او یک صندلی روی میز کلاس گذاشت، از آن بالا رفت و قاب عکس شاه ملعون را از دیوار جدا کرد. سپس جلوی دانش آموزان آن را محکم به کف کلاس کوبید و شروع کرد به «مرگ بر شاه» و «درود بر خمینی» گفتن!
دانش آموزان او را همراهی کردند و خیلی زود سر و صدا به دفتر آموزشگاه رسید. یکی از دبیران به سرعت به کلاس آمد و وقتی با قاب عکس شکستهی شاه رو به رو شد، گفت: «چه خبرتونه؟! کی این کار را کرده، هان!»
سکوت کاملی کلاس را فرا گرفته بود و کسی جرأت حرف زدن نداشت. ناگهان زرین کلاه با آرامشی وصف نشدنی، از جای خود بلند شد و گفت: «آقا… من این کار را کردم؛ به دیگران کاری نداشته باشید!» دبیر به شدت عصبانی شد و سر او فریاد زد:«برو بیرون، از این جا برو… دیگر نمیخواهم تو را ببینم!»
زرین کلاه هم به آرامی وسایل خود را برداشت و از کلاس بیرون رفت و روز بعد هم به دبیرستان نیامد. دانشآموزان هم روز به روز کمتر شدند تا این که کار به تعطیلی مدارس انجامید.
رسم خوبان ۱۹ – غیرت دینی و تقیّد به ضوابط شرعی، ص ۹۳ و ۹۴٫/ معجزههای کوچک، صص ۶۰ – ۵۹٫
پاسخ دهید