سؤال: دختر سیزده ساله ای دارم که تحت تأثیر از مادر بزرگش، اعتماد به نفس کمی دارد و در جمع دچار استرس و اضطراب است. لطفاَ راهنمایی بفرمایید.

جواب:

گاهی اوقات نحوه برخورد افراد، اعم از والدین و پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها، منجر به این می شود که فرزندان ما دچار کاهش اعتماد به نفس شوند و از آن حدّ معمول اعتماد به نفس پایین تر بیایند.

اگر بخواهم در یک جمله کوتاه اعتماد به نفس را تعریف کنم باید بگویم که اعتماد به نفس یعنی فرد توان مندی های خودش را باور داشته باشد و بتواند آنها را ابراز هم بکند؛ یعنی بر اساس آن توانمندی هایش عمل کند.

 افرادی که اعتماد به نفس پایینی دارند، یعنی توانایی هایی دارند که نمی توانند آنها را عملیاتی کنند و به میدان بیاورند، پس چه زمانی می شود که این توان مندی ها را در میدان عمل آورد؟ وقتی که محیط مساعدی وجود داشته باشد، فرد هیچ ترسی از اطرافیان نداشته باشد، از شکست ترسی نداشته باشد، ترس از سرزنش دیگران نداشته باشد و الی آخر؛ در آن زمان می تواند با آزادی عمل، این توانمندی ها را محقق کند.

حالا اگر زمانی هم احساس کرد که ممکن است شکست بخورد، ترسی ندارد؛ چون می گوید اگر هم من شکست خوردم، با روحیه ای که من از پدر و مادرم سراغ دارم، آنها به من خورده نمی گیرند و به من می گویند که این شکست پلی است برای موفقیت تو.

زمینه را برای فرزندتان ایجاد کنید

در این سؤال گفته شد که: فرزند من  اعتماد به نفس ندارد؛ یعنی بچّه یک سری توانمندی ها را دارد، ولی نمی تواند آنها را به میدان بیاورد و به آن عمل کند. ما به این پدر بزرگوار توصیه می کنیم که این زمینه را برای فرزندشان فراهم کنند. حالا چه طور؟ من در قالب چند نکته این مطالب را بیان می کنم.

الف. سپردن مسئولیت به فرزندان

نکته اوّل این است که والدین یک سری مسئولیت ها را به فرزندانشان بسپارند که می دانند توانایی انجامش را دارد ؛ چراکه اگر بچّه ها  با پیروزی های مکرّر مواجه شوند، می توانند آن حسّ اعتماد به نفسشان را بروز دهند؛

ب. قدر دانی

همچنین وقتی فرزند کار خود را انجام داد و موفّق هم شد، از او قدردانی کنیم.

ج. دور کردن فرزندان از محیط های نامناسب

نکته دوّم این است که اگر ما می دانیم، محیطی برای او وجود دارد که اعتماد به نفسش را پایین می آورد، او را از آن محیط دور کنیم و خیلی در آن محیط رفت و آمد نکنیم؛ مثلاً اگر مادر بزرگ با این فرزند زیاد سازگاری ندارد، والدین باید کاری کنند که این ارتباط محدودتر شود. حتّی پدر و مادر در حضور این مادربزرگ، از فرزندشان کاری نخواهند که انجام دهد؛ چراکه اگر او این کار را به هر نحوی انجام دهد، توسّط مادربزرگ ایرادی از آن بیرون می آید.

د. ارتباط با دوستان و هم سالان

سوّم این که ما نباید از نقش همسالان غافل شویم. گاهی اوقات بچّه ها می توانند با ارتباط با دوستان و هم سالانشان، البته دوستانی که از هر جهت متناسب با رفتار و اعتقاد خانوادگی ما باشد، این اعتماد به نفس را دریافت کنند.

وقتی بچّه ها در گروه همسالان قرار می گیرند، آن حسّ بالندگی در اینها بیشتر موج می زند؛ ولی نباید او را در گروه های پر جمعیّت قرار دهیم؛ چرا که اگر او را در جمع های زیاد قرار دهید، چون افراد توانایی های مختلفی دارند، ممکن است او احساس کمبود کند؛ امّا وقتی که فضا محدودتر می شود، ممکن است که او بهتر بتواند توانایی هایش را به نقطه ی بروز و ظهور برساند.

ه. بزرگ نمایی ویژگی های مثبت

نکته آخر، برای این که بچّه ها اعتماد به نفس پیدا کنند، این است که ما باید ویژگی های مثبتشان را هم ببینیم. خصوصاً در رابطه با دختران، پدر می تواند نقش خوبی را ایفا کند؛ مثلاً پدر می تواند در کنار دخترش قرار بگیرد و از ویژگی های مثبت او تعریف کند؛ حتّی این ویژگی ها می تواند از زیبایی و وضعیت تحصیلی دخترشان باشد. مثلاً وقتی پدر به اتاق دخترش می رود و می بیند که دختر اتاق را تمیز کرده و تغیراتی را ایجاد کرده است، همین را ببیند و از او تعریف و تمجید کند.

یاد خدا و توکّل بر او

ما باید بداینم که اعتماد به نفس باید همیشه گره بخورد به توکل بر خدا؛ یعنی هیچ وقت این را فراموش نکنیم که اگر قرار باشد انسانها فقط خودشان را ببینند و فقط بر توانایی های خودشان تکیه کنند، همیشه انسان ضعیف است؛ خلق الانسان ضعیفاً[۱].

ولی اگر این انسان ضعیف به آن منبع اصلی متصل شد و با او ارتباط برقرار کرد، خیلی قوی می شود. مثلاً  مرحوم حضرت امام رحمه الله علیه را ببینید! ایشان هم یک انسان بود؛ ولی وقتی که ارتباط او با خدا تقویت شد، می بینیم که در برابر بزرگ ترین استکبارها هم ایستاد و هیچ وقت هم در برابر این ها قد خم نکرد.

بنابراین به فرزندانمان هم یاد بدهیم که در کارهایشان توکّل بر خدا را فراموش نکنند؛ چرا که خود این موضوع برای آنها قوت قلب و اعتماد به نفس می آورد.


النساء؛ ۲۸_ انسان ضعیف خلق شده است [۱]