بانگ صلوات به جای مهمّات!
شهید علی چیتسازیان
حسابی خورده بودیم به ته دیگ. نه مهمّات، نه نیرو، هیچی!
از آن طرف عراق هم بعد از عملیّات مجنون، حسابی پررو شده بود. انگار همهی انبار مهمّاتهای دنیا را روانهی مجنون کرده باشند، زمین مجنون شده بود مثل یک طبل که زیر پا میلرزید.
بچّههای مظلوم و باروت زده در خط، چشمشان به دست دیدهبانها بود و چشم دیدهبانها هم به انبارهای خالی از مهمّات، که معلوم نبود کِی پر میشود!
زخم پاهایش خوب نشده بود که سر رسید.
پرسید: «چرا ماتم گرفتید؟!»
گفتم: «مهمّات نداریم که جوابشان را بدهیم!»
گفت: «چرا دارید، هر توپ و خمپارهی عراقی که زمین میخورد، شما یک صلوات بفرستید!»
ضرباهنگ توپها بیشتر شد. بانگ صلواتها بلندتر.
دور و بر را نگاه کردم، هیچ کس پروای ترکش و تیر را نداشت!
مجنون یک تیکه شده بود بانگ صلوات!
رسم خوبان ۱۱- بینش و شگردها، ص ۸۲ و ۸۳٫/ دلیل، ص ۱۴۶٫نهآنن
پاسخ دهید