در جزیرهی مجنون قرار بود کار بشود؛ امّا به علت آتش سنگین دشمن، رانندهها در روز کار نمیکردند. آقای موسیزاده میگوید: «یک روز داخل سنگر نشسته بودیم که دیدم سر و صدای ماشینها بلند شد. وقتی آمدیم بیرون دیدیم محمد که مسئول قرارگاه بود، به همراه یکی – دو نفر دیگر بدون توجه به آتش دارند کار میکنند و جاده را میسازند. تمام نیروها وقتی دیدند مسئولین، این طور با شهامت دارند کار میکنند و از خود گذشتگی نشان میدهند، ترس و وحشت کشته شدن را فراموش کردند و همراه آنها شروع به کار کردند.»
اصلاً در وجود محمد چیزی بود که به انسان جسارت میبخشید. تمام کارهایی را که جهاد سایر استانها به علت خطرناک بودن بیش از حد منطقههای جنگی قبول نمیکردند، شهید آرمان با کمال میل آن را میپذیرفت و با جانفشانی و سختکوشی آن را زودتر از موقع به پایان میرساند.
در بدترین شرایط و سختترین مراحل نبرد هم کسی نمیدید که او خودش را ببازد یا اضطراب او را فرا گیرد. همیشه با متانت و خونسردی کارش را انجام میداد و همین امر موجب آرامش دیگران میشد و به همه قوّت قلب میداد. در یکی از این جادهسازیهایی که محمد مسئولیت آن را به عهده داشت – طرفهای فکّه و چزّابه – مسیر طوری بود که درست زیر خط آتش دشمن قرار داشت. علی الخصوص طرفهای عصر، با وجود استتار ماشینها، نور آفتاب به آنها میزد و دشمن باران آتش به روی جاده میریخت. کار جهادیها این بود که کامیون خاک بیاورند و جاده را شنریزی کنند. جاده هر چقدر بیشتر ساخته میشد، به همان نسبت به خط مقدم دشمن نزدیکتر میگردید. به همین ترتیب گلولهی باران هم شدیدتر میشد. رانندههای کامیون که مصالح را حمل میکرد، با فرود خمپارهها و گلولههای توپ و تانک و ترکشهایی که در تمام مسیر اصابت میکرد، روحیهی خود را باخته بودند و کار پیشرفت نمیکرد. در این زمان محمد آرمان به همراه یکی دیگر از جهادگران – که هر دو چیزی حدود ۲۰ سال داشتند – با دیدن این وضع و مشاهدهی راکد ماندن کار به رانندهها گفتند مصالح را تا نیمههای راه که امنیت بیشتری داشت، بیاورند. بعد این دو سوار کامیونها میشدند و از سر پیچ تا قسمتی که جاده را میساختند و در معرض حملات دشمن قرار میگرفت میبردند. یعنی علاوه بر آنکه محوردار بود و مسئولیت آن خط هم بر عهدهاش بود، پا به پای دیگران کار میکرد تا خللی به روحیهشان وارد نشود. به همین علت همه دوست داشتند با او کار کنند. با وجود آنکه به غیر از گروه «شهید محمد آرمان» سه – چهار گروه دیگر هم در همان منطقه فعالیت میکردند، همه مشتاق بودند و ترجیح میدادند با ایشان باشند. چون هم خونسرد بود، هم شجاع و هم بسیار فعال.
رسم خوبان ۲۳ – تهوّر و شهامت، ص ۱۲۸ تا ۱۳۰٫ / فرماندهی قلبها، صص ۶۵ – ۶۴٫
پاسخ دهید