باسمه‌تعالی

بیست و یکمین نشست «تاریخ کلام امامیه در عصر حضور ائمه (ع)» به میزبانی جامعه الزهراء (س) با سخنرانی حجت‌الاسلام‌والمسلمین دکتر محمدتقی سبحانی در روز سه‌شنبه ۶ بهمن ۱۳۹۴ در سالن جلسات مدیریت این مرکز برگزار شد.

 

 

وی در بیان علت مراجعه و استناد به کتب فرق و مقالات نگاری گفت: خواستم به کسانی که خواستند از تحلیل‌های تاریخی، برداشت ایدئولوژیک کنند نشان بدهم که جریان تشیع نخستین که بعداً بنام کیسانیه نامیده شد قالب فرقه‌ای و مذهبی نداشت.

 

حجت‌الاسلام‌والمسلمین دکتر محمدتقی سبحانی با بیان این‌که هدف اصلی در این مباحث، اثبات کیسانیه نیست افزود: هدف این است که نشان دهیم جریان تشیع بعد از عاشورا تا حدود سال ۸۰، جریان طبیعی روبه رشدی است که مؤلفه‌های تشیع را در خود دارد. برای روشن شدن این مطلب، فرضیه خود را روشن می‌کنیم. ادعای ما ادعای کلی است که به برخی محورها تقسیم می‌شود.

 

ادعای کلی ما این است که بعد از عاشورا، هسته‌های فکری و باورهایی در بدنه جامعه شیعه وجود دارد که دارای همان مؤلفه‌هایی هستند که در دوره بعد آن را به‌عنوان اعتقادات شیعی جعفری می‌شناسیم.

 

اولاً فعلاً بر روی اشخاص ادعایی نداریم؛ زیرا بررسی فکر شیعه منوط به اعتقاد اشخاص نیست بلکه بحث بر این است که در این دوره تاریخی افرادی با این ایده‌ها و اندیشه‌ها وجود دارند. البته شواهد تاریخی نشان می‌دهد که چنین اعتقادی وجود دارد.

 

ثانیاً نمی‌خواهیم بگوییم چنین اعتقادی، مشحون با نگاه‌های عوامانه و خرافات نیست و یا تنسیخ شده و تقریر شده است؛ مثلاً وقتی به مهدویت اشاره می‌کنیم منظورمان مهدویت با چارچوب مشخص نیست؛ زیرا تشیع اعتقادی در دوران امام صادق (ع) تنسیخ و تقریر پیدا می‌کند. همچنان که از اواخر دوران امامت امام سجاد (ع) دو اتفاق می‌افتد؛ یکی تنظیم و تنسیخ و تحدید اعتقادات شیعه و فاصله‌گذاری با دیگر گروه‌ها و دیگری جامعه سازی شیعه است به‌گونه‌ای که خط ایمان و کفر در داخل جهان اسلام، شیعه و سنی درست می‌کند.

 

در این ظرف تاریخی یک تشیع عمومی در بدنه جامعه اسلامی به‌صورت ممتاز وجود دارند. اعتقاداتی در بین این‌ها وجود دارد و سرجمع این اعتقادات برای ما مهم است. این مطلب در مقابل این تئوری است که می‌گوید این اعتقادات سابقه ندارد و در این دوره بوجود می‌آید و یک گروهی مانند موالیان این اعتقاد را به جامعه اسلامی تحمیل می‌کند و تشیع را می‌سازد. آن‌ها می‌گویند امامت صرفاً به معنای سیاسی است و عده‌ای می‌گویند نبوده است و عده‌ای وارد جهان اسلام می‌کنند. فعلاً درصدد اثبات بیش از این نیستیم.

 

ما معتقدیم سرچشمه این اعتقادات در مدینه است؛ به این معنا که همیشه اهل‌بیت (ع) در مدینه اصحابی دارند؛ هرچند تعدادشان محدود است. به‌هرحال مرکزیت این تفکر، مدینه است. این اندیشه‌ای نیست که در کوفه ساخته شود. این اختصاص به کوفه ندارد و شامل شهرهای غیر مدینه نیز می‌شود. سخن در این است که کسانی که به نام شیعه هستند محور فکری‌شان خاندان اهل‌بیت (ع) است و بر اساس انگاره‌های این خاندان حرکت می‌کنند و خودشان را به آن‌ها منتسب می‌دانند و دیگران با اتصال به این‌ها مرتبط می‌شوند و معارف را می‌گیرند.

 

مؤلفه‌های تئوری:

 

ویژگی‌هایی که می‌خواهیم از درون جریان کیسانیه استخراج کنیم و تئوری خودمان را در مقابل تئوری مشهور بگذاریم بدین شرح هستند:

 

۱- ماجرای کیسانیه؛

۲- شخصیت‌هایی که در این حادثه نقش‌آفرینی می‌کنند؛

۳- اعتقادات شیعه در این دوره.

 

این مؤلفه‌ها نظریه ما را در باب تشیع در پوشش کیسانیه تعریف می‌کند.

 

بخش اول: ماجرای کیسانیه

 

در هیچ سند معتبری از منابع نخستین، نامی از کیسانیه نیست. این عنوان فرقه‌ای، بعدها گذاشته‌شده و اساساً معرفی هسته متشکلی که بتوان نام فرقه بر آن گذاشت در هیچ سند تاریخی وجود ندارد.

 

بخش دوم: شخصیت‌های نقش‌آفرین

 

کیسان

 

کیسان، نام و لقبی برای ابو عمره ایرانی است. شخصیتی شناخته‌شده در کوفه این دوره و رهبر بخشی از موالی کوفه است. آنچه نقل می‌شود مبنی بر این‌که مختار را کیسان نامیدند، ساختگی است و دلیل هم داریم. هرچه به اسناد تاریخی نزدیک‌تر و دقیق‌تر نزدیک می‌شویم به این واقعیت نزدیک می‌شویم که کیسان لقب ابو عمره و یک نام عادی است ویژگی خاصی ندارد. هیچ نشانی در گزارش‌های تاریخی مبنی بر مدلولیت خاص نام کیسان باشد وجود ندارد؛ مانند این‌که برخی می‌گویند به معنی کیس است یا نشانی از یک گروه خاصی باشد.

 

درست است که ابو عمره نام دارد ولی شخصیتی است که هیچ نشانه‌ای از اوجود ندارد. در قیام مختار نامش پیدا می‌شود و با شکست قیام او نامش محو می‌شود. شخصیتی نیست که مورخان و شاهدان عینی او را رصد کنند. اگر در این دوره تاریخی اسناد را نگاه کنید تک‌تک شخصیت‌های زمان مختار رصد شده‌اند؛ مثلاً آمده است که ابراهیم مالک به کجا رفت و سرنوشتش چه شد؟ ولی چنین چیزی را در مورد ابو عمره نداریم و این نشان می‌دهد که ابو عمره برای مورخان اهمیتی ندارد. ممکن است برخی بگویند که چون عرب نبوده است مورخان به او توجه نکرده‌اند. این مطلب صحیح نیست و عربی و ایرانی بودن مهم نیست بلکه تأثیرگذار بودن او مهم است. برخی از این افراد که موردتوجه بوده‌اند عرب نبوده‌اند ولی نامشان در تاریخ هست.

 

مطلب مهم‌تر این‌که ابو عمره، شخصیت درجه‌یک در بین یاوران مختار نیست و اهمیتش به این است که گروه بزرگی از موالیان را رهبری می‌کند و مسئول حرس مختار می‌شود؛ نه شرطه. در تاریخ اصلی، عبدالله بن کامل، رئیس شرطه است. چیزی که در تاریخ‌های بعدی به او نسبت دادند سخت‌گیری‌هایی به قاتلان امام حسین (ع) است؛ درحالی‌که در گزارش‌های اولیه تاریخی نام ابو عمره حتی به‌عنوان منتقم امام حسین (ع) کمرنگ‌تر می‌شود. شاید در یک مورد است که ابو عمره، محور کار است؛ بنابراین حتی حیثیتی که در منابع دسته دوم تاریخی از ابو عمره وجود دارد در مصادر نخستین بسیار کمرنگ است و این با موقعیت شغلی او نیز سازگار است؛ زیرا او مسئول نگهبانی از مختار و قصر است و کار انتقام‌گیری بر عهده عبدالله بن کامل بوده است.

 

باید توجه داشت که انتقام‌گیری از قاتلین امام حسین (ع) یک حادثه بسیار سنگین و سهمگین در این دوره تاریخی است. کسانی کشته شدند که از اشراف بودند و حریم امنیتی داشتند و این حریم شکست. ریشه بزرگ کردن این گروه همین است که عده‌ای باور نمی‌کردند یک عده افراد معمولی که یمانی و موالی هستند این‌قدر قدرت پیدا کنند که بتوانند اشراف و بزرگان که اسمشان رعب به دل مخالفین می‌اندازد با این وضعیت با آن‌ها رفتار کنند. اسناد تاریخی به ما می‌گوید این تصویر یک انگاره بسیار سخت و سهمگین در ذهن مخاطب عربی گذاشته است؛ بخصوص وقتی می‌بیند که دو جریان یمانی ها و موالی ها در جناح مقابل قرار دارند و برایشان قابل‌باور نیست. این‌گونه بود که کم‌کم ابو عمره و موالی سیبل اتهام شد. بعداً یک نکته کمک کرد و آن این‌که تشیعی که بعداً ادامه پیدا می‌کند باید ازنظر افکار عمومی یک تحلیل و تبیینی برایش ارائه شود.

 

سؤال: تعبیر صاحب شرطه در اخبار الطوال وجود دارد.

 

نویسنده این کتاب، اشتباه کرده است. اخبار الطوال در بین چهارکتاب نخستین تنها کتابی است که سلسله سند ندارد ولی انساب الاشراف و طبری که جزءبه‌جزء ذکر می‌کنند چنین چیزی را نقل نمی‌کنند. اقتضای شغلی بین حرس و شرطه مشخص است.

 

سؤال: یک تحلیل می‌تواند در این زمینه کمک کند و آن این‌که همان‌طور که می‌دانیم مصعب که قریشی بنام است شش هزار ایرانی را قتل‌عام می‌کند و کار سنگینی است و برای توجیه این کار باید جرم موالیان پررنگ‌تر شود. شاهد مثال آن نیز این است که مصعب عرب‌ها را آزاد کرد و ایرانی‌ها را کشت.

 

این نکته خوبی است ولی مسأله عمیق‌تر از آن است که به یک درگیری منسوب شود. در این دوران کشتار فراوان است و مختص این جریان نیست.

 

سؤال: در مورد انتقام‌گیری فرمودید. در تاریخ طبری و انساب الاشراف بلاذری آمده است که مسئول مستقیم کشتن شمر و عمر سعد، ابو عمره کیسان است.

 

در این دو تاریخ، در مورد حضور ابو عمره اختلاف است. به فرض قبول این قول، اگر نقش او را با نقش دیگران مقایسه کنید برابری نمی‌کند. عبدالله بن کامل شخصیتی شناخته‌شده است و مخالفین در برابر او نمی‌توانند قد علم کنند ولی در تاریخ‌های بعدی ابو عمره و ایرانی‌ها مسئول این جنایت‌ها می‌شوند. دو شکاف اجتماعی و قومی وجود دارد که سبب این مسائل شده است؛ یکی شکاف ایرانی و دیگری شکاف عرب شمالی و جنوبی. وقتی شعبی گزارش می‌کند کاملاً خط ایرانی عربی در متن اوجود دارد؛ و حال‌آنکه در ابتدا با مختار بوده است. می‌خواهم بگویم چرا ابو عمره بزرگ شده است و این حوادث بر دوش او قرار گرفته است؟

 

وضعیت ایرانیان در این گزارش‌ها

 

در تاریخ‌های بعدی نقش موالی در حادثه مختار پررنگ‌تر می‌شود؛ به‌طوری‌که گویا کل حرکت مختار بر محور موالی می‌چرخد. ادعای ما این است که نقش موالی تأثیرگذار نیست. آن‌ها به‌عنوان سیاهی‌لشکر و پشتیبانان از مختار، نقش مهمی دارند ولی این‌که بگوییم صحنه‌گردان حوادث دوران مختار بوده‌اند در اسناد اولیه مشاهده نمی‌شود. هر جا می‌بینید موالیان برجسته می‌شوند به حساسیت قومی برمی‌گردد. اصلاً نام ایرانی به‌عنوان رهبر این حرکت‌ها نداریم. این در حالی است که شیعیان غیر ایرانی هم به‌موازات موالی ها حضور دارند و نقش ایفا می‌کنند.

 

در مورد گرایش آن‌ها به مختار می‌توان گفت که این گروه از یک‌جهت، رانده‌شده‌های بنی‌امیه هستند و از جهت دیگر، خاطره خوبی از زمان امام علی (ع) در مورد رعایت عدالت دارند و این تا حدی است که زمان آمدن مختار به آن زمان استناد می‌کنند. اگر ثابت کنیم که ایرانیان در کنار عرب‌ها و به‌عنوان یکی از عوامل (نه عامل مؤثر) فعالیت می‌کنند نظریه رقیب را متزلزل می‌کند.

 

سؤال: عرب‌ها، موالیان را در این حد نمی‌دانستند که نام آن‌ها را در تاریخ ذکر کنند.

 

توجه کنید که در تمام این جنگ‌ها مشخص است میمنه و میسره کیست؟ شخصیت اول کیست؟ نفر اول از فرماندهان که کشته شد کیست؟ وقتی گفته‌شده که هفده نفر از کوفه به مدینه برای استفسار از محمد حنفیه آمدند و نام آن‌ها برده شده و حتی نام سه نفر که بعداً ملحق شده‌اند نیز گفته‌شده است چطور این مسأله گفته نشده است؟ ابو عمره کیسان یک فرد ازنظر شغلی درجه‌دو است. اگر ایرانی دیگری در لشکری جایگاهی داشت نام او را می‌گفتند.

 

سؤال: ایرانی‌هایی که در مزار کشته شدند رهبر ایرانی نداشتند؟

 

رهبر به معنای رهبری یک گروه متشکل نیست. در لشکر مانند سفر نیست؛ لشکر نظام دارد؛ عقبه دارد؛ قلب دارد؛ پیش‌قراول و یمین و یسار دارد و نام آن‌ها در تاریخ ثبت می‌شود. این مطلب که موالی تشکیلات دارند اشتباه است. هیچ گزارشی دلیل بر این مطلب نداریم. این‌ها افراد عادی و مردم کوچه و بازار هستند و ازنظر اجتماعی جذب حرکت مختار شده‌اند و از طرف جامعه عربی طرد شده‌اند.

 

سؤال: این بحث با ورودشان به کوفه تطابق ندارد؛ زیرا سربازانی هستند که در جنگ‌ها اسیر شدند. اصولاً ایرانی‌ها در رزم و استراتژی‌های نظامی از عرب‌ها جلوتر بودند.

 

در کوفه لزوماً جنگجویان نیستند. زمانی که ایران در فتوحات تحت اشغال لشکر اسلام قرار گرفت عده‌ای مسلمان شده‌اند. این‌ها مردم کوچه و بازار بوده‌اند؛ عبید نبوده‌اند بلکه اکثرشان حر هستند. توجه کنید که معنای کلمه مولی، عبد بودن نیست بلکه وابستگی خاندانی است. در نظام عربی کسی حق شهروندی دارد که به یک قبیله منسوب باشد و اگر در قبیله نباشد و او را بکشند خونش هدر است. ایرانیان و غیر عرب‌ها وقتی مسلمان می‌شدند برای این‌که از این نظام حمایتی برخوردار شوند خودشان را وابسته به یک قبیله می‌کردند. البته آن معنا را نفی نمی‌کند ولی همیشه این‌طور نیست.

 

در ادامه باید گفت که نسبت به شخصیت‌ها دو احتمال وجود دارد و اسناد تاریخی یکی از این‌ها را بیشتر تائید می‌کند ولی احتمال طرف مقابل مطرح است:

 

۱- محمد حنفیه و مختار، به آن چیزی که می‌گویند یا برای آن‌ها می‌گویند باور دارند. مطالبی مانند خلیفه بر حق بودن، مهدی بودن، داشتن علم غیب، دانستن ملاحم و این‌که علم امام علی (ع) نزد آن‌ها است.

 

۲- این دو، شخصیتی سیاسی هستند و از شرایط عمومی استفاده می‌کنند؛ وگرنه خودشان چنین باوری ندارند.

 

 

من معتقدم اسناد و مدارک تاریخی، نظریه اول را فی‌الجمله ثابت می‌کند. بخشی از این اعتقادات در این‌ها وجود دارد؛ هرچند برخی از آن‌ها نیز می‌تواند سیاسی باشد. فرض بگیریم اسناد تاریخی اصلاً اثبات نکند که محمد حنفیه و مختار چنین باوری داشتند به تئوری ما هیچ لطمه‌ای نمی‌زند. بهره‌برداری سیاسی آن‌ها، تابع وجود یک باور و اعتقاد عمومی در جامعه است. اگر نظریه سوءاستفاده را بپذیریم بیشتر به کمک تئوری بنده است؛ زیرا اگر باور به رهبری مذهبی خودشان دارند طبیعی است که اعتقادات خود را بگویند و تبلیغ کنند. این، چیزی را معلوم نمی‌کند ولی اگر به این مسأله باور نداشته باشند، ازنظر تاریخی نشان‌دهنده باور عمومی جامعه است که نیازمند رهبری سیاسی است و رهبری سیاسی نیز نیازمند جمعیت است.

 

گلدزیهر به روایات قرن اول که می‌رسد و می‌گوید در ساختگی یا واقعی بودن آن‌ها اختلاف شده است. او می‌گوید اگر این‌ها مجعول باشند بیشتر به نفع من است تا این‌که واقعی باشند؛ زیرا اگر ساختگی باشند دقیقاً در همین دوره‌ای ساخته‌شده‌اند که من بحث می‌کنم و من می‌خواهم از این اخبار ساختگی استفاده کنم که در جامعه چنین افکاری وجود دارد. لذا این نکته ازنظر روش‌شناسی تحقیق بسیار مهم است.

 

اگر قیام مطابق با باور عمومی نباشد نتیجه عکس می‌دهد. شاهدش زید بن علی (ع) است. اوقتی وارد کوفه شد و رفض شیخین را به او عرضه کردند نپذیرفت؛ زیرا مرجئه، خط قوی در کوفه بودند و اگر این کار را می‌کرد از حمایت آن‌ها برخوردار نبود.

 

سؤال: شرایط اجتماعی اقتضا می‌کند که در شرایط سخت به چنین باوری اعتقاد پیدا کنند و عده‌ای حضور دارند که تئوری پردازی می‌کنند.

 

عین حادثه مختاریان در چند جبهه کار می‌کنند ولی این باورها تنها در میان مختاریان منتشر می‌شود. انسان‌ها در شرایط سخت به باورهای پیش‌زمینه خود برمی‌گردند. علاوه بر این‌که ممکن نیست در این دوره کوتاه، عده‌ای نظریه‌پردازی کنند.

 

دکتر صفری: شما می‌خواهید حضور هسته فکری شیعی را ثابت کنید و بالاتر از آن، می‌خواهید آن را به مدینه وصل کنید. روش‌شناسی بحث اقتضا می‌کند که جدای از حرکت کیسانیه، افرادی را نام ببرید که چنین اعتقادی دارند؛ مثلاً خود محمد حنفیه و امام سجاد (ع) چنین اعتقاداتی را بیان کرده باشند. در باب کیسانیه بیشتر نفیی بحث می‌کنید؛ به این معنا که اعتقاداتی به کیسانیه نسبت می‌دهند و شما می‌گویید این‌طور نیست. نقطه مقابل فرضیه شما این است که جریان کیسانیه تا مرگ ابوهاشم یک جریان سیاسی است؛ نه فکری. منظور از سیاسی این است که اصل هدف این گروه، حکومت است. مختار در ابتدای کار، اصلاً دنبال خونخواهی امام حسین (ع) نبود و کم‌کم شرایط در زمانی که به او حمله کردند به‌گونه‌ای شد که خونخواهی را مطرح کرد. بنابراین نظر، مختار شخصیتی در عرض عبدالله بن زبیر است. مختار کوفه را می‌خواست و عبدالله بن زبیر، مکه را. تمام این اعتقادات حول آن محور سیاسی می‌چرخد. حتی اگر قیام مختار را با قیام توابین مقایسه کنید توابین، عقیدتی‌تر و شیعی‌تر است.

 

اگر منظورتان رهبران این گروه است از همان اول گفته‌ام که منظور من رهبران نیست. هر دو گروه در ظرفیت اجتماعی واحد عمل می‌کنند.

 

دکتر صفری: در جریان توابین این اعتقادات را نمی‌بینیم. درحالی‌که این‌ها شیعه‌ترند و به امام حسین (ع) نزدیک‌ترند.

 

توابین فرصتی پیدا نکردند.

 

دکتر صفری: فرصت مگر چیست؟ فرصت سخنرانی هم نداشتند؟ هیچ آموزه‌های شیعی را در آنجا نمی‌بینیم. به این دلیل که حکومت ماندگار نمی‌خواهند.

 

کل ماجرای توابین سه ماه طول می‌کشد و اگر سخنرانی هم باشد بسیار کم است. آن‌ها می‌گویند ما اشتباه کرده‌ایم و می‌خواهیم جبران کنیم ولی مختار کسی است که طرح دارد و می‌خواهد خلافت را به دست بگیرد. محمد حنفیه ادعای خلافت می‌کند. اتفاقاً اشکالی که مختار به حرکت توابین داشت این بود که حرکت شما کور است و هیچ طرحی ندارید. خونخواهی منطق می‌خواهد و باید قدرت را از بین ببرید.

 

دکتر صفری: بالاخره سران شیعه آنجا حضور دارند.

 

سران شیعه‌ای که در آنجا حضور دارند منفعل شده‌اند. واقعه عاشورا آن‌قدر بر ذهن آن‌ها اثر گذاشته است که عقل را از آن‌ها گرفته است. در آنجا اصلاً فرصت و جای طرح اعتقادات نیست. مجموع گزارش‌های توابین بسیار کم است؛ درحالی‌که مختار حکومت تشکیل داده است و کسانی که گزارش می‌دهند از درون‌متن هستند و در کنار مختار بوده‌اند. حادثه توابین فقط یک جنگ است و هیچ گزارشی از آن وجود ندارد.

 

سؤال: جنگ از متن جامعه برخاسته است و آن‌ها برای تشجیع باید از باورهای آن زمان استفاده کنند. اصلاً این‌ها با والی ابن زبیر ازاین‌جهت مشکل دارند که قاتلین امام حسین (ع) را پذیرفته است و نه بیشتر؛ یعنی اصلاً بحث وصایت مطرح نبوده است.

 

اگر حتی تاریخ نخوانیم و شرایط امروز را در نظر بگیریم به نتیجه متفاوت‌تری خواهیم رسید. خودتان را جای رهبران بگذارید. واقعه عاشورا اتفاق افتاده است و انگیزه و شوری در جامعه رخ داده است. افرادی که امام حسین (ع) را تنها گذاشته‌اند الآن فهمیده‌اند که اشتباه کرده‌اند و حتی برای انتقام‌گیری طرح ندارند. اشتباه ما این است که فکر می‌کنیم توابین در ظرفی بوده‌اند و حرکت مختار در ظرف دیگر. همه این دو حادثه در طول دو سال است و هر دو نیز در کوفه و در یک ظرف اتفاق افتاده است. مختار از همین بدنه توابین استفاده می‌کند.

 

اولین پیام مختار از روز اول، مطالبه خون امام حسین (ع) است و مهدویت را مطرح می‌کند. زمانی عناصر بعدی فکر شیعه مانند علم غیب و معجزه را مطرح می‌کند که پروژه اول تمام شده است. آتش خونخواهی فروکش کرده است و شام لشکرکشی کرده است و عبدالله بن زبیر، مصعب را به بصره فرستاده است. در ادعای اولیه مختار فقط خونخواهی است؛ حتی داعیه حکومت نیز ندارد و خود را نماینده محمد حنفیه می‌داند. وقتی فشار بر او زیاد می‌شود اندیشه‌های بعدی را مطرح می‌کند. البته توجه داشته باشید که مختار یک سیاستمدار باهوش است. او برای شروع می‌بیند شرایط سیاسی کوفه اجازه برخورد تند را نمی‌دهد. با سیاست گام‌به‌گام پیش می‌رود. ابتدا به چند نفر امان می‌دهد و چند نفر را از بین می‌برد. بعدازآن فشارها از کوفه و مدینه بر مختار شدید می‌شود. از طرف محمد حنفیه پیغام می‌رسد که تو برای خونخواهی قیام کردی ولی ما اثری نمی‌بینیم. موالی می‌گفتند ما آمدیم جانمان را گذاشتیم ولی هنوز کاری با قاتلان امام حسین (ع) نداری. فشار شیعه از خارج و داخل کوفه برای خونخواهی، پروژه مختار را تبدیل به حرکت کرد. در آغاز کاملاً مشخص است که گام‌به‌گام حرکت می‌کند. تا زمانی که آتش خونخواهی گرم است پروژه دیگری جز مهدویت وصایت محمد حنفیه مطرح نیست.