اگر پیامبر در پیام‌هایی که برای سران ممالک فرستاد، مستقیماً به هدف خود ـ که تن دادن آنان به آیین او است ـ می‌پرداخت، توفیقی در این زمینه حاصل نمی‌شد، بلکه هیچ یک، سفیران آن حضرت را هم نمی‌پذیرفتند. از این رو، آن حضرت در اولین نامه‌اش به آنان، به علایق مشترک (توحید و عبادت خدای یگانه) تکیه می‌کند و برای این منظور، به این آیه استناد می‌کند:
(قُلْ یأَهْلَ الْکتَابِ تَعَالَوْاْ إِلی‏ کلِمَه ی سَوَاءِ بَینَنَا وَ بَینَکمُ‏ْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لَا نُشرِْک بِهِ شَیئا وَ لَایتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ الله فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُون)؛(‏۱) “بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است، بایستیم که: جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم، و بعضی از ما، بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرد. پس اگر از این پیشنهاد اعراض کردند، بگویید: شاهد باشید که ما مسلمانیم (نه شما)“.
نمونه جالب دیگر، نامه آن حضرت به پادشاه حبشه است. نجاشی، مسلمانان مهاجری را که از ظلم و شکنجه قریش به حبشه پناه برده بودند، اکرام کرد و نشانه‌های اسلام در خود وی پدیدار گشت. از این رو، لحن پیامبر(ص) در نامه‌ای که به وی نوشت، بسیار نرم‌تر و تکیه بر علایق فی ما بین، بیشتر است. متن نامه به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم. از محمد، رسول خدا، به نجاشی اصحم،(۲) پادشاه حبشه. درود بر تو!
من برای تو نخست ستایش می‌کنم پروردگاری را که خدایی جز او نیست، پادشاه پاک و منزه و ایمن کننده و نگهبان. و گواهی می دهم که عیسی بن مریم، روح و کلمه خداست که به مریم باکری پاک و پاکدامن القا فرموده است. مریم به عیسی باردار شد و خداوند او را از روح خویش بیافرید؛ همچنان که آدم را به قدرت و نفخه خویش آفریده بود.
سپس تو را به سوی خداوند یکتایی که شریک و نیازی ندارد، فرا می خوانم تا فرمانبری او را بپذیری و از من پیروی کنی و به آنچه به من وحی شده است، ایمان آوری که من رسول خدایم.
اکنون پسر عموی خود، جعفر را همراه تنی چند از مسلمانان نزد تو گسیل داشتم. چون پیش تو آمدند، آنان را پذیرایی و میزبانی کن و سرکشی را رها کن که من، تو و سپاهیانت را به خداوند فرا می‌خوانم. همانا تبلیغ و خیرخواهی کردم، پندم و اندرزم را بپذیر. درود بر هر کس که از هدایت پیروی کند“.(۳)
وجه اشتراک این نامه با نامه‌هایی که پیامبر اکرم(ص) در سال ششم هجری برای رؤسای ممالک فرستاد، در این است که: همه برای دعوت سران به “آیین اسلام” نگارش یافته‌اند، لکن تفاوت‌های فراوانی هم در متون نامه‌ها دیده می‌شود که به آنها اشاره می‌کنیم:
۱٫
پیامبر این نامه را با سلام آغاز کرده است؛ در حالی که هر گاه نامه ای به غیر مسلمان می‌نوشت، با “السلام علی من اتبع الهدی”(۴) آغاز می‌کرد.
۲٫
شهادت به حقانیت عیسی بن مریم و ابراز اعتقاد خود به عیسی (ع)، فقط در این نامه آمده است.
۳٫
پس از سلام، نامه با سپاس و ستایش شروع می شود و حال آنکه در سایر نامه‌ها این چنین نیست.
۴٫
صفات رحمانیه الهی در این نامه ذکر شده است: “الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن”(۵) و این نشانه نرمش و ملاطفت پیامبر در این نامه است.
۵٫
هشداری که در نامه‌های دیگر به سران ممالک وجود دارد، مبنی بر اینکه: “اگر از پذیرش اسلام سر باز زنی، گناه قومت به گردن توست”، در این نامه به چشم نمی خورد.(۶)
التزام به عرف و تشریفات دیپلماتیک
زمانی که پیامبر تصمیم به اعزام سفیر و ارسال نامه به سران ممالک هم‌جوار گرفت و به آن حضرت گفتند که: شاهان و رؤسای ممالک، نامه مهر نشده را نمی‌خوانند، پیامبر بدون کم‌ترین تردید، دستور فرمود: مهری نقره‌ای بسازند تا نامه‌ها را بدان ممهور کند. و دیده نشد که برای ابداع عرفی جدید در برقراری رابطه دیپلماتیک، اقدام دیگری کند.(۷ )
دوم: مذاکره از موضع قدرت
در مذاکرات دیپلماتیک هدف، تأمین و حفظ منافع است؛ از این رو، طرف مذاکره‌کننده باید اهرم‌هایی در اختیار داشته باشد تا بدین وسیله بتواند به مقاصد خود نایل آید. مهم‌ترین این اهرم ها، “تهدید و تشویق” است.
وعده پاداش در خور و متناسب با نیازهای طرف مقابل، یا تهدید به از دست دادن منافع بیشتر در صورت عدم پذیرش طرف مذاکره‌کننده، دو اهرم مهم در مذاکره دیپلماتیک است. اما ناگفته پیداست کسی می‌تواند از این دو عامل بهره گیرد که توان آن را داشته باشد و در غیر این صورت، این امر بی‌اثرخواهد بود.
با یادآوری این نکته، نگاهی به روابط دیپلماتیک پیامبر می‌کنیم. مقایسه بین دو دسته از نامه‌های پیامبر اکرم(ص) (نامه‌های قبل از فتح مکه و بعد از آن) رهیافت‌های ارزشمندی را نصیب ما می‌کند. نامه های قبل از فتح مکه، از تهدید یا وعده به دور است؛ در حالی که در نامه‌های پس از فتح، گاه تهدید به اعلام جنگ، تعیین ضرب الاجل، تهدید به تصرف قلمرو و نیز وعده اعطای ملک و حکومت و همچنین درخواست جزیه، به چشم می‌خورد. نمونه‌هایی از این نامه ها را بدون هرگونه تفسیری، ذکر می‌کنیم.
نامه به امپراتور روم ( نهم هجری)
از محمد رسول خدا، به پادشاه روم. من تو را به اسلام فرا می‌خوانم؛ اگر مسلمان شوی، آنچه بر عهده و برای مسلمانان است، برای تو هم خواهد بود و اگر به اسلام وارد نمی شوی، باید جزیه بپردازی… “.(۸ )
این نامه را با نامه آن حضرت به قیصر (ششم هجری) مقایسه کنید:
نامه به منذر بن ساوی (هشتم هجری)
بسم الله الرحمن الرحیم. از محمد رسول خدا، به منذر بن ساوی. درود بر تو! من برای تو ستایش می‌کنم خدایی را که جز او معبودی نیست و شهادت می‌دهم که معبودی جز او نیست. اما بعد؛ من تو را به اسلام دعوت می‌کنم. مسلمان شو تا سالم بمانی و اسلام آور تا خدا سرزمینت را برای تو قرار دهد و بدانکه دین من به زودی همه جا را فراخواهد گرفت“.(۹)
نامه به پادشاهان عمان (هشتم هجری)
بسم الله الرحمن الرحیم. (پیامى است‏) از سوى محمد بن عبدالله به جیفر و عبدالله، پسران جلندى. درود بر آن کس که راه هدایت را پیروى مى‏کند! (اى زمامداران عمان!) شما را به سوى اسلام و یکتاپرستى فرا مى‏خوانم. اسلام را بپذیرید تا سلامت هر دو جهان را به دست آورید. من فرستاده آفریدگار به سوى همه مردم جهان هستم تا به کسانى که روانى پاک و دلى زنده دارند، هشدار دهم و حجت و سخن خدا درباره ناسپاسان، به اجرا در آید. اگر ایمان بیاورید و به مسلمانى اعتراف کنید، هر دو را بر فرمانروایى مملکت خویش قرار خواهم داد و اگر از پذیرش دین اسلام امتناع ورزید، اقتدار و زمامدارى شما، نابود مى‏شود و یاران من به آنجا مى‏آیند و رسالتم را در آن سرزمین، انتشار مى‏دهند“.(۱۰)
نکته شایان توجه این است که نامه‌های در شرایطی است که پیامبراکرم(ص) مکه، (مرکز جزیره ی العرب) را فتح کرده است و حکومت آن حضرت قدرت بلامنازع آن سرزمین گردیده است. از این رو، مخاطبین نامه‌ها، تهدیدها یا تشویق های آن حضرت را به تعبیر امروزین بلوف سیاسی تلقی نمی‌کردند؛ اما اگر آن حضرت همین کار را در سال ششم می‌کرد، بی‌شک تأثیر چندانی به دنبال نداشت.
پیامبر اکرم(ص) در مذاکرات و روابط دیپلماتیک خود قبل از فتح مکه، بدون اینکه از تهدید یا تشویق استفاده کند، اقداماتی را برای تضعیف موضع طرف مقابل در پیش می‌گرفت. برای نمونه، در جریان صلح حدیبیه سفیر چهارم قریش (عروه ی بن مسعود) تلاش کرد تا از موضع قوی با پیامبر به مذاکره بپردازد و از این رو، از تهدید به جنگ سخن به میان آورد و در هنگام صحبت برای تحقیر پیامبر به محاسن آن حضرت دست می‌برد.
پیامبر اکرم(ص) به عنوان پاسخ‌گویی به این تهدید، با وقوف بر اینکه شرایط برای تهدیدی بزرگ‌تر وجود ندارد، تصمیم می گیرد که وفاداری یاران خود را عملاً ثابت کند و برای این کار بر می‌خیزد و به وضوگرفتن مشغول می شود. در این هنگام، عروه می‌بیند که یاران پیامبر مجال نمی‌دهند که قطره‌ای از آب وضوی آن حضرت به زمین بریزد.(۱۱)
همین عمل بر روحیه سفیر تأثیر گذاشت؛ به گونه‌ای که بعد از دیدن این صحنه، نزد قریش بازگشت و آنان را به دوراندیشی در مورد پیامبر و یارانش دعوت کرد.
نمونه دیگر را می‌توان در نامه پیامبر اسلام(ص) به خسروپرویز مشاهده کرد. زمانی که خسرو پرویز از نامه حضرت شدیداً خشمناک شد، به “باذان” ـ کارگزار خود در یمن، دستور داد که نزد پیامبر برود و او را از این کار باز دارد و اگر نپذیرفت، آن حضرت را بکشد و سر مبارکش را برای وی بفرست.
باذان دو سفیر نزد پیامبر می‌فرستد. آنها که حامل پیامی با این چنین تهدیدی بودند، وقتی نزد پیامبر(ص) می‌رسند، آن حضرت تبسم می‌کند و بی‌اعتنا به اصل تهدید، موضوع وضع ظاهری آنان را پیش می‌کشد.
مورخان می نویسند که این دو سفیر با هیئت ایرانیان ـ که ریش را کاملاً تراشیده، سبیل‌ها را بلند می‌کنند ـ به محضر پیامبر وارد شدند؛ لذا در شرایطی که سفیران از یک موضع تهدید بسیار قوی وارد مذاکره می‌شوند، پیامبر برای تضعیف روحیه و موضع آنان، بحث را به یک موضوع کاملاً غیر مربوط می‌کشاند و به آنان می فرماید: “وای به حال شما! چه کسی شما را به این ظاهر امر کرده؟” گفتند: “پروردگار ما” (منظورشان کسرا بود) .
حضرت فرمود: “ولی پروردگار، مرا به باقی گذاشتن ریش و کوتاه کردن سبیل امر کرده”. آن گاه تبسمی کرد و سفیران را به اسلام فراخواند. بیان آن حضرت به گونه‌ای بود که شانه‌های سفیران از ترس و انفعال در مقابل پیامبر به لرزه افتاد.(۱۲ )
ملاحظه می‌شود که آن حضرت در مذاکرات دیپلماتیک خود، اگر شرایط تهدید یا تشویق فراهم بود، از این دو عامل بهره می‌گرفت و در صورت فراهم نبودن شرایط، به گونه‌ای که بلوف به شمار نرود، به تضعیف موضع طرف مقابل می‌پرداخت.
سوم: مانور نظامی
تهدید به استفاده از زور و قدرت‌نمایی نظامی، از گذشته تاکنون ابزارهای تأمین اهداف سیاست خارجی به شمار می‌رفته است. دولتی که دست به مانور نظامی می‌زند، در حقیقت می‌خواهد اهمیت مسئله فی‌مابین را به طرف مقابل گوشزد کند. پیامبر اکرم(ص) نیز در طول دوره ده ساله پس از هجرت ـ که دوران حاکمیت سیاسی آن حضرت به حساب می‌آید ـ بارها دست به “مانور نظامی” زد. اولین مانور نظامی دولت در شهر مدینه، در همان سال اول یا دوم هجری و تا قبل از جنگ بدر صورت گرفت. با توجه به تازه تأسیس بودن دولت شهر مدینه، هدف از این مانورها می تواند نمایش قدرت نظامی به دشمنان. و به عبارتی، اعلام موجودیت جامعه اسلامی به عنوان یک نظام تمام عیار باشد، خصوصاً اینکه در دو مورد از این مانورها، دو پیمان با دو قبیله بنى ضمره و بنی مدلج به امضا رسید.(۱۳ )
همچنین برخی از سرایا و غزوات آن حضرت، نتیجه ارعابی داشت و به اصطلاح مانور به شمار می‌رود.
نمونه جالبی که در بحث ما حائز اهمیت است، در جریان صلح حدیبیه است. علی‌رغم آنکه پیامبر اکرم(ص) در این سفر به صلح و مسالمت اصرار داشت، لکن پس از رفت و آمد چندین سفیر و پس از اینکه قریشیان دومین سفیر پیامبر را مدتی نزد خود نگه داشتند، مسلمانان به گمان آنکه وی کشته شده است، آماده انتقام شدند. پیامبر اکرم(ص) در این شرایط تصمیم به بیعت با یاران خود گرفت؛ لذا زیر درختی نشست و یاران وی به عنوان بیعت دست وی را فشردند و عهد کردند که تا پای جان از آیین اسلام دفاع کنند. از این بیعت که به “بیعت رضوان” موسوم گردیده است،(۱۴) در قرآن شریف با عظمت یاد شده است:
(لَقَدْ رَضِی الله عَنِ الْمُؤْمِنینَ إِذْ یبایعُونَک تَحْتَ الشَّجَرَه ی فَعَلِمَ ما فی‏ قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکینَه ی عَلَیهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَریباً)(۱۵)؛ “خداوند از مؤمنانی که زیر درخت با تو پیمان بستند، خشنود شد و از آنچه در قلب هایشان می‌گذشت، آگاه است. پس آرامش روحی بر آنان فرستاد و پیروزی نزدیکی به عنوان پاداش مقدر ساخت“.
انعقاد این پیمان می‌توانست تأثیر تبلیغاتی بسیاری بر طرف مقابل داشته باشد و عزم مسلمانان را برای رسیدن به هدفشان به آنان گوشزد کند. در حقیقت می توانیم “بیعت رضوان” را شکلی از آمادگی نظامی به شمار آوریم.
چهارم: اعطای امتیازات
دیپلماسی بر اصل “بده ـ بستان” استوار است؛ هر واحد سیاسی که بخواهد منافع خود را بدون توسل به نیروی نظامی و افروختن آتش جنگ تأمین کند، ناگزیر است که در ازای به دست آوردن منافع اهم خود، برخی امتیازات را به طرف مقابل واگذار کند. البته باید امتیازات واگذار شده چیزی باشد که به هر حال از نظر طرف مقابل ارزنده باشد و دریافت آن موفقیت به حساب آید.
رسول اکرم(ص) در طول تاریخ روابط دیپلماتیک خود، همواره به این اصل عنایت داشت و نه تنها در شرایط ضعف دولت، بلکه در دوران قدرت و شکوه و جلال آن نیز در ازای دریافت امتیازاتی از طرف مذاکره کننده، به اعطای امتیاز مبادرت می‌کرد. دو نمونه از هر دو صورت (ضعف و قدرت) را در اینجا ذکر می‌کنیم:
اولین نمونه، همان جریان صلح حدیبیه است، که پیامبر اکرم(ص) در ازای دریافت امتیازات (به رسمیت شناختن موجودیت دولت شهر مدینه از سوی قریش، تأمین امنیت ده ساله، آزادی عقیده و تبلیغ آیین، آزادی مسلمانان مکه در آداب دینی خود و دریافت ویزای ورود برای انجام حج برای تمامی مسلمین در سال آینده) دو امتیاز به قریش اعطا کرد که یکی، انصراف از ورود به مکه در سال جاری و دیگری، بازگرداندن قریشیانی بود که به پیامبر پناهنده شوند.
آنچه در اینجا گفتنی است، اینکه این دو امتیاز نه از نظر رسول الله(ص) بلکه از نظر خود قریش امتیاز به شمار می‌رفت؛ هر چند در عرف دیپلماتیک اعطای امتیاز محسوب می شود. در عین حال باید گفت که پیامبر با تاکتیکی که به کار برد، کاری کرد که همین موضوع؛ یعنی صرف بازگشت مسلمانان از حدیبیه به مدینه و انصراف از ورود به مکه، برای قریشیان مسئله‌ای حیاتی تلقی گردد.
نکته و هدف مهمی که قریش در این مذاکرات پی‌گیری می کرد، جلوگیرى از ورود مسلمانان به خانه خدا بود؛ چرا که در صورت ورود مسلمانان به مکه، اعراب گمان می‌کردند که آنها با زور وارد مکه شده‏اند و بدین ترتیب از هیبت و اعتبار قریش در میان قبایل عرب کاسته می شد.(۱۶) از این رو، آنها ناچار شدند که در ازای حفظ آبروی خود در میان قبایل عرب، امتیازات بی سابقه‌ای به پیامبر و دولت شهر مدینه بدهند که مهم‌ترین آن، شناخته شدن مسلمانان به عنوان رقیب قدرتمند قریش بود.(۱۷) به این ترتیب، دولت اسلامى براى نخستین بار از سوى سر سخت‏ترین دشمنان خود در سرزمین حجاز به رسمیت شناخته شد(۱۸) که بی شک این امر با تاکتیک بسیار سنجیده پیامبر(ص) حاصل شد.
نمونه دوم از اعطای امتیازات از سوی پیامبر(ص) را در برخورد با هیئت‌های نمایندگی قبایل عرب در سال نهم هجری و پس از فتح مکه و نامه هایی که در این مدت به سران قبایل یا کشورهای دیگر فرستادند، می‌توان مشاهده کرد. در این زمان علی‌رغم اینکه پیامبر پس از فتح مکه نظاره‌گر شکوه و عظمت حکومت خود بر جزیره ی العرب است که قبایل عرب یکی پس از دیگری به اسلام می‌گرویدند و یا تسلیم می‌شدند، در عین حال از تشویق و اعطای امتیازات خودداری نمی‌کند.
در نامه ای که آن حضرت به “منذر بن ساوی” (حاکم بحرین) در سال هشتم هجری نوشت، به وی قول داد که: “اگر اسلام آوری، قلمرو حکومتی تو را در اختیارت خواهم گذاشت”.(۱۹) همین وعده را به “جیفر و عبدالله” (پادشاهان عمان) هم داد.(۲۰) همچنین “فروه ی بن مسیک مرادی” را که از پادشاهان کِنده بود و به آن حضرت پیوست، به فرمانروایى قبیله‌های مراد و زبید و مذحج‏ گماشت.(۲۱)
علاوه بر موارد یاد شده، نمونه‌های دیگری از این شیوه را در دوران حیات پیامبر(ص) می‌توان مشاهده کرد. اما مسلم است که برای پیامبر(ص) چیزی ارزنده‌تر از گسترش آیین او وجود نداشت و بدیهی است که در ازای پذیرش این آیین، امتیازاتی مادی هم واگذار کند.
نتیجه
روابط دیپلماتیک و اصول و مقررات آن، ریشه در تاریخ روابط بین الملل دارد؛ اما آنچه گفتنی است، اینکه اسلام در توسعه این مهم نقش به سزایی داشت و شخص رسول اکرم(ص) به عنوان آخرین سفیرالهی اقدامات ارزنده‌ای در این خصوص انجام داد.ارسال نامه‌ها و اعزام سفیران نزد سران کشو‌رهای دیگر و به خصوص امپراتوری‌های بزرگ آن زمان، اعجاب برانگیز است.سیره پیامبر اعظم(ص) در زمینه دیپلماسی، چگونگی فرستادن و پذیرفتن سفیران و رعایت حقوق دیپلماتیک، می‌تواند برای دولت‌مردان اسلامی الهام‌بخش باشد.

 

منبع: سخن تاریخ


۱٫آل عمران/۶۴.
۲٫
اصحم، لقب پادشاه حبشه است.
۳٫ “
بسم الله الرحمن الرحیم من محمد رسول الله إلى النجاشی الأصحم ملک الحبشه: سلام علیک، فإنی أحمد إلیک الله الملک القدوس المؤمن المهیمن، وأشهد أن عیسى بن مریم روح الله وکلمته ألقاها إلى مریم البتول الطیبه ی الحصینه ی، فحملت بعیسى فخلقه من روحه ونفخه، کما خلق آدم بیده ونفخه، وإنی أدعوک إلى الله وحده لا شریک له، والموالاه ی على طاعته، وأن تتبعنی فتؤمن بی، وبالذی جاءنی فإنی رسول الله، وقد بعثت إلیکم ابن عمی جعفراً، ومعه نفر من المسلمین، فإذا جاؤک فأقر و دع التجبر، وإنی أدعوک وجنودک إلى الله عزوجل، وقد بلغت ونصحت فاقبلوا، و السلام على من اتبع الهدى” ر.ک: دلائل النبوه ی و معرفه ی أحوال صاحب الشریعه ی، ابوبکر بیهقى، ج۳، ص۳۰۹، دار الکتب العلمیه، بیروت، چ۱، ۱۴۰۵ق؛ البدایه ی و النهایه ی، ابن کثیر، ج۳، ص۸۳؛ مکاتیب الرسول(ص)، علی احمدى میانجى، ج۲، ص۴۳۰، دارالحدیث، قم، چ۱، ۱۴۱۹ق؛ موسوعه ی التاریخ الإسلامی، محمد هادى یوسفى غروى، ج۱، ص۵۷۳، مجمع اندیشه اسلامى، قم، چ۱، ۱۴۱۷ق.
۴٫
الاصابه ی فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانى، ج‏۶، ص۲۹۶، چ۱، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ السیره ی النبویه(الرحیق المختوم)، صفى الرحمان مبارک فورى، چ۱، دمشق، دارالعصماء، ص۲۹۵؛ بحار الانوار، محمد باقر مجلسى، ج۲۰، ص۳۸۳-۳۹۳، تهران، اسلامیه؛ حیاه ی النبی و سیرته، محمد قوام وشنوه‏اى، ج۲، ص۲۶۹-۲۷۹، چ۲، قم، اسوه، ۱۴۲۴ق.
۵٫
عیون الاثر، محمد بن عبدالله بن سید الناس، ج۲، ص۳۳۰، چ۱، بیروت، دارالقلم، ۱۴۱۴ق.
۶٫ “
فإن أبیت، فعلیک إثم المجوس‏” : تاریخ الأمم و الملوک، محمد بن جریر طبرى، ج۲، ص۶۵۴، بیروت، دارالتراث، چ۲، ۱۳۸۷ق؛ ” فإن أبیت فعلیک اثم النصارى من قومک “: دلائل النبوه ی و معرفه ی احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۰۸؛ “فإن تولیت فانّما علیک إثم الاریسین”: مکاتیب الرسول، ج۲، ص۳۹۶.
۷ .
حکمت نامه پیامبر اعظم(ص)، محمد محمدی ری شهری و دیگران، ج‏۳،ص۵۱۳؛ نامه‏ها و پیمان‌هاى سیاسى حضرت محمد(ص) و اسناد صدر اسلام، محمد حمیدالله، ص۳۹؛ مدینه شناسى، محمد باقر نجفى، ص۷۶، چ۱، تهران، شرکت قلم، ۱۳۶۴ش.
۸٫ “
من محمد رسول الله إلى صاحب الروم: إنی أدعوک إلى الإسلام، فإن أسلمت فلک ما للمسلمین وعلیک ما علیهم، فإن لم تدخل فی الإسلام فأعط الجزیه ی، فإن الله تبارک وتعالى یقول: (قاتِلُوا الَّذِینَ لا یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیوْمِ الْآخِرِ وَ لا یحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکتابَ حَتَّى یعْطُوا الْجِزْیه ی عَنْ یدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ) وإلا فلا تحل بین الفلاحین وبین الإسلام أن یدخلوا فیه أو یعطوا الجزیه”. ر.ک: مکاتیب الرسول،ج۲، ص۴۱؛ مجموعه ی الوثائق السیاسیه ی للعهد النبوی و الخلافه ی الراشده ی، محمد حمید الله، ص۱۱۰، چ۶، بیروت، دار النفائس، ۱۴۰۷ق.
۹٫
کلمه ی الرسول الاعظم(ص)، سید حسن شیرازى، ص۲۱۰، چ۱، کویت، دار العلوم، ۱۴۲۷ق؛ بحار الانوار، ج۲۰، ص۳۹۶.
۱۰٫
عیون الاثر،ج۲،ص۳۳۵.
۱۱٫
تاریخ تحقیقى اسلام، حسین على عربى، ج۳، ص۳۲۶، چ۴، قم، مؤسسه امام خمینى،۱۳۸۳ش؛ حیا القلوب، علامه مجلسی، ج‏۳، چ۶، قم، سرور، ۱۳۸۴ش، ص۳۸۴.
۱۲٫
نامه‏ها و پیمان‌هاى سیاسى حضرت محمد(ص) و اسناد صدر اسلام،ص۳۲۰؛ فروغ ابدیت، جعفر سبحانی ص۷۰۴و۷۰۵، چ۲۱، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۵ش، ص۴۶۱؛ همان، ص۴۶۱.
۱۳٫
نامه‏ها و پیمان‌هاى سیاسى حضرت محمد(ص) و اسناد صدر اسلام،ص۳۲۰؛ فروغ ابدیت، ص۴۶۱.
۱۴٫
تاریخ پیامبر اسلام، محمد ابراهیم آیتى، ص۴۶۵، چ۶، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۸ش؛ تاریخ تحقیقی اسلام، ج‏۳، ص۳۲۹.
۱۵٫
فتح/ ۱۸.
۱۶٫
شیوه فرماندهى پیامبر، محمود شیت خطّاب، ترجمه: عبدالحسین بینش، ص۲۳۹، چ۱، قم، مرکز تحقیقات سپاه،۱۳۷۸ش.
۱۷٫
همان، ص۲۵۱.
۱۸٫
قریش پیش از آن به مسلمانان به عنوان گروهى یاغى مى‏نگریستند.
۱۹٫
بحار الانوار ج۲۰، ص۳۹۶.
۲۰٫
عیون الاثر، ج۲، ص۳۳۵.
۲۱٫
طبقات کبرى، ابن سعد کاتب واقدى‏، ج‏۱، ترجمه: محمود مهدوى دامغانى، تهران،فرهنگ و اندیشه.