سوره «ضحی»،‌ در مکه و برای دلداری پیامبر اسلام(ص) نازل شده است که برخی آیات آن در مورد گذشته پیامبر(ص) است که باید چراغ راه آینده او باشد. تعابیر موجود در این آیات را نیز نمی‌توان توهینی به حضرتشان برشمرد.
 

سوره «الضحی»،‌ دارای یازده آیه می‌باشد و در مکه بر پیامبر اسلام(ص) نازل شده است.[۱]
پیرامون 
شأن نزول این سوره، نظراتی وجود دارد که تمام آنها در این نکته مشترکند که هدف از نزول این سوره، دلداری‌دادن به پیامبر و بیان الطاف الهى نسبت به ‌حضرتشان است.
در این سوره ابتدا دو سوگند وجود دارد، سپس سه نعمت به پیامبر(ص) یادآوری شده و در پی آن، سه دستور مهم به ایشان اعلام می‌شود.
اکنون این آیات را مرور می‌کنیم:
۱٫ «وَ الضُّحَى‏»‏؛ سوگند به روشنایى روز!
برخی مفسران منظور از «ضحی» را تمام روز دانسته‌
[۲] و برخی نیز آن‌را به هنگام ظهر معنا کرده‌اند.[۳]
در مورد دلیل چنین سوگندی نیز در کتب تفسیری مطالبی بیان شده است.
[۴]
۲ – «وَ الَّیْلِ إِذا سَجى»‏، سوگند به شب چون آرام گیرد!
برخی آرامش شب را هنگامی می‌دانند که اهل زمین آرام گرفته و همه چیز در سکوت قرار می‌گیرد
[۵] و برخی نیز استقرار تاریکی شب را مقصود دانسته‌اند[۶] که این دو تفسیر، تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند.

۳ – «ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلى‏ * وَ لَلْآخِرَهُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولى‏ * وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى‏»؛ [که‏] پروردگارت تو را وانگذاشته، و دشمن نداشته است. و قطعاً آخرت براى تو از دنیا نیکوتر خواهد بود. و بزودى پروردگارت تو را عطا خواهد داد، تا خرسند گردى.
ابتدای این آیات پاسخ سوگندهایی است که در آیات گذشته وجود داشت. در همین راستا، گویا خداوند خطاب به پیامبرش می‌فرماید که از همان ابتدای خلقت، ترا دوست داشته و به حال خود وانگذاشته‌ایم.
[۷]
آری!‌ چقدر زیبا است که خداوند قسم یاد کند که مراقب و دوستدار بنده‌اش بوده و این نشان از جایگاه والای پیامبر اسلام دارد.
با این حال، خداوند وعده بزرگ‌تری به پیامبر می‌دهد که به نوعی بیشترین احترام پروردگار نسبت به بنده خاصش است: «آن‌قدر به تو می‌بخشیم که راضى شوى»!
خلاصه این آیات آن است که در دنیا بر دشمنان پیروز خواهى شد و آئین تو جهان‌گیر خواهد گشت، و در آخرت نیز مشمول بزرگ‌ترین مواهب خواهى بود.
[۸]
البته برخی، هدیه‌های پروردگار را در نعمت‌هایی؛ مانند پیروزی بر دشمنان در جنگ‌ها و … خلاصه کرده‌اند
[۹] اما آنچه در روایات شیعی وجود دارد، بسیار برتر از اینها بوده و بخش وسیعی از آن در جهان آخرت نمودار می‌شود.[۱۰]

۴ – «أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوى‏* وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدى‏ * وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنى»؛ آیا خدا تو را یتیمى نیافت و در پناه خود جاى داد؟ آیا تو را گم‌گشته‌ای نیافت که تو را راهنمایى کرد؟ آیا تو را تنگدست نیافت و توانگرت ساخت؟‏!
این آیات بیان برخی از نعمت‌های خداوند بر پیامبر اسلام می‌باشد. شکی نیست که پیامبر یتیمی بود که خداوند او را در پناه خود قرار داد و توسط ابوطالب، سرپناهی برای او ایجاد کرد.
درباره تفسیر «ضالاً»(گم‌گشته یا گمراه) نظرات مختلفی بیان شده که به مواردی از آنها اشاره می‌کنیم:
الف. منظور این است که پیامبر به شریعت و قرآن علم نداشت و این خداوند بوده که او را به این علوم مفتخر نمود.
[۱۱]
این محتوا در برخی دیگر از آیات نیز ذکر شده است؛ مانند: «تو نمی‌دانستى کتاب چیست و نه ایمان [کدام است؟] ولى آن‌را نورى گردانیدیم».
[۱۲]
ب. مراد از گمراهی در این‌جا، این است که اگر خداوند او را به نعمت هدایت مفتخر نمی‌کرد، او گمراه بود، اما خداوند این نعمت را به ایشان داد و بر همین اساس، گمراه نشد.
[۱۳]
ج. پیامبر اسلام در میان قومی گمراه بوده و این خداوند بوده که او را از میان آنان به رستگاری رساند.
[۱۴]
اقوال دیگری نیز در این زمینه وجود دارد.
[۱۵]
«عائل» به معنای فقیر است
[۱۶] که البته برخی قیودی به آن اضافه کرده‌اند.[۱۷] پیامبر در ابتدا سرمایه‌ای که بتواند پشتوانه مالی تبلیغ اسلام باشد نداشت و خداوند به وسیله حضرت خدیجه او را از اموال دیگران بی‌نیاز کرد.
در این آیات، نباید تصوّر شود که بیان این امور از مقام پیامبر(ص) می‌کاهد و یا توصیفى منفى از سوى پروردگار درباره ایشان است، بلکه این در حقیقت بیان الطاف الهى و اکرام و احترام او نسبت به این پیامبر بزرگ است، هنگامى که محبوب، سخن از الطافش نسبت به عاشق دلباخته می‌گوید خود عین لطف و محبت است و دلیل بر عنایت خاص او است، و به همین دلیل با شنیدن این الفاظ از سوى محبوب، روح تازه می‌شود و جان او صفا می‌یابد.
[۱۸]

۵ – «فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَرْ * وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ *‌ وَ أَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ»؛ و اما [به شکرانه این همه نعمت‏] یتیم را خوار و رانده مکن و تهیدست حاجت‌خواه را [به بانگ زدن‏] از خود مران و نعمت‌هاى پروردگارت را بازگو کن.
«فَلا تَقْهَرْ» به این معنا است که به یتیم ظلم نکرده و حق او را از بین مبر.
[۱۹]
و «لا تنهر»؛ یعنی این‌که فقیر را رد نکرده و او را ناامید مکن.
[۲۰]
البته مشخص است که این حکم در مورد افرادی است که واقعاً فقیرند.
آخرین آیه این سوره دارای محتوای بس گران‌سنگ است. بازگو کردن نعمت، گاه با زبان است و تعبیراتى که حاکى از نهایت شکر و سپاس باشد، اما باید توجه داشت که به غرور و برتری‌جویى منجر نشود و گاه با عمل است به این ترتیب که از آن انفاق و بخشش در راه خدا کند، بخششى که نشان دهد خداوند نعمت فراوانى به او عطا کرده است.
[۲۱]
هیچ‌کدام از این توصیه‌ها نشانگر آن نیست که پیامبر(ص) در گذشته، رفتاری مخالف با آنچه در این آیات آمده داشته است، بلکه بدان معناست که این روش صحیح باید همچنان با قوّت و قدرت ادامه یابد؛ مانند آنچه در اولین آیه سوره احزاب آمده که «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّه‏»؛ ای پیامبر! تقوا پیشه ‌کن! و این بدان معنا نیست که حضرتشان در گذشته اهل تقوا نبوده است.

 

منبع: اسلام کوئست


[۱]. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج ۴، ص ۵۰۳، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.

[۲]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۳۰،‌ ص ۱۴۷، بیروت، دار المعرفه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.

[۳]. فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، تحقیق، اعلمی، حسین، ج ۵، ص ۳۴۰، تهران، انتشارات الصدر، چاپ دوم، ۱۴۱۵ق.

[۴]. فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ۳۱، ص ۱۹۱، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.

[۵]. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق، عطیه، علی عبدالباری، ج ۱۵، ص ۳۷۳، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.

[۶]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی‏، محمد جواد، ج ۱۰،‌ ص ۷۶۴، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.

[۷]. ثعلبی نیشابوری، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج ۱۰، ص ۲۲۴، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.

[۸]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏۲۷، ص ۹۹، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.

[۹]. ‏زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج ‏۴، ص ۷۶۶، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ سوم، ۱۴۰۷ق.

[۱۰]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، موسوی جزائری، سید طیب،‏ ج ۲، ص ۴۲۷، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، ۱۴۰۴ق.

[۱۱]. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج ‏۴، ص ۷۶۸؛ رشیدالدین میبدی، احمد بن ابی‌سعد، کشف الأسرار و عده الأبرار، تحقیق، حکمت‏، علی اصغر، ج ۱۰،‌ ص ۵۲۵، تهران، امیر کبیر، چاپ پنجم، ۱۳۷۱ش.

[۱۲]. شوری، ۵۲٫

[۱۳]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏۲۰، ص ۳۱۰، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.

[۱۴]. سمرقندى، نصربن محمد بن احمد، بحر العلوم، ج ‏۳، ص ۵۹۲، بیروت، دار الفکر، چاپ اول‏، بی‌تا.

[۱۵]. ‏ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، زاد المسیر فی علم التفسیر، تحقیق، المهدی‏، عبدالرزاق، ج ۴، ص ۴۵۸، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.

[۱۶]. مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، تهران، ج ۷، ص ۵۷۹، دار الکتب الإسلامیه، چاپ اول، ۱۴۲۴ق.

[۱۷]. بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل و اسرار التأویل، تحقیق، مرعشلی‏، محمد عبد الرحمن، ج ۵، ص ۳۱۹، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.

[۱۸]. تفسیر نمونه، ج ‏۲۷، ص ۱۰۶٫

[۱۹]. جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏۳۰، ص ۱۵۰٫

[۲۰]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏۱۰، ص ۷۶۸٫

[۲۱]. تفسیر نمونه، ج ‏۲۷، ص ۱۰۸٫