ولی اگر یعقوب در اثرِ فشارهای اقتصادی فرزندانِ خود را دید، حال دیگر وقتِ آن است، چون الآن دیگر همه‌ی درها به روی آن‌ها بسته است، حال جای آن بود که بگوید: «إذهَبوا»… آیا شما هم نمی‌خواهید یک حرکتی کنید؟ یک تلاشِ هدفداری، یک اقدامی، آیا نمی‌خواهید بلند شوید؟ می‌خواهید همینطور دست روی دست بگذارید؟ در حالِ نابود شدن هستید، «إذهَبوا»… از خودتان بیرون بروید، «اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا»… نمی‌دانید این چوب را از کجا می‌خورید، شما خودتان را یوسف را از خانه‌ی خودتان بیرون کردید… «وُجُودُهُ لُطفٌ وَ تَصَرّفُهُ لُطفٌ آخر وَ عَدَمُهُ مِنَّا»، اینکه حضرت در میانِ ما نیستند، ایشان جفا نمی‌کنند، محبّتِ ایشان کم نیست، این منِ خاک بر سر هستم که خانه را طوری آلوده کرده‌ام که جای آمدنِ او نیست، محیط را خراب کرده‌ام، او پاک است، با ناپاکی مناسبتی ندارد… حال از خودت بیرون برو، خودت را رها کن و برو، به سوی یوسف برو…