به عزم کربلا عشّاق، بربستند محمل‌ها
«
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها»
 
قرار جان لیلا، جای در محمل گرفت اما
«
ز تاب جعد مشکینش، چه خون افتاد در دل‌ها
 
بگفتا رهرو عشقم، چه باک از کشته گردیدن؟
«
که سالک بی‌خبر نبْوَد ز راه و رسم منزل‌ها»
 
«
شب تاریک وبیم موج و گردابی چنین حایل
«
کجا دانند حال ما، سبکباران ساحل‌ها؟»
 
پی جان باختن ما را به سوی منزل جانان
«
جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها»
 
به راه وصل جانان، دست و دل باید کشید از جان
«
نهان کی مانَد آن رازی کز او سازند محفل‌ها؟»
 
«
صفا»! از دفتر عشق این سخن بر خوان که «حافظ» گفت:
«
مَتی ما تَلق مَن تَهوی دعِ الدّنیا وَاَمهلها؟»

 

شاعر: صفا تویسرکانی