مقدمه

اعتقاد به اصل مهدویت و حکومت فراگیر و عادلانه مهدی موعود عج الله تعالی فرجه الشریف از اختصاصات شیعیان نیست، بلکه دیدگاه اهل‌سنت نیز با شیعه در این مسئله یکی است. فراوانی روایات پیامبر در خصوص مهدویت در کتاب‌های مهم اهل‌سنت آنان را واداشته است که اقرار به تواتر و صحت روایات مهدویت بکنند.[۱] در این نوشتار در پی آن هستیم تا دیدگاه ابن‌تیمیه را که رهبر فکری وهابیان به‌شمار می‌رود، درباره امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف بررسی و نقد کنیم و ببینیم عقیده او درباره امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف چیست؟ ابن‌تیمیه در کتاب‌های خود به چه مسائلی از مهدویت پرداخته است؟ با توجه به دشمنی ابن‌تیمیه با شیعیان، دیدگاه وی درباره اعتقاد شیعیان به مهدویت چیست؟ وهابیان با استناد به گفته‌های ابن‌تیمیه در این خصوص، در کتاب‌ها، تبلیغات، مقالات و ماهواره‌ها و سایت‌های خود مهدویت شیعه را مورد هجمه قرار داده و وجود مهدی موعود را انکار کرده‌اند. لذا ضرورت اقتضا می‌کند که شبهات ابن‌تیمیه درباره این موضوع نیز بررسی و نقد شود.

عقیده ابن‌تیمیه درباره احادیث مهدویت

کتاب منهاج السنه از معروف‌ترین کتاب‌های ابن‌تیمیه است که در نقد منهاج الکرامه علامه حلی نگاشته است. ابن‌تیمیه وقتی با احادیث مهدویت در منهاج الکرامه مواجه می‌شود که از کتب اهل‌سنت نقل و فقط بر امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف تطبیق گردیده و ظهور و قیام عادلانه و جهانی آن حضرت بشارت داده شده است،[۲] چاره‌ای نمی‌بیند جز اینکه به صحت آن روایات اعتراف کند. ابن‌تیمیه در این‌باره می‌گوید: «احادیثی که با آنها بر خروج مهدی احتجاج می‌شود، روایات صحیحی هستند».[۳]

وی در ادامه چندین روایت را درباره نسب امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف ‌ که از فرزندان حضرت فاطمه علیها السلام[۴] است و قیام او عادلانه و جهانی است،[۵] ذکر کرده و گفته: روایات درباره حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف مشهور است.[۶] وی همچنین در کتاب حقوق آل‌بیت روایات در خصوص مهدویت را نقل کرده و گفته است: عالمان، حافظان و محققان احادیث نبوی، روایات مهدی را که پیامبرصلی الله علیه و آله به آمدنش بشارت داده است، نقل کرده‌اند.[۷]

ابن‌تیمیه نه تنها با تکیه بر روایات مهدویت، اصل اعتقاد به مهدی را پذیرفته است، بلکه وقتی با منکرین مسئله مهدویت مواجه می‌شود، سخت با آنان به مقابله علمی برخاسته و ادله آنها را به نقد کشیده و از عقیده مهدویت دفاع کرده است. منکرین عقیده مهدویت با استدلال به این روایت که پیامبرصلی الله علیه و آله فرموده است: «لامهدی إلا عیسى بن‌مریم»،[۸] معتقدند مهدی همان عیسی است که نتیجه این سخن، انکار بودن مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف از اهل‌بیت پیامبرصلی الله علیه و آله است. ابن‌تیمیه در مقابل این افراد سخت موضع گرفته و این روایت را تضعیف کرده است.[۹] او معتقد است طایفه‌ای که روایت مهدویت[۱۰] را انکار کرده‌اند، به اشتباه افتاده‌اند. راوی این روایت به نام محمد بن‌جندی شخص مجهولی است و مورد اعتماد نیست که ابن‌تیمیه[۱۱] و دیگرانی همچون سجستانی[۱۲] محدث مشهور،[۱۳] ابن‌قیم،[۱۴] ملاعلی قاری،[۱۵] بیهقی، حاکم[۱۶] و البانی[۱۷] او را تضعیف کرده‌‌اند و معتقدند که این روایت ضعیف است. 

بنابراین ابن‌تیمیه با اعتراف به صحت و شهرت روایات مهدوی و نقد ادله کسانی که مهدی از اهل‌بیت پیامبرصلی الله علیه و آله را انکار کرده‌اند ‌موضع خود را درباره مسئله مهدویت آشکار و ثابت کرده که آن مهدی که به آمدنش بشارت داده شده است، از اهل‌بیت و از فرزندان حضرت زهراء علیها السلام است. وهابیان نیز به پیروی از ابن‌تیمیه، به صحت و تواتر احادیث مهدویت اعتراف کرده‌اند؛ همچنان‌که البانی، محدث معروف و مورد اعتماد وهابیت، انکار عقیده مهدویت را همانند انکار الوهیت خداوند دانسته است.[۱۸] بن‌باز، مفتی اعظم وهابیان، نیز روایات مربوط به امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف را متواتر معنوی دانسته و گفته است: روایات در این باب فراوان و در حد مستفیض است.[۱۹]

نام پدر امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف از نگاه ابن‌تیمیه

ابن‌تیمیه با استناد به روایت ابوداود از رسول خدا صلی الله علیه و آله که فرمودند: «لو لم یبق من الدنیا إلا یوم لطول الله ذلک الیوم حتى یخرج فیه رجل منى أو من أهل بیتی یواطئ اسمه اسمی واسم أبیه اسم أبی یملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت جوراً وظلماً»،[۲۰] معتقد است جمله «اسم أبیه اسم أبی؛ نام پدرش هم‌نام پدر من است»،[۲۱] بر این دلالت دارد که نام پدر امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف ، عبدالله است. وی در این خصوص، با رد ادعای شیعیان که نام پدر حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف را امام حسن عسکری علیه السلام می‌دانند، شیعیان را متهم کرده است که آنها جمله «اسم أبیه اسم أبی» را از روایت رسول خدا عج الله تعالی فرجه الشریف حذف کرده‌اند تا با دروغهاى آنان تناقض نداشته باشد و در ادامه می‌گوید: گروهى نیز روایت را تحریف کرده‌اند و گفته‌اند:‌ جد مهدى، حسین و کنیه جدش ابوعبدالله است. پس معناى روایت رسول خدا این مى‌شود که اسم مهدى، محمد بن‌أبى‌عبدالله است و کنیه اسم قرار داده شده است.[۲۲]

نقد این دیدگاه

پاسخ این ادعای ابن‌تیمیه را در قالب چند نکته بیان می‌کنیم:

الف) روایت مورد استناد ابن‌تیمیه، بدون عبارت «واسم أبیه اسم أبی»،[۲۳] در منابع قدیمی اهل‌سنت از چند تن از صحابه مانند حضرت علی علیه السلام،[۲۴] ابن‌مسعود،[۲۵] ابوهریره،‌ حذیفه،[۲۶] ابن‌عباس،[۲۷] ‌ابوسعید خدرى[۲۸] و ام‌سلمه، با سند صحیح[۲۹] نقل شده است. نبودن جمله «واسم أبیه اسم أبی» در نقل این صحابه با سند صحیح، نشان از این نکته دارد که در اصل روایت، این عبارت نبوده است و بعدها به آن اضافه شده است؛ همچنان‌که ابری سجستانی[۳۰] و گنجی شافعی به این نکته اشاره کرده‌اند که اضافه به روایت توسط راوی حدیث یعنی «زائده» بوده است.[۳۱] لذا آن روایت مورد استناد ابن‌تیمیه اعتبار ندارد.[۳۲]

ب) شیخ ربیع بن‌محمد سعودی یکی از نویسندگان مشهور وهابی، این روایات را جعلی دانسته و معتقد است این را پیروان محمد بن‌عبدالله نفس زکیه جعل کردهاند؛ زیرا مشهور شده بود که او مهدى موعود است.[۳۳]

بنابراین روایاتی که بدون عبارت «واسم أبیه اسم ابی» نقل شده‌اند، طریق صحیح دارند و به حد استفاضه هم مى‌رسند و این ادعا که شیعیان برای اثبات اعتقاد خود، دست به تحریف روایت زده‌اند، ادعایى باطل و کذب است و نظر شیعیان مطابق با آن دسته از روایات اهل‌سنت است که جمله زیادی را ندارند.

نسب امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف از نظر ابن‌تیمیه

همچنان‌که ذکرشد، ابن‌تیمیه معتقد بود که مهدی از نسل حضرت زهرا علیها السلام است، ولی در اینکه حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف از نسل کدام یک از فرزندان حضرت زهرا علیها السلام است، با شیعه اختلاف نظر دارد. وی بر خلاف شیعیان که معتقدند نسب امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف به امام حسین علیه السلام می‌رسد، معتقد است مهدی موعود از فرزندان امام حسن علیه السلام می‌باشد، نه از فرزندان امام حسین علیه السلام. ابن‌تیمیه در سخن خود به روایتی از حضرت علی علیه السلام استناد می‌کند که در آن آمده است حضرت مهدى عج الله تعالی فرجه الشریف از نسل حسن بن‌على علیه السلام است، نه از نسل حسین بن‌علی علیه السلام.[۳۴] منظور ابن‌تیمیه روایتى[۳۵] است که ابو داود در سنن خود این چنین نقل کرده است:

ابواسحاق گوید: على علیه السلام درحالى‌که به فرزندش حسن مى‌نگریست، گفت: «این پسر من آقاست؛ چنان‌که رسول خدا این نام را بر او نهاده است، از نسل او فرزندى به دنیا مى‌آید که همنام پیامبر شماست که در سیرت و اخلاق شبیه آن حضرت است، اما از نظر قیافه شباهتى ندارد». سپس این قصه را که او زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد، نقل کرد.[۳۶]

 نکته درخور توجه در خصوص این روایت این است که برخی از علمای اهل‌سنت برای اینکه ثابت کنند مراد پیامبرصلی الله علیه و آله از جمله «إن ابنی هذا سید کما سماه النبی، امام حسن علیه السلام است، به این روایت تمسک کرده‌اند که پیامبرصلی الله علیه و آله از بالای منبر به امام حسن علیه السلام نگاه کردند و فرمودند: «ابْنِی هذا سَیِّدٌ وَلَعَلَّ اللَّهَ أَنْ یُصْلِحَ بِهِ بین فِئَتَیْنِ من الْمُسْلِمِینَ؛[۳۷] این فرزندم آقاست و امید است که خداوند به‌دست ایشان بین دو لشکر بزرگ مسلمین (لشکر امام حسن علیه السلام و معاویه) صلح برقرار سازد».[۳۸] ملاعلی قاری،[۳۹] عظیم آبادی[۴۰] و ابن‌تیمیه[۴۱] با استدلال به این روایت معتقدند مراد پیامبرصلی الله علیه و آله از روایت ابی‌داود، امام حسن‌ علیه السلام است، نه امام حسین علیه السلام. بعد نتیجه می‌گیرند که مهدی از ذریه امام حسن علیه السلام است.

نقد دلیل ابن‌تیمیه

روایتی که ابن‌تیمیه و دیگر علمای اهل‌سنت به آن استناد می‌کنند تا ثابت کنند که مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف از نسل امام حسن علیه السلام است، دارای اشکالاتی است که آن را از اعتبار می‌اندازد و این اشکالات به شرح زیر است:

۱ – روایت ابوداود دارای دو اشکال سندی است:

الف) ابوداود در اول سند چنین می‌گوید: «برایم از هارون نقل شد»، اما ذکر نمی‌کند که چه کسى این روایت را از هارون براى او نقل کرده است. پس روایت از این جهت ضعیف است؛ چون مشتمل بر تعلیق[۴۲] در اسناد است.

ب) راوی این روایت از حضرت علی علیه السلام ابواسحاق عمرو بن‌عبد الله سبیعى است که او فقط یک‌بار امیرمؤمنان علیه السلام را دیده است. به همین جهت علمای اهلسنت، این روایت را منقطع و از اعتبار ساقط دانسته است.

ابن‌خلدون به‌دلیل وجود این دو اشکال در سند روایت، حدیث را منقطع دانسته و گفته: هرچند از ابو‌اسحاق سبیعى در صحیح بخارى و مسلم روایت نقل شده است، ولى او در آخر عمرش دچار اختلاط شد و روایت او از حضرت على علیه السلام و روایت ابوداود از هارون نیز منقطع است.[۴۳] مبارک فوری این روایت را ذکر کرده و در ذیلش از منذری درباره سند روایت چنین نقل می‌کند که او گفته است این روایت منقطع است و ابواسحاق سبیعى فقط یک بار حضرت على علیه السلام را دیده است.[۴۴] همچنین البانى روایت فوق را از چند جهت ضعیف دانسته و گفته: نام استاد ابوداود در این روایت برده نشده است؛ پس او مجهول است و همچنین ابواسحاق دچار اختلاط بود و شعیب بن‌خالد که از او روایت نقل کرده است، بعد از اختلاط ابواسحاق از وی روایت کرده،[۴۵] نه قبل از اختلاط. البانی درکتاب ضعیف سنن أبی‌داود نیز گوید: این روایت ضعیف است.[۴۶] وی همچنین در تحقیقی که درکتاب مشکاه المصابیح انجام داده است، روایت ابوداود را تضعیف کرده است.[۴۷]

۲ – طبق نقل علمای اهل‌سنت از جمله جزرى شافعى، همین روایت در سنن ابوداود نقل شده است که در آن به جاى «نظر إلى إبنه الحسن» جمله «نظر إلى إبنه الحسین» آمده است. جزری با اعتماد به این نقل است که می‌گوید: دیدگاه صحیح این است که حضرت مهدى عج الله تعالی فرجه الشریف از نسل حسین بن‌على علیه السلام است.[۴۸] همچنین روایات فراوان دیگری نیز وجود دارد که ثابت می‌کند مهدی از نسل امام حسین علیه السلام است.

۳ – استناد ابن‌تیمیه درباره نسب امام مهدی علیه السلام به روایت ابوداود در منهاج السنه، با آنچه از او در کتاب مختصر الفتاوى المصریه لابن‌تیمیه نقل شده است، تعارض دارد؛ زیرا شیخ محمد بن‌علی بعلی حنبلی، نویسنده مختصر الفتاوى المصریه لابن‌تیمیه که بنای وی نقل فتواهای ابن‌تیمیه در مصر است، بعد از نقل اعتراف ابن‌تیمیه به صحت و حسن بودن احادیث مهدویت، روایتی را از او نقل می‌کند که حضرت علی علیه السلام فرموده است: مهدی از فرزندان حسین علیه السلام است.[۴۹]

۴ – بین آن روایتی که می‌گوید مهدی از نسل امام حسن علیه السلام است، ‌با آن روایتی که ثابت می‌کند حضرت از نسل امام حسین علیه السلاممی‌باشد، به این صورت می‌شود جمع کرد که امام مهدی علیه السلام از جهت پدرى از نسل امام حسین علیه السلام و از جهت مادرى از نسل امام حسن علیه السلام است. فرمایش پیامبرصلی الله علیه و آله این مطلب را تأیید می‌کند که فرمودند: ای فاطمه، قسم به کسی که من را به حق مبعوث کرد، مهدی این امت از حسن و حسین علیه السلام است.[۵۰]

بنابراین استناد ابن‌تیمیه به روایت ابی‌داود برای اثبات اینکه مهدی علیه السلام‌ از نسل امام حسن علیه السلام است، با اشکالات جدی روبه‌رو است که قابل استناد نیست.

دیدگاه ابن‌تیمیه درباره فرزند داشتن امام حسن عسکری علیه السلام

ابن‌تیمیه با طرح این شبهه که امام عسکری علیه السلام عقیم بودند و فرزندی نداشتند، خواسته است که اصل وجود مهدی منتظر شیعه را انکار کند و در این‌باره می‌گوید:

محمد بن‌جریر طبرى و عبدالباقى بن‌قانع و دیگر دانشمندان علم انساب و تاریخ نقل کرده‌اند که [امام] حسن بن‌على عسکرى[ علیه السلام] فرزندى نداشته است؛ اما امامیه خیال مى‌کنند که او داراى فرزند بوده و گمان می‌کنند که او در خردسالی داخل سرداب سامرا شده است و برخى از شیعیان گفته‌اند که او دو سال داشته، بعضى گفته‌اند سه سال و عده‌اى دیگر سن آن حضرت را پنج سال دانسته‌اند.[۵۱]

وهابیان نیز به پیروی از ابن‌تیمیه، عقیم بودن امام حسن عسکری علیه السلام را مطرح کرده و از آن چنین نتیجه گرفته‌اند که باور شیعیان درباره موجود بودن امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف، باوری پوچ و خیالی است.[۵۲]

نقد این دیدگاه

ادعای ابن‌تیمیه درباره فرزند نداشتن امام عسکری علیه السلام را این چنین نقد می‌کنیم:

۱ – ابن‌تیمیه این مطلب را به طبرى نسبت داده است؛ درحالی‌که با بررسی به عمل‌آمده مشخص شد که در هیچ کجای کتاب تاریخ طبری به عقیم بودن امام عسکری علیه السلام اشاره نشده است و جمله «لم یکن له نسل ولا عقب» در این کتاب اصلاً دیده نمی‌شود. محمد رشاد سالم که از محققان اهل‌سنت بوده و کتاب منهاج السنه را تحقیق کرده است، وقتی در می‌یابد که این مطلب در تاریخ طبری وجود ندارد، به ناچار برای اینکه حرف ابن‌تیمیه را مستند کند، در پاورقی منهاج السنه[۵۳] این جمله را به کتاب صله تاریخ الطبری[۵۴] نسبت می‌دهد که نویسنده آن عریب بن‌سعد قرطبی است، اما غافل از اینکه این کتاب موجود است و چنین تعبیری درباره فرزند نداشتن امام عسکری علیه السلام وجود ندارد، بلکه محمد رشاد با این کارش به نوعی خواسته است دروغ ابن‌تیمیه را بپوشاند. در صله تاریخ الطبرى، جمله‌ای به این مضمون «لم یعقب الحسن»[۵۵] درباره قضیه‌ای آمده است، اما هیچ ربطی به امام عسکرى علیه السلام ندارد. قضیه این بوده است که در زمان مقتدر عباسی، شخصی ادعا می‌کند من فرزند محمد بن‌حسن بن‌علی بن‌موسی بن‌جعفر الرضا هستم؛ یعنی من نوه امام رضا هستم. در تکذیب گفته‌هاى او عده‌ای می‌گویند: «لم یعقب الحسن؛ حسن فرزند امام رضا علیه السلام اصلا فرزندى نداشته است». بعد از اینکه دروغ آن شخص آشکار می‌شود، به منظور تنبیه، او را وارونه سوار بر الاغ می‌کنند و در کوچه‌ها می‌گردانند.[۵۶]

نکته‌ای که ذکر آن در اینجا ضروری است تا بی‌اساس بودن شبهه ابن‌تیمیه و استناد محمد رشاد آشکار شود، این است که همین نقلی که قرطبی در صله التاریخ آورده است، دارای اشکالاتی است؛ زیرا قرطبی نه تنها برای این قضیه هیچ مصدر و سندی ذکر نمی‌کند، بلکه خود او نیز فرد مجهولی است. فقط زرکلی اشاره کوتاه به شرح حال او می‌کند و معتقد است او اصالتاً نصرانی بوده است.[۵۷]

مطلب دیگر در این‌باره این است که در بین علما در اینکه آیا امام رضا علیه السلام فرزندی به نام حسن داشته است یا نه، اختلاف است. محمد بن‌طلحه شافعى[۵۸] و سبط بن‌جوزی[۵۹] معتقدند ایشان فرزندی به‌نام حسن داشته است، اما شیخ مفید می‌نویسد: امام رضا علیه السلام دنیا را بدرود گفت و سراغ نداریم که از وی فرزندی به جا مانده باشد، جز همان پسرش که بعد از وی به امامت رسید؛ یعنی حضرت محمد بن‌علی علیه السلام.[۶۰] علامه حلی نیز گوید: امام رضا علیه السلام هنگامی که از دنیا رفتند، دو فرزند به نام محمد علیه السلام و موسی داشتند.[۶۱] پس اختلاف در این مسئله، موجب تردید در نقل جریان فرزند داشتن یا نداشتن حسن بن‌علی بن‌موسی الرضا علیه السلام در کتاب صله التاریخ می‌شود.

بنابراین حرف ابن‌تیمیه بدون دلیل است و بر پایه هیچ سندی نیست و اگر هم در صله التاریخ مطلبی ذکر شده است، مربوط به جریان دیگری است که ارتباطی به فرزند نداشتن امام عسکری علیه السلام ندارد.

۲ – اشکال دیگری که در اینجا متوجه ابن‌تیمیه است، این است که وی فرزند نداشتن امام حسن عسکرى علیه السلام را به عبدالباقی بن‌قانع نیز نسبت داده است و در این خصوص هیچ سند و مدرکى نیز از او ارائه نداده‌ است. گذشته از این، ابن‌تیمیه سخنش را به کسی انتساب می‌دهد که در بین علمای اهل‌سنت جایگاهی ندارد. علمای اهل‌سنت او را تضعیف کرده و درباره او جملاتی گفته‌اند که او را از اعتبار ساقط می‌کند. ذهبی در شرح حال عبدالباقی می‌نویسد:

دار قطنى گفته: او روایات را حفظ مى‌کرد، ولى اشتباه مى‌کرد و بر خطایش اصرار مى‌ورزید. برقانى نیز گفته است او از دیدگاه من ضعیف است. خطیب بغدادى از ازهرى از ابوالحسن بن‌فرات نقل کرده است که براى ابن‌قانع نقل کرده‌اند که دو سال قبل از مرگش دیوانه شده بود؛ و از این رو من شنیدن روایت از او را رها کردم؛ چرا که عده‌اى در زمان دیوانگى‌اش از او روایت شنیده‌اند.[۶۲]

۳ – سخن ابن‌تیمیه بر خلاف دیدگاه بزرگان اهل‌سنت به‌ویژه نسب شناسان معروف است که گفته‌اند امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف متولد شده است و او از فرزندان امام حسن عسکری علیه السلام است. برای نمونه از چند تن یاد می‌کنیم: ابن‌خلدون،[۶۳] ذهبى،[۶۴] فخررازى،[۶۵] ابن‌حجر،[۶۶] ابن‌اثیر،[۶۷] ابن‌خلکان،[۶۸] سبط بن‌جوزى،[۶۹] صفدی،[۷۰] ابن‌صباغ،[۷۱] زرکلى،[۷۲] و گنجى شافعى.[۷۳]

پس سخن ابن‌تیمیه که امام حسن عسکری علیه السلام فرزندی ندارد، ادعایی بدون دلیل است.

دلایل ابن‌تیمیه برطولانی نبودن عمر امام مهدی علیه السلام

ابن‌تیمیه با بیان دلایلی درباره عدم امکان عمر طولانی برای امت پیامبر، سعی کرده است تا با این روش، زنده بودن امام مهدی علیه السلام را انکار کند و به خیال خود مهر بطلانی بر باورهای شیعیان بزند. وی در این‌باره می‌گوید:

عمر یک مسلمان برابر این مدت (عمر امام مهدی)، طبق عادت عمر افراد در امت محمد، امرى است غیر واقعی که دروغ بودن آن معلوم است؛‌ زیرا در اسلام کسی که بیش از ۱۲۰ سال عمر کرده باشد، وجود ‌ندارد.[۷۴]

وی در ادامه برای اثبات حرف خود، به دو روایت از پیامبرصلی الله علیه و آله تمسک جسته است. وی در روایتی به نقل از بخاری آورده است:

از عبدالله بن‌عمر نقل شده است که رسول خدا در آخرین روز عمرش نماز عشا را با ما خواند.‌ وقتى سلام گفت، رو به ما کرد و فرمود: امشب را به خاطر بسپارید؛ زیرا پس از گذشت صد سال از این تاریخ، یکی از کسانی که روى زمین هستند، باقى نخواهد ماند.[۷۵]

روایت دوم به نقل از ترمذى است که گفته است: «از ابوهریره نقل شده است که رسول خداصلی الله علیه و آله گفت: عمر امت من بین شصت تا هفتاد سال است».[۷۶]

ابن‌تیمیه با ذکر این دو روایت خواسته است ثابت کند که ادعای طول عمر برای حضرت مهدی، دروغ و بر خلاف عادت امت پیامبرصلی الله علیه و آله است تا در نتیجه زنده بودن امام مهدی علیه السلام را که از اعتقادات شیعه است، مورد هجمه قرار دهد.

نقد روایات مورد استناد ابن‌تیمیه 

روایت اول هیچ ربطی به طول عمر امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف ندارد؛ زیرا روایت شامل کسانى مى‌شود که در همان زمانِ پیامبرصلی الله علیه و آله روى زمین موجود و زنده بودند. رسول خداصلی الله علیه و آله فرمود:‌ اینها بعد از صد سال در روى زمین باقى نمى‌مانند و مى‌میرند. بنابراین حدیث شامل امام زمان صلی الله علیه و آله نمى‌شود؛ چرا که آن حضرت، ۲۴۲ سال بعد از هجرت به دنیا آمده و در زمان رسول خدا متولد نشده است.

ابن‌قتیبه این روایت را این‌چنین توجیه می‌کند که راویان این حدیث، حرفى را از آن ساقط کرده‌اند یا آن را فراموش کرده‌اند یا اینکه پیامبرصلی الله علیه و آله آن را آهسته بیان کرده و راوى آن را نشنیده است. بعد در ادامه می‌گوید: ما شک نداریم که پیامبرصلی الله علیه و آله این‌‌گونه فرموده: بر روى زمین از میان شما امروز هیچ کسى باقى نمى‌ماند؛ یعنى از کسانى که در این مجلس حاضر است یا فقط صحابه. پس راوى کلمه «منکم» را انداخته است.[۷۷] طحاوى نیز بعد از نقل این روایت، همین توجیه را کرده و گفته: ما در سخن على علیه السلام یافتیم که مقصود رسول خداصلی الله علیه و آله کسانى بوده که در آن روز بر روى زمین بودند، نه غیر آنان.[۷۸]

بنابراین با توجیهاتی که ذکر شد، این روایت شامل مردم آینده به‌ویژه حضرت مهدى علیه السلام نمى‌شود و محال بودن عمر طولانی را برای امت پیامبرصلی الله علیه و آله ثابت نمی‌کند و‌ استناد ابن‌تیمیه ادعایی بیش نیست و خطاب روایت یا به حاضران در مجلس رسول خدا یا به عموم صحابه بوده است. همچنین مقصود رسول خداصلی الله علیه و آله این نیست که بعد از این صد سال،‌ هیچ شخص دیگرى عمر طولانى نخواهد داشت و امّت او تا قیام قیامت کمتر از یک‌صد سال عمر مى‌کنند؛ زیرا افراد زیادى بعد از آن آمدند که صدها سال زندگى کردند که بعداً به آنها اشاره خواهیم کرد.

دلیل دوم ابن‌تیمیه بر محال دانستن عمر طولانی برای امت اسلام، همان روایتی است که عمر امت پیامبرصلی الله علیه و آله را بین شصت تا هفتاد سال محدود کرده است.

پاسخ این دلیل نیز این است که این روایت همچنان‌که علمای اهل‌سنت اشاره کرده‌‌اند، در مقام بیان عمر متوسط امت است، نه حصرکردن عمر بین شصت یا هفتاد سال و روایت در بیان عمر غالب مردم است؛‌ زیرا بیشتر مردم تا همین سن که در حدیث اشاره شده است، عمر می‌کنند. علی قاری و مبارکفورى به این نکته اشاره می‌کنند که مراد روایت این است که عمر امت رسول خداصلی الله علیه و آله از عمرهاى پسندیده و حد وسط و معتدل است که غالب امت بین این دو عدد مرده‌اند؛ همچنان‌که عمر پیامبرصلی الله علیه و آله، خلفا، حضرت علی علیه السلام و غیر آنان از علما و اولیا این چنین بوده است.[۷۹] ‌

بنابراین ادعای ابن‌تیمیه که با این دو روایت می‌خواست زنده بودن حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف را محال فرض کند، کاملاً بی اساس و بدون منطق است و با دلایل دیگر که امکان طول عمر را ثابت می‌کند، در تعارض است.

دلایل امکان عمر طولانی

برخلاف ادعای ابن‌تیمیه، دلایلی وجود دارد که امکان عمر طولانی را برای انسان ثابت و ممکن می‌کند: از جمله این دلایل قرآن است. در قرآن آیه‏ای وجود دارد که نه تنها از عمر طولانی بلکه از امکان عمر جاویدان خبر می‏دهد و آن آیه درباره حضرت یونس علیه السلام است که خداوند می‏فرماید: (فَلَوْلَا أَنَّهُ کَانَ مِنْ الْمُسَبِّحِینَ لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ)؛[۸۰] «اگر او (یونس‏) در شکم ماهی تسبیح نمی‏گفت، تا روز رستاخیز در شکم ماهی می‏ماند». با دقت در این آیه شریفه، عمر بسیار طولانی (از عصر یونس علیه السلام تا روز رستاخیز) که در اصطلاح زیست‏شناسان عمر جاویدان نامیده می‏شود، برای انسان و ماهی از نظر قرآن کریم امکان‏پذیر است.

از نظر عقل نیز طولانى بودن عمر شخصى حتى تا هزاران سال هیچ محذورى ندارد و محال نیست؛ همچنان‌که فخررازى بر این نکته تأکید می‌کند.[۸۱]

عمر طولانی داشتن از نظر علمى نیز محال نیست و تا به‌حال کسی مدت معینی برای عمر انسان نتوانسته است ثابت کند. محمد باقر صدر در کتاب بحث حول المهدی در ذیل بحث امکان عمر طولانی برای امام مهدی علیه السلام، مطالبی را گفته و اثبات کرده که از نظر علم، عمر طولانی محال نیست.[۸۲]

همچنین وجود افرادی با عمر‌های طولانی در طول تاریخ، امکان‌پذیر بودن عمر طولانی براى انسان در هر عصری را ثابت و عملی می‌کند و وقوع چنین چیزی را در آینده نیز ممکن می‌سازد. تاریخ افراد بسیاری را نشان می‌دهد که عمر آنها بیش از عمرهای معمولی بوده است. ابوحاتم سجستانی که علمای اهل‌سنت از او به عنوان عالم نحوی، لغوی، شاعر و امام در علوم ادبیات یاد می‌کنند،[۸۳] در کتاب المعمرین و الوصایا نام افرادی را ذکر می‌کند که عمر آنها از عمر طبیعی طولانی‌تر بوده است. وی حتی از امت پیامبرصلی الله علیه و آله کسانی را نام می‌برد که عمر آنها بیش از دویست سال، دویست و پنجاه سال، سیصدسال، پانصدسال و بیش از ششصد سال نیز بوده است.[۸۴]

نکته‌ای که در اینجا دارای اهمیت است، این است که بزرگانی از اهل‌سنت به امکان طولانی بودن عمر امام مهدی علیه السلام تصریح کرده‌اند و امکان چنین عمری را برای آن حضرت محال نمی‌دانند. قندوزی سخن کنجى شافعى را چنین نقل میکند: «پس او زنده و از هنگام غیبتش تا اکنون موجود و باقى است و به‌دلیل بقای حضرت عیسى،‌ خضر و الیاس، هیچ امتناعى در وجود و بقای او نیست»[۸۵] وی همچنین از شعرانى نقل می‌کند که گفته است: مهدى فرزند امام حسن عسکرى علیه السلام است. تولد او نصف شب شعبان سال ۲۵۵ هجرى است. او تا هنگامى‌که با عیسى بن‌مریم حضور به‌هم رساند، باقى و زنده است[۸۶] و دیگر علمای اهل‌سنت مانند علامه بدخشی، علامه ابیاری، عبدالرحمن باعلوی[۸۷] نیز به زنده بودن و عمر طولانی امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف اعتراف کرده‌اند.

با این دلایلی که برای امکان وقوع عمر طولانی برای انسان‌ها ذکر شد، چه اشکالی دارد که امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف نیز دارای چنین عمر طولانی باشد؟

شبهه ابن‌تیمیه درباره امامت حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف در کودکی

ابن‌تیمیه درباره امامت امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف در کودکی معتقد است کسی که هنوز به سن رشد و تکلیف نرسیده، ‌توان امامت بر جامعه را ندارد. وی با تمسک به این آیه (وَابْتَلُواْ الْیَتَامَى حَتَّىَ إِذَا بَلَغُواْ النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُواْ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ…)؛[۸۸] «و یتیمان را چون به حد بلوغ برسند، بیازمایید. اگر در آنها رشد (کافى) یافتید، اموالشان را به آنها بدهید»، چنین ادعا می‌کند که حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف کودک و هنوز به سن رشد و تکلیف نرسیده است و نمی‌شود اموالش را تا زمان رشد و ازدواج به خودش سپرد. پس کسی که در جان و مالش محجور است، چگونه می‌تواند امام مسلمانان بشود؟![۸۹]

پاسخ این شبهه

این سخن ابن‌تیمیه، اجتهاد در مقابل نص است؛ زیرا از نظر قرآن امامت، نبوت و ولایت در کودکی نه ‏تنها امری ناممکن نیست، بلکه قرآن آشکارا می‏فرماید: ما ولایت و نبوّت را به افرادی در کودکی دادیم. خداوند خطاب به حضرت یحیی‏ علیه السلام می‏فرماید: (یا یَحْیی خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّهٍ وَآتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیّا)؛[۹۰] «ای یحیی، تو کتاب آسمانی ما را به قوت فراگیر و به او در کودکی مقام نبوّت دادیم». همچنین درباره عیسی علیه السلام فرمود: (قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیّاً قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً)؛[۹۱] «گفتند: چگونه با کودکى که در گهواره است، سخن بگوییم؟ عیسى زبان به سخن گشود و گفت: من بنده خدایم. او کتاب (آسمانى) به من داده و مرا پیامبر قرار داده است». فخر رازی دربارۀ حکمی که خداوند به حضرت یحیی علیه السلام داد، می‏گوید: مراد از حکم در آیه شریفه، همان نبوّت است؛ زیرا خداوند متعال عقل او را در کودکی محکم و کامل کرد و به او وحی فرستاد؛ چرا که خداوند حضرت یحیی علیه السلام و عیسی علیه السلام را در کودکی به پیامبری برگزید، برخلاف حضرت موسی علیه السلام و محمّدصلی الله علیه و آله که آنان را در بزرگ‌سالی به رسالت رساند. قندوزی با شاهد آوردن این آیه که درباره عیسی و آیه قبل که درباره یحیی است، می نویسد: «گفته‏اند که خداوند او (مهدی) را در کودکی حکمت و فصل الخطاب عنایت فرمود و او را نشانه‌ای برای عالمیان قرار داد».[۹۲]

غیر از آیات ذکر شده که نشان از توانایی کودک صغیر برای رسیدن به مقام نبوت است، آیات دیگری نیز وجود دارند که ثابت می‌‌‌کنند که کودک صغیر به اذن خداوند توانایی انجام کارهایی را دارد که فقط بزرگترها به انجام آن قادرند. قرآن‌کریم درباره شهادت دادن طفل صغیر در قضیه حضرت یوسف علیه السلام و زلیخا می‏فرماید: (وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ أَهْلِهَا إِن کَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الکَاذِبِینَ & وَإِنْ کَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَهُوَ مِن الصَّادِقِینَ)؛[۹۳] «شاهدی از بستگان زن گواهی داد و گفت: اگر پیراهن یوسف از جلو دریده باشد، زن راست‌گو و یوسف از دروغ‌گویان است و اگر پیراهن از پشت دریده است، زن دروغ‌گو و یوسف از راست‌گویان است». مفسرین اهل‌سنت اقوال مختلفی را درباره این شاهد نقل کرده‌‌اند که چه کسی بوده است؟ از جمله آن اقوال این است که آن شاهد، کودکی در گهواره بوده است که بر پاکی حضرت یوسف علیه السلام شهادت داد. طبری،[۹۴] ثعلبی،[۹۵] بغوی،[۹۶] قرطبی،[۹۷] ابن‌کثیر،[۹۸] سیوطی[۹۹] و دیگران به این قول در تفاسیرشان اشاره کرده‌اند.

بنابراین همان‌گونه که برای رسیدن به مقام نبوت، سن شخص ملاک نیست، در امامت نیز سن شرط نیست، بلکه معیار لیاقت، کمال و رشد فکری است؛ همچنانکه حضرت علی علیه السلام به‌دلیل همین کمال و رشد فکری در سن کودکی جانشین و وصی پیامبرصلی الله علیه و آله گردید و مردم مأمور به اطاعت از ایشان شدند.[۱۰۰] شرکت امام حسن و امام حسین علیه السلام در جریان مباهله که در آن زمان کودکی بیش نبودند نیز دلالت بر بزرگی شأن و قابلیت این دو کودک با وجود سن کم دارد. همچنین بیعت[۱۰۱] آن دو بزرگوار با پیامبر در کودکی نیز نشان از آن دارد که ملاک، رشد عقلی است، نه سن. با وجود این چه اشکالی دارد که خداوند حضرت مهدی علیه السلام را به‌دلیل برخورداری آن حضرت از رشد فکری و کمال، به عنوان امام برای مسلمانان نصب کند؟

با این بیانی که ذکر شد، معلوم شد آیه‌ای که ابن‌تیمیه برای اثبات ادعای خود به آن استناد می‌کرد، شامل امام معصوم که دارای رشد و عقل کامل است، نمی‌شود؛ همچنان‌که شیخ مفید به کسانی که با تمسک به این آیه، مسئله امامت در سن کودکی را نمی‌پذیرند، این چنین پاسخ می‌دهد که این اشکال از کسی صادر می‌شود که بصیرتی در دین ندارد؛ زیرا آیه‌ای را که قوم در این باب به آن اعتماد کرده‌اند، خاص است، نه عام تا شامل امام معصوم نیز بشود؛ زیرا خداوند متعال با برهان قیاسی و دلیل سمعی، امامت آنان را ثابت فرموده و این خود دلیل خروج آن امامان از جمله ایتامی است که خطاب آیه متوجه آنان است[۱۰۲] و هیچ اختلافی بین امت نیست که این آیه مربوط به کسانی است که عقلشان ناقص است.

نتیجه

بنابراین ثابت شد که ابن‌تیمیه به مسئله مهدویت اعتقاد دارد و به این امر نیز اعتراف می‌کند که مهدی موعود عج الله تعالی فرجه الشریف از اهل‌بیت رسول خدا و از فرزندان حضرت زهرا علیها السلام می‌باشد اما روایتی که ابن‌تیمیه به آن استناد می‌کرد که نام پدر حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف عبدالله است، ضعیف است. و این سخن وی که حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف فرزند امام حسن علیه السلام است، دلیلش دارای اشکالات جدی بوده و با روایاتی که می‌‌گوید حضرت فرزند امام حسین علیه السلام است، تعارض دارد همچنین ثابت شد که ادعای ابن‌تیمیه درباره فرزند نداشتن امام عسکری علیه السلام یک ادعای غیر صحیح و دروغ بوده است. به شبهه محال بودن عمر طولانی امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف نیز پاسخ داده شد که دو روایت مورد استناد ابن‌تیمیه ربطی به ادعایش نداشت. بحث امامت امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف در کودکی نیز که مورد مناقشه ابن‌تیمیه بود، چنین پاسخ داده شد که نبوت و امامت در طفولیت امری امکان پذیر است و شاهد آن خود قرآن بود که اشاره شد.

 

منابع

۱ – ابری، محمد بن‌الحسین: مناقب الامام الشافعی، تحقیق: جمال عزون، عمان: الدار الأثریه، چاپ اول، ۱۴۳۰ق.

۲ – ابن‌بابویه، محمد بن‌على: کمال الدین و تمام النعمه، تهران: اسلامیه‏، چاپ دوم، ۱۳۹۵ق‏.

۳ – ابن‌باز، عبدالعزیز: مجموع فتاوى و مقالات متبوعه و مجله الجامعه الإسلامیه بالمدینه المنوره، سال اول، شماره ۳، ۱۳۸۸ش.

۴ – ابن‌باز، عبدالعزیز: مجموع فتاوى، اشرف على جمعه وطبعه : محمد بن‌سعد الشویعر مصدر الکتاب : موقع الرئاسه العامه للبحوث العلمیه والإفتا.

۵ – ابن‌تیمیه، احمد عبدالحلیم: حقوق آل‌البیت، محقق: عبد القادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیه، بی‌تا.

۶ – کتب و رسائل و فتاوى شیخ الإسلام ابن‌تیمیه، تحقیق: عبدالرحمن بن‌محمد بن‌قاسم عاصمی نجدی، بی‌جا: مکتبه ابن‌تیمیه، چاپ دوم، بی‌تا.

۷ – منهاج السنه النبویه، تحقیق:محمد رشاد سالم، مؤسسه قرطبه، ۱۴۰۶ق.

۸ – ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن‌علی بن‌حجر ابوالفضل: الإصابه فی تمییز الصحابه، تحقیق: علی محمد بجاوی، بیروت: دارالجیل، چاپ اول ، ۱۴۱۲ق.

۹ – ابن‌خلدون، عبد الرحمن بن‌محمد: مقدمه ابن‌خلدون، بیروت: دارالقلم، چاپ پنجم، ۱۹۸۴م.

۱۰ – وفیات الأعیان و انباء أبناء الزمان، تحقیق: احسان عباس، لبنان: دار الثقافه، بی‌تا.

۱۱ – ابن‌صباغ، علی بن‌محمد: الفصول المهمه فی معرفه الأئمه، تحقیق: سامی غریری، قم: دارالحدیث، ۱۳۸۰ش.

۱۲ – ابن‌عبدربه، احمد بن‌محمد: العقد الفرید، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، چاپ سوم، بی‌تا.

۱۳ – ابن‌عساکر، علی بن‌حسن: تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الأماثل، تحقیق: محب‌الدین، بیروت: دارالفکر، ۱۹۹۵م.

۱۴ – ابن‌قیم جوزیه، محمد بن‌ابی‌بکر: المنار المنیف، تحقیق: عبدالفتاح أبو غده، حلب: مکتب المطبوعات الإسلامیه، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.

۱۵ – ابن‌کثیر، اسماعیل بن‌عمر: تفسیر القرآن العظیم، بیروت: دار الفکر، ۱۴۰۱ق.

۱۶ – ابن‌ماجه، ،محمد بن‌یزید: سنن ابن‌ماجه، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت: دارالفکر، بی‌تا.

۱۷ – ابی‌داود سجستانی، سلیمان بن‌أشعث: سنن أبی داود، تحقیق: محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت: دارالفکر، بی‌تا.

۱۸ – البانی، ناصرالدین: السلسله الأحادیث الضعیفه والموضوعه وأثرها السیء فی الأمه، ریاض: مکتبه المعارف للنشر والتوزیع، چاپ اول، ۱۴۲۵ق.

۱۹ –  سلسله الاحادیث الصحیحه و شی من فقهها و فوائدها،‌ ریاض: مکتبه المعرف للنشر و التوزیع، چاپ جدید، بی‌تا.

۲۰ – ضعیف سنن أبی داود،‌ ریاض: مکتبه المعارف للنشر والتوزیع، چاپ اول ، ۱۴۲۳ق.

۲۱ – بخاری، محمد بن‌اسماعیل: صحیح البخاری، تحقیق: مصطفی دیب البغا، بیروت: دار ابن‌کثیر، الیمامه، چاپ سوم، ۱۴۰۷ق.

۲۲ – بعلی، بدرالدین: مختصر الفتاوى المصریه لابن تیمیه، تحقیق: محمد حامد، دار ابن‌القیم، چاپ دوم، ۱۴۰۶ق.

۲۳ – بغوی، حسین بن‌مسعود: تفسیر البغوی، تحقیق: خالد عبدالرحمن، بیروت: دارالمعرفه، بی‌تا.

۲۴ – تبریزی،‌ محمد بن‌عبد الله: مشکاه المصابیح، تحقیق: البانی، بیروت: المکتب الإسلامی، چاپ سوم، ۱۴۰۵ق.

۲۵ – ترمذی، محمد بن‌عیسی: سنن الترمذی، تحقیق: احمد محمد شاکر و دیگران، بیروت: دارإحیاء التراث العربی، بی‌تا.

۲۶ – ثعلبی، احمد بن‌محمد: الکشف و البیان، تحقیق: ابی‌محمد بن‌عاشور، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.

۲۷ – جزرى‏، شمس الدین: أسنى المطالب فی مناقب الإمام على علیه السلام، تهران: نقش جهان، بی‌تا.

۲۸ – حاکم، محمد بن‌عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.

۲۹ – حلی، حسن بن‌یوسف: العدد القویه لدفع المخاوف الیومیه، تحقیق: سید مهدی رجایی، قم:سید الشهداء علیه السلام، چاپ اول، ۱۴۰۸ق.

۳۰ – منهاج الکرامه، مشهد: انتشارات تاسوعاء، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.

۳۱ – دینوری، ابن قتیبه: تأویل مختلف الحدیث، تحقیق: محمد زهری النجار، بیروت: دارالجیل، ۱۳۹۳ق.

۳۲ – ذهبی، محمد بن‌احمد: تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمرى، بیروت: دار الکتاب العربی، چاپ اول، ۱۴۰۷ق.

۳۳ – تذکره الحفاظ، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، بی‌تا.

۳۴ – رازی، فخر الدین: الشجره المبارکه فی أنساب الطالبیه، تحقیق: سید مهدی رجایی، قم: مکتبه آیه الله العظمى المرعشی، سید الشهداء، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.

۳۵ – مفاتیح الغیب، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۱ق.

۳۶ – زرکلی، خیر الدین: الأعلام، بیروت: دار العلم للملایین، چاپ پنجم، ۱۹۸۰م.

۳۷ – سبط بن‌جوزی، یوسف بن‌فرغلی: تذکره الخواص، بیروت: مؤسسه أهل البیت، ۱۴۰۱ق.

۳۸ – سجستانی، سهل بن‌محمد: المعمرون والوصایا، نرم‌افزار جامع الکبیر.

۳۹ – سعودی،‌ ربیع بن‌محمد سعودی: الشیعه الامامیه الاثنی عشریه فی میزان الاسلام، جده: مکتبه العلم بجده، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.

۴۰ – سیوطی، عبد الرحمن: الدر المنثور، بیروت: دارالنشر ـ دار الفکر، ۱۹۹۳م.

۴۱ – تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، تحقیق: عبدالوهاب عبداللطیف، ریاض: مکتبه الریاض الحدیثه.

۴۲ – شاشی، هیثم بن‌کلیب: مسند الشاشی، تحقیق: محفوظ الرحمن زین الله، مدینه: مکتبه العلوم و الحکم، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.

۴۳ – شافعی، محمد بن‌طلحه: مطالب السئول فی مناقب آل الرسول‏، بیروت: چاپ اول، ۱۴۱۹ق.

۴۴ – صدر، محمد باقر: البحث حول المهدی، تحقیق: عبدالجبار شراره، مرکز الغدیر للدراسات الإسلامیه، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.

۴۵ – صفدی، صلاح‌الدین: الوافی بالوفیات، بیروت: دار إحیاء التراث، ۱۴۲۰ق.

۴۶ – طبرانی، سلیمان بن‌احمد: المعجم الکبیر، تحقیق: حمدی بن‌عبدالمجید سلفی، موصل: مکتبه الزهراء، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.

۴۷ – طبری، ابوجعفر محمد بن‌جریر: تاریخ الطبری، بیروت: دار الکتب العلمیه، بی‌تا.

۴۸ – جامع البیان عن تأویل آی القرآن، بیروت: دارالفکر، ۱۴۰۵ق.

۴۹ – طحاوی، أحمد بن‌محمد: شرح مشکل الآثار، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، بیروت: مؤسسه الرساله، چاپ اول، ۱۴۰۸ق.

۵۰ – عسقلانی، ابن‌حجر: فتح الباری شرح صحیح البخاری، تحقیق: محب الدین الخطیب، بیروت: دار المعرفه، بی‌تا.

۵۱ – عظیم‌آبادی، محمد شمس حق عظیم: عون المعبود شرح سنن أبی داود، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، بی‌تا.

۵۲ – قاری، علی بن‌سلطان: مرقاه المفاتیح شرح مشکاه المصابیح، تحقیق:جمال عیتانی، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.

۵۳ – قرطبی، عریب بن‌سعد: صله تاریخ الطبری، بیروت: منشورات مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بی‌تا.

۵۴ – قرطبی، محمد بن‌احمد: الجامع لأحکام القرآن، قاهره: دارالشعب، بی‌تا.

۵۵ – قندوزی، سلیمان بن‌ابراهیم: ینابیع الموده لذوی القربى، دار الأسوه، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.

۵۶ – گنجی شافعی، محمد بن‌یوسف: البیان فی أخبار صاحب الزمان، تهران: دار إحیاء تراث أهل البیت:‏، چاپ دوم‏، ۱۴۰۴ق.

۵۷ – ‏کفایه الطالب فی مناقب علی بن‌أبی طالب علیه السلام، تهران: دار إحیاء تراث أهل البیت علیه السلام‏، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.

۵۸ – مبارکفوری، ابن‌عبدالرحیم: تحفه الأحوذی، بیروت: دار الکتب العلمیه، بی‌تا.

۵۹ – مرعشی، شهاب الدین: شرح إحقاق الحق، قم: منشورات مکتبه آیه الله العظمى المرعشی النجفی، بی‌تا.

۶۰ – مروزی، ابن‌حماد: کتاب الفتن،‌ قاهره: مکتبه التوحید، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.

۶۱ – مفید، محمد: الفصول المختاره، بیروت: دار المفید، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.

۶۲ – مقدسی، یوسف بن‌یحیی: عقد الدرر فی أخبار المنتظر، قاهره: مکتبه عالم الفکر، چاپ اول، ۳۹۹ش.

۶۳ – نیشابوری، مسلم بن‌حجاج: صحیح مسلم، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، بی‌تا.

۶۴ – هیتمی، ابن‌حجر: الصواعق المحرقه على أهل الرفض والضلال والزندقه، تحقیق: عبد الرحمن بن‌عبد الله ترکی و کامل محمد الخراط، بیروت: مؤسسه الرساله، ۱۴۱۷ق.

 

منبع: نشریه سراج منیر


پاورقی ها

[۱]. عسقلانی، ابن‌حجر: فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۶، ص۴۹۳؛ هیتمی، ابن‌حجر، الصواعق المحرقه، ج۲، ص۴۸۰٫

[۲]. حلی، حسن بن‌یوسف، منهاج الکرامه، ص۱۷۷٫

[۳]. ابن‌تیمیه، احمد، منهاج السنه النبویه، ج۸، ص۲۵۴٫

[۴]. ابوداود، سلیمان، سنن أبی‌داوود، ج۴، ص۱۰۷٫

[۵]. ابن‌تیمیه، احمد، پیشین، ج۸، ص۲۵۵٫

[۶]. همان، ج۴، ص۹۵٫

[۷]. همو، حقوق آل البیت، ص۵۱٫

[۸]. ابن‌ماجه، محمد بن‌یزید، سنن ابن‌ماجه، ج۲، ص۱۳۴۰٫

[۹]. ابن‌تیمیه، احمد، منهاج السنه النبویه، ج۴، ص۱۰۱- ۱۰۲٫

[۱۰]. مقصود ابن‌تیمیه همان روایاتی است که دلالت دارد مهدی از اهل‌بیت است.

[۱۱]. ابن‌تیمیه، احمد، پیشین، ج۸، ص۲۵۶٫

[۱۲]. ر.ک: ابری سجستانی، محمد بن‌حسین، مناقب الإمام الشافعی، ص۹۵٫

[۱۳]. ر.ک: ابن‌عساکر، علی بن‌حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۵۲، ص ۳۳۹٫

[۱۴]. ر.ک: ابن‌قیم، محمد بن‌أبی‌بکر، المنار المنیف فی الصحیح والضعیف، ص۱۴۲٫

[۱۵]. ر.ک: ‌قاری، علی، مرقاه المفاتیح، ج ۱۰، ص ۱۰۱٫

[۱۶]. ر.ک: مبارکفوری، محمد عبدالرحمن، تحفه الأحوذی، ج۶، ص۴۰۲٫

[۱۷]. ر.ک: البانی، ناصرالدین، سلسله الأحادیث الضعیفه والموضوعه وأثرها السیئ فی الأمه، ج۱، ص۱۷۵٫

[۱۸] همو، سلسله الاحادیث الصحیحه و شیء من فقهها و فوائدها، ج۴، ص۴۳٫

[۱۹]. ابن‌باز، عبدالعزیز بن‌عبدالله، مجموع فتاوى العلامه عبد العزیز بن باز، ‌ج۴، ص۹۷٫

[۲۰]. ابی‌داوود، سلیمان، پیشین، ج۴، ص۱۰۶٫

[۲۱]. ابن‌تیمیه، احمد، پیشین، ج۴، ص۹۵٫

[۲۲]. ر.ک: همان، ج۸،‌ ص۲۵۴-۲۶۰٫

[۲۳]. نام پدرش همنام پدر من است.

[۲۴]. ر.ک: ابوداود، سلیمان، پیشین، ج۴، ص۱۰۸٫

[۲۵]. ر.ک:‌ همان، ص۵۰۵؛ طبرانی، سلیمان بن‌احمد، المعجم الکبیر، ج۱۰، ص۱۳۱، ح۱۰۲۰۸٫

[۲۶]. ر.ک:‌ مقدسی، یوسف بن‌یحیی، عقد الدرر فی أخبار المنتظر، ص۸۲٫

[۲۷]. ر.ک: شاشی، ابوسعید، مسند الشاشی، ج۲، ص۱۱۱، ح۶۳۶٫

[۲۸]. ر.ک:‌ مروزی، نعیم، کتاب الفتن، ج۱، ص۳۶۸، ح۱۰۸۰٫

[۲۹]. ر.ک:‌ ابوداود، سلیمان، پیشین، ج۴، ص۵۰۵٫

[۳۰]. ابری، محمد بن‌حسین، پیشین، ص۹۶٫

[۳۱]. گنجى شافعى‏‏، محمد، البیان فی أخبار صاحب الزمان، ص۴۸۳٫

[۳۲]. همان، ص۴۸۵٫

[۳۳]. سعودی، ربیع بن‌محمد، الشیعه الامامیه الاثنی عشریه فی میزان الاسلام، ص۳۰۷٫

[۳۴]. ابن‌تیمیه، احمد، پیشین، ج۴، ص۹۵٫

[۳۵]. همان، ج۸، ص۲۵۵٫

[۳۶]. ابوداود، سلیمان، پیشین، ج۴، ص۱۰۸، ح۴۲۹۰٫

[۳۷]. بخاری، محمد بن‌اسماعیل، صحیح البخاری، ج۳، ص۱۳۲۸٫

[۳۸]. نکته‌ای که باید در خصوص این روایت مورد توجه و دقت قرار گیرد، این است که این روایت با آنچه خود بخاری از پیامبر۶ در خصوص فئه باغیه بودن معاویه نقل می‌کند، تعارض دارد؛ حضرت فرمود: «وَیْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَهُ الْبَاغِیَهُ یَدْعُوهُمْ إلى الْجَنَّهِ وَیَدْعُونَهُ إلى النَّارِ؛ بیچاره عمار! گروه نابکار (معاویه و پیروانش) او را مى‌کشند. عمار آنها را به‌سوى بهشت می‌خواند و آنها عمار را به سوى آتش مى‌خوانند» (همان ، ج۱، ص۱۷۲).

[۳۹]. قاری، علی، پیشین، ج۱۰، ص۱۰۱٫

[۴۰]. عظیم آبادی، محمد شمس، عون المعبود شرح سنن أبی داود، ج ۱۱، ص۲۵۷٫

[۴۱]. ابن‌تیمیه، احمد، حقوق آل البیت، ص۵۳٫

[۴۲]. حدیثی را که در انتهای سندش یک راوی افتاده باشد، حدیث معلق گویند.

[۴۳]. ‌ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، ج۱، ص۳۱۴٫

[۴۴]. مبارکفوری، محمد عبد الرحمن، پیشین، ج۶، ص۴۰۳٫

[۴۵]. البانی، ناصرالدین، سلسله الأحادیث الضعیفه والموضوعه وأثرها السیئ فی الأمه، ج۱۳، ص۱۰۹۷٫

[۴۶]. همو، ضعیف سنن أبی داود، ص۳۵۰، ح۴۲۹۰٫

[۴۷]. تبریزی، محمد بن‌عبدالله، مشکاه المصابیح، ج۳، ص۱۸۶٫

[۴۸]. جزرى‏، ‏شمس الدین، أسنى المطالب فی مناقب الإمام على، ص۱۳۰ .

[۴۹]. بدرالدین، محمد بن‌علی حنبلی بعلی، مختصر الفتاوى المصریه، ج۱، ص۲۵۰٫

[۵۰]. طبرانی، ابوالقاسم، پیشین، ج۳، ص۵۷؛ مقدسی، یوسف بن‌یحیی، عقد الدرر فی اخبار المنتظر، ص۱۵۲: «والذی بعثنی بالحق، إن منهما مهدی هذه الأمه».

[۵۱]. ابن‌تیمیه، احمد، پیشین، ج۴، ص۸۷؛ همو، کتب ورسائل وفتاوى شیخ الإسلام ابن‌تیمیه، ج۲۷، ص۴۵۲٫

[۵۲]. افرادی مثل دکتر ناصر القفاری در کتاب اصول مذهب الشیعه الإثنی عشریه و احسان الهی ظهیر در الشیعه و أهل البیت و دیگران این شبهه را ذکر کرده‌اند.

[۵۳]. ابن‌تیمیه، احمد، منهاج السنه النبویه، ج۴، ص۸۷٫

[۵۴]. این کتاب تکمله تاریخ طبری است.

[۵۵]. حسن فرزندی نداشته است.

[۵۶]. قرطبی، عریب بن‌سعد، صله تاریخ الطبری، ص۳۵٫

[۵۷]. زرکلی، خیر الدین، الأعلام، ج۴، ص۲۲۷٫

[۵۸]. شافعى، محمد بن‌طلحه، مطالب السئول فی مناقب آل الرسول‏، ص۳۰۳٫

[۵۹]. سبط بن‌جوزی، شمس الدین، تذکره الخواص، ص۳۲۱٫

[۶۰]. مفید، محمد بن‌محمد، الإرشاد، ج۲، ص۲۷۱٫

[۶۱]. حلی، علی بن‌یوسف، العدد القویه لدفع المخاوف الیومیه، ص۲۹۴٫

[۶۲]. ذهبی، محمد بن‌احمد، تذکره الحفاظ، ج۳، ص۸۸۳٫

[۶۳]. ر.ک: ابن‌خلدون، عبدالرحمن بن‌محمد، تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۴۸٫

[۶۴]. ر.ک: ذهبی، محمد بن‌عثمان، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج۱۹، ص۱۱۳٫

[۶۵]. ر.ک‌: رازی، فخر الدین، الشجره المبارکه فی أنساب الطالبیه، ص۷۸- ۷۹٫

[۶۶]. ر.ک: هیتمی، ابن‌حجر، پیشین، ج۲، ص۶۰۱٫

[۶۷]. ر.ک: ابن‌اثیر جزری، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۲۴۹-۲۵۰٫

[۶۸]. ر.ک:‌ ابن‌خلکان، شمس‌الدین، وفیات الأعیان و انباء أبناء الزمان، ج۴، ص۱۷۶٫

[۶۹]. ر.ک: سبط بن‌جوزی، شمس‌الدین، پیشین، ص۲۰۴٫

[۷۰]. ر.ک: صفدی، صلاح الدین، الوافی بالوفیات، ج۲، ص۲۴۹٫

[۷۱]. ر.ک: ابن‌صباغ مالکی، علی بن‌محمد، الفصول المهمه فی معرفه الأئمه، ج۲، ص۶۸۲٫

[۷۲]. ر.ک: زرکلی، خیرالدین، پیشین، ‌ج۶، ص۸۰٫

[۷۳]. ر.ک: گنجی شافعی، محمد بن‌یوسف، کفایه الطالب فی مناقب علی بن أبی طالب۷، ص۱۰۰٫

[۷۴]. ر.ک: ابن‌تیمیه، احمد،‌ پیشین،‌ ج۴، ص۹۱٫

[۷۵]. بخاری، محمد بن‌اسماعیل، پیشین، ج۱، ص۵۵، ح۱۱۶؛ نیشابوری، مسلم بن‌حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۹۶۵٫

[۷۶]. ترمذی، محمد بن‌عیسی، سنن الترمذی، ج۴،‌ ص۵۶۶، ح۲۳۳۱٫

[۷۷]. دینوری، عبدالله بن‌مسلم، تأویل مختلف الحدیث، ص۹۹٫

[۷۸]. طحاوی، احمد بن‌محمد، شرح مشکل الآثار، ج۱، ص۳۴۸٫

[۷۹]. مبارکفوری، محمد عبدالرحمن، پیشین، ج۶، ص۵۱۳؛ قاری، علی بن‌سلطان، پیشین، ج۹، ص۴۶٫

[۸۰]. سوره صافات(۳۷)، آیات۱۴۳-۱۴۴٫

[۸۱]. رازی، فخرالدین، تفسیر کبیر، ج۲۵، ص۳۸٫

[۸۲]. صدر، محمد باقر، بحث حول المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ص۶۶٫

[۸۳]. ابن‌خلکان، احمد بن‌محمد، پیشین، ج۲، ص۴۳۰ -۴۳۱٫

[۸۴]. سجستانی، سهل بن‌محمد، المعمرون والوصایا، ص۱ -۴۵٫

[۸۵]. قندوزی، سلیمان بن‌ابراهیم، ینابیع الموده لذوی القربى، ج۳، ص۳۴۸٫

[۸۶]. همان، ج۳، ص۳۴۵٫

[۸۷]. مرعشی نجفی، سید شهاب الدین، شرح إحقاق الحق، ج۱۳، ص۹۲-۹۵٫

[۸۸]. سوره نساء(۴)، آیه۶٫

[۸۹]. ابن‌تیمیه، احمد، پیشین، ج۴، ص۸۹٫

[۹۰]. سوره مریم(۱۹)، آیه ۱۲٫

[۹۱]. سوره مریم(۱۹)، آیه ۲۹٫

[۹۲]. قندوزی، سلیمان، پیشین، ج۳، ص۱۷٫

[۹۳]. سوره یوسف(۱۲)، آیات ۲۶-۲۷٫

[۹۴]. طبری، محمد بن‌جریر، پیشین، ج۱۲، ص۱۹۳٫

[۹۵]. ثعلبی، أحمد، الکشف والبیان، ج۵، ص۲۱۴٫

[۹۶]. حسین بن‌مسعود، بغوی، تفسیر البغوی، ج۲، ص۴۲۱٫

[۹۷]. قرطبی، محمد بن‌احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج۹، ص۱۷۲٫

[۹۸]. ابن‌کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن، ج۲، ص۴۷۶٫

[۹۹]. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج۴، ص۵۲۶٫

[۱۰۰]. طبری، محمد بن‌جریر، تاریخ الطبری، ج۱، ص۵۴۲٫

[۱۰۱]. ابن‌عبدربه، احمد بن‌محمد، العقد الفرید، ج۴، ص۳۵۹٫

[۱۰۲]. ر.ک: مفید، محمد، الفصول المختاره، ص۱۵۰٫