شکنجه‌های طاقت‌فرسا

قریش راه دیگری برای مبارزه و مقاومت در برابر گسترش اسلام در پیش گرفت. بدین ترتیب که به شکنجه و آزار مسلمانان بی‌پناه و بردگان روی آورد. هر قبیله‌ای به آزار افراد مسلمان خویش پرداخت و آنان را به حبس، زدن و گرسنگی و تشنگی و دیگر روش‌های وحشیانه و غیر انسانی شکنجه کرد.

مشرکان قریش شماری از مسلمانان را شکنجه کردند. عمر بن خطاب، لبیبه کنیز بنی مؤمل -یکی از خانواده‌های بنی عدی- را شکنجه می‌کرد تا از اسلام برگردد. عمر او را می‌زد و چون خسته می‌شد، باز می‌ایستاد و به کنیزک می‌گفت: «من از تو عذر می‌خواهم، تو را رها نکردم، مگر این‌که خسته شدم.»[۱]

شاید بنی مؤمل به عمر اجازه بودند که کنیزک را شکنجه کند و گرنه موقعیت اجتماعی وی به او اجازه نمی‌داد که چنین مسئولیت‌هایی را بر عهده گیرد!

از دیگر کسانی که قریش شکنجه کردند، می‌توان از خباب بن ارت، امّ شریک، مصعب بن عمیر و شمار دیگری یاد کرد.

نخستین شهید اسلام

خانواده‌ی یاسر از جمله کسانی بودند که شدیدترین شکنجه‌ها را در راه اسلام تحمّل کردند. سمیه مادر عمّار به دست ابوجهل، فرعون قریش به شهادت رسید. او نخستین شهید اسلام است.[۲] پس از او همسرش، یاسر شربت شیرین شهادت نوشید.

با وجود این کسانی معتقدند که نخستین کشته، حارث بن ابی هاله است. بدین ترتیب که وقتی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مأموریت یافت، دعوت خویش را آشکار کند، در مسجد الحرام به پا خاست و فرمود: بگویید لا اله الّا الله تا رستگار شوید. قریش به او یورش بردند. فریادی بلند شد. نخستین کسی که برای یاری او آمد، حارث بن ابی هاله بود. حارث قریش را زد و از اطراف حضرت پراکند. آنان بازگشتند و او را به کتک گرفتند و آن‌قدر زدند که مرد.[۳]

این سخن درست نیست، زیرا پیش‌تر آوردیم که خداوند متعال رسول خود را به کمک ابوطالب و قوم او حفظ کرد و قریش نتوانستند کوچک‌ترین صدمه‌ای به او وارد کنند. در مورد آن دسته از افراد بنی هاشم که مسلمان شده بودند، نیز چنین بود. فی المثل نه علی (علیه السّلام) شکنجه شد و نه جعفر و نه دیگری؛ چنان‌که آمد امنیّت جانی بنی هاشم به خاطر موقعیت اجتماعی ابوطالب بود.

از سوی دیگر تقریباً مورّخان اتّفاق نظر دارند که نخستین شهید اسلام، سمّیه و سپس همسرش یاسر بود.

گذشته از این، چگونگی اعلان دعوت با آنچه در این قضیه گفته‌اند، تعارض و تناقض آشکار دارد.

آنچه می‌توان از این ادّعا فهمید این است که هدف آنان از ساخت این داستان، اثبات این مسئله است که خدیجه پیش از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با یک یا دو مرد دیگر ازدواج کرده و از آن‌ها فرزند داشته است. در ردّ این ادّعا نیز در جای خود، بحث کردیم.[۴]

عمّار و تقیه

عمّار نیز به دست بنی مخزوم به شدّت شکنجه شد؛ چنان‌که به ناچار کلماتی به زبان آورد که خوشایند مشرکان بود. پس رهایش کردند. عمّار گریان نزد رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد و گفت:

یا رسول الله؛ مرا رها نکردند؛ مرا وادار کردند که از تو بدگویی کنم و خدایانشان را به نیکی یاد نمایم.

پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:

عمّار؛ قلبت را چگونه می‌بینی؟

گفت:

یا رسول الله؛ قلبم مطمئن به ایمان است.

فرمود:

چیزی بر تو نیست. اگر دوباره سراغ تو آمدند، همان را بگو که می‌خواهند. خداوند درباره‌ی تو نازل فرمود:

إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإیمانِ.[۵]

مگر آن کس که مجبور شده ولی قلبش به ایمان اطمینان دارد.

تقیه

تقیه یک ضرورت فطری، عقلی، دینی و اصلاحی است. تشریع تقیه بهترین دلیل بر شمول و مرونت آیین مسلمانی است و به وضوح دلالت دارد که اسلام همه‌ی شرایط، اوضاع و احوال را در برمی‌گیرد و عام و گسترده است و شامل و فراگیر؛ زیرا در صورتی که مکتب و دین خشک و قساوت‌آلود باشد و شرایط و احوال اضطراری و عارضی را مورد ملاحظه‌ی جدّی قرار ندهد، می‌بایست با واقعیت بیرونی برخورد و تصادم داشته باشد و در مقابل آن سر تسلیم و شکست فرود آورد. در چنین فضایی، آیین نخواهد توانست از این اوضاع و احوال بگذرد و به حرکت اصلاحی و تکاملی خود ادامه دهد.

اسلام با تشریع تقیه، از طریق حفظ و حراست از پرچم‌دار، رهبر، حافظ و حامل دین در شرایط سخت و دشوار، مکتب را از هر گونه شکست و دستبردی حفظ کرده است. بهترین شاهد بر این ادّعا، برهه‌ای است که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مسلمانان در ابتدای بعثت از آن عبور کردند. بدین ترتیب که از هر گونه برخورد و درگیری با مشرکان دوری می‌کردند.

حفظ پرچم‌دار مکتب از راه مرونت اسلامی، وقتی یک ضرورت جدّی و حساس است که قربانی و فداکاری نه فایده‌ای دارد و نه دستاوردی. در چنین شرایطی مکتب یکی از سربازان امین خود را از دست می‌دهد و چه بسا روزگاری دیگر به وجود و حضور وی بسی محتاج باشد و در حقیقت به رسالت و مکتب خسارت رسیده است. این مطلب اقتباسی از فصل ششم بخش چهارم ترجمه‌ی کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلّی الله علیه و آله و سلّم  می‌باشد. 


[۱]. سیره ابن هشام، ۱/۳۴۱؛ سیره حلبی، ۱/۳۰۰٫

[۲]. الاستیعاب، ۴/۳۳۱؛ الاصابه، ۴/۳۵، اسد الغابه، ۵/۴۸۱؛ تاریخ یعقوبی، ۲/۲۸٫

[۳]. الاصابه۱/۲۹۳؛ الاوائل، ۱/۳۱۱٫

[۴]. ر.ک: مباحث پیشین: ازدواج‌های قبلی خدیجه.

[۵]. نحل: ۱۰۶؛ ر.ک: حلیه الاولیاء، ۱/۱۴۰؛ جامع البیان، ۴/۱۱۲٫