شعله‌های این شورشها طی قرون متوالی هر چند وقت یک بار از گوشه‌ای از کشور پهناور اسلامی سر به آسمان برمی‌داشت. چنانکه این مسأله در قرن سوم و چهارم به صورت یک مشکل جدی مطرح بود. حتی در واپسین روزهای حکومت بنی عباس، هنوز برخی از سلاطین همچون محمّد خوارزمشاه می‌کوشیدند به بهانه این که خلافت اسلامی از آن علویان است از اطاعت خلفای عبّاسی سرپیچی نمایند.
ورای این سرکوبیها که داستان آن را در کتب تاریخ، به ویژه کتاب مهم «مقاتل الطالبیین» می‌توان یافت، عباسیان به منظور طرد علویان از جامعه به شیوه‌های دیگری نیز متوسّل می‌شدند که از مهمترین آنها تبلیغات زهرآگین آنان در شکل‌های مختلف به هدف بی‌اعتبار کردن شخصیّت علمی علویان نزد مردم بود. خدشه وارد ساختن به تصورات مردم درباره عظمت خاندان رسالت، تنها هدف مهمی بود که ازطرق مختلف توسط عباسیان دنبال می‌شد و در هر زمان، متناسب با شرایط و اوضاع و احوال آن زمان به تبلیغات خود شکل می‌دادند.
یکی از شیوه‌های تبلیغاتی عبّاسیان بر ضد علویان- که احتمالا مروج اصلی آن هارون الرشید بود و یا در دوران او شایع کردند- این بود که می‌گفتند: علویان آنچنان حقی برای خود قائلند که سایر مردم را «عبید» و برده خود می‌دانند. آنها این مفهوم را از روایاتی که درباره برتری اهل بیت علیهم السّلام یا مفهوم امامت و برتری و برگزیدگی (اصطفاء) از خود پیامبر و ائمه شیعه نقل شده است، گرفته و در تبلیغات خود از آن سوء استفاده می‌کردند؛ در حالی که در این گونه روایات، تنها اطاعت بی‌چون و چرای مردم ازرا امام خاطر نشان شده و این مفهومی است غیر از آنچه بنی عباس در این باره عنوان می‌کردند، زیرا بنی عباس در تبلیغات خود به مردم می‌گفتند: علویان شما را برده خود دانسته و بدین ترتیب شما را مورد تحقیر قرار می‌دهند! طبیعی است که این گونه شایعات بی‌اساس، عدّه‌ای از مردم ساده‌لوح را به دوری از علویان وامی‌داشت.
دو شاهد تاریخی بر این مطلب می‌توان آورد.
۱-
حادثه‌ای که میان محمّد بن ادریس شافعی و هارون الرشید پیش آمد.
شافعی از کسانی بود که نسبت به اهل بیت اظهار علاقه کرده و ارادت نشان می‌داد و اشعاری نیز در این باره سرود.[۱]
وقتی شافعی به یمن رفت، مدت یک سال در آن دیار اقامت گزید. در این وقت به هارون خبر دادند که شافعی به همراه یکی از علویان در صدد قیام علیه تو بر آمده است. هارون از شنیدن این خبر خشمگین شد و دستور توقیف شافعی و اعزام او را به پایتخت صادر کرد. او را همراه با برخی از اصحابش در پایتخت حاضر کردند. این خبر به محمّد بن حسن شیبانی فقیه حنفی که در خدمت هارون بود رسید و او برای آن که این حرکت بر دسیسه‌چینی او نسبت به شافعی حمل نشود، از هارون خواست تا از او بگذرد. ولی هارون این درخواست را رد کرد. وقتی شافعی در برابر هارون قرار گرفت موضوع قیام را تکذیب کرده، افزود:
أ و لیس فی النّاس علویّ الّا و یظنّ انّ النّاس له عبید فکیف اخرج رجلا یرید أن یجعلنی عبدا.
آیا چنین نیست که علویان مردم را برده خود می‌دانند، در این صورت چگونه من مردی از آنها را بر جنگ علیه تو علم کنم که خود مرا در صورت پیروزی برده خود خواهد کرد.؟ هارون از این سخن خشنود شده و او را خلعت علما پوشانید.[۲]
ممکن است شافعی از روی تقیه چنین مطلبی را اظهار کرده باشد، اما به هر روی چنین به دست می‌آید که روزگاری این شایعه در جامعه رواج داشته که کسی جز عباسیان نمی‌توانستند آن را ساخته و پرداخته باشند. شاهد دیگر، روایتی است که بسیاری از مصادر آن را نقل کرده‌اند. مرحوم کلینی آورده که محمّد بن زید طبری گفت: من بالای سر امام رضا علیه السّلام ایستاده بودم در حالی که گروهی از بنی هاشم نیز در کنار او بودند. از جمله آنها اسحاق بن حسین عباسی بود که امام رو به او کرده و فرمود:
یا اسحاق! بلغنی انّ النّاس یقولون انّا نزعم انّ النّاس عبید لنا؛ لا، و قرابتی من رسول الله صلّی اللّه علیه و آله ما قلته و لا سمعته من آبائی قاله و لا بلغنی عن احد من آبائی قاله و لکنّی اقول: النّاس عبید لنا فی الطّاعه موال لنا فی الدّین فلیبلّغ الشّاهد الغائب[۳]
ای اسحاق! به من خبر رسیده که مردم می‌گویند: ما آنها را بردگان خود می‌پنداریم، نه، قسم به قرابتی که با رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله دارم، نه من خود چیزی گفته‌ام و نه از یکی از اجدادم شنیده‌ام که چنین بگوید و نه از یکی از پدرانم به من چنین روایتی رسیده ولی من می‌گویم: مردم در این که اطاعت ما بر آنها واجب است فرمانبردار ما و از نظر دینی موالیان و دوستان ما هستند. این مطلب را حاضران به غایبان برسانند.
در روایت دیگری از ابو صلت آمده که به امام عرض کردم: مردم چیزهایی از شما نقل می‌کنند. امام فرمود: چه چیزی از ما نقل می‌کنند؟ گفتم: می‌گویند: شما ادعا دارید که مردم بردگان شما هستند، امام فرمود:
ای پروردگاری که آسمانها و زمین را گستردی و دانای پنهان و آشکاری، تو شاهدی که من چنین نگفته‌ام، از پدران خود نیز هرگز نشنیده‌ام چنین بگویند، تو آگاهی از ستم هایی که از این مردم به ما روا داشته می‌شود که این هم یکی از آنها است.
پس از آن امام رو به من کرد و فرمود: اگر چنانکه از ما حکایت می‌کنند ما همه مردم را بردگان خود می‌دانیم، پس به چه کسی آنها را می‌فروشیم؟ گفتم: راست می‌فرمایید ای فرزند رسول خدا. سپس امام به فرق میان ولایت و برده دانستن مردم پرداخته و فرمود: ای عبد السلام! آیا تو منکر ولایتی هستی که خدا به ما عطا فرموده؟ گفتم: نه به خدا پناه می‌برم، من ولایت شما را قبول دارم.[۴]
این دو روایت به خوبی نشان می‌دهد که بنی عباس چگونه با گرفتن سوژه‌ای از یک مسأله حق (ولایت)، کوشیده‌اند مردم را از ائمه علیهم السّلام دور نگاه دارند.
۲-
جعل حدیث و نسبت دادن آن به ائمه اهل بیت علیهم السّلام به منظور تخریب شخصیّت آنها در میان مردم نیز نوع دیگری از تبلیغات بود که غیر عبّاسیان هم در آن نقش فعالی داشتند. امام رضا علیه السّلام پرده از روی این سیاست خطرناک نیز برداشت و در روایاتی که از آن حضرت آمده، فرمود:
مخالفان ما احادیثی درباره فضائل ما از پیش خود ساخته و به ما نسبت می‌دهند که از این کار نظر خاصی دارند، و این احادیث بر سه دسته تقسیم می‌شود:
الف: روایات غلوآمیز که ما را بالاتر از آنچه هستیم نشان می‌دهد.
ب: روایات تقصیر که ما را پایین‌تر از آنچه هستیم نشان می‌دهد.
ج: روایاتی که در آن به عیوب دشمنان ما تصریح شده است.
مردم وقتی روایات غلوآمیز را می‌بینند، شیعیان ما را تفکیر کرده و عقیده به ربوبیّت ما را بدانها نسبت می‌دهند و وقتی روایات دسته دوم را می‌بینند، به ما در حد همانها اعتقاد پیدا می‌کنند و وقتی عیوب دشمنان ما را می‌شنود به ما همان نسبتها را می‌دهند.[۵] روایت فوق نشان می‌دهد که چگونه سعی می‌شده تا موقعیت علویان در میان مردمی که دوستدار آنها بودند تخریب شود.

منبع:کتاب حیات فکری و سیاسی ائمه از صفحه ۴۴۶ تا۴۵۰ / رسول جعفریان


[۱] نک: دیوان الامام الشافعی، صص ۳۸، ۵۷، ۷۴٫ تاریخ تشیع در ایران، ج ۱، ص ۲۸

[۲] الفتوح، ج ۸، ص ۲۴۹- ۲۴۸[۳] الکافی، ج ۱، ص ۱۸۷؛ الامالی، طوسی، ج ۱، ص ۲۱؛ الامالی مفید، ص ۱۵۶؛ مسند الامام الرضا، ج ۱، ص ۹۶

[۴] عیون اخبار الرّضا، ج ۲، ص ۱۸۳؛ الامالی مفید، ط نجف، ص ۱۴۸؛ الامالی، طوسی، ج ۱، ص ۲۱؛ مسند الامام الرضا، ج ۱، ص ۹۶

[۵] بحار الانوار، ج ۲۶، ص ۲۳۹ از عیون اخبار الرضا، صص ۱۶۷- ۱۶۸