بیشتر روایات و نقل‌های معتبر، بیماری حضرت زین العابدین(ع) را تنها در همان شب و روز عاشورا عنوان می‌کنند که ممکن است اثر آن تا چند روز بعد از آن نیز باقی بود.
۱ – 
امام سجاد(ع): «هنگامی که پدرم نزدیک مغرب در شب عاشورا اصحاب را جمع کرد برای این‌که آنها را مرخص کند. من نزدیک او شدم تا آنچه را برای آنها می‌گوید بشنوم و من در آن هنگام مریض بودم، پس شنیدم که پدرم به اصحابش می‌فرمود…».[۱]
۲ – 
امام سجاد(ع): «من در آن شبی که پدرم در صبحش به شهادت رسید نشسته بودم و عمه‌ام حضرت زینب(س) نزد من مشغول پرستاری من بود»، در این هنگام پدرم در پنهانی از اصحابش کناره گرفت و نزد او «جُوَین»(یا جون یا حویّ[۲]) غلام ابوذر غفاری بود و او شمشیرش را اصلاح می‌کرد و پدرم اشعاری را می‌خواند. آن اشعار را دو بار یا سه بار تکرار کرد تا آن‌که من آن‌را فهمیدم و آنچه را می‌خواست، دانستم. پس گریه راه گلویم را بند آورد. اشک‌هایم را پاک کردم و سکوت کردم…».[۳]
۳ – 
شیخ مفید(م ۴۱۳ق): «حمید بن مسلم گوید: … به على بن الحسین(ع) که دارای بیماری سختى بود و روى فرشى افتاده بود، رسیدیم، گروهى از پیادگان همراه شمر سر رسیدند پس به شمر گفتند: آیا این بیمار را نمی‌کشى؟ من گفتم: سبحان الله آیا افراد کم سن و سال را هم می‌کشند؟ او نوجوانی است که همین بیمارى او را بس است؟ پس پیوسته آن‌جا بودم تا آنان را از او دور کردم».[۴]
۴ –
محمد بن سعد(م ۲۳۰ق) در «الطبقات الکبری»: «آن روز(عاشورا) که على بن الحسین همراه پدرش بود، بیست و سه یا بیست و چهار سال داشت و هر کس بگوید که او در آن زمان کوچک بوده و موى بر نیاورده بوده، بی اساس است؛ ولی او آن روز بیمار بود و به همین جهت کشته نشد».[۵]
۵ – 
در «بلاغات النساء» چنین آمده است: حِذام یا حُذَیم اسدى گفت: سال ۶۱ [هجرى‏]، سال شهادت حسین(ع)، به کوفه وارد شدم. زنان کوفه را در آن زمان دیدم که بر سر و صورت خود می‌زنند و گریبان می‌درند و دیدم که زین العابدین(ع) با صدایى آهسته و پیکرى نحیف از بیمارى می‌گوید: «اى کوفیان! شما بر ما می‌گِریید؟! پس چه کسى جز شما ما را کُشت؟!».[۶]
۶ – 
امام صادق(ع)، از پدرانش چنین گزارش فرمود: «هنگامى که زنان را از کربلا به کوفه وارد کردند، زین العابدین(ع) بدنش نحیف شده و از بیمارى، رنجور بود…».[۷]
آنچه ما درباره مدت بیماری امام سجاد(ع) در منابع روایی یافتیم، همان است که ذکر شد.

 

منبع: اسلام کوئست


پی نوشت ها

[۱]. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج ‏۲، ص ۹۱، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج ‏۱، ص ۴۵۵، قم، مؤسسه آل البیت، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.

[۲]. براساس اختلاف در نسخه‌ها.

[۳]. الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج ‏۲، ص ۹۳؛ طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج ‏۵، ص ۴۲۰، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق.

[۴]. الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج ‏۲، ص ۱۱۲.

[۵]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد‏، الطبقات الکبری‏، تحقیق: عطا، محمد عبد القادر، ج ‏۵، ص ۱۷۱، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.

[۶]. ابن طیفور، احمد بن أبی طاهر، بلاغات النساء، ص ۳۷، قم، الشریف الرضی، چاپ اول، بی‌تا.

[۷]. همان.