لطفاً تفسیر این آیه را بیان کنید: «وَ یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ ما لاَ یَضُرُّهُمْ وَ لاَ یَنفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هَؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللهَ بِمَا لاَ یَعْلَمُ فِی السَّمَاوَاتِ وَ لاَ فِی الأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ».

پاسخ اجمالی

در این آیه شریفه[۱] بحث «توحید»، از طریق نفى الوهیت بُت ها، بیان شده است، و با دلیل روشنى بى ارزش بودن بت ها اثبات گردیده است: «آنها غیر از خدا معبودهایى را می پرستند که نه زیانى به آنان می رسانند که از ترس زیانشان آنها را بپرستند، و نه سودى می رسانند، که به خاطر سودشان، مورد عبادتشان قرار دهند» (وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ).
بدیهى است حتی اگر بت ها منشأ سود و زیانى هم بودند، باز نیز شایسته پرستش نبودند، ولى قرآن با این تعبیر می خواهد این نکته را بفهماند که بت پرستان کوچک ترین بهانه اى براى این کار ندارند و موجوداتى را می پرستند که مطلقاً بى خاصیت اند و این بدترین و زشت ترین پرستش است.
[۲]
سپس به ادعاى واهى بت پرستان پرداخته، می فرماید: «آنها می گویند: این بت ها شفیعان ما در پیشگاه خدا هستند» (وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللهِ)؛ یعنى می توانند از طریق شفاعت، منشأ سود و زیانى شوند، هر چند مستقلاً از خودشان کارى ساخته نباشد.
اعتقاد به شفاعت بت ها یکى از انگیزه هاى بت پرستى بود، و چنان که در تواریخ آمده، هنگامى که «عمرو بن لحى»، بزرگ عرب، براى استفاده از آب هاى معدنى شام و مداواى خویش به آن منطقه رفته بود، وضع بت پرستان نظر او را به خود جلب کرد، هنگامى که دلیل این پرستش را از آنها پرسید، به او گفتند این بت ها سبب نزول باران، و حل مشکلات، و شفاعت در پیشگاه خدا هستند، او که یک مرد خُرافى بود تحت تأثیر قرار گرفت و خواهش کرد بعضى از بت ها را در اختیار او بگذارند تا به حجاز بیاورد، و به این طریق بت پرستى در میان مردم حجاز رواج یافت.
[۳]
قرآن در پاسخ این پندار می گوید: «آیا شما خداوند را به چیزى خبر می دهید که در آسمان ها و زمین سراغ ندارد» (قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ).
کنایه از این که اگر خدا چنین شفیعانى می داشت، در هر نقطه اى از زمین و آسمان که بودند، از وجودشان آگاه بود؛ زیرا وسعت علم خداوند چنان است که کوچک ترین ذره اى در آسمان و زمین نیست، مگر این که از آنها آگاهى دارد.
[۴]به تعبیر دیگر؛ این درست به آن می ماند که به کسى بگویند تو چنین نماینده اى دارى، و او در پاسخ بگوید من از وجود چنین نماینده اى خبر ندارم، و این بهترین دلیل بر نفى وجود او است؛ چرا که ممکن نیست کسى از وجود نماینده خود بى خبر باشد.
در پایان آیه براى تأکید می فرماید: «خداوند منزّه، و برتر است از شریک هایى که براى او می سازند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ). خداوند سبحان فراتر از این است که کسى در خدایى همتاى او گردد یا بتواند در مقام تنزیه و قدوسیت او قرار گیرد به گونه اى که شریک او گردد.
برای آگاهی از بحث «شفاعت» که در این آیه شریفه به آن اشاره شده است، نمایه های زیر را مطالعه کنید:
«مفهوم شفاعت در اسلام»، سؤال ۳۵۰.
«شفاعت در قیامت»، سؤال ۴۴۰.

 

 

  منبع:اسلام کوئست


پی نوشت:

[۱]. یونس، ۱۸٫

[۲]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏۸، ص ۲۴۹، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.

[۳]. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب‏، تاریخ الیعقوبی، ج ‏۱، ص ۲۵۴، بیروت، دار صادر، چاپ اول، بی تا؛  ابن کثیر دمشقی‏، أبو الفداء اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج ۲، ص ۱۸۷ – ۱۸۸، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق.

[۴]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏۵، ص ۱۴۸ – ۱۴۹، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش؛ طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏۱۰، ص ۳۰،  قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.