مریم مقنعه ی چروک و مانتوی خیسش را گرفت و به دقّت آن‌ها را روی طناب پهن کرد. فاطمه هم با لباس‌های شسته‌اش آمد و در حال پهن کردن لباس‌هایش گفت: «تو این خاک و خُل، انفجار و آتش، و آن هم وقتی نه آب و برق درست و حسابی هست، تو هم حوصله داری‌ها!»

مریم مقنعه‌اش را مرتب کرد و گفت: «درسته که جنگه، امّا ماها باید به وضع بهداشتی و ظاهرمان خیلی برسیم. نباید فعّالیّت و کمک به مجروحین باعث بشه که از تمیزی غافل بمانیم. اگر ما تر و تمیز باشیم، می‌دانی چقدر در روحیّه‌ی خودمان و مجروحان تأثیر مثبت می‌گذارد؟»


رسم خوبان ۹٫ آراستگی و نظم. صفحه‌ی ۸۸/ داستان مریم، ص ۲۳٫