به حضور مبارک ولی نعمتمان، طبیب امیدمان، حضرت ولی عصر امام زمان ارواحنا فداه صلواتی هدیه بفرمایید.

اعوذُ بِالله مِن الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

رَبّ‏ِ اشْرَحْ لىِ صَدْرِى وَ یَسِّرْ لىِ أَمْرِى وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِّن لِّسَانىِ یَفْقَهُواْ قَوْلىِ

الحمد لله و الصلاۀ علی خاتم الانبیاء، حبیب قلوبنا، طبیب نفوسنا، ابی القاسم محمد و آله المعصومین، و لا سیَما مولانا کهف الحصین، و غیاث المضطرِ المستکین. و ملجأ الحاربین و بقیۀ الله فی العالمین ارواحنا فداه و عجل الله فرجه، و سهل الله ظهوره، و رزقنا الله رویته و خدمته و صحبته و نصرته، و رضاه و رغبۀ؛ و اللعن علی اعداهم اجمعین اِلی یوم الدین

 

قسم به جان پیغمبر صلی‌الله‌و‌علیه‌و‌آله

قرآن شریف سفره الهی است، و دنیا و آخرت بشر را تأمین می‌کند. پروردگار متعال بندگانش را سر این سفره پذیرایی می‌کند. هم خودش را برای پیروانش به گونه‌ای معرفی می‌کند که انسان حرکت کند؛ و از این شرف، مکانت، مرتبت باز نماند. در برخی از مسائل مهم، خدای متعال برای هدایت بندگانش، قسم خورده است. قسم پروردگار متعال، ابعاد مختلفی دارد. یکی از جهات قسم، توجه دادن به آن چیزی است که خدا به آن قسم می‌خورد. خدا به جان پیغمبرش صلی‌الله‌و‌علیه‌و‌آله قسم خورده است: لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفی‏ سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ. حجر؛ ۷۲٫ معلوم می‌شود که جان پیغمبر صلی‌الله‌و‌علیه‌و‌آله، پیش خدا خیلی مهم است که خدا به جان او قسم خورده است!

قسم به خورشید

خداوند به خورشید قسم می‌خورد، ما اهمیت خورشید را مورد توجه قرار نمی‌دهیم. خورشید چه عظمتی دارد!؟ چه اسراری دارد، چه برکاتی دارد، چه نظمی دارد و چه نقشی دارد. وقتی خدا قسم می‌خورد، بشر بفهمد که باید این را بشناسد. همین که ما می‌بینیم صبح طلوع می‌کند و شب غروب می‌کند، این قضیه نیست. باید مطالعه کرد و فهمید. لذا خدای متعال با این قسم‌ها بشر را به علم تشویق کرده است، به طبیعت شناسی، به شناخت اجرام کیهانی، (۵) به شناخت نطفه، به شناخت گل و گیاه و به همه چیز. اینها آیات خدا هستند. ما اگر اینها را بشناسیم، بیشتر می‌توانیم بهره ببریم. بنابراین اینها عوامل هدایت ما هستند. خدا اینها را برای ما خلق کرده و اینها سرمایه ما هستند. ما سرمایه‌های خودمان را نشناختیم؛ باید برویم و اینها را بشناسیم. هیچ دینی به اندازه اسلام، بشر را به شناخت موجودات طبیعی و غیر طبیعی تشویق نکرده است. یکی از رموز قسم، تشویق است. وقتی خدا قسم می‌خورد، باید اهمیّت داد، رفت و شناخت!

راه تأمین سعادت بشر

نکته دیگری که در قسم الهی است، این است که، آن مطلبی که خدا می‌خواهد بگوید، آن مطلب خیلی مهم است. خدا یازده قسم در سوره مبارکه شمس یاد کرده، و یک نکته را مطرح فرموده است؛ که اگر این نکته مورد توجه قرار بگیرد، بشر سعادتش تأمین است، و اگر توجه نکند بدبخت دنیا و آخرت است! «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها» شمس؛ ۹٫ خدا برای هیچ مسئله‌ای اینقدر قسم نخورده است. خدا در خدایی خودش، یک بار، دو بار، سه بار بلکه ده، یازده بار قسم بخورد! معلوم است که مسئله خیلی مهم‌تر از آن چیزی است که ماها در موردش اهمیت می‌دهیم. مسئله بود و نبود است، سرنوشت است، شقاوت و سعادت ابد است.

«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها»، خدا علاوه بر اینکه یازده بار قسم خورده است، با کلمه قد هم تأکید را بیشتر نموده است. می‌گوید مگر شما دنبال پیروزی نیستید؟ مگر شما نمی‌خواهید به مقصد برسید؟ مگر آرزو ندارید؟ مگر نمی‌خواهید به قله آرزویتان برسید؟ راهی جزء اینکه خودتان را کنترل کنید و خودتان را بسازید، وجود ندارد. سعادت شما در بیرون نیست؛ در پول، خانه، مال، قصر، دریا و ویلا و اینها نیست، بلکه در درون خودتان است! خودتان را بیابید، خودتان را بسازید، به خودتان بیاید، خودتان را ول نکنید!! «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها»، کسی که خود را تزکیه می‌کند و زوائد زندگی را می‌زند، از فضولات پرهیز ‌می‌کند و خودش را رشد می‌دهد، این به فلاح می‌رسد، به پیروزی می‌رسد!

این قسم‌ها و این تأکید قد در مقابل هم هست. «وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّئهَا». شمس؛ ۱۰٫ زیان کرد آن کسی که با خودش دسیسه کرد! آدم حقیقت را بپوشاند و خودش را کشف نکند. خودت کسی هستی؟ چیزی هستی؟ انسان تا حالا خودت را شناخته ای!؟ بعضی انسان‌ها نفهمیدند که اگر خودشان را کشف نکنند، و خودشان را تربیت نکنند و رشد ندهند، مسخ می‌شوند و تبدیل به حیوان می‌شوند! وضع بدی پیدا می‌کنند! می‌گویند مرحوم آیت حق، فقیه عارف، آیت‌الله «آقا سید جمال گلپایگانی» اعلی الله مقام به نجف که رفته بودند، چشم برزخیشان فعال شده بود و افراد را به صورت واقعی خودشان می‌دیده اند. موجودات و حیوانات عجیب و غریب، در این کوچه و بازار، به چشمشان می‌رسید. متوسّل به امیرالمؤمنینعلیه السلام شده بود. آقا نمی‌خواهم ببینم، کرم کنید، آبرو داری کنید.

محروم آیت‌الله بهجت اعلی الله مقامه  ذکر خلوتشان، همانطور که می‌گویند، بیشتر یاالله و یا هادی بوده است. همانها که پیش ما دیده بودیم، می‌گفت یاستّار! یاستّار..، واقعیتها را می‌دیدند! چرا انسان نباید آدم شود و از فرشته قشنگ‌تر بشود؟! چرا نباید نقوش عرش در دل او نقش ببندد!؟ چرا نباید عرش رحمان بشود؟! چرا انسان نباید مظهر جمال و جلال خدا بشود!؟ (۱۰) چرا کارش به جایی می رسد که «الَّذینَ یُحْشَرُونَ عَلى‏ وُجُوهِهِمْ إِلى‏ جَهَنَّمَ أُوْلئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ سَبیلاً» فرقان؛ ۳۴

آدم صورتی پیدا می‌کند که میمون از او قشنگ‌تر است، خوک از او قشنگ‌تر است. «وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّئهَا». شمس؛ ۱۰٫  این زیان نیست، آدمی که می‌تواند بهتر از فرشته شود، سیمای امام زمان ارواحنا ‌فداه را داشته باشد، بوی امام زمان ارواحنا ‌فداه بدهد و خوی امام زمان ارواحنا ‌فداه بگیرد؛ تبدیل می شود به یک درنده، حیوان محشور می شود، درنده محشور می شود؛ جا دارد که خدا این همه قسم بخورد، آدم چرا حواسش به خودش نیست؟! چرا خودش را اینطور رها می‌کند؟

انسان برای کسی که دوستش دارد، قسم می‌خورد، برای کسی که اعتناء ندارد که قسم نمی‌خورد!! خدا ما را دوست دارد. آدم برای بچه‌اش قسم می‌خورد که او باورش بیاید. خدا ما را دوست دارد که برای ما قسم می‌خورد! این لطائف را اگر کسی متوجه شود، حالش عوض می‌شود! اسمعی نقل می‌کند که در بیابان عربی را دیدم، او گفت از کجا می‌آیی؟ گفتم از شهر وحی می‌آیم. گفت از آن وحی ای که در آن شهر رواج یافته، یک سوغاتی هم برای ما اعلان کن و به ما بده! من این آیه را خواندم «وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ» ذاریات؛ ۲۲.

رزق شما در آسمان است، شما در زمین دست و پا می‌زنید، روزی شما در اینجا که نیست «وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ». در آسمان را بسته اید، و دارید اینجا حمّالی می‌کنید. خیلی هم جمع می‌کند، ولی روزی خودش نیست! چه آدم‌هایی، خانه‌هایی ساختند، ولی خودشان ساکن نشدند!! چه آدم‌هایی امکاناتی فراهم کردند، ولی قسمتشان نشد!! روزی آن است که به آدم می‌رسد، نه آنچه جمع می‌کند. هرکسی روزی خاصّ خودش را خدا در آسمان برایش مقدّر کرده است. «وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ»؛ لذا چشمتان بیشتر به آسمان باشد و اینقدر به زمین نچسپید! بروید در آسمان را باز کنید، دعا، مفاتیح نجات است. با کلید دعا، درهای بسته آسمان را باز کنید.

می‌گوید تا من این آیه را خواندم، این مرد عرب نشاطی پیدا کرد و گفت راحت شدم. خیلی برای زندگیم جان می کندم، ولی حالا که فهمیدم روزی من از جای دیگر است، از آنجا می آید، خیالم آسوده شد. شترش را فروخت و رفت دنبال کارش و حالا دنبال چه کاری رفت، نمی‌دانم، ولی فهمید اینکه آدم کار می‌کند، این طبق وظیفه است و روزی با کار به دست نمی‌آید. روزی در آسمان است و باید راه آسمان را پیدا کرد. روزی در زمین که نیست.

اسمعی می‌گوید: یک سال بعد من این عرب را در حال طواف خانه خدا دیدم؛ ولی دیدم وضعش عوض شده و یک نورانیّت، یک جمال و جلالی خدا به او داده است. خیلی فرق کرده و دیگر آن عرب بیابانی نیست. او من را دید، گفت مرا می‌شناسی؟ گفتم بله! گفت یادت می‌آید که برایم آن آیه را خواندی؟ گفتم بله! گفت راحتم کردی، من خیلی برای دنیا حرص می‌خوردم، این در و آن در می‌زدم، فکرم راحت شد و با خیال راحت، دارم بندگی خدا را می‌کنم.

تو بندگی، چو گدایان، به شرطِ مزد مکن                     که خواجه خود روش بنده‌‌پروری داند

کسی برای شما کار کند، به او مزد می‌دهید؛ حالا کسی برای خدای شما کار کند، او مزدش را نمی‌دهد؟ خدا هوایت را دارد، برای او کار کن، چرا برای خودت کار می‌کنی، که هیچی گیرت نمی‌آید. برای او کار کن، او روزیت را می‌دهد. «وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ(۲۲) فَوَ رَبّ‏ِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِّثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنطِقُونَ(۲۳)» سوره مبارکه ذاریات.

[آن اعرابی] به من گفت که یک چیز جدید هم به من بگو! من دنباله آیه را خواندم، «فَوَ رَبّ‏ِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِّثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنطِقُونَ» ذاریات؛ ۲۳٫ خدا اینجا قسم می‌خورد. (۱۵) اول به ما خبر و اطلاع می‌دهد، گنجی که دنبالش می‌گردی، که گنج راحتی و روزی و رسیدن به مقاصدتان است، این در زمین نیست؛ بلکه در آسمان است! کمی برای آنجا کار کنید. این اطلاع را خدا می‌دهد و در دنبالش برای اینکه مطلب را جا بیندازد، قسم یاد کند! «فَوَ رَبّ‏ِ السَّمَاءِ» پس به پروردگار آسمان قسم! «إِنَّهُ» یعنی إنَّ الرزق، «لَحَقٌّ مِّثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنطِقُونَ»، این روزی برای شما حق است. خدا این را حق قرار داده و این واقعیت است! پندار نیست، خیال نیست، و عهد همینطوری نیست.

«إِنَّهُ لَحَقٌّ». این رزق شما حقی بر عهده خداست. «مِّثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنطِقُونَ». اینجا مطالب بسیار ظریف و لطیفی است که انسان هرچه حرف می‌زند، مخزنش خالی نمی‌شود. خدا هرچه خرج کند، مخزنش خالی نمی‌شود. مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ‏ فَقَدْ عَرَفَ‏ رَبَّه. مصباح الشریعه، ص ۱۳، الباب الخامس فی العلم. آدم خودش را بشناسد، واقعاً خدا را می‌شناسد. این مخازن الهی چه وضعی دارد که خدای متعال به همه عالمیان روزی می‌دهد، این همه هزینه می‌کند، اما هیچ وقت خزینه‌اش خالی نیست؛ بلکه همیشه پُر است. یک نمونه‌اش را خدا به ما داده است. ما این حرفهایی که اینجا زدیم، یعنی جارو کردیم و اینها دیگر در ذهنمان نیست؟ یا حرفهای دیگری نیست؟ شما اینجا حرف می‌زنید و می‌روید، جای دیگر تعلیم می‌کنی، یک جای سومی هم حرفهایت را برای افراد دیگری مورد هدایت قرار می‌دهی، اما همیشه پیشت هست. این همه خرج می‌کنی، تمام نمی‌شود.

«فَوَ رَبّ‏ِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِّثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنطِقُونَ»[۱]، اسمعی می‌گو‌ید تا این قسم الهی را برای آن عرب نقل کردم، گفت ای وای! چه چیز مانع شد که حرف خدا را باور نمی‌کنی، که خدا برای اینکه باور کنی قسم می‌خورد!؟ این را گفت و صیحه ای زد و افتاد، جان به جان آفرین تسلیم کرد. یعنی این بی‌معرفتی بشر را تحمّل نکرد، بی توجهی بشر را به گفته‌های خدا! یعنی شما وضعتان آنقدر بد شده است که خدا، برایت قسم بخورد تا باور کنید؟! ببینید چه وضع بدی داریم که خدا برای ما قسم یاد می‌کند!

در این مسئله معرفی قرآن، خدا با قسم مسئله را مطرح کرده است که ما باورمان بیاید. این هم مثل «وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ» است که ما خیال می‌کنیم، روزی را اینجا تحصیل می‌کنیم، در حالی که ما کار می‌کنیم، این کارمان برای ما استعداد درست می‌کند، زمینه درست می‌کند! وقتی قابل قابلیت داشت، می تواند فیض خدای متعال را دریافت کند؛ و الا اگر قابلیت نداشت؛ ظرف وجودش بسته بود، وقتی فیوضات الهی می آیند، چیزی در ظرف ما قرار نمی‌گیرد و به اطرافش می‌ریزد و از بین می رود. یا اگر کسی با بی تقوایی ظرف وجودش را سوراخ کند، فیوضات الهی در ظرفش می‌آید، ولی در آن نمی‌ماند، چون ته آن سوراخ است و از بین می‌رود.

در این آیه کریمه خدای متعال قسم می‌خورد، «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ(۷۵) وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ(۷۶)» واقعه؛ ۷۵ و ۷۶  این مَواقِعِ النُّجُومِ، وجوه مختلفی دارد، که در مقام تفسیر آن نیستیم. خدا به مواقع نجوم قسم خورده است! «إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ کَرِیمٌ» واقعه؛ ۷۷ خدا با این قسم می‌گوید این قرآن، قرآن کریم است! «فىِ کِتَابٍ مَّکْنُونٍ» واقعه؛ ۷۸. در مورد رزق فرمود: «وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ» و در مورد قرآن هم ‌می‌گوید: «فىِ کِتَابٍ مَّکْنُونٍ»، در یک کتاب مستور که شما نمی‌بیند، قرآن در آنجاست. این قرآنی که دم دست شماست، این نونی که سر سفره شماست، این مال اینجا نیست؛ برای جای دیگری است: « فىِ کِتَابٍ مَّکْنُونٍ».

[بعد می فرماید:] «لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» واقعه؛ ۷۹  شما اگر خواستید به این قرآن برسید، باید به سراغ الْمُطَهَّرُونَ بروید. آن کتاب مکنون در قلب اینهاست. اگر شما به امام زمانتان عج‌الله‌تعالی‌فرجه وصل نشوید، از قرآن چیزی گیرتان نمی‌آید. (۲۰) ابوحنیفه نبوغ داشته است، در مسئله قیاس، استحسان و ایجاد شبه بی‌نظیر بوده است؛ آدم خیلی فوق العاده‌ای بوده است. در عمل هم فوق‌العاده بوده است! مرحوم آیت‌الله بهجت اعلی‌الله‌مقامه روی ابوحنیفه خیلی حساسیت داشت، امام صادق علیه‌السلام هم همینطور بود. امام صادق علیه‌السلام در مجالس سعی می‌کرد که مشت ابوحنیفه را باز کند و مردم او را بشناسند.

به ابوحنیفه گفتند که شما در شبانه روز پانصد رکعت نماز می‌خوانید؟ گفت نمی‌خوانم ولی چون دیگران می‌گویند، برای اینکه گفته دیگران دروغ درنیاید، از حالا شروع می‌کنم و شروع کرد و خواند. آدمی بوده است که نبوغ داشته، فوق‌العاده بوده؛ و جزء عجوبه‌های زمان خودش بوده است. به لحاظ همین نبوغش، آن دو سالی که خدمت امام صادق علیه‌السلام [مشرف] شد، آمد برای خودش بساطی پهن کرد و بیچاره شد!

عرض می‌شود به حضور مبارکتان که «فَوَ رَبّ‏ِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِّثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنطِقُونَ». ذاریات؛ ۲۳ اینکه قرآن فقط این عبارات و مفاهیم نیست. حضرت امام جعفر صادق علیه‌السلام  به ابوحنیفه با قسم فرمودند که تو یک حرف از قرآن را نفهمیدی! قرآن به سواد نیست، قرآن به عربی بلد بودن نیست، قرآن به تفسیر خواندن نیست، قرآن یک حقیقت است، قرآن خوراک جان و روح است. باید درِ دل بسته نباشد، تا از قرآن مایه بگیریم؛ و الا [فقط] قرآن را در ذهنمان جمع کردیم، قرآنی نیستیم.

دم مرگ که سکرات مرگ پیش می‌آید، آن قرآن حفظی را از ما می‌گیرند. مثل همه علومی که با آلزایمر از بین می‌رود، این هم از بین خواهد رفت! قرآن باید [در وجود انسان جای گیرد،] وجود آدم قرآن بشود، آدم سنخیتی با قرآن پیدا بکند. لذا ابوحنیفه‌ای که شاگردی امام صادق علیه‌السلام  را می‌کرد، خودش صاحب مکتب فقهی شد، – یکی از مکاتب اربعه اهل سنت، فقه حنفی است که این وهابی‌ها هم بیشتر حنفی هستند. – این ابوحنیفه با این سوادش، با این که شاگردی امام صادق علیه‌السلام  را می کرد؛ حضرت قسم خوردند که یک حرف از قرآن گیرتان نیامده است و یک حرفش را هم نفهمیدی!

کرامت مرحوم ملافتحلی سلطان آبادی اعلی‌الله‌مقامه‌شریف

اینها برای ما درس است، پاک شویم. شرط بهره گیری ما از قرآن، پاکی ما است. «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ». بقره؛ ۲ برای کسانی که اتصال به مطهرین پیدا کرده‌اند، درهایی از قرآن برایشان باز شد که عجوبه است! یک نمونه آن مرحوم ملافتحلی سلطان آبادی اعلی‌الله‌مقامه‌شریف که دیروز وعده‌اش را دادیم. من دو، سه تا از کرامت‌های ایشان را از زبان آیت‌الله العظمی آقای بهجت روحی‌فداه  برای شما نقل می‌کنم:

مرحوم میرزای شیرازی اعلی الله مقامه  ضمن اینکه یک فقیه است، یک مرجع تام جهان تشییع است، یک شخصیت ممتاز، متنفّذ و مقتدر است؛ کسی است که پنجه در پنجه استعمار انگلیس گذاشت و او را با یک فتوا به زانو درآورد. مرجعی است که ابهت و حریمش خیلی بالا است. بزرگواری است که آقای بهجت می‌فرمودند، مُهر و امضای امام عصر ارواحنا ‌فداه در دست ایشان دیده شده است. یعنی امام زمان عج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف برای مرحوم میرزای شیرازی نامه ‌می‌نوشتند. مرحوم میرزای شیرازی اعلی‌الله‌مقامه‌شریف، فتوای تحریم تنباکو را هم لفظاً و هم مکتوب از امام زمان عج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف دریافت کرد. این جمله این است: «بسم‌الله الرحمن الرحیم، الیوم استعمال تنباکو و توتون بِأَیِ نحوٍ کان، در حکم محاربه با امام زمان علیه‌السلام است. حرره الاقل محمدحسن الحسینی»

قدر ولایت را بدانید، قدر نیابت امام عصر عجل الله تعالی علیه در زمان غیبت را بدانید، که اینها پشتوانه دارند! (۲۵) اینکه می‌بینید در تمام بحران‌ها، امام خمینیرحمه الله، آن آرامش را داشت. حضرت آقا [سید علی خامنه ایدام ظله ] در فتنه و در بحران‌های مختلف، تکان نمی‌خورد و هم خودش آرامش دارد و هم به امت و جهان اسلام آرامش می‌دهد؛ خدا می‌داند، تکیه گاه آنها بزرگ است و اینها بی‌صاحب نیستند!

مرحوم میرزای شیرازی اعلی الله مقامه در سرداب مقدّس، از خود امام زمان عجل الله تعالی علیه این جمله را دریافت کرده بود که «الیوم استعمال تنباکو و توتون بِأَیِ نحوٍ کان، در حکم محاربه با امام زمان علیه‌السلام است.» و هم از شاگردانشان و از علمای معاصرشان، خواسته بودند که این فتوای من را عبارتی برایش بیاورید و بهترین عبارت را به عنوان فتوا القاء بکنید. افرادی که مأمور بودند، رساله‌های آقایان را، که خود مراجع تقلید رساله نمی‌نویسند، اینها فتوایشان را اعلام می‌کنند و نویسنده‌ای که مهارت دارد [و می تواند] اینها را بنویسد، رساله‌ها را برایشان می‌نویسند.

مرحوم میرزای شیرازی هم برای اینکه این حکم حکومتی و ولایی را اعلام بکند، عده‌ای را مأمور کرده بودند که چیزی بنویسند، بیاورند و یکی از آنها را انتخاب کنند، اما می‌گویند همه که آمده بودند و منتظر تا حضرت میرزای شیرازی بیایند، دیدند سید بزرگواری وارد مسجد شد و رفت در آنجایی که میرزای شیرازی باید بنشیند، نشست!! یک کاغذ را زیر دشکی که مرحوم میرزای شیرازی می‌نشستند، گذاشت و بعد بلند شد و رفت! میرزا آمد همان جا نشست و دستش را برد، همان کاغذ را بیرون آورد و دید که نوشته است. «الیوم استعمال تنباکو و توتون بِأَیِ نحوٍ کان، در حکم محاربه با امام زمان علیه‌السلام است.» میرزای شیرازی با این عظمت و تقوا؛ و با این شفافیّت که می‌تواند امام زمانش را ببیند و می‌تواند از او لفظ بگیرد، و لفظ امام زمان روحی‌و‌ ارواحنا‌ فداه را به عنوان حکم خودش، فتوای خودش به مقلدیش اعلام بکند، در برابر ملا فتحلی سلطان آبادی، آنچنان تواضع داشته است که عبد در مقابل خدای خودش می‌تواند آنطور باشد.

 این را از مرحوم آقای بهجت خدمتتان نقل می‌کنم. ایشان می‌فرمودند که حاج شیخ عبدالکریم حائری، -حالا خود ایشان شنیده بود یا اینکه با واسطه نقل می‌کرد، یادم نیست، ولی نقل از حاج شیخ مؤسس حوزه علیمه قم است.- گفته بود که من و مرحوم حاج شیخ فضل‌الله نوری در یکی از حجرات صحن سامرا در خدمت استادمان میرزای شیرازی نشسته بودیم و مسائل علمی را مذاکره و مباحثه می‌کردیم.  همینطور که صورت میرزای شیرازی رو به حیاط بود، و با ما صحبت می‌کرد، یک مرتبه ما دیدیم دست و پاچه شد و سراسیمه بلند شد؛ و با عجله به طرف بیرون حجره رفت! ما ماتمان بُرد که چه پیش آمد و همراه استاد حرکت کردیم. دیدیم شیخی با لباس‌های بسیار معمولی و پایین‌تر از معمولی، ژولیده دارد می‌آید؛ و میرزای شیرازی او را دید، سراسیمه شد و دوان دوان برای استقبال از ایشان [رفت. وقتی] به آن شیخ رسید، خم شد و دست او را بوسید.

[شاگردان میرزا؛] شیخ [عبدالکریم حائری] و مرحوم حاج شیخ فضل‌الله نوری، از این قضیه خوشحال نبودند. یک مرجع تقلید در مقابل یک شیخ عادی، این طور دست پاچه بشود و دست او را ببوسد؟! [این واقعه را] خلاف وقار مرجعیت می‌دانستند!

آقای حاج سید حسن نصرالله را، خدا به حق اجداد طاهرینش، فتوحات بعدی هم به ایشان عنایت بکند. وقتی آمده بود ایران و دست حضرت آقا را بوسیده بود، عده‌ای گفته بودند که این با روش دیپلماسی نمی‌سازد. اینها اصلاً حالیشان نیست که قضیه از چه قرار است و دست چه کسی را باید بوسید!!؟

میرزای شیرازی می‌فهمد که این چه گوهری است که دست او را می‌بوسد! می‌گوید مثل ابر ظریف در برابر مولای خودش، کنار این شیخ حرکت کردند و وارد حجره شدند. مرحوم میرزا، این شیخمان،- که مرحوم ملا فتحلی سلطان آبادی بود- را در جای خودشان نشاند، و خودش[میرزای شیرازی] مثل ما که در مقابل استاد می‌نشینیم، مثل شاگرد (۳۰) در [برابر] ایشان زانو زد و در نهایت ادب و تواضع، یک فرع فقهی را مطرح کرد. مرحوم ملافتحعلی سلطان آبادی این فرع فقهی را، با یک علمیّت بالایی برای میرزای شیرازی پاسخ دادند. میرزای شیرازی عرض کرد که آقا اجازه می‌دهید من بیان شما را تقریر کنم و ببینم درست فهمیدم یا نه؟! یک بار هم اجازه گرفت و خودش مطالبی را که ملافتحلی گفته بودند، به ملافتحلی پس داد. ایشان تأیید کردند و ما هم واقعاً توجیه نبودیم و این قضیه برایمان هضم نمی‌شد!!؟

مگر بالاتر از میرزای شیرازی، ما عالمی داریم، این دیگر کیست که میرزا در برابرش اینطور است؟! این ماجرا تمام شد، شیخ[فتحلی سلطان آبادی] نگاهی به من کرد و نگاهی به شیخ فضل‌الله نوری نمود، [آنگاه] به میرزای شیرازی فرمود: این آقایان چه کسانی هستند؟ مرحوم میرزای شیرازی فرمودند: این حاج شیخ فضل‌الله نوری است و این هم حاج شیخ عبدالکریم یزدی است. نگاهی به ‌‌حاج شیخ عبدالکریم یزدی کرد و فرمود: «می‌گویند شیخ عبدالکریمی عَلَم مرجعیت در قم بلند می‌کند؛ و حوزه علمیه تأسیس می‌نماید، نکند آن شیخ عبدالکریم تو باشی!»؛ بعد نگاهی به حاج شیخ فضل‌الله نوری کردند و فرمودند: «می‌گویند در فتنه تهران، شیخ فضل‌الله [نامی] سر دار می‌رود، نکند آن شیخ فضل‌الله تو باشی!» لذا مرحوم حاج شیخ فضل‌الله نوری بعد از این قضیه دیگر سربه‌دار بوده است و می‌دانسته که سرانجام کارش شهادت است و او را به دار می‌کشند.

مرحوم ملافتحلی سلطانی آبادی برای مرحوم میرزای شیرازی، از چنین موقعیت بالایی برخوردار بوده است و میرزای شیرازی برایش کوچکی و خدمتگزاری می‌کرده است. این بزرگوار، در جلسه ای نشسته بوده و یک مرتبه می‌بینند، هیجانی به ایشان دست داد و گفت الله‌ اکبر! یک آیه بود و دو هزار معنا! «فىِ کِتَابٍ مَّکْنُونٍ». اگر در را به روی من و شما باز کنند و آنجا را ببینیم، دو هزار معنا که چیزی نیست، بلکه بی‌نهایت معناست. «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَهً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمینَ». نحل؛ ۸۹٫ شَیْ‏ءٍ شامل همه ملائکه، ارواح انبیاء و گذشته و آینده [می شود و] همه شیء هستند، در قرآن همه اینها هست.

قرآن آینه‌ای است که در این آینه کسی عاشق خدا باشد، خدا را می‌بیند و کسی عاشق پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم باشد، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را می‌بیند. کسی عاشق حضرت زهرا سلام الله علیها باشد، سیمای حضرت زهرا سلام الله علیها را در قرآن می‌بیند. کسی عاشق امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد، آدرس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را از قرآن می‌گیرد و سیمای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را در قرآن مشاهده می‌کند.

ما بسمان نیست که دیگر بیش از این خسارت متحمّل نشویم؟! کمی تقوا پیشه کنیم و پاکی داشته باشیم! زبانمان، چشممان و اعضاء و جوارحمان را در خط قرآن قرار بدهیم و با حرام به کثافت نکشیم؟!! اگر نمی‌توانیم ملافتحلی سلطان آبادی باشیم، کربلایی کاظم ساروقی که می‌توانیم باشم! یک دهاتی که حرام خور نبود، چون پدرش زکات نداد، با پدرش زندگی نکرد و اجازه گرفت آمد بیرون، بندگی کرد. خدای متعال قرآن را در وجودش ریخت. یک آدم بی‌سواد، حافظ قرآن شد، آنهم نور قرآن!

خدا این آیت‌الله حائری شیرازی را سلامت بدارد، برادری داشتند به نام آقاصدرالدین حائری، ما چند شبی در منا خدمت ایشان بودیم. در جایی با همدیگر بیتوته می‌کردیم. گاهی بلند می‌شدم و به ایشان چای می‌دادم و خوشحال می‌شدند. ایشان می‌گفتند که کربلایی کاظم تنها حافظ قرآن نبود؛ بلکه اسرار آیات را می‌دانست و می‌دانست کدام آیه شفای کدام مرض است.

اِکسیر وصل شدن

«وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَساراً». اسراء؛ ۸۲٫ این شفاء فقط شفای معنوی نیست، بلکه شفای ظاهری هم است. می‌دانست کدام آیه، گم شده را پیدا می‌کند. می‌دانست کدام آیه موجب (۳۵) طی‌الارض می‌شود، یک بی‌سواد بود! این «فىِ کِتَابٍ مَّکْنُونٍ» واقعه؛ ۷۸٫ است! رمزش این است که اگر آدم بخواهد مَحرم بشود تا پرده را کنار بزنند و به آدم نشان بدهند، راه مَحرم شدن این است که آدم با اِکسیری وصل شود و منقلب شود. آن اِکسیر هم وجود نازنین امام عصرما عجل الله تعالی فرجه الشریف، فاطمه زهرای سلام الله علیها ما و حضرات معصومین علیهم السلام است. مگر حضرت ابوالفضل علیه السلام قرآن نبود!؟ مگر حضرت ابوالفضل علیه السلام مثل علمای ما، علوم ظاهری داشت!؟ مرحوم آقا میرزا آقای قاضی این حالت شهودش را از حضرت ابوالفضل علیه السلام ، گرفته است. عرفای ما، واصلین ما، حضرت ابوالفضل علیه السلام درب را به رویشان باز کرده که به آن مقام رسیدند.

امروز آمادگی دارید کنار نهر علقمه، از سید بحر‌العلوم اعلی الله مقام سؤال کردند: آقا! امام حسین علیه السلام بر حسب نقل، نگذاشت اجساد پاک شهیدان در معرکه بماند و زیر ثم اسبها برود. همه جنازه‌ها را خودش حمل کرد. خمیه‌ای بود که -ما امروز دیدیم کنار پزشک قانونی، معراج شهدا بود. شهیدان را می‌آوردند آنجا. امام حسین علیه السلام این کار را کردند، یک خیمه‌ای درست کردند و- جنازه ها را در آن خیمه می‌آوردند و در کنار هم می‌گذاشتند. امّا حضرت سید شهدا علیه السلام دو بدن را نیاورد. یکی بدن علی اکبر علیه السلام بود، می‌خواست حمل کند، اما چون بدنش قطعه قطعه بود، دید از هرجایش بردارد، بدن جدا می‌شود! اینجا بود که صدا زد: جوانان بنی هاشم! بیایید علی را بر سر خیمه رسانید. آنجا سرّش معلوم است. امّا چرا بدن عباسش را گذاشت کنار علقمه ماند؟!

سید بحرالعلوم این را شنید گریه‌اش گرفت و سؤال را به این نحو تکمیل کرد و گفت: آقا اینطور که می‌گویند حضرت ابوالفضل علیه السلام قد بلند بوده، رشید بوده، رشیق(خوش اندام) بوده است، قهرمان بوده است؛ اما اگر کسی برود در سرداب مقّدس قبرش را ببیند، فکر می‌کند، قبر علی اصغر علیه السلام است. بدن به آن تنومندی، چرا قبرش اینقدر کوچک است؟؟!

سید طاقتش تمام شد، گریه کرد و از هوش رفت. وقتی به هوش آمد گفت، مگر خبر ندارید، عمویم دست نداشت که از خودش دفاع کند. لشکر او را احاطه کردند و آنقدر شمشیر و نیزه به بدن مبارکش زدند که بدن قطعه قطعه شد. وقتی اربابمان امام حسین علیه السلام کنار بدن آمد، نتوانست بدن را جمع کند، اما دیگر جوانی هم نداشت که بگوید بیاید کمک کنید! گفت: «الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری وَقَلَّتْ حِیلَتی»؛ اینک کمرم شکست و راه چاره بر من محدود شد. کمرم شکست! امیدم، ناامید شد!

لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم

نسعلکه و ندئوک …

یاالله یاالله یاالله…. یاالله یاالله یاالله… یاالله یاالله یاالله.

یا الرحمن الراحمین، یا قیاس المستقیسین، یا مجیب الدعوه

بارالها به وجاهت علمدار سرافراز حضرت ابوالفضل عباس علیه السلام قسمت می‌دهیم، لباس ظهور بر قامت صاحبمان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بپوشان!

الهی آمین چشم ما را به جمالش آشنا بگردان قلب مبارکش را از ما خشنود بفرما!

به باب‌الحوائجش قسم این ممکلت را گزند غرب گرایان، بی‌دینان، منافقان و نفوذی‌ها محافظت بفرما انقلاب ما را از دستبرد شیاطین حفظ بفرما!

 به دست نااهلان و نامحرمان نینداز ما را دشمن شاد نکن!

خیر و برکتت را بر علم ما، عبادت ما، زندگی ما، عمر ما، فرزندان ما و شئون مختلف این مملکت نازل بفرما!

خدایا به حق حضرت زهرا سلام الله علیها مقام معظم رهبری را در هدایت کشتی انقلاب با عزّت و کمال و اقتدار تا ظهور امام زمان عج‌الله‌تعالی‌فرجه مستدام بفرما دولت آینده را در هماهنگی با امام زمان عج‌الله‌تعالی‌فرجه، و طی راه شهیدان و خدمت به این مردم موفق بفرما!

جوانان دانشگاهی ما را از مسئولین بد، برای همیشه دور بدار!

به حق پیغمبر و آل پیغمبر صلی‌الله‌و‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم، خدایا جوانان ما را ذخیره حکومت امام زمانمان عج‌الله‌تعالی‌فرجه قرار بده امر ازدواج، اشتغال، تحصیل و تهذیب را بر این قشر نازنین تسهیل بفرما!

عاقبت امر ما را ختم به خیر بگردان!

آبرویمان را به آبروی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در دنیا و آخرت مبر !

خدایا به حق حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام، آنچه خواستیم و آنچه که به فکرمان نیامد یا فرصت نشد بخواهیم و خیر دین و دنیای ما در آن است، به ما روزی بفرما!

غفر الله لنا و لکم

و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

اللهم صل الله علی محمد و آل محمد


 

[۱] ذاریات؛ ۲۳