بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از طرق مالک شدن بر ذهن و نفس و دست یافتن به حضور و تمرکز، فکر می باشد. فکر برای انسان می تواند آیینه باشد، آدم با فکر می تواند عیب های خودش را ببیند، با فکر می تواند کلید عبور کردن از درهای مشکلات را پیدا کند. فکر نزدیک ترین راه را برای رسیدن به مقصد به انسان ارائه می کند، فکر انسان را متوجه خدا و قیامت می کند، فکر سود و زیان را برای انسان مشخص می کند؛ و فکر می تواند آثار و اسرار و برکات زیادی داشته باشد!

همان طوری که فکر بد برای انسان راه جهنم را تسریع می کند، آدم را به گناه می کشد، دسترسی به گناه را برای انسان آسان می کند، و برای انسان بدبختی های زیادی فراهم می نماید؛ فکر خوب می تواند موجبات رشد بشر را فراهم نماید. خوب حال سوال اینجاست که به چه چیزی فکر کنیم تا موجب رشد ما شود؟

یاد مرگ، تفکری سازنده

سالک واصل ره یافته، عبد صالح خدا، فقیه اهل شهود و مکاشفه، مرحوم آیت حق، آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی، در کتاب لقاء الله خود می فرمایند: اولین چیزی که ضروری است ما به آن فکر کنیم، مسئله مرگ است؛ و هر چه بیشتر مرگ را یاد بکنیم به نفع ما است! وقتی انسان با مرگ مأنوس باشد، چون به سراغش بیاید، آدم وحشت نمی کند! حضرت علی علیه السلام قسم خوردند، اُنس پسر ابوطالب به مرگ، بیشتر از بچه به سینه مادرش است!! و الله لَابنُ ابی طالب آنَسُ بالموت من الطفلِ بِثَدیِ أُمِّهِ. نهج البلاغه؛ خطبه ۵ – سوگند به خدا، اُنس و علاقه ی فرزند ابی طالب به مرگ، از علاقه ی طفل به سینه (پستان) مادر بیشتر است!

آیا کسی که هر روز به مرگ فکر کرده، انتظار مرگ را کشیده است؛ وقتی مرگ به سراغش می آید،  مشکلی برایش پیش می آید؟! خیر، بلکه می گوید من در انتظارت بودم، خوش آمدی! مرحباً به شعار صالحین! اما کسی که هر وقت یاد مرگ آمده است، به نحوی فکرش را منحرف کرده است که به فکر مرگ نباشد، وقتی مرگ به سراغ چنین کسی می آید، وحشت می کند، مشکلات برایش پیش می آید!

مرحوم آمیرزا جواد آقای ملکی می فرمایند: انسان باید به این روایات و آیاتی که در حقیقت مرگ و مرگ های تلخ و مرگ های شیرین است، فکر کند، دل بدهد و عبرت بگیرد! اگر چنین کرد، دیگر زندگی اش را اتلاف نمی کند و مرگ را برای خودش آسان می نماید! در روایت دارد که حضرت ابراهیم خلیل علیه‌ السلام از حضرت عزرائیل علیه‌ السلام خواستند که آن طوری که خودت را به کافر نشان می دهی و جانش را می گیری، خودت را به من نشان بده! جناب عزرائیل علیه‌ السلام خودش را به آن شکلی که موقع قبض روح کافر رویت می شود، خود را نمایان کرد! حضرت ابراهیم خلیل علیه‌ السلام یک موجود سیاه خشن با موهایش سیخ شده را مشاهده کرد و آن چنان وحشتناک بود که حضرت ابراهیم علیه‌ السلام تحملش را نداشت، فرمود: اگر برای کافر هیچ عذابی نباشد جز دیدن تو کفایت می کند! همین که یک بار جناب عزرائیل علیه‌ السلام پیش آدم کافر بیاید و او را ببیند، این وحشت در دلش می ماند! برای همیشه این خوف و وحشت در عمق جانش می ماند! بیچاره می شود!

تعلقات دنیوی، تلخ کننده مرگ!

فرض کنید بوته خاری را در اعضای بدن و رگ های شما تقسیم کرده اند! هر خاری در یک مویرگی نفوذ کرده است، و تمام خارها را با رشته ای به هم متصل کرده اند، حال اگر کسی بیاید و این رشته را یک مرتبه بکشد، این دانه های خاری که در تمام مویرگ های بدن بوده، یک مرتبه همه را پاره می کند! چه حالتی برای انسان پدیدار می شود؟ در روایتی نقل شده است، حضرت عزرائیل علیه‌ السلام جان برخی از اخاص را این گونه می گیرد! چرا؟ چون شخص به دنیا تعلقات زیادی دارد؛ لذا هنگام جان دادن دل نمی کند و به همین سبب جان دادن برایش بسیار سخت است!

یکی از عواملی که موجب می شود مرگ برای بعضی انسان ها این قدر دارای مشکلات و درد و رنج شود؛ تعلقات به عالم ماده است، تعلقات به عالم دنیا است! مرحوم امام در کتاب چهل حدیث خود فرموده اند: به استاد ما مرحوم آیت الله شاه آبادی گفته شده بود که به فلان فرزندت زیاد علاقه داری، اگر این علاقه به همین کیفیت باقی بماند، مرگت را سخت می کند! این نکته را با توجه به روایات، خصوصا روایات جلد ششم بحار الانوار، که مسئله مرگ و کیفیت حضور حضرت عزرائیل و انصارش را بیان می کند؛ ایراد نمودیم. به طور کلی روایات علت سخت بودن مرگ، برای بعضی از انسان ها را دو جهت و دو عامل اصلی معرفی کرده اند که یکی از آنها تعلقات دنیوی و دیگری رذائل اخلاقی است.

 

مرگ جدایی است، جدایی از همه چیز! انسان به واسطه مرگ تمام محبوب هایش را از دست می دهد، مرگ حائل می شود و بین انسان و تمام چیزهایی که آدم دلی با آنها دارد، جدایی می افتد، تعبیر قرآن کریم این است: وَ حیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ. سبأ؛ ۵۴٫

اگر انسان تا در دنیا فرصت دارد، دلش را به خدا بدهد و از ما سوی دل بکند، مرگش شیرین می شود، راحت جان می دهد! کسی که بچه اش را به خاطر خدا دوست بدارد، آن وقت با مرگ، آسیبی نمی بیند؛ چون این جدایی نیست، بلکه خدا دارد می بردش، و او هم با خوشی می رود! اما اگر بچه برایش موضوعیت داشت، نه به خاطر خدا، بلکه به خاطر هوای خودش، اینجا مرگ برای او زجر است، فراق و جدایی است!

اگر هدف خدا باشد، رنگ و بوی افعال تغییر می کند! آنکس که فرزندش را به خاطر خدا دوست دارد، این دوست داشتن او جزء حسنات است! بوسیدن بچه صواب دارد، نوازش بچه صواب دارد، و این امور هیچ مشکلی برای انسان درست نمی کند، چرا که دل به بچه نداده است، دل به خدا داده است! هر چه را خدا می گوید دوست داشته باش، به خاطر خدا دوست می دارد!

ولی وقتی به خاطر خدا نیست، از روی غریضه است؛ این علاقه، علاقه طبیعی بین پدر و فرزند، بین مادر و فرزند است. ارزشی ندارد. ورز و وبال است. تعلق دنیوی است. موجب می شود وقتی عزرائیل می آید، او را از عزیزترین عزیزش جدا کند، چه حالی به آدم دست می دهد؟ خیلی سخت است! چون این انسان منهای خدا بچه اش را دوست داشته است!

حالا اگر محبوب های انسان خیلی زیاد باشند؛ علاقه به پول، مقام، فرزند، عیال، خانه، مرکب، و تمام آنچه در زندگی دارد، به نوعی رشته وابستگی برایش ایجاد کرده اند. هنگام مرگ، یک مرتبه به خود می آید، می بیند باید از تمامی این ها بگذرد و دل بکند!!؟ خوب، دل کندن از یک چیز تا هزار چیز خیلی فرق دارد! آدم دل به هزار چیز بسته است، و حالا برای رهایی از آنها با مشکلات زیادی مواجه می گردد. روح انسان مجروح می شود، دردمند می شود، زجر می کشد! چون خودش کاری نکرده، رشته های علقه به دنیا را از دل خود نگشوده، جناب عزرائیل علیه‌ السلام به یک باره تمام رشته ها را پاره می کند و این خیلی سخت است!!

پس چه کنیم که از چنین بلایی مصون بمانیم؟! فکر به مرگ، انسان را نسبت به دنیا دلسرد می کند، علاقه اش کمرنگ می شود! انسانی که مدام به فکر مرگ و یاد قبر و آمدن حضرت عزرائیل علیه‌ السلام است، به تدریج خود به خود دل می کَند، و دیگر آن وابستگی برایش نمی ماند!

 

رذائل اخلاقی، تلخ کننده مرگ!

دومین جهتی که موجب شده است، مرگ برای بشر دردآور باشد، ملکات رذیله ای است که انسان را از مسیر رسیدن به آخرت و بهشت دور کرده اند. پناه به خدا می بریم! گاهی ثمره این ملکات، آن است که فرد از صورت انسانی خارج می شود، تبدیل به حیوان می گردد. أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ. اعراف؛ ۱۷۹٫ وقتی انسانی خودش را حیوان کرده است؛ حضرت عزرائیل هم دم جان دادنش، با او برخورد آدمیزاد را نمی کند، برایش حساب باز  نمی کند، احترامش نمی کند. او موجود پست و نجسی شده است، قیافه اش قیافه عجیبی است.

 مرحوم آسید جمال گلپایگانی اعلی ‌الله ‌مقامه در اول که به نجف رفته بودند، چشم برزخی شان باز بوده است؛ و موجودات عجیب و غریبی می دیده اند. آزرده می شد، لذا به حرم امیرالمؤمنین علیه‌ السلام رفته بود و از حضرت خواسته بود یا امیرالمؤمنین! پرده ای بیانداز تا دیگر نبینم، زندگی برایم سخت شده است! در حالات مرحوم آخوند ملا محمّد کاشی نقل کرده اند که ایشان در اصفهان مشغول وضو گرفتن بود، ناگهان دید که خرسی به او نزدیک می شود و می خواهد با او مصافحه کند، وحشت کرده بود! هی فاصله گرفته بود و او هم هی خودش را نزدیک می کرده است، در آخر هم دیده بود دست بردار نیست، با وحشت فرار کرده و داخل حجره رفته بود و در را بسته بود. بعد از چند روز، فردی خدمت رسیده بود و گفته بود: حاج آقا من آن روز آمدم با شما مصافحه کنم دیدم دارید از من فرار می کنید، چرا تا من را دیدی عقب رفتی؟ آخوند کاشی هم فهمیده بود که در آن لحظه چشم برزخیش باز شده است! صورت باطنی این فرد به صورت خرس بوده است!

 اهل معنا بعضی ها را هم دیده بودند که صورت یک حیوان ندارند، بلکه صورت چند حیوان دارند!! آدمی که اصل ایمانش محفوظ است، اما ملکات حیوانی بر او غلبه کرده، به صورت حیوان در آمده است! یکی از برکاتی که حضرت عزرائیل علیه‌ السلام دارد، این است که با وحشت و ترسی که به فرد وارد می کند، حیوانیتش را آب می نماید. کسی که اصل ایمانش محفوظ است، باید در قیامت مشمول شفاعت نبی مکرم اسلام صلی ‌الله ‌و علیه‌ و ‌آله  شود، لذا برای اینکه صورت حیوانی خود را از دست بدهد، یا از شدت آلودگیش کاسته شود، خداوند سبحان او را با بلاهای دنیوی داغ می کند تا آب شود؛ مصیبت می بیند، زندانی می شود، آبرویش می رود، و دست آخر هم عزرائیل علیه‌ السلام با آن وضع به سراغش می آید، سخت جان می دهد!

 کسانی که هوس جنسی زیاد دارند، این ها برحسب روایات به صورت خوک در می آیند! این که هوس جنسی اش در حدی است که نمی تواند چشمش را از نامحرم حفظ کند، کشیده می شود، دست به نامحرم می دهد، با او خلوت می کند، یا معاذ الله آلوده می شود؛ این اگر تکرار شود و به صورت یک ملکه در بیاید، شخص صورت خوک پیدا می کند!

کسانی که عصبی هستند، به همه حمله می کنند، وقتی که عصبانی می شوند، به اشخاص نیش زبان می زنند، آبرو می برند، کسی از دستشان امنیت ندارد، اینها صورت گرگی پیدا می کنند. بعض ملکات برای انسان صورت سگ را به ارمغان می آورد! دنیا جیفه است و چه کسی به جیفه علاقه دارد؟ سگ ها هستند که سر جیفه با یکدیگر دعوا می کنند! کسی که علاقه زیاد به دنیا دارد به صورت سگ محشور می شود! افرادی که علاقه به دنیا باعث می شود، قطح رحم کنند؛ – فلان جا برادرش، خواهرش، فامیلش به منفعت مادیش صدمه زده است، حالا قطع رحم کرده است،-  صورت سگ پیدا می کنند.

گاهی این سگ شدن، این گرگ شدن، این خوک شدن، موقت است. هنوز در اعماق جانش نفوذ نکرده، هنوز برایش ملکه نشده؛ این شخص اگر نجنبد و فکری به حال خودش نکند، به زودی صورت انسانیت خود را از دست می دهد. وقتی بشر گرفتار گناه می شود، در آن حالتی که آلودگی دارد، ایمان در وجود او نیست، ایمان که نباشد صورت آدمی خود را از دست می دهد! مثل کسی که غیبت می کند، در آن حال غیبت صورت انسانی ندارد! کسی که معاذ الله ثم معاذ الله به آلودگی دامن گرفتار می شود، در آن حال صورت انسانی ندارد!

بررسی تفسیری ناس، در سیاق آیات قرآن

خدای متعال در بعض آیات قرآن فرموده است: هُدىً لِلْمُتَّقین. بقره؛ ۲٫ و در برخی دیگر هُدىً لِلنَّاسِ. بقره؛ ۱۸۵٫ گفته است. این آیات با یکدیگر چه تناسبی دارند؟ بعضی از مفسرین بزرگوار گفته اند که منظور از هدی للناس، هدایت ارشادی است، هدایت راهنمایی است! قرآن کریم به کافر و مؤمن راه را نشان می دهد، هدایت برای همه است! اما عکس العمل ها فرق می کند؛ خداوند راه را برای همه روشن می کند، اما کافر، ظالم، فاسد به بیراه می روند! خداوند کافر را هدایت کرد، برایش چراغ روشن کرد، راه را نشانش داد و به او آدرس داد؛ اما باز هم او نپذیرفت!

چندین چراغ دارد و بی راهه می رود / بگذار تا بیفتد و بیند سزای خوایش

 

لکن خدا برای مؤمن رحمت رحیمیه دارد؛ یعنی علاوه بر این که راه راست را نشانش می دهد، دست مؤمن را هم می گیرد، کمکش هم می کند تا به مقصد برسد! این نوع هدایت را، هدایت ایصالی می گویند، یعنی خدا نسبت به مؤمن، ایصال الی مطلوب می کند، راهبری می کند!

کافر هم آدرس بهشت را در قرآن دارد، می تواند بیاید قرآن را ببیند و بفهمد چه راهی را برود تا به بهشت برسد؛ اما جذب نمی شود، راه نمی افتد تا به بهشت برسد؛ لکن هُدىً لِلْمُتَّقین؛ کسانی که اهل تقوا هستند، جذبه ولایت علی علیه‌ السلام آنها را می برد! این خودش نیست که می رود، این را دارند می برند، مؤمن باتقوا را می برند! به حال خودش وا نمی گذارند که خسته شود، تا در راه بماند! این جذبه عشق او را دنبال امیرالمؤمنین علیه‌ السلام می کشاند و این کشش تا ایصال به بهشت ادامه دارد. جذبه ولایت، آدم را بی دل می کند، دل که پیش علی علیه‌ السلام بود، بهشتی می شود! دل هر جا بود، بدن هم دنبال او می رود.

این یک نوع تفسیر است. تفسیر دیگر این است که هُدىً لِلنَّاسِ و هُدىً لِلْمُتَّقین یک حقیقت است؛ و آن این است که اصلاً ناس غیر از متقین نیستند. کسانی که تقوا ندارند، این ها ناس نیستند، مردم نیستند، بلکه حیواناتی آدم نما هستند! آنچه امام صادق علیه ‌الصلاه‌ و ‌السلام به ابوبصیر، در مراسم حج نشان دادند؛ از همین دست است. این مفهوم را القا می کند که هرکس آدم است جز مردم شمارش می شود؛ و الا حیوانات آدم نما از این قاعده مستثنی هستند.

ابوبصیر برای انجام فریضه حج، توفیق داشت در خدمت امام زمانش باشد. خدمت امام صادق علیه‌ السلام نشست بود و به صحرا نگاه می کرد که پُر است از حاجی! عرض داشت: یابن رسول الله! امسال چقدر حاجی فراوان است! از همه جا آمده اند! این همه حاجی داریم!؟ حضرت فرمودند: مَا أَکْثَرَ الضَّجِیجَ وَ الْعَجِیجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِیجَ‏. ضجه کننده زیاد است؛ و الا حاجی کم است! لبیک اللهم لبیک می گویند، اما گوینده دلش این جا نیامده است! عرض کرد: آقا داریم می بینیم این همه مُحرم، این همه لبیک گو! باز شما می گوئید کم اند؟

حضرت دستی به صورت ابا بصیر کشیدند و چشم دلش، چشم برزخیش باز شد، حجاب دلش کنار رفت! حضرت فرمودند: حالا نگاه کن! می گوید من نگاه کردم و در میان این همه جمعیت دیدم چهار تا آدم بیشتر نیست؛ بقیه به صورت بوزینه، گاو، الاغ، خوک، سگ و سایر حیوانات مختلف هستند. فَإِذَا أَنَا بِالْخَلْقِ کَلْبٌ وَ خِنْزِیرٌ وَ حِمَارٌ إِلَّا رَجُلٌ بَعْدَ رَجُلٍ. بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج‏۱، ص۲۷۱، ۳ باب فی الأئمه.

 قرآن کریم، برای انسان ها هدایت است! کسی که آدم نیست، مشمول هدایت نمی شود. وقتی می گوید چهار تا آدم بودند و بقیه آدم نبودند، چه فرقی می کند حج رفته باشند یا نه؟! خر حضرت عیسی علیه‌ السلام با حضرت عیسی علیه‌ السلام مکه رفته است، ولی خر که حاجی نمی شود! خر خر است! آدم است که حاجی می شود، زائر می شود؛ این ها که صورت آدمی ندارند، مشمول هدایت قرآنی نیستند! لذا هُدىً لِلنَّاسِ و هُدىً لِلْمُتَّقین یک حقیقت است!

 

خوب یکی از الطاف الهی به کسانی که در این جا مراقب نبودند، – هی شهوات حرام را متراکم کردند، غضب حرام را متراکم کردند، مردم را گول زدن و کلاه برداری را تکرار کردند تا این رذائل برایشان ملکه شد و صورت انسانیشان را گرفت. صورت های مختلف حیوانی پیدا کردند.- این است که به نحوی حیوانیتش را آبش کند. تا فرصت باقی است، تا به سرای دیگر منتقل نشده است، آن فطرتی که زیر خروارها گناه و رذایل اخلاقی مانده است را، با سوزاندن این گناهان، آزاد کند! یکی از عواملی که می تواند موجبات رشد و ذوب شدن حیوانیت را برای بشر فراهم کند، مسئله سختی مرگ و دشواری جان کندن است.

 وقتی حضرت عزرائیل علیه‌ السلام جانش را به سختی می گیرد؛ و با شلاق های آتشین به او حمله می کند؛ و رگ رگش را می سوزاند تا جانش را از شر این کثافت ها و آلودگی ها خلاص کند، جانش سبک می شود! اگر خیلی آلوده نبوده، پاک می شود! اما اگر شدت رذائلش خیلی زیاد و عمیق باشد، در این مرحله از ان کاسته می گردد و نیازمند آتش است تا کاملا پاک شود!

 

حالت احتضار مؤمن

 مؤمن وقتی حالت احتضار پیدا می کند، وجود نازنین پیغمبر خدا صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله و امیرالمؤمنین علیه‌ السلام و ائمه اطهار علیهم‌ السلام در اطراف او حلقه زده اند!! وجود نازنین پیغمبر خدا صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله به عزرائیل علیه‌ السلام خطاب می کند و می فرماید: این شیعه امیرالمؤمنین علیه‌ السلام است، محب امیرالمؤمنین علیه‌ السلام است، من او را دوست می دارم، چون او علی علیه‌ السلام را دوست می دارد! بعد حضرت عزرائیل به اسرافیل و میکائیل و جبرائیل علیهم‌ السلام خطاب می کند: این شیعه امیرالمؤمنین است! آن ها هم به حضرت عزرائیل علیه‌ السلام می گویند: این شیعه امیرالمؤمنین علیه‌ السلام است، ما او را دوست می داریم!

وقتی همه این ها به حضرت عزرائیل علیه‌ السلام سفارش کردند که این محب امیرالمؤمنین علیه‌ السلام است و محبوب ما است؛ حضرت عزرائیل علیه‌ السلام قسم می خورد: قسم به آن خدایی که این اذن و اجازه را به من داده است تا جان ها را بگیرم، من به این مهربان تر از پدرش خواهم بود!! آن وقت با مهربانی کامل جان مؤمن را می گیرد.

در روایت دیگری آمده است که حضرت عزرائیل علیه‌ السلام وقتی حضور پیدا می کنند و جان کسی را می گیرد، وقتی به خانه ایشان سر می زند، اگر خانواده ای را ببیند که گریه می کنند، به این ها می گوید که گریه نکنید، رفت و آمد من در این خانه زیاد است! نوبت به خودتان هم می رسد، به حال خودتان گریه کنید! به حال میت گریه کردن که فایده ای ندارد، خودتان را آماده کنید! من خواهم آمد، تا مهلت دارید به خودتان برسید!

حضرت عزرائیل علیه‌ السلام به عدد اوقات نماز به همه خانه ها سر می زند. سر زدنش این جوری نیست که حضرت عزرائیل علیه‌ السلام از این خانه برود تا آن خانه، از آن خانه برود تا آن خانه، نبی مکرم اسلام صلی ‌الله ‌و  علیه و ‌آله فرمودند من در آسمان چهارم دیدم که ملکی، لوحی را در اختیار دارد و چراغ هایی در این لوح منقش است و این ملک برق چراغها را خاموش می کند. سپس ملکی را دیدم که چهره اش خندان نبود، چهره گرفته و عبوس بود. از جناب جبرئیل علیه‌ السلام پرسیدم اینها چه می کنند؟ جبرئیل عرض کرد: یا رسول الله !این عزرائیل است، و سپس صدایش زد. ملک الموت را آمد و گفت این لوح عالم است. همه جان ها در کف من هستند، مثل درهمی که شما در دست تان گذاشته باشید! این طور من احاطه و اشراف دارم! این لوح جان ها در اختیار من است، در دستم است، در اختیارم است؛ و هر جانی را بخواهم، مثل چراغی، آنرا خاموش می کنم! و این گونه جان را می گیرم.

عزرائیل و میکائیل و اسرافیل و جبرائیل علیهم‌ السلام این چهار ملک به همه عوالم احاطه دارند؛ و هر کدام مأموریت خودش را در قبضه خودش، در کف دست خودش، اجرا می کند. نیازی به این نیست که به شرق و غرب بدوند، یا با سرعت نور برود و برگردد، نه اینها احاطه دارند! این ها بر همه عوالم احاطه دارد و نسبت به مؤمن حضرت امیرالمؤمنین علیه‌ السلام سفارش شده اند که بر او مهربان تر از پدر برخورد کنند!

طبابت حضرت عزرائیل علیه‌ السلام

حضرت عزرائیل علیه‌ السلام طبیب حاذقی می شود که با دست کشیدن بر مواضعی که درد دارد، آن نقطه را آرام می کند. ابن رویه شفا دهی ادامه دارد تا جان به گلو برسد، إِذا بَلَغَتِ التَّراقِیَ. قیامت؛ ۲۶٫ در آن هنگام دیگر کار تمام است. وقتی جان به ترقوه می رسد، دیگر حالت احتضار پیدا می شود و از کسی کاری ساخته نیست! حضرت عزرائیل علیه‌ السلام کار را تمام می کند.

جلب رضایت مومن، در حال احتضار

حضرت عزرائیل علیه‌ السلام از جانب خدا مأمور است تا مؤمن را راضی نکند، جانش را نگیرد! و در بعض روایات آمده است که وقتی حضرت عزرائیل علیه‌ السلام به سراغ مؤمن می آید تا جانش را بگیرد، مؤمن مضطرب می شود، ناراحت می شود؛ عزرائیل می پرسد: چرا ناراحت هستی؟ می گوید: عمری زحمت کشیده بودم، مستأجر بودم، در به در بودم، تازه خانه ای خریده بودم، می خواستم نفس راحتی بکشم و آسایشی داشته باشم! حضرت عزرائیل می گوید: نگاه کن! نگاه می کند و قصر خودش را در بهشت می بیند. سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ. رعد؛ ۲۴٫ می گوید: ببین چه خانه خوبی آن جا برای خودت درست کردی! آن خانه بهتر از این خانه است! وقتی مون اوضاع را چنین می بیند، با خوشحالی دنیا را ترک می کند و به سوی زندگی ابدی خود می شتابد!

خدای متعال چه قصرهایی برای مؤمنی که خودش را از شهوت نگه داشته است، از غضب نگه داشته است، از حرام خوری نگه داشته است، تدارک دیده است!! آسید جمال گلپایگانی اعلی ‌الله ‌مقامه بهشت را دیده بود. می گوید من قصر خودم را دیدم. داخل قصرم حوضی بود، این حوض عمیق بود ولی کفش از زمرد و این ها بود، ریگ هایش این جوری بود که دیده می شد، و در حاشیه این حوضی که دارای آن جاذبه ها و زیبایی ها بود، حوری ها بودند و این حوری ها یک رئیسی داشتند! حالا حوری ها را توصیف می کند. و چون در جمعمان جوان نشسته است، من آن توصیفات را بازگو نمی کنم- بعد می گوید من احساس می کردم با این که حوری های من هستند، اما هنوز به من محرم نشده اند؛ لذا من هی خودم را کنار می کشیدم، ولی رئیس حوری ها شعر می خواند و این ها هم دست جمعی هم خوانی می کردند!

وای به حال کسی که بهشت از دست داده است! وقتی از دنیا می رود، چه خاکی به سرش می کند؟! بهشت برای خودش تدارک ندیده، خمسش را نداده است، زکاتش را نداده است، چشمش را حفظ نکرده است!! وقتی انسان این چشم را حفظ کند، خدای متعال برایش حوری روزی می کند!

پاداش روی گردانی از حرام

خدا رحمت کند پیرمردی بود – که آقازاده هایش هم آدم های مؤمنی هستند؛ یکی از آقازاده هایشان در دفتر حضرت آقا خدمت می کند.- در بعضی از مجالس، پای منبرم می آمد. این بزرگوار یک پیرمرد نورانی، خوش قیافه و قدبلندی بود، خیلی پرجاذبه بود! خودش برایم نقل کرد که ایشان جزء مشتری های مرحوم شیخ رجب علی خیاط بوده است و در جلسات او شرکت می کرده است. گفت من از میدان حسن آباد می خواستم به منزل شیخ بروم و در آن جلسه انس و موعظه اش شرکت کنم. به میدان حسن آباد که رسیدم، – چون زمان شاه بود و حجاب الزامی نداشت، زن هایی که دین نداشتند، حجاب نداشتند.- دیدم یک خانم موهایش را پریشان کرده، شانه کرده، آرایش کرده؛ و من در عمرم زنی به آن زیبایی ندیده بودم! همه چیزش تکمیل بود! همه چیزش قشنگ بود! دیدم مثل اژدها می خواهد این نفس جهنمیش را به من برساند، می خواهد من را طعمه خودش بکند، تا دیدم به سراغ من می آید، اخمی کردم و صورتم را از او برگرداندم. و این ابراز نفرتم، سبب شد تا از من ناامید شود و رهایم کند.

وقتی به مجلس شیخ رسیدم و وارد شدم، سلام کردم! شیخ جواب سلام را گرفت و دیدم می خندد. گفت: آفرین! آن نا محرم بشر نبود، خود شیطان بود که بود با هفتاد قلم خودش را ساخته بود؛ و آمده بود که دل تو را ببرد و ایمانت را غارت کند، اما چون حواست جمع بود و به او دل ندادی، نگاه نکردی، شکست خورد و باز گشت. به علاوه وقتی صورتت را از آن نامحرم برگرداندی، در شعاع حرکت صورتت، خدا نوری برایت خلق کرد و عوض این نگاه نکردن، خدا یک حوری برایت در بهشت خلق کرد که تماشایی است!

هر کس در این دنیا غض بصر کند، مصداق این آیه شریفه خواهد بود: قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى‏ لَهُمْ. نور؛ ۳۰٫

کسانی چیزهایی که بر آن ها حرام است از آن ها چشم بپوشانند، خدا عوض هر نگاه نکردن، یک حوری در آن جا برایشان خلق می کند؛ ولی این هایی که نگاه می کنند، حوری را بر خودشان حرام می کنند، و از رسیدن به حورالعین محروم می شوند.

 

وقتی مومنی جایگاه خود را همچون آسید جمال در آن دنیا مشاهده کند؛ در این جا می خواهد چه کار کند؟ زود می خواهد به آن جا برود! مومنی که با دیدن قصرش، باغ هایش، چشمه هایش، حوری اش، جاه و جلالش باز هم از رفتن ناراحت است، حضرت عزرائیل علیه‌ السلام می پرسد: باز چرا معطلی؟ چرا ناراضی هستی؟ می گوید: آخر تازه بچه ام جوان شده است، هر بار نگاه به این قد و بالای جوانم می کردم، شوقی داشتم، شاهی بودم؛ حالا می خواهید از این بچه ها من را جدا کنید؛ از عزیزانم من را جدا کنید! حضرت عزرائیل علیه‌ السلام می بیند علاقه به زن و بچه حائل است، می گوید یک نگاه دیگر هم بکن! یک نگاه دیگر که می کند، می بیند وجود نازنین خاتم انبیاء محمّد مصطفی صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله، امیرالمؤمنین علیه‌ السلام، حضرت زهرا سلام ‌الله‌ علیها، امام صادق علیه‌ السلام به استقبالش آمده اند. وقتی مومن این صحنه را می بیند، دلش آب می شود! به حضرت عزرائیل علیه‌ السلام التماس می کند، می گوید: معطل نکن، زود جانم را بگیر، حیف نیست!

در روایتی امام صادق علیه‌ السلام به راوی فرمودند: آمدن مادرم حضرت زهرا سلام ‌الله‌ علیها را جایی نقل نکنید! برداشت من این است که مسئله محرم نامحرمی مطرح است. اگر کسی که دارد از دنیا می رود، از قماش نوری باشد، حضرت زهرا سلام ‌الله‌ علیها به او محرم خواهد بود، حساب آن عالم، حساب دیگری است! لذا برای همه توجیه شدنی است.

 مرحوم آیت الله العظمی آقای بهجت در نمازهایشان گاهی سوره بسم ربک الاعلی را می خواندند، به این جا که می رسید: بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَوهَ الدُّنْیَا(۱۶) وَ الاَْخِرَهُ خَیرٌْ وَ أَبْقَى(۱۷)؛ گریه در گلویش شکسته می شد، صدایش عوض می شد!  بابا آن نعمت ها کجا، این ها کجا!؟

بدبخت گناه کار از خوردن جیفه لذت می برد، از ارتباط با زن هایی که اگر باطنشان را ببیند، نگاهشان نمی کند، لذت می برد! کسی می گوید همراه شیخ رجب علی خیاط داشتیم می رفتیم، دیدم شیخ دارد به یک زن گیسو پریشان نگاه می کند. گفتم شیخ شما داری به این نگاه می کنی؟! شیخ تصرفی کرد و چشم برزخی من باز شد. دیدم از وجود این زن سرب های آتشین می ریزد و ترکش هایش هم به کسانی که تماشایش می کنند، می رسد. گفت من آن را نمی بینم، من این را می بینم! چرا سراغ زن هایی که ظاهری دارند، اما باطن شان سرب آتشین است، می روید؟ ترکش هایش بیچاره تان می کند! از حوری های آن چنانی باز می مانید! پناه به خدا می بریم!

چون نام مادرمان حضرت صدیقه طاهره سلام ‌الله‌ علیها آمد، امشب توسل و روضه مان، روضه حضرت زهرا سلام ‌الله‌ علیها باشد. یا زهرا!  برای نابودی داعش و اربابانشان دعا کنید! برای رفع خطراتی که شیعه را در عالم تهدید می کند، همه جا برای شیعه آتش روشن کرده اند، دعا کنید! برای رفع این گرانی هایی که کمر بعضی ها را دارد می شکند، مگر همه طاقت دارند، دین خودشان را در این فقر حفظ کنند؛ دعا کنید! برای رفع این خطراتی که برای جوان هایمان درست کردند، دعا کنید! خدا می داند بعضی از جوان هایمان چقدر اسیر این ماهواره ها این اینترنت ها می شوند و به جهنم کشیده می شوند! مشکل دارید، مریض دارید، به حضرت صدیقه طاهره سلام  الله‌ علیها متوسل شوید! مریض منظور؛ دیشب آقایی بین دو نماز پیشم آمد، چه احوالی داشت! گفت دختر هشت ساله ام سرطان خون دارد، دکترها جوابش کرده اند؛ آیت الله مهدوی کنی، بی بی جان شما که کسی را ناامید نمی کنید!