اینها آثار شامپوست!
شهید قربانعلی عرب
نزدیک غروب بود، کنار کاروان و در مقر یگان دریایی لشکر بودیم. فرماندهی شهید قربانعلی عرب و آقای قوچانی هم حضور داشتند. آنها علاقهی عجیبی به هم داشتند. در بسیاری از جهات هم با هم مشترک بودند. اکثر مواقع با هم بودند.
اذان را که گفتند، صف نماز جماعت را تشکیل دادیم. با بودن آقایان عرب و قوچانی، روحانی یگان حاضر نشد که امامت جماعت را بپذیرد. بچّهها هم اصرار کردند که یکی از این دو نفر نماز بخواند. امّا هیچ کدام نپذیرفتند.
روحانی یگان رو به آنها کرد و گفت: «هر چی باشه، نورانیت در چهرهی شما بیشتره.»
آقای عرب در جواب او گفت: «حاج آقا! اینها آثار شامپوست، والّا من سیاه چهره، چه نورانیتی دارم.»
حاج آقا هم خندید و برای آغاز جماعت جلو رفت.
منبع: کتاب «رسم خوبان ۱۳- سرزندگی و نشاط»؛ شهید قربانعلی عرب، ص ۲۴٫ / پاتک تدارکاتی، ص ۸۷٫
پاسخ دهید