شیخ محمد بن عبد الوهاب و جریان وهابیت پیرو او، به این موضوع که مسلمانان باید خداوند را پرستش کنند و چیزی را برای او شریک قرار ندهند، بسنده نکردهاند، بلکه کسی را که نتواند در شهرش منکرات را مردود اعلام کند؛ و از آن شهر هجرت نکند را نیز تکفیر کردهاند؛ و کسانی که با آنان در تکفیر مسلمانان موافق نبودهاند را نیز تکفیر کرده و باآنها جنگیدهاند!!

همچنین هر کس آنان را خوارج نامیده تکفیر و با او جنگیدهاند و او را دشنام دهنده دین رسول دانستهاند! که شواهد این مسئله و مانند آن، در نوشته های ایشان و اسناد تاریخی، به وفور موجود است. پس آنان در اجرای دیدگاههای خود در معنای شرک و احکام آن و نیز استفاده از شمشیر، فراتر از آنچه باید عمل کنند، عمل کردهاند.

 

نمونه ای از افراط و تفریط در اتخاذ شیوه اداراک و فهم نصوص بین مسلمین

از نمونه های افراط و تفریط های شیخ محمد بن عبد الوهاب و پیروانش، دشمنی است که از یک سو میان اهل حدیث، و از سوی دیگر میان آنان و اهل رأی و معتزله وجود دارد. اهل حدیث از نقد درونی نسبت به شیوه خود در نقل حدیث بازماندهاند و بخش اعظم ارزیابی حدیث را بر سند آن متمرکز کردهاند، اما نسبت به متن حدیث تنها به ارزیابی و نقد نظری آن بسنده کردهاند، بدون این که یک راهکار علمی گسترده، مبتنی بر اصول جامع علمی ارائه دهند.

همچنین اهل حدیث در سرزنش اهل رأی و کسی که در صداقت راوی – که آنان توثیقش کردهاند- شک کند، زیادهروی کردهاند، هر چند توثیق آنان از دیدگاه مخالفشان اشکال داشته باشد. و کسانی را که شیوه سختتری در بررسی مطالب شفاهی منقول دارند، به رد کردن حدیث رسول خدا صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله، دشمنی با سنّت و تکذیب پیامبر صلی ‌الله ‌و علیه و ‌آله متهم نمودهاند.

اما این اتهامها نادرست است، چرا که اهل رأی و معتزله پیامبر را تکذیب نمیکنند، بلکه شیوه آنان برای کسب اطمینان نسبت به راویان، با شیوه اهل حدیث متفاوت است، و اختلاف در شیوه، باعث مباح شدن اتهام به شخص، مبنی بر اینکه او حدیث رسول خدا صلی ‌الله ‌و ‌علیه و ‌آله را رد میکند نیست؛ زیرا او قبول ندارد آن متن گفته رسول خداست تا متهم شود که آن را رد کرده است؛ و چنانچه موثق بودن راویان را بپذیرد، شاید توانایی حافظه آنان را برای حفظ تمام حدیث و درک درستِ آنان از نکتههای مورد نظر گوینده حدیث را قبول ندارند، پس متهم کردن آنان به بیدینی، نادرست است.

 

تخطئه شیخ

گمان می کنم در این پژوهش انتقادی، مطالبی که نشانه ی غلو آشکار شیخ در تکفیر است را بیان کردم و اعلام می کنیم وی خطا کرده است و بس؛ زیرا شرعاً جایز نیست با حمایت از شیخ، خطاهای او را بر اسلام تحمیل کنیم، و ادعا کنیم این تکفیر، مدلول نصوص شرعی و قانون خداست، چرا که استفاده از این روش برای تبرئه شیخ و تحمیل خطاهای او بر اسلام، خیانت به اصل دین است. باید دین را در سطح بالایی قرار دهیم و مبادا سرنوشت آن را با سرنوشت حکام یا علما یا دیگرانی که مورد علاقه ی هستند گر بزنیم. دین در انحصار هیچ کس نیست و یک قرائت ندارد؛ و بر همه ی نصوص، از جهت صحت سند و برداشت، در میان علما اتفاق نظر وجود ندارد.

نکته دیگر ان است که هر کس اعلام کند اسلام را پذیرفته است، هر چند منافق و دروغگو باشد، تعرض به خون، مال و آبرویش حرام؛ و تمام حقوق انسانی و دینی او محفوظ است. چه رسد به کسی که صادقانه خود را مسلمان می داند و شعایر آن را به پا می دارد و از گناهان کبیره اجتناب می کند.

اگر ما در نتیجه ی برداشت نادرست فرد از نصوص، یا تحریف آن، او را ملحق به کفار بدانیم، مرتکب گناه بزرگی شده ایم که پیامدهای ناگواری به همراه دارد. باید جایگاه داستان های ساختگی تکفیری در این زمان روشن باشد؛ و نباید این داستان ها را، به طمع رسیدن به هدف، یک روز ببافیم و فردا بر اثر ترس، آن را پنبه کنیم.

این سخن را از باب نصیحت و خیرخواهی می گویم؛ و قصد جاه طلبی و فساد بر روی زمین را ندارم، هر چند تنها خدا بر نیت ها آگاه است:

  1. باید تقوای الهی را پیشه کنیم.
  2. اگر در پذیرش خطاها مجامله کنیم، دین ما به باد خواهد رفت.
  3. اگر امروز از آن ارتزاق کنیم، فردا قربانی آن خواهیم شد.

منبع: مبلغ نه پیامبر / حسن بن فرحان مالکی / نشر ادیان