل استخوان پهلو می‌ماند، گاهی آن را راست کنی می‌شکند؛ یعنی باید تحمّل کنی. این کجی استخوان‌های پهلو براساس حکمت الهی است. این راست کردن آن را کج می‌کند. پس همان کجی آن مطلوب است. آن برای شما کانون تربیت است، شما در آن‌جا ساخته می‌شوید. خدا همین‌طور قرار داده است. خدا دارد ظرفیّت شما را آزمایش می‌کند، باید بسازید. می‌خواهید آن‌جا سماجت کنید می‌شکنید. این برای شما خوب نیست. آن کجی برای شما خوب است. بخواهید راست شود برای شما خوب نیست، آن را تحمّل کنید.

پذیرش واقعیّت و تواصی به حق

عالم با این واقعیت خود ما را می‌سازد بنابراین باید واقعیت‌ها را بپذیریم و توان خود را برای اجرای دستورات خدا بگذاریم. تواصی به حق داشته باشیم امّا تواصی به حق بدون صبر و ظرفیّت خود ما از مسیر حق خارج می‌شویم، گرفتار تعدّی می‌شویم، بیش از حقّی که خدا به ما داده است اعمال می‌کنیم، کنترل نداریم. امّا آدمی که کنترل‌شده حرکت می‌کند در رفع مفاسد، معالجه‌ی بیماری‌های اخلاقی طبیبانه برخورد می‌کند. آن‌جا جای مادرانه برخورد کردن نیست. مادر مضطرب می‌شود ای وای فرزند من مرد! کاری که باید بکند با اضطراب نمی‌تواند بکند، عاجز می‌شود. امّا طبیب خطر را بیشتر از مادر می‌فهمد، می‌بیند این بیماری او چقدر خطرناک است؛ مضطرب نیست، چون مضطرب نیست فرمول را اعمال می‌کند و هوشیاری خود را از دست نمی‌دهد.

داشتن نقش طبیب برای اصلاح دیگران

اگر انسان نقش طبیب را برای خود شأن بندگی بداند و بداند که مأموریّت دارد دیگران را هم اصلاح کند آن وقت برای اصلاح با فریاد و عصبانیّت و احساسات نمی‌شود اصلاح کرد. اصلاح عقلانیّت می‌خواهد، برنامه‌ریزی می‌خواهد، مدّت زمان را منظور کردن می‌خواهد. گاهی معالجه‌ی بیماری‌ها طیّ یک هفته، دو هفته، یک ماه، سه ماه می‌فهمد که این ویروس با چه فرمول‌هایی در چه مدّتی عمل آن تمام می‌شود. انسان طبیبانه با دیگران برخورد کند کار خود را درست انجام می‌دهد، به موقع انجام می‌دهد، عصبانی هم نمی‌شود، لکن پروردگار متعال هم خود مقت دارد، غضب دارد «وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ»[۱۲] و هم این‌که غضب را به عنوان یک نیرویی که دست حکمت الهی این را لازم دیده در وجود ما قرار داده است.

غیرت نیرویی برای مقابله با بیگانه

 دفاع از حیثیّت دینی، از بنیه‌ی سلامتی، از ناموس، از حق لازم است دیگر. آدم تا حسّاسیّت پیدا نکند حالت دفاعی به خود نمی‌گیرد. امّا وقتی که حسّاس شد عین میکروب تا وارد نشده است گلبول‌های سفید بسیج نمی‌شوند، برای مقابله با این میکروب تمرکز پیدا نمی‌کنند، امّا وقتی میکروب وارد می‌شود این‌ها حسّاس می‌شوند. خدا هم وجود ما را این‌گونه قرار داده است، بیگانه‌ستیز هستیم، «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ»[۱۳]. خدا این حالت را که اسم آن را می‌گذاریم غیرت، حضرت نبیّ مکرّم اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: «کَانَ إِبْرَاهِیمُ غَیُوراً»[۱۴] حضرت ابراهیم این خصلت پسندیده را داشت، غیور بود، «وَ أنَا أغیَرُ مِنهُ» غیرت من بیشتر است. هم آن‌که او دارد به ارث برده است و هم خلف صالح است دیگر بیشتر کرده است. غیرت من بیشتر است، «وَ الله سُبحانَهُ أغیَرُ مِنِّی» غیرت خود خدا از من بیشتر است.

کبریایی مخصوص خداوند متعال است

«مَنْ صَارَعَ الْحَقَّ صَرَعَهُ»[۱۵] هر کسی استکبار داشته باشد لباس کبریایی خدا را می‌خواهد از خدا به خود بپوشاند، می‌خواهد منازعه کند، می‌خواهد آنچه را خدا دارد نزع کند او هم داشته باشد در حالی که خواست خدا است، او ذو الجلال است، دیگران جلالی ندارند، کبریایی مخصوص خدا است. هر انسان متکبّر دارد با خدا رقابت می‌کند. خدا هم رقیب قبول نمی‌کند، شریک قبول نمی‌کند. خدا غیرت دارد. خدا می‌زند. لذا مآل هر متکبّری ذلّت است.

 خدای متعال همیشه گردن‌کشان عالم را ذلیل می‌کند. میدان می‌دهد، این‌ها یک مانوری می‌دهند، باد می‌کنند، خیال می‌کند که این گوشت است، نه، ورم است. او متورّم می‌شود، خدا هم با یک نیش سوزنی او را خالی می‌کند، او را داخل جهنّم می‌اندازد. زباله‌دانی عالم آن‌جا است، او را آن‌جا می‌اندازد. این خلاف حقیقت بندگی است که بنده هیچ ندارد، هیچ ندارد، تو داری برای خدای خود گردنکشی می‌کنی؟! می‌خواهی مثل او بشوی؟‌ نمی‌توانی بشوی. اگر تسلیم نشوی غیرت خدای متعال اجازه نمی‌دهد که همین‌طور خودسر. مهلت هم می‌دهد روی حساب مهلت می‌دهد «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً»[۱۶]. داریم نگاه می‌کنیم که پیمانه‌ی او پر شود، آن وقت «أَخَذْناهُمْ بَغْتَهً»[۱۷]. همین که فکر می‌کند دیگر خیلی من شده است فرصت ذلّت و سقوط خود را از دست خدا می‌گیرد و می‌اندازد. 

داشتن بنیه‌ای قوی برای برخورد با ناملایمات

یکی از مسائلی هم که باید در زندگی توجّه داشته باشیم،‌ آدم عصبانی می‌شود، اختلالات عصبی است. اگر آدم بنیه‌ی خود را قوی کند، بنیه و مزاج خیلی در توان کنترل و در انفعالی زندگی کردن مؤثّر است. آدم‌هایی که بدن سالم دارند،‌ اعصاب سالم دارند حوصله‌ی آن‌ها بیشتر است و آدم‌هایی که از نظر عصبی و بدنی ضعیف هستند، آدم مریض تاب مقاومت او در برابر ناملایمات کم است. لذا آدم‌هایی که درد دارند، فقر دارند، مشکل دارند، این مشکلات تاب و تحمّل را هم در آن‌ها ضعیف می‌کند. آدم‌های فقیر معمولاً پرتوقّع هستند. آدم‌های مریض معمولاً پرتوقّع هستند. دیدید اشخاص پیر می‌شوند در پیری حالت کودکی، مدام ایراد می‌گیرد، این معلول آن ضعف است.

به کار بردن روش‌ زندگی مناسب برای توانمند شدن  

قدر توانمندی خود را بدانید و برای توانمند شدن خود روش‌های مناسب عقلی و علمی را حتماً اعمال کنید. هم خواب به مقدار لازم لازم است. خدای متعال نوم را برای ما ثبات قرار داده است، شب را مایه‌ی آرامش برای ما قرار داده است. خواب شب برای انسان لازم است ولی «کانُوا قَلیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ * وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ»[۱۸]. خواب زیاد نه ولی کم آن لازم است. مزاج‌ها هم فرق می‌کند، هر کسی باید ببیند چه مقدار خواب انرژی او را تأمین می‌کند و می‌تواند بعد از بیداری نماز خوب بخواند، مطالعه‌ی خوب بکند، خدمت خوب بکند. «قَوِّ عَلَى خِدْمَتِکَ جَوَارِحِی‏»[۱۹].

غذای خوب و لو کم. قلّت طعام مطلوب است امّا باکیفیّت باشد. آدم غذای خوب بخورد. غذا باید موادّ لازم را، ویتامین‌های لازم را داشته باشد. غذای خوب را حتماً باید به مقداری که نیازهای بدن ما را تأمین کند داشته باشیم.

فرمول زندگی از نظر حضرت علی (علیه السّلام)

 فرمولی که حضرت امیر (علیه الصّلاۀ و السّلام) دارند، حضرت به ما برنامه دادند، فرمودند: اوقات شبانه روز خود را به چهار بخش تقسیم کنید. نه چهار بخش مساوی، ولی این چهار چیز را در برنامه‌ریز خود حتماً رعایت کنید. یک بخش آن خواب و استراحت است. یک بخش آن تفریح است؛ یعنی بهره گرفتن از لذائذ مشروع، حضرت کلّی هم فرمودند.

نفس انسان چموش است آدم باید با آن مدارا کند، بخواهد با آن لج کند آن هم نمی‌گذارد شما به عبادت خود برسید. حضرت می‌فرمایند: آن لذائذ مشروع کمک می‌کند عبادت شما عبادت درستی باشد. یک بخش خواب، یک بخش لذائذ مشروع، یک بخش عبادت، یک بخش هم کار. شما این چهار مسئله را، چهار نیاز را در برنامه‌ریزی شبانه روزی خود باید بگنجانید. آن لذّت مشروع یک مقدار نشستن با اعضای خانواده است، با آن‌ها بودن است، یک بخش آن کوه رفتن، با طبیعت سرو کار داشتن،‌ ورزش کردن، هر چیزی که نشاط شما را حفظ می‌کند، طراوت و تازگی شما را صیانت و حفاظت می‌کند، این برای شما جزو ضروریات است و چون اهل عبادت هستید، اهل جهاد هستید، رزمندگان می‌گویند:‌ شب‌هایی که چلوکباب می‌دادند می‌فهمیدیم امشب شب حمله است. آن شب به ما می‌رسیدند که فردا بتوانیم حمله‌ی درست انجام بدهیم. شما الحمدلله همیشه در حال حمله هستید، لذا هم باید غذای خوب بخورید و هم تفریح خوب داشته باشید. این تفریح به غیر حرام جزء‌ ضروریات زندگی است. آدم‌هایی که این‌ها را ندارند آدم‌های یک‌بعدی، سخت‌گیر، نق‌بزن، مچ‌بگیر، گیربده و آدم‌های تنگ‌نظری هستند.

تنگ‌نظری با علم، با معرفت اصلاً سازگاری ندارد. همه‌ی تنگ‌نظری‌ها هم وراثتی یا خباثتی نیست، یک مقدار آن ناتوانی‌های درونی است. آدم می‌خواهد به نحوی عقده‌های خود را بریزد، مشکل دارد،‌ درد دارد، عقده‌های نامرئی دارد، دردهای نامحسوس دارد آن وقت خود را به صورت‌هایی سر راه شما قرار می‌دهد و مزاحم شما می‌شود. این مزاحمت‌های بیرونی معلول ناراحتی‌های درونی است. آدمی که در درون خود راحت باشد برای دیگران موجب ناراحتی نخواهد شد.

راه‌های فروکش کردن عصبانیّت

اگر این‌ها را رعایت کردیم آن وقت «اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ»[۲۰]. آدم در ناراحتی‌ها به خدا پناه ببرد عصبانیّت او فروکش می‌کند. آدم تا فشار روحی را دید بلند شود دو رکعت نماز بخواند، بلند شود سفری به حضرت عبد العظیم کند و اهل صبر باشد حل می‌شود. بنابراین پیشگیری آن یکی این است که انسان با خدا باشد، خدا را فراموش نکند، دوم جمله‌ی اشتغال فکری او به امر و نهی الهی باشد، سوم واقعیّت دنیا را در حدّی که دنیا واقعیّت دارد توقّع داشته باشد نه بیشتر. با اهل دنیا، با این مردم بر خلاف آن که هستند، فوق آن از آن‌ها توقّع نداشته باشد. آدم توقّع جفا داشته باشد وقتی وفا ببیند خیلی عروج می‌کند، پرواز می‌کند؛ امّا اگر توقّع خیر داشته باشد، شر هم نرساند، همین که خیر او نرسیده است آدم می‌رنجد. این روح بلندی است، مرنج و مرنجان. باید آدم این‌گونه باشد، مرنج و مرنجان. باید غضب او ارادی باشد. غضب غیر ارادی برای انسان مخرّب است، انفجار است؛ امّا غیرتی که خدا قرار داده است، غضبی که زمینه‌ی آن در وجود ما است و ضروری است سنگر دفاعی ما است، گاهی باید آن را به کار بگیریم، امّا با اراده، با اختیار.

تجلی افعال خداوند متعال در وجود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

در روایت دارد که شخصی از کتّاب وحی،‌ از کتّاب فرمایشات حضرت پیامبر اکرم آمد خدمت حضرت عرض کرد: عمر به من می‌گوید من فرمایشات شما را ننویسم. پرسیدند: چرا ننویسند؟ گفت: برای این‌که پیغمبر از دست ما عصبانی می‌شود. دیدید که گاهی پیغمبر عصبانی می‌شود و در حال عصبانیت حرکات انسان حساب‌شده نیست. عصبانی می‌شود یک حرفی می‌زند، شما هم همین را می‌نویسید و بعدها برای پیغمبر بد می‌شود. بی‌معرفتی را می‌بینید؟! او نمی‌داند که «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى‏»[۲۱]. افعال پیغمبرها،‌ خود فعل پیغمبر وحی است. «وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ» نه «أن إفعَل الخَیراتِ»، «وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاهِ»[۲۲]. این‌ها هر کار بکنند کار آن‌ها وحی خدا است، کار آن‌ها پیام حق تعالی است، لذا کار پیغمبر کار خود او نیست، غضب خود او نیست، رضای پیغمبر رضای خود او نیست. «إنَّ اللهَ یَرضَی لِرِضا فَاطِمَه وَ یَغضَبُ لِغَضَبِها».

«أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ» این آینه‌ی تمام‌نمای خدا است. رضای خدا در وجود پیامبر و اولیاء دین انعکاس دارد، غضب خدا هم در وجود این‌ها منعکس‌کننده‌ی غضب حق تعالی است. وجود نازنین پیغمبر خدا فرمود: قسم به آن کسی که جان من به دست او است من هیچ‌گاه برای خود غضب نکردم؛ یعنی غضب‌های من غضب‌های غیر ارادی و عکس العملی نبوده است، غضب ما غضب ارادی و انتخابی بوده است، به مقداری که غضب لازم است غضب می‌کنیم نه بیشتر.

نمونه‌ای از یک عصبانیّت

خداوند همه‌ی گذشتگان و ذوی الحقوق ما را و آیت الله احمدی میانجی را با اولیاء او محشور بدارد. انصافاً عالم دلنشینی بود. خیلی راحت بود، بی‌شائبه بود و در تواضع، در بی‌تکلّفی ایشان جزء نمونه‌های خوب حوزه‌ی علمیّه‌ی قم بودند و ما خدا را شکر مدّت‌های زیادی با ایشان مأنوس بودیم، هم مکاسب را خدمت ایشان خواندیم هم کلام برای ما می‌گفتند، هم اخلاق برای ما می‌گفتند، هم رفیق بودند، هم روضه برای ما می‌خواندند. خیلی خوش‌روضه بودند. آقای رنجبریان گاهی می‌رفتند در مسیر کوچه‌ی سه راه بازار، آن‌جا مسجد کوچک بود ولی یک دنیا صفا بود. ایشان می‌گفت: یک طلبه‌ای که مبتلا به یک امر خلاف اخلاقی مبتلا بود، من استخاره کردم به او عصبانی شوم خوب آمد. یک دادی سر او زدم، او هم جدّی گرفت، فکر نمی‌کرد که من… بعد گفت: این داد زدن کار او را اصلاح کرد، تمام کرد. آدم روی حساب داد بزند، برای خدا داد بزند خیلی خوب است ولی وقتی عصبانی می‌شوی، این عصبانی شدن بی‌اختیار است آن وقت عکس العمل آن انفجار است. این انتخاب نیست، اراده نیست، لذا آدم را نابود می‌کند، هم منشأ بیماری‌ها می‌شود.

در همین اُزگُل یک بیچاره‌ای بود، شیشه‌بر آن‌جا مینی‌بوس یا اتوبوس چه کار کرده بود عصبانی شده بود، در همان عصبانیّت سکته کرده بود. آدم خود را آماده نکند یک جریانات که توقّع او نیست آن‌چنان فشار زیاد شود که آدم می‌میرد. این ضعف است. آدم‌های پرتوان هر چه بلا بیاید به بلا لبخند می‌زنند.

در بلا هم می‌چشم لذّات او                  مات اویم، مات اویم، مات او

توبه و بخشش گناهان

 مطلب بعدی سؤال شده است که آیا اگر کسی گناهان کبیره‌ی زیادی داشته باشد و توبه کند و واقعاً توبه‌ی راسخ کند گناهان قبلی او بخشیده خواهد شد؟ اگر چنین باشد فرق او با کسانی که محرومیّت‌ها را به خاطر خدا به جان خود خریدند از لذائذ صرف نظر کردند، روی نفس خود پا گذاشتند چه خواهد بود؟

آنچه بر ما است این است که ببینیم خدای متعال با بندگان خود چه برخوردی دارد. خدا «یَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ»[۲۳]. خداوند منّان همواره رحمت خود را شفیع غضب خود قرار می‌دهد. «آخَرُ مَن یَشفَعُ‌ فَهُوَ أرحَمُ الرَّاحِمِینَ». در قیامت افرادی هستند از شفاعت پیغمبر که با همه‌ی وسعتی که شفاعت رسول الله دارد شفاعت کبری است دیگر، ولی یک عدّه‌ای هم آن‌جا جا می‌مانند و خدا خود شفاعت می‌کند. «آخَرُ مَن یَشفَعُ‌ فَهُوَ أرحَمُ الرَّاحِمِینَ». خدا چنین خدایی است. خدا هم تائب را می‌بخشد و این آیه اطلاق دارد،‌ توبه در آن نیست. «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً‏»[۲۴]. خدا است، از او ساخته است، قدرت آن را دارد، گنجینه‌ی آن را هم دارد، می‌خواهد ببخشد کسی فضول نیست! او می‌گوید «إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً‏» خیلی عجیب است با تأکید «إِنَّ اللَّهَ» و بعد «الذُّنُوبَ» جمع محلّی به الف و ل است و اضافه می‌کند «جَمیعاً‏». نمی‌گوید اگر توبه کنی می‌بخشم، بنده‌ی من هستی می‌خواهم تو را عفو کنم. در همین آیه‌ی کریمه‌ی «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ»[۲۵] آدم‌های بد، آدم‌های آلوده که اگر خدا می‌خواست با عدالت برخورد کند او را نابود می‌کرد. «وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّهٍ»[۲۶] اگر ما می‌خواستیم شما را با عمل‌تان بسنجیم نه تنها نابود می‌شدید آتش گناه شما بسیار تند است همه‌ی جنبده‌ها را می‌سوزاند ولی رحمت ما عایق است و ما مؤاخذه نکردیم «وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ» ما بنای مؤاخذه با هر گناهی را نداریم «وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ» هم… این مسئله، مسئله‌ی توبه و شفاعت و… نیست این حقّ خود او است، این حقّ رحمانیت او است «وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ».

توبه‌، فریضه‌ای واجب

لکن هم در روایت داریم «ترْکَ الذَّنْبِ أَیْسَرُ مِنْ طَلَبِ التَّوْبَهِ»[۲۷] آدم که گناه کرده مثل ظرف شکسته است. نمی‌توان ظرف شکسته را با ترمیم و سپردن به تعمیرکار مثل ظرف سالم تعمیر کرد بالاخره یک شکستگی دارد. آن کسی که هیچ وقت گناه نکرده با کسی که همیشه گناه کرده یکسان نخواهند بود «أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُون‏َ»[۲۸] بله، آنچه مسلّم است کسی که هیچ گناهی انجام نداده باشد حرکت سریع‌تری خواهد داشت، زودتر به مقصد والا می‌رسد، گناه عایق است، گناه حجاب است، گناه حرکت را کند می‌کند و گاهی گناه به کلّی معلون می‌کند؛ شخص گناه می‌کند، گناه را کوچک می‌شمارد، خدا هم او را بیرون می‌کند و مشمول لعنت و غضب قرار می‌دهد. ما که نمی‌دانیم و چون نمی‌دانیم اشخاصی هم بودند، گناه داشتند ولی خدا به آن‌ها توفیق توبه داده است و پرواز کردند امّا این‌که اگر گناه نمی‌کرد به کجا می‌رسد ما که نمی‌دانیم، هیچ خبری نداریم. اجمالاً همه‌ی این موارد جزء سنّت‌های الهی هستند. خداوند توبه را واجب کرده است و انجام هر فریضه‌ای، «یُقَرِّبُکُمْ إِلَى اللَّهِ إِلَّا وَ قَدْ أَمَرْتُکُمْ بِهِ»[۲۹] آنچه مأمور به است نردبان عروج ما است. یکی از این چیزهایی که مأمور به است توبه است چون واجب است عمل به واجب سیر صعودی است «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ»[۳۰] توبه هم گذشته را شستشو می‌دهد و هم خود آن به عنوان یک فریضه و واجب آدم را بالا می‌برد، عمل صالحی است که انسان را بالا می‌برد، عمل صالحی است که انسان را بالا می‌برد ولی اگر گناه نکرده بود، تا کجا می‌رفت و این گناه با این‌که بخشیده شده است چه اثری دارد ما نمی‌دانیم ولی می‌توان از روایات این‌طور فهمید که «تَرْکَ الذَّنْبِ أَیْسَرُ مِنْ طَلَبِ التَّوْبَهِ» 


 

[۱]– الکافی، ج ۲، ص ۳۰۳٫

[۲]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۳۴٫

[۳]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۹۹٫

[۴]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۰٫

[۵]– سوره‌ی سبأ، آیه ۱۳٫

[۶]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۴۹٫

[۷]– الکافی، ج ۲، ص ۲۴۲٫

[۸]– عوالی اللئالی، ج‏ ۴، ص ۶۲٫

[۹]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ‏۲۱، ص ۳۱۷٫

[۱۰]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۱۴٫

[۱۱]– بحار الأنوار، ج ۱، ص ۲۲۵٫

[۱۲]– سوره‌ی بقره، آیه ۶۱٫

[۱۳]– سوره‌ی فتح، آیه ۲۹٫

[۱۴]– الوافی، ج ۲۲، ص ۷۶۴٫

[۱۵]– نهج البلاغه، ص ۵۴۸٫

[۱۶]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۷۸٫

[۱۷]– سوره‌ی انعام، آیه ۴۴٫

[۱۸]– سوره‌ی ذاریات، آیات ۱۷ و ۱۸٫

[۱۹]– مصباح المتهجد، ج ۲، ص ۸۴۹٫

[۲۰]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۵۳٫

[۲۱]– سوره‌ی نجم، آیات ۳ و ۴٫

[۲۲]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۷۳٫

[۲۳]– بحار الانوار، ج ۹۱، ص ۲۳۹٫

[۲۴]– سوره‌ی زمر، آیه ۵۳٫

[۲۵]– سوره‌ی شوری، آیه ۳۰٫

[۲۶]– سوره‌ی نحل، آیه ۶۱٫

[۲۷]– وسائل الشّیعه، ج ۱۶، ص ۱۳۲٫

[۲۸]– سوره‌ی سجده، آیه ۱۸٫

[۲۹]– بحار الأنوار، ج ۲۰، ص ۱۲۶٫

[۳۰]– سوره‌ی فاطر، آیه ۱۰٫