حسن بن هانی معروف به ابونواس (۱۹۶ هـ.ق)

روزی بعضی از یاران ابونواس به وی گفتند: فردی گستاخ‌تر از تو را سراغ نداریم، درباره‌ی هر چیزی حتّی شراب شعر داری، ولی با این‌که معاصر با علیّ بن موسی الرّضا هستی درباره‌ی او شعری نسروده‌ای!

ابونواس در پاسخ گفت: به خدا سوگند! شعر نگفتن من به جهت بزرگواری آن حضرت است، زیرا من در آن پایه نیستم درباره‌ی چنین شخصیتی شعر بسرایم، امّا پس از لحظاتی درباره‌ی امام (ع) چنین اشعاری سرود:

قیل لی أنت‏ أحسن‏ الناس‏ طراً

 

فی فنون من الکلام النبیه‏

لک من جیّد القریض مدیحٌ‏

 

یثمر الدر فی یدیّ مجتنیه‏

فعلامَ ترکت مدح ابن موسى‏

 

و الخصال التی تجمّعن فیه‏

قلت لا أستطیع مدح إمامٍ‏

 

کان جبریلُ خادماً لأبیه‏[۱]

کسی گفتا به من: ای آن که هستی

 

یگانۀ عصر در شعر و سخنور

تو را باشد چنان قدرت به گفتار

 

که ریزی از سخن در دست گوهر

چرا لب بسته‌ای از مدح مولا

 

علی موسی الرّضا پور پیمبر؟

بگفتم: کی توانم مدح آن کس

 

که بابش را بُدی جبریل چاکر

بیان و شعر کوته شد ز وصفش

 

که هست اوصاف او از مدح برتر.[۲]

سیّد عبّاس مکّی حسینی شافعی از ادبای اهل سنّت با شگفتی در عظمت این شعر می‌گوید:

لا شَکَّ أنّ ناظم هذا العقد الجوهر یَغْفِرُ اللّه‏ ما تقدّم‏ مِنْ‏ ذَنْبِه‏ و ما تأخّر[۳]؛

تردیدی نیست که خدای متعال، گناهان گذشته و آینده‌ی سراینده‌ی این شعر گران‌بها خواهد بخشید.

حاکم نیشابوری شافعی نیز می گوید:

روزی ابونواس از منزل بیرون آمد سواری را دید که به محاذات او در حال حرکت است و چهره‌ی وی را نمی دید، از او پرسید: کیستی؟ به او گفته شد: وی علیّ بن موسی الرّضا است. ابونواس در همان حال با شوق و ذوق در وصف آن حضرت چکامه ای این‌چنین سرود:

إِذَا أَبْصَرَتْکَ‏ الْعَیْنُ‏ مِنْ بَعْدِ غَایَهٍ

 

وَ عَارَضَ فِیهِ الشَّکُّ أَثْبَتَکَ الْقَلْبُ‏

وَ لَوْ أَنَّ قَوْماً أَمَّمُوکَ لَقَادَهُمْ

 

نَسِیمُکَ حَتَّى یَسْتَدِلَّ بِکَ الرَّکْب‏[۴]

هرگاه دیدگان از فاصله ای بسیار دور نظاره‌گر سیمای تو باشند و در وجودت تردید به وجود آید، دل به حقانیّت تو گواهی دهد. اگر مردی تو را پیشوای خود مقرّر دارد، نسیم وجودت آنان را رهبری کند و همه بدان رهنمون گردند.

نقل است: روزی ابونواس، امام رضا (ع) را در حالی که از نزد مأمون آمده بود، دید. وی خدمت امام آمد و عرض کرد:

ای فرزند رسول خدا! شعری در مدح شما سروده‌ام دوست دارم آن را بشنوی، امام فرمود: بخوان. و ابونواس چنین گفت:

مُطَهَّرُونَ‏ نَقِیَّاتٌ‏ جُیُوبُهُمْ‏

 

تَجْرِی الصَّلَاهُ عَلَیْهِمْ أَیْنَمَا ذُکِرُوا

مَنْ لَمْ یَکُنْ عَلَوِیّاً حِینَ تَنْسُبُهُ‏

 

فَمَا لَهُ فِی قَدِیمِ الدَّهْرِ مُفْتَخَرٌ

اللَّهُ لَمَّا بَرَأَ خَلْقاً فَأَتْقَنَهُ‏

 

صَفَاکُمْ وَ اصْطَفَاکُمْ أَیُّهَا الْبَشَرُ

فَأَنْتُمُ الْمَلَأُ الْأَعْلَى وَ عِنْدَکُمْ‏

 

عِلْمُ الْکِتَابِ وَ مَا جَاءَتْ بِهِ السُّوَر[۵]

پاک سرشتان و گاک‌دامنانی‌اند که هر کجا از آنان یاد شود بر آنان درود و صلوات نثار می شود. هر که از خاندان علوی نباشد در گذشته‌ی روزگار، افتخاری از او نخواهی یافت. آن‌گاه که خدا آفریدگانی را نیک آفرید خاندان شما را از میان آنان برگزید. شما برجستگان والا مقامید که علم کتاب (قرآن) و آن‌چه سوره‌های (قرآن) آورده‌اند نزد آن‌هاست.

امام رضا (ع) پس از شنیدن این شعر، ابونواس را تشویق کرده و سیصد دینار به وی هدیه داد[۶].

منبع: کتاب امام رضا علیه السلام به روایت اهل سنت – محمدمحسن طبسی


[۱]– المنتظم فی التواریخ الملوک و الأٌمم، ج ۶، ص ۱۲۵؛ تذکره الخواص من الأمه بذکر خصائص الأئمّه، ص ۳۲۱؛ وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزّمان، ج ۳، ص ۲۷۰-۲۷۱؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، (حوادث ۲۰۱-۲۱۰) ص ۲۷۱؛ مرأه الجنان و عبره الیقظان فی معرفه ما یعتبر من حوادث الزّمان، ج ۲، ص ۱۱؛ النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره، ج ۲، ص ۲۲۰؛ الائمّه الآثنی عشر، ص ۹۸ و أخبار الدُّول، ص ۱۱۴٫

[۲]– شاعر: احمد خوش نویس ر.ک: منتهی الأمال، ج ۳، ص ۱۶۱۹-۱۶۲۰، انتشارات دلیل ما.

[۳]– نُزهه الجلیس و منیه الأدیب الأنیس، ج ۱، ص ۲۶۶٫ این در حالی است که ذهبی متعصب، بی‌دلیل و با اشکال در این شعر، می‌گوید: «قیل: هذا لا یجوز إطلاقه إبا بنصّ؛ گفته شده: استعمال این مطلب جایز نیست مگر آن که نصی باشد و در این‌جا نصی نیست.» ر.ک: تذهیب تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، ج ۷، ص ۴۵٫ ابن طولون در کتاب الأئمه الإثنی عشر (ص ۹۸-۹۹) به جای مصرع اوّل بیت دومِ فوق «لک من جوهر الکلام نظام؛ برای تو از گوهر سخن نظم و سامانی است، یعنی سخنوری.» و به جای مصرع نخست بیت چهارم «قلت: لا أهتدی لمدح امامٍ؛ گفتم: به ستایش چنین امامی راه نمی‌برم.» آمده است.

[۴]– فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الأئمّه من ذریتهم، ج ۲، ص ۲۰۲، ح ۴۸۱، به نقل از تاریخ نیشابوری.

[۵]– النعیم المقیم لعتره النبأ العظیم، ص ۳۹۶؛ وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزّمان، ج ۳، ص ۲۷۱؛ فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الائمّه من ذریتهم، ج ۲، ص ۲۰۱، ح ۴۸۰؛ الوافی بالوفیات، ج ۲۲، ص ۲۵۰؛ مرأه الجنان و عبره الیقظان فی معرفه ما یعتبر من حوادث الزّمان، ج ۲، ص ۱۱ و الأئمّه الأثنی عشر، ص ۹۹٫

[۶]– فرئد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الأئمّه من ذریتهم، ج ۲، ص ۲۰۱، ح ۴۸۰؛ الإتحاف بحبّ الأشراف، ص ۳۲۰ و ۳۲۱ و أحسن القصص، ج ۴، ص ۲۹۰٫