یکی از مباحث مهم و کلیدی در شناخت ابن‌تیمیه و آشنایی با افکار و عقاید او در میان علمای معاصرش و نوع نگرش آنان به ابن‌تیمیه است. اهمیت نگرش و نظر آنها درباره ابن‌تیمیه بسیار مهم است؛ چراکه آنها از نزدیک او را دیده و بدون واسطه و از نزدیک با نظرهای وی آشنا بوده‌اند. لذا سخن آنها برای شناخت افکار ابن‌تیمیه بسیار راه‌گشاست. یکی از علمای معاصر ابن‌تیمیه، ذهبی است که از شاگردان وی نیز به‌شمار می‌آید. ذهبی در میان اهلسنت جایگاه برجسته‌ای دارد و برای آرای رجالی و حدیثی وی ارزش فوق العاده‌ای قائل هستند. لذا چگونگی رابطه این دو، تصویر روشن‌تری از زندگی و شخصیت ابن‌تیمیه به ما ارائه خواهد داد. علمای سلفی و وهابی معاصر مدعی هستند که ذهبی از ابتدا از طرف‌داران و حامیان ابن‌تیمیه بوده و تا آخر عمر بر این عقیده استوار مانده و انتساب دو کتاب زغل العلم و النصیحه الذهبیه به ذهبی از سوی مخالفین ابن‌تیمیه صورت پذیرفته و ذهبی هرگز با ابن‌تیمیه مخالفت نکرده است. در این مقاله تلاش خواهیم کرد تا با بررسی کتاب‌های ذهبی و بررسی ادله سلفی‌ها و مخالفین صحت و سقم این ادعا را ارزیابی کنیم.

آشنایی با ذهبی

مورخ و رجالی مشهور اهلسنت، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن‌احمد بن‌عثمان بن‌قایماز بن‌عبدالله ذهبی، در ربیع الثانی سال ۶۷۳ ق در دمشق به دنیا آمد.[۱] دلیل انتساب او به ذهبی، اشتغال پدرش به صنعت طلا سازی بود و بدین سبب به او ابن‌ذهبی گفته‌اند و بعضی گفته‌اند او در ابتدای امر به شغل پدرش یعنی صنعت طلاسازی اشتغال داشت.[۲]

او در دمشق به تحصیل پرداخت و استادان برجسته او ابن‌عساکر و ابن‌غدیر بودند.[۳]  ذهبی قبل از هجده سالگی به دنبال حدیث رفت[۴] و سپس برای تکمیل تحصیلات راهی قاهره شد. کتاب تاریخ الإسلام را تألیف کرد و کتاب‌های دیگر همچون العبر، سیر أعلام النبلاء، ملخص التاریخ، طبقات الحفاظ و طبقات القراء، تلخیص این کتاب هستند. تلخیص سنن کبیر بیهقى، تلخیص مستدرک حاکم، المیزان فی نقد الرجال، مختصر تهذیب الکمال مزى، المعجم الکبیر، المعجم الصغیر و المعجم المختص بالمحدثین از دیگر تألیفات او است.[۵] دکتر بشار عواد معروف در کتاب الذهبی و منهجه فی کتاب تاریخ الإسلام، ۲۱۳ کتاب از ذهبی نام می‌برد. او در سال ۷۴۸ق در دمشق درگذشت. اهمیت و جایگاه او در علم رجال اهلسنت آن‌چنان باارزش است که سبکی او را یکی از چهار حافظ زمان خود می‌داند که نظیر ندارد.[۶]

رابطه ذهبی و ابن‌تیمیه

برای بررسی دقیق رابطه ذهبی و ابن‌تیمیه، باید رابطه آنها را به دو مرحله تقسیم کرد: مرحله اول شامل دوران جوانی و میان‌سالی است. مرحله دوم از اواخر زندگی ابن‌تیمیه شروع می‌شود و تا وفات ذهبی ادامه پیدا می‌کند. هم موافقان و هم مخالفان ابن‌تیمیه بر این نکته اتفاق نظر دارند که ذهبی در جوانی و میان‌سالی از جمله حامیان و طرف‌داران متعصب ابن‌تیمیه و به میزان زیادی تحت تأثیر اندیشه‌های او بود و این تأثیرپذیری نیز تا شروع مرحله دوم رابطه این دو ادامه پیدا کرد. ذهبی در این مرحله پیوسته از او تمجید می‌کند و می‌بینیم تألیفات ذهبی در این دوران، اندیشه‌های ابن‌تیمیه را تأیید می‌کند. ذهبی در کتاب تاریخ الإسلام بارها از ابن‌تیمیه با عنوان «شیخنا» یاد می‌کند.

در این دوران تأثیرپذیری ذهبی از ابن‌تیمیه بسیار زیاد است و می‌بینیم که ذهبی علی‌رغم اینکه ادعای رعایت انصاف و دوری از تعصب در تألیفات خود را دارد، در هنگام سخن گفتن از احادیث صفات و فضایل پیامبر و اهل‌بیت (ع)از صواب و حقیقت دور می‌شود. احادیث زیادی در مستدرک حاکم وجود دارد که حاکم از یک سو آنها را طبق شرایط بخاری و مسلم صحیح می‌داند و از سوی دیگر به‌دلیل آنکه با عقاید و افکار ذهبی در این دوران هماهنگی ندارد، ذهبی بدون ذکر دلیلی به تضعیف این احادیث می‌پردازد.[۷]

سبکی(م۷۵۶) درباره کتاب‌های ذهبی که اکثر آنها در این دوران منتشر شده‌اند چنین می‌گوید:

کتاب تاریخ استاد ما ذهبی، به‌رغم برخورداری از حسن و جامعیت، مملو از تعصب مفرط است که امیدوارم خدا او را بهسبب این تعصب مؤاخذه نکند. بسیار به غیبت اهل دین پرداخته و در انتقاد از بسیاری از امامان شافعی و حنفی زیاده‌روی کرده است.[۸] از حافظ صلاح‌الدین خلیل بن‌کیکلدى علائى نقل شده که گفته است: در دین و ورع ذهبی و شایستگی او در آنچه مردم در حق او می‌گویند، شک ندارم، و لکن مذهب تجسیم بر او غالب شده و از تأویل و مذهب تنزیه دور شده و این امر موجب دوری شدید او از اهل تنزیه و گرایش شدید او به اهل تجسیم شده است. هرگاه به شرح زندگی یکی از اهل تجسیم می‌پردازد، در اتصاف او به جمیع خصایص نیکو زیاده‌روی و از خطاهای او غفلت و حتی‌الامکان خطاهایش را توجیه می‌کند. هرگاه از شخصیاتهای گروه دیگر مثل امام الحرمین، غزالی و مانند این دو سخن به میان آید، درباره‌شان چندان سخن نمی‌گوید و سخن افرادی را که از او بدگویی کرده‌اند، زیاد نقل و آن را تکرار و آشکار می‌کند و آن را حجت می‌داند و بی‌اختیار از خصائص نیکوی فراوان آنها روی برمی‌گرداند و تمام آنها را بیان نمی‌کند.

هرگاه به اشتباهی درباره آنان دست یابد، آن را ذکر می‌کند. همچنین درباره اهل زمان ما این کار را انجام می‌دهد و اگر نتواند تصریح کند، هنگام بیان شرح زندگی او می‌گوید خدا او را اصلاح کند و مانند آن. علت این امر  مخالفت آنها با عقاید او است.

شرح حال استاد ما ذهبی، بیشتر از آن است که بیان شود. [بیان این مطالب] در حالی است که او استاد و معلم ماست، ولکن سزاوار است که به دنبال حقیقت باشیم. تعصب زیاد او موجب ریشخند شدن او شده بود و من در روز قیامت بر او می‌ترسم. چه بسا کسی‌که در نظر او حقیر باشد، [نزد خدا] آبرومندتر از او باشد، از خدا می‌خواهیم که از بار گناهان او بکاهد و به کسانی که ذهبی از آنان بدگویی کرده است، گذشت از او را الهام کند و استادان از توجه به کلام او نهی کرده و گفتار او را معتبر ندانسته‌اند.[۹]

این فراز از کلام سبکی به وضوح شباهت گفتار، رفتار و آرای ذهبی به ابن‌تیمیه در این دوران را نشان می‌دهد، اما بعدها و در مرحله دوم رابطه ذهبی و ابن‌تیمیه، شاهد دگرگونی زیادی در آرای ذهبی هستیم و آرای او در این دوره بسیار متفاوت با آرای قبلی او و حتی متناقض با آرای ابن‌تیمیه است. برای مثال ذهبی درباره زیارت در بخش مربوط به زندگی امام حسن(ع) در رد ابن‌تیمیه چنین می‌گوید: «هر کس که نزد حجره مقدسه با حالت ذلت و تسلیم بایستد و بر پیامبر صلوات فرستد، خوشا به حال او که چه زیارت نیکویی به‌جا آورده و این حالت تذلیل و محبت او چه زیباست!»[۱۰]

بررسی کتاب «زغل العلم» و رساله «النصیحه الذهبیه»

از جمله تألیفات ذهبی که ادعای تغییر در آرا و نظرهای ابن‌تیمیه را تأیید می‌کند، کتاب زغل العلم و رساله النصیحه الذهبیه است که در ادامه به بررسی آنها می‌پردازیم.

الف) زغل العلم

در انتساب کتاب زغل العلم به ذهبی در میان علما و مورخان هیج اختلافی وجود ندارد.  نسخه خطی این کتاب در دارالکتب المصریّه موجود است.[۱۱] ابن‌حجر عسقلانی (م۸۵۲)[۱۲] در أنباء الغمر در زندگی عبدالله بن‌محمد بن‌ابی‌بکر، ابن‌الوزیر(م۸۴۰) در العواصم و القواصم فی الذب عن سنه ابی‌القاسم و عبد‌الحی بن‌احمد بن‌محمد عکری حنبلی (م۱۰۸۹)[۱۳] از کتاب زغل العلم یاد کرده‌اند.

در این میان برخی از علمای سلفی و وهابی منکر تألیف این کتاب از سوی ذهبی شده‌اند. دلیل انکارشان، عبارات ذهبی در این کتاب علیه ابن‌تیمیه است. ذهبی در این کتاب عجب و تکبر را علت عمده انحطاط ابن‌تیمیه دانسته و می‌نویسد:

سال‌های بسیار در بررسی احوال او کوشیدم تا درباره او به این نتیجه رسیدم که علت کناره‌گیری اهل مصر و شام و دلیل تنفّر آنها از او و سرزنش و تکذیب و تکفیر او، تکبّر و خودخواهی و شدت علاقه‌اش به رهبری در میان علما و توهین به بزرگان بوده است.[۱۴]

ذهبی در جای دیگر درباره سرنوشت ابن‌تیمیه و مقایسه آن با دوران قبلی چنین می‌گوید: «و سرانجام امر او را که پستی، انزوا، گمراهی، تکفیر و تکذیب او با حق و باطل بود، دیدم…».[۱۵]

از آنجا که منابع زیادی به این کتاب اشاره کرده‌اند و کسانی که از زندگی ذهبی سخن گفته‌اند نیز به این کتاب اشاره کرده‌اند، ادعای آن دسته از سلفیون که به انکار انتساب این کتاب به ذهبی پرداخته‌اند، بی‌مورد و بدون دلیل است.

ب) النصیحه الذهبیه

مهم‌ترین اثر ذهبی که اوج انتقاد او به ابن‌تیمیه به‌شمار می‌آید، نامه معروف به النصیحه الذهبیه است. ذهبی در این نامه، ابن‌تیمیه را مغرور، منافق، تحریف‌کننده حقایق معرفی و در ایمان او تشکیک می‌کند و پیروان او را گمراهانی می‌داند که از روی جهل و نادانی از او تبعیت کرده‌اند.

قدیمی‌ترین کتابی که به وجود این نامه اشاره کرده، کتاب الإعلان بالتوبیخ لمن ذم التاریخ تألیف حافظ سخاوی (م۹۰۲) است. او می‌گوید:

از جمله کسانی که بعضی از مردم از آنها نفرت دارند و بهرغم علم زیاد و ورع و زهد آنها از علمشان بهره نمی‌برند، ابن‌حزم و ابن‌تیمیه هستند که مورد آزار و اذیت نیز قرار گرفتند. دلیل این امر، هرزگی زبان آنها و عدم کنترل آن است؛‌ به‌گونه‌ای‌که علیه علما به گزافه سخن می‌گویند و در جرح آنها مبالغه می‌کنند.[۱۶] برای ذهبی عقیده نیکو و رساله‌ای دیدم که خطاب به ابن‌تیمیه برای دفع نسبت تعصب زیاد او به ابن‌تیمیه نوشته است.[۱۷]

علامه کوثری این رساله را همان النصیحه الذهبیه می‌داند و چنین می‌گوید:

وعده دادیم که در آخر کتاب تصویر رساله‌ای را که ذهبی به ابن‌تیمیه فرستاده و در آن او را از عواقب اصرار بر آرای شاذ فقهی و مخالفت با علما در مسائل اصلی و فرعی بر حذر داشته، بیاوریم. ما به این نامه به خط تقی ابن‌قاضی شهبه (م۸۵۱) دست یافتیم که او آن را از خط برهان بن‌جماعه و او از دستخط حافظ ابوسعید صلاح علائی (م۸۶۱) و  او آن را از اصل نامه ذهبی استنساخ کرده است. خط تقی بن‌قاضی شهبه، مشهور و معروف است و کتاب‌هایی به خط او در دار الکتب المصریه و الخزانه الظاهریه دمشق موجود است؛ از جمله این کتاب‌ها بخشی از  طبقات الشافعیه است که در دارالکتب المصریه نگهداری می‌شود و گزیده‌ای از التاریخ الکبیر ذهبی درباره زندگی علمای شافعی که در الخزانه الظاهریه موجود است. محققی که با دستخط ابن‌قاضی شهبه آشنا نیست، می‌تواند با مقایسه دستخط او در اینجا که تصویر النصیحه الذهبیه از نسخه دارالکتب المصریه است و بین دستخط محفوظ او در دارالکتب المصریه و الخزانه الظاهریه، از دستخط او اطمینان یابد.

حافظ سخاوی به این رساله در الإعلان بالتوبیخ اشاره کرده است: «و رساله ای از ذهبی به ابن‌تیمیه دیدم که برای دفع انتساب خودش به تعصب زیاد درباره ابن‌تیمیه نوشته است».

سخاوی در اینجا در صدد دفاع از ذهبی است و نسبت تعصب فراوان او به ابن‌تیمیه را رد می‌کند و می‌گوید: «به این نکته در ابتدای رساله که همراه زغل العلم در دو سال قبل منتشر شد، اشاره کردم». ذهبی از دوستان او بود و به استثنای مسائل اندکی، پیرو او بود، اما هنگامی‌که دریافت این فتنه فراگیر شده و جز پیروان حشویه‌ای او و جوانان فریب خورده کسی همراه او باقی نمانده است، تلاش کرد تا فتنه را آرام کند. از یک سو به مخالفین ابن‌تیمیه نامه نوشت تا آرام‌تر سخن بگویند؛ همان‌طورکه طبق گفته ابن‌رجب این کار را با تقی‌الدین سُبکی انجام داد و از سوی دیگر، این رساله را به خود ابن‌تیمیه می‌نویسد.[۱۸]

دکتر بشار عواد معروف، استاد و رئیس گروه تاریخ دانشکده ادبیات دانشگاه بغداد، نیز در مقدمه کتاب سیر اعلام النبلاء ذهبی به وجود این نامه و همچنین کتاب زغل العلم اشاره می‌کند و آنها را از تألیفات ذهبی می‌داند.[۱۹]

ایشان در کتاب الذهبی و منهجه فی کتابه تاریخ الإسلام می‌گوید:

این نامه‌ای است که ذهبی آن را برای استاد و دوست خود ابوالعباس ابن‌تیمیه حرانی(م۷۲۸) فرستاده و در نامه‌اش او را نصیحت و در بعضی از امورش سرزنش کرده است. حافظ سخاوی از این نامه در کتاب الإعلان سخن به میان آورده است. لذا به قول گروهی که در این نامه تشکیک کرده‌اند و گفته‌اند جعلی است، اعتنایی نمی‌شود.[۲۰]

دکتر صلاح الدین المنجد در کتاب شیخ الإسلام ابن‌تیمیه سیرته وأخباره عند المورخین می‌گوید:

گروهی در انتساب این نامه به ذهبی تشکیک کرده‌اند و ما تردیدی نداریم که این نامه از او است. نسخه خطی آن را از ذهبی نقل کردم . احدی از علمایی که آن را نقل کرده‌اند، مثل تقی‌الدین بن‌قاضی شهبه و دیگران،  منکر آن نشده‌اند. این همان شیوه ذهبی است در هنگامی که انتقاد می‌کند و به نظر می‌رسد این نامه را در آخر زندگی ابن‌تیمیه نوشته است. کسی مثل ذهبی او را نستوده است، و لکن به‌سبب دوستی و ترحم بر او، در بعضی از امور از وی انتقاد کرده است.[۲۱]

سلفی‌ها بهشدت به انکار تألیف این رساله پرداخته‌اند و حتی بعضی از آنها از آن با عنوان الفضیحه الذهبیّه یاد می‌کنند.

شبهات مطرح درباره رساله «النصیحه الذهبیّه»

۱ – مرثیه ذهبی در مرگ ابن‌تیمیه

یکی از مسائلی که در رد این نامه ذکر می‌کنند، مرثیه ذهبی بعد از وفات ابن‌تیمیه است که ذهبی در فرازی از مرثیه‌اش می‌گوید:

ای مرگ، از این به بعد، هر که را خواهی بگیر یا رها کن، تو نشانه علوم و ورع را از بین بردی… شیخ الاسلام را از ما گرفتی و ریسمان تقوا بریده شد و صاحبان بدعت به آرزوی خود رسیدند… .[۲۲]

 اگر این مرثیه را در منابع جستجو کنیم، به این حقیقت می‌رسیم که ناقل آن فقط ابن‌عبدالهادی است و تمام منابع بعدی، از او نقل کرده اند. شمس‌الدین عبدالله محمد بن‌عبدالهادی بن‌قدامه مَقْدسی این مرثیه را در کتاب العقود الدریه ذکر کرده است. او حنبلی مذهب است و اگر چه در کتاب‌های رجالی به نکته خاصی درباره وی اشاره نشده است، اما نکته برجسته در زندگی این شاگرد ابن‌تیمیه، تعصب، شیفتگی و دلدادگی او به  ابن‌تیمیه است که در این زمینه گوی سبقت را از دیگران ربوده است.[۲۳]

مطلبی که حکایت از تعصب او دارد، برخورد تند و شدید وی با مخالفین ابن‌تیمیه است. او در کتاب العقود الدریه همچون استادش ابن‌تیمیه، نسبت‌های ناروایی به مخالفان خود می‌دهد. تقی‌الدین سُبکی به سبب مخالفت ورزیدن با افکار ابن‌تیمیه، در این کتاب مورد اتهام های ناروای ابن‌عبدالهادی قرار می‌گیرد. ابن‌عبدالهادی در معرفی او و کتابش چنین می‌گوید:

دیدم که او در کتابش به دنبال تصحیح احادیث ضعیف و جعلی، تقویت روایات موهوم و دروغین، و تضعیف احادیث صحیح و ثابت و روایات قوی و مقبول است. او در صدد است که برای این روایات صحیح تأویلات منکر و مردود ذکر کند.[۲۴]

او در ادامه، سُبکی را مردی ریاکار، دنباله‌رو هوای نفس و معتقد به اقوال شاذ و آرای منکر، کسی‌که بر خلاف اجماع علما حرکت می‌کند و هیچ‌یک از علما موافق گفتارش نیست، معرفی می‌کند. این شیوه سخن گفتن که همانند ابن‌تیمیه همراه با جزمیت و قاطعیت است، مخاطب را به قبول آن نزدیک می‌کند و فهم حقیقت را برای آنها دشوار می‌سازد.

نادرستی این نسبت‌ها با مراجعه به کتاب‌هایی که به شرح حال سُبکی پرداخته‌اند، آشکار می‌شود و این‌گونه نسبت‌ها نشان می‌دهد که او چگونه برای دفاع از استادش دیگران را به مطالب بی‌پایه و دروغین متهم می‌کند. این اتهامات بی‌پایه که دیگران آن را نفی کرده و از سبکی به نیکی یاد کرده‌اند، تا حدودی شخصیت در سایه و ناشناخته ابن‌عبدالهادی را آشکار می‌سازد.

ذهبی در معجم محدثی، سبکی را امام، فقیه، علامه، محدث، حافظ و فخر الحفاظ وصف می‌کند.[۲۵]

ابن‌حجر در الدرر الکامنه گفتاری از دیگران درباره سُبکی نقل می‌کند که حکایت از جایگاه بالای او در علم و تقوا و عبادت دارد.[۲۶]

۲ – دشمنی ناشران آن با ابن‌تیمیه

این نامه به خط ابن‌قاضی شهبه است که ناسازگاری خط فکری او با ابن‌تیمیه و مخالفت این دو با یکدیگر آشکار است. در این زمان ناشر آن کوثری است که حنفی‌مذهب، و در عقاید، اشعری مسلک است و شهادت این دو از نظر شرعی مردود است.[۲۷]

کسانی‌که قائل شده‌اند گفتار و شهادت تقی‌الدین ابن‌قاضی شهبه از نظر شرعی مردود است و در وثاقت وی تردید کرده‌اند، تنها سلفیون و وهابیون معاصر هستند. شخصیت و وثاقت او مورد قبول علما است و از او به نیکی یاد کرده‌اند و تنها جرم او این است که مقابل انحرافات ابن‌تیمیه ایستاده است. حنبلی‌ها نیز همانند دیگران او را قبول دارند. ابن‌مفلح (م۸۸۴ق) در کتاب خود المقصد الأرشد فی ذکر اصحاب الامام احمد، بارها از ابن‌قاضی شهبه با عنوان «شیخنا» یاد می‌کند.[۲۸]

در وثاقت علامه محمد زاهد کوثری در بین اهل‌سنت نیز کلامی نیست. دکتر سید محمد حسن علوی، مدرس مسجد الحرام و مدرس دانشکده «الشریعه و الدراسات الإسلامیه» در دانشگاه ملک عبد العزیز مکه مکرمه، او را به امانت در علم، بصیرت و تلاش فراوان در نشر علم و امور خیر وصف می‌کند.[۲۹] برای اطلاع از جایگاه علمی و شخصیت علامه کوثری گفتار ابوزهره کافی است؛ ابوزهره وی را مجدِّد واقعی و کسی می‌داند که برای عبادت خداوند به علم روی آورده است و می‌گوید: «عالمی نمی‌شناسم که جای خالی او را پر کرده باشد… او بقیه سلف صالح است که علم را وسیله رزق و نردبانی برای هدف دیگر قرار نداده‌اند».[۳۰]

تنها سلفیون هستند که به جرح کوثری پرداخته‌اند؛ چنان‌که بِن‌باز ایشان را «أفاک أثیم» وصف می‌کند.[۳۱] اگرچه سلفیون از روی بی‌اطلاعی و یا به اشتباه علامه کوثری را در اعتقادات اشعری می‌دانند، اما باید توجه داشت که ایشان در اعتقادات ماتریدی‌مذهب است. به‌هرحال حنفی بودن در فقه و در اعتقادات اشعری و یا ماتریدی بودن، تنها از نظر سلفیون جرح محسوب می‌شود؛ چرا که پیروان مذهب حنفی در جهان اسلام فراوان‌اند و بسیاری از اهل‌سنت در عقاید پیروی اشاعره و ماتریدیه‌اند و اگر حنفی و اشعری و یا ماتریدی بودن موجب جرح شود، وثاقت بسیاری از اهلسنت محل سؤال و تردید خواهد بود.

دو شاهد دیگر برای اختلاف ذهبی و ابن‌تیمیه

نکته دیگری که بر صحت انتساب این نامه به ذهبی و همچنین دوری او از ابن‌تیمیه در اواخر عمر وی گواهی می‌دهد، رابطه سایر علما و تغییر نظر آنان به سبب عقاید انحرافی ابن‌تیمیه است. در ادامه مقاله به بررسی رابطه دو تن دیگر از علمای معاصر ابن‌تیمیه می‌پردازیم که ابتدا از حامیان ابن‌تیمیه بودند و به حمایت و تأیید از او پرداختند، اما بعد جزء مخالفان او شدند.

۱ – ابوحیان

محمد بن‌یوسف بن‌علی بن‌حیان، ابوحیان اندلسی، نحوی، مفسر، محدث، قاری، مورخ و ادیب مشهور در سال ۶۵۴ به دنیا آمد. تفسیر البحر المحیط مهم‌ترین اثر او است. مورخان و رجالیون از ابوحیان به نیکی یاد کرده‌اند. صفدی در وصف او می‌گوید: «او را یا در حال تسبیح گفتن یا در حال مطالعه کتاب دیدم. مورد وثوق بود و با لغت آشنایی کامل داشت و در نحو امام مطلق بود». ابن‌حجر او را  بسیار موثق، حجت و دارای عقاید سالم معرفی می‌کند.[۳۲]

او در ابتدا اشعاری در مدح و ستایش ابن‌تیمیه سرود؛ از جمله در ابیاتی ابن‌تیمیه را احیاگر دین، ظاهرکننده حق در هنگامی‌که نشانه‌های آن از بین رفته و امامی معرفی می‌کند که همه در انتظارش بودند.[۳۳] بعدها ابوحیان از مخالفان ابن‌تیمیه شد و اشعاری را که در مدح وی سروده بود، از دیوان خود حذف نمود و دیگر از ابن‌تیمیه به خوبی یاد نکرد.[۳۴] این تغییر رفتار عجیب و شگرف، بنا به تصریح خود ابوحیان در تفسیرش البحر المحیط، به سبب عقاید انحرافی ابن‌تیمیه بود. او بیان می‌کند که نشستن خداوند بر کرسی را در کتاب ابن‌تیمیه خوانده است و گویا به‌سبب همین عقیده و عقاید انحرافی دیگر ابن‌تیمیه، از وی برگشته است.[۳۵] سبکی در السیف الصقیل نیز بر این نکته اشاره می‌کند که وقتی ابوحیان کتاب العرش ابن‌تیمیه را دید، تا آخر عمر او را لعنت می‌کرد.[۳۶]

سلفی‌ها تلاش کرده‌اند تا به استناد کلام ابن‌حجر علت دوری ابوحیان از ابن‌تیمیه را به نقد تند ابن‌تیمیه از سیبویه و کتاب  نحوی او  الکتاب، مرتبط بدانند. آنها این کلام را از منابع متعددی نقل می‌کنند، اما با دقت در منابع در می‌یابیم که منابع بعدی همچون شذرات این مطلب را از ابن‌حجر نقل کرده‌اند. ما در اینجا برای آشکار شدن حقیقت عین عبارت ابن‌حجر را نقل می‌کنیم:

ابوحیان، ابن‌تیمیه را تکریم می‌کرد و قصیدهای در مدح او سرود و سپس از او روی برگرداند و در تفسیرش از او به بدی یاد کرد و به او نسبت تجسیم داد. گفته شده سبب امر این بود که ابن‌تیمیه و ابوحیان با یکدیگر درباره علم عربی بحث می‌کردند که ابن‌تیمیه به سیبویه توهین کرد و این امر موجب دوری ابوحیان از او شد و گفته شده علتش این بود که ابوحیان به کتاب العرش ابن‌تیمیه دست یافت و دریافت که او قائل به تجسیم است.[۳۷]

همان‌طور که دیدیم، ابن‌حجر مسئله نقد سیبویه را به‌عنوان یک قول مطرح می‌کند و از آنجایی که خود ابوحیان به مسئله تجسیم تصریح کرده است، این قول درباره علت دوری ابوحیان پذیرفتنی نیست.

۲ – زملکانی

عالم دیگر، محمد بن على بن‌زملکانى است که در سال ۶۶۷ متولد شد و یکی از پیشتازان در زمینه‌های فتوا و تدریس بود و هوش سرشاری داشت و ذهبی او را عالم عصر و بزرگ شافعیه خطاب کرد و درباره او گفت: «به مذهب و اصول آن آگاه بود و در علوم عربی قوی بود… بیشتر علمای عصر شاگرد او بودند و در کرامت و بزرگی نفس کسی هم پایه او نبود».[۳۸]

ابن‌زملکانى هنگامی که از حامیان ابن‌تیمیه بود، درباره او این چنین گفته است:

هرگاه کسی از ابن‌تیمیه در زمینه‌ای سؤال می‌کرد، به‌دلیل تبحر و آگاهی وی در این رشته گمان می‌کرد که او تنها در این علم تخصص دارد و می‌گفت که هیچ‌کس همانند او نمی‌داند. فقهای سایر مذاهب هرگاه نزد او می‌آمدند، از او درباره مذهبشان بهره می‌بردند و او با احدی مناظره نکرد، مگر اینکه حقانیت او ثابت شد، و در دانشی (علوم شرعی و غیر آن) سخن نگفت، مگر اینکه سرآمد اهل آن علم بود و تمام شرایط اجتهاد در او جمع شده بود.[۳۹]

زملکانی آن‌چنان به حمایت از ابن‌تیمیه پرداخت که شغلش را هم به سبب حمایت و طرف‌ داری از او از دست داد.[۴۰] ابن‌وردی نقل می‌کند ابن‌زملکانی بر بعضی از تألیفات ابیاتی نوشته که ترجمه آن چنین است: «وصف‌کنندگان در حق او چه می‌گویند؛ در حالی که صفات او را نمی‌توان شمرد؟ او یک حجت کامل خداست، او اعجوبه دوران ماست».[۴۱]

بعدها زملکانی نظرش درباره ابن‌تیمیه تغییر یافت و در مسائل زیادی با او مخالفت کرد و دو کتاب علیه آرا و نظریات ابن‌تیمیه به نام های  الرد على ابن‌تیمیه فی مسألتی الطلاق والزیاره و فی تفضیل البشر على الملک تألیف کرد. درباره علت مخالفت زملکانی با ابن‌تیمیه در منابع چیزی ذکر نشده، اما به نظر می‌رسد علتی جز آشنایی او با انحرافات ابن‌تیمیه ندارد و کتاب‌هایی که زملکانی در رد نظر ابن‌تیمیه تألیف کرد، برای اثبات این ادعا کافی است.

جمع‌بندی

از مطالب فوق آشکار شد که در انتساب کتاب زغل العلم و رساله النصیحه الذهبیّه به ذهبی هیچ تردیدی نیست و انکار آن از سوی سلفیون بی‌مورد است. سلفیون نامه ذهبی به ابن‌تیمیه را با تشکیک در وثاقت ابن‌قاضی شهبه و علامه کوثری انکار می‌کنند؛ در حالی که اهل‌سنت و حتی حنبلی‌ها ابن‌قاضی شهبه را عادل می‌دانند و حنفی و اشعری و ماتریدی بودن شخص موجب جرح او نمی‌شود و با وجود تصریح دیگران به وثاقت علامه کوثری، با این گونه نسبت‌ها، نمی‌توان وثاقت او در نقل این نامه را مورد تردید قرار داد. شبهه عمده سلفیون در انکار تألیف نامه از سوی ذهبی، ناسازگاری آن با گفتار و ستایش‌های قبلی ذهبی است و مشخص شد که ذهبی پس از پی‌بردن به انحرافات ابن‌تیمیه، از وی روی برگردانده است؛ همچنان‌که این جریان درباره ابوحیان و ابن‌زملکانی روی داد و این دو به‌رغم حمایت اولیه از ابن‌تیمیه، پس از آگاهی از انحرافات او به مخالفت با وی پرداختند.

 

منابع:

۱ – ابن تیمیه: حبیب الطاهر الشمری، مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ اول، ۱۳۹۰٫۲٫ أضواء على الرساله المنسوبه إلى الحافظ الذهبی النصیحه الذهبیه لابن تیمیه: ابوالفضل قونوی.

 

منبع: نشریه سراج منیر


 پی نوشت ها

[۱]. الوافی بالوفیات، ج۱، ص۲۱۷٫

[۲]. أنباء الغمر بأنباء العمر، ج۱، ص۲۰۲٫

[۳]. الدرر الکامنه، ج۵، ص۶۶٫

[۴]. مقدمه کتاب العلو، ص۳٫

[۵]. الدرر الکامنه، ج۵، ص۶۶٫

[۶]. الطبقات الشافعیه الکبری، ج۹، ص ۱۰۰و ۱۰۱٫

[۷]. برای نمونه میتوان به حدیث ۴۳۱۹ کتاب مغازی و سرایا، حدیث ۴۶۳۲ باب ذکر اسلام علی، حدیث ۴۷۲۶ باب ذکر مناقب فاطمه، حدیث ۴۸۱۸ فضائل ابی عبدالله الحسین بن علی و بسیاری از احادیث دیگر در مستدرک حاکم اشاره کرد.

[۸]. طبقات الشافعیه الکبری، ج۲، ص۲۲٫

[۹]. طبققات الشافعیه الکبری، ج۲، ص۱۳٫

[۱۰]. سیر أعلام النبلاء، ج۴، ص ۴۸۴٫

[۱۱]. العقیده و علم الکلام، ص۵۵۵٫

[۱۲]. انباء الغمر بأبناء العمر، ج۱، ص۱۶۹٫

[۱۳]. شذرات الذهب، ج۶، ص۲۵۲٫

[۱۴]. زغل العلم، ص۳۸٫

[۱۵] همان، ص۴۳٫

[۱۶]. الإعلان بالتوبیخ لمن ذم التاریخ، ص۱۱۱٫

[۱۷]. همان، ص۱۳۶٫

[۱۸]. العقیده و علم الکلام، ص۵۵۵٫

[۱۹]. سیر أعلام النبلاء، ص۳۸٫

[۲۰]. الذهبی و منهجه فی کتاب تاریخ الإسلام، ص۱۴۶٫

[۲۱]. أضواء على الرساله المنسوبه إلى الحافظ الذهبی، ص۸٫

[۲۲]. العقود الدریه، ص۴۱۰

[۲۳]. ر.ک: العقود الدریه: ص۱۰٫

[۲۴]. همان، ص۱۳٫

[۲۵]. معجم محدثی الذهبی، ص۱۱۶٫

[۲۶]. الدرر الکامنه، ج۴، ص۸۴٫

[۲۷]. این شبهات، عمده شبهات وهابیون معاصر است که از جزواتی همچون التوضیح الجلی فی الرد على النصیحه الذهبیه المنحوله على الامام الذهبی و یا کتاب مذهب حنبلی و ابن تیمیه نوشته عبدالحکیم مطرودی نقل شده است.

[۲۸]. به عنوان نمونه بنگرید: المقصد الأرشد فی ذکر اصحاب الامام احمد، ج۱، ص۱۴۸، ۲۰۴، ۲۸۶ و….

[۲۹] المجله الجامعه الاسلامیه، ش۱، ص۲۰۸٫

[۳۰] العقیده و علم الکلام، ص ۱۰٫

[۳۱]. همان.

[۳۲]. الدرر الکامنه، ج ۶، ص۵۸٫

[۳۳]. همان، ج۱، ص۱۷۷٫

[۳۴]. همان.

[۳۵]. ابن تیمیه، ج۳، ص۲۵٫

[۳۶]. العقیده و علم الکلام، ص۴۷۸٫

[۳۷]. الدرر الکامنه، ج۶، ص۵۸٫

[۳۸]. البدر الطالع، ج۲، ص۲۰۵٫

[۳۹]. المقصد الرشد، ج۱، ص۱۳۵٫

[۴۰]. البدایه و النهایه، ج۱۴، ص۴۹٫

[۴۱]. تاریخ ابن الوردی، ج۲، ص۲۷۸٫