این جواب در دو بخش تقدیم دوستان خواهد شد :

 

۱ – کسانی که امام حسن علیه السلام آن‌ها را لعن فرموده است؛

 

۲ – کسانی که امام حسن علیه السلام را لعن کرده‌اند.

 

صحابه‌ای که امام حسن علیه‌السلام آنها را لعنت فرموده است‌:
صحابه‌ای که مورد لعنت امام حسن (علیه‌السلام) قرار گرفته‌اند عبارت‌اند از :

 

معاویه ، مروان بن حکم

 

معاویه بن أبی‌سفیان :


وخطب معاویه بالکوفه حین دخلها والحسن والحسین رضى الله عنهما جالسان تحت المنبر فذکر علیا علیه السلام فنال منه ثم نال من الحسن فقام الحسین لیرد علیه فأخذه الحسن بیده فأجلسه ثم قام فقال أیها الذاکر علیا أنا الحسن وأبى على وأنت معاویه وأبوک صخر وأمى فاطمه وأمک هند وجدی رسول الله صلى الله علیه وسلم وجدک عتبه بن ربیعه وجدتی خدیجه وجدتک قتیله ، فلعن الله أخملنا ذکراً ، و ألامنا حسباً ، وشرنا قدیماً وحدیثاً ، وأقدمنا کفراً ونفاقاً فقال طوائف من أهل المسجد : امین.

معاویه وقتی به کوفه آمد ، در حالیکه حسن و حسین (علیهما السلام) پای منبر نشسته بودند ، در مورد علی (علیه‌السلام) سخن گفته و به او دشنام داد ؛ سپس به حسن (علیه‌السلام) دشنام داد ؛ پس حسین (علیه‌السلام) ایستاد تا به وی جواب گوید ؛ اما حسن (علیه‌السلام) دست وی را گرفته و او را نشانید ؛ پس ایستاده و گفت :

ای کسی که در مورد علی (علیه‌السلام) سخن گفتی !!! من حسن (علیه‌السلام) هستم و پدرم علی (علیه‌السلام) است و تو معاویه هستی و پدرت صخر ؛ مادر من فاطمه (علیها ‌السلام) است و مادر تو هند ؛ جدّ من رسول خدا (صلى الله علیه وآله) است و جدّ تو ربیعه است ؛ مادر بزرگ من خدیجه (علیها ‌السلام) است و مادر بزرگ تو قتیله ؛ پس خداوند هر کدام از ما دو را که نسب پست‌تری دارد و آنکه بدی وی از قدیم تا حال باقی است و آنکه پیش گام در کفر و نفاق بوده است را لعنت کند .

پس همه مردم مسجد گفتند : آمین .

جمهره خطب العرب ج ۲ ص ۱۴ باب رد الحسن بن على على معاویه حین نال منه ومن أبیه

مقاتل الطالبیین ج ۱ ص ۱۹ ، اسم المؤلف: أبو الفرج الاصفهانی ، علی بن الحسین (المتوفى : ۳۵۶هـ) الوفاه: ۳۵۶

شرح نهج البلاغه ج ۱۶ ص ۲۷

 

 

آمین بزرگان شیعه و سنی برای این نفرین حضرت :
در متن روایت بود که بعد از این نفرین حضرت ، همه مردم آمین گفتند ؛ ابوالفرج اصفهانی ، بعد از نقل این روایت در کتاب خویش می‌نویسد :

فقال طوائف من أهل المسجد: آمین. قال فضل(بن الحسن البصری): فقال یحیى بن معین: ونحن نقول: آمین. قال أبو عبید: ونحن أیضاً نقول: أمین. قال أبو الفرج: وأنا أقول: آمین.

فضل بن حسن بصری گفت : یحیی بن معین گفته است : ما نیز می‌گوییم آمین .

ابوعبید هم گفته است : ما نیز می‌گوییم آمین .

ابوالفرج (صاحب کتاب) نیز می‌گوید : من هم آمین می‌گویم !

مقاتل الطالبیین ج ۱ ص ۱۹ ، اسم المؤلف: أبو الفرج الاصفهانی ، علی بن الحسین (المتوفى : ۳۵۶هـ) الوفاه: ۳۵۶

ابن ابی‌الحدید نیز بعد از نقل آمین علما می‌نویسد :

قال أبو الفرج : قال أبو عبید : قال الفضل : وأنا أقول : آمین ، ویقول علی بن الحسین الأصفهانی : آمین .

قلت : ویقول عبد الحمید بن أبی الحدید مصنف هذا الکتاب : آمین .

ابوالفرج گفته است که ابوعبید از فضل روایت می‌کند که : من می‌گویم آمین ؛ ابوالفرج نیز می‌گوید آمین.

من عبدالحمید بن ابی‌الحدید ، نویسنده این کتاب نیز می‌گویم : آمین !

شرح نهج البلاغه ج ۱۶ ص ۲۸ ، اسم المؤلف: أبو حامد عز الدین بن هبه الله بن محمد بن محمد بن أبی الحدید المدائنی الوفاه: ۶۵۵ هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت / لبنان – ۱۴۱۸هـ – ۱۹۹۸م ، الطبعه : الأولى ، تحقیق : محمد عبد الکریم النمری

مرحوم علامه مرعشی در شرح احقاق الحق در ذیل این روایت می‌نویسند :

نقل القاضی نور الله التستری هذا الحدیث عن السید العالم الصفی أبو تراب المرتضى بن الداعی بن القاسم الحسنی رحمه الله ، ثنا المفید عبد الرحمن بن أحمد النیسابوری إملاء من لفظه ، أنبأ السید أبو المعالی إسماعیل بن الحسن بن محمد الحسنی النقیب بنیسابور قراءه علیه وأبو بکر محمد بن عبد العزیز الحیری الکرامی قالا : أخبرنا الحاکم أبو عبد الله محمد ابن عبد الله الحافظ إجازه ، ثنا أبو بکر أحمد بن کامل بن خلف القاضی ، ثنا علی بن عبد الصمد لفظا ، ثنا یحیى بن معین.

 

 

ثم قال: قال ابن عبد الصمد (علی بن عبد الصمد من روات الحدیث) : وأنا أقول : آمین . وقال لنا القاضی(أبو بکر أحمد بن کامل بن خلف القاضی من روات الحدیث) : وأنا أقول : آمین ، فقولوا آمین . وقال محمد بن عبد الحافظ : وأنا أقول : آمین . قال السید والحیری (هما: السید أبو المعالی إسماعیل بن الحسن بن محمد الحسنی وأبو بکر محمد بن عبد العزیز الحیری الکرامی کلاهما من روات الحدیث) : ونحن نقول : آمین آمین آمین . وقال الشیخ المفید عبد الرحمن (هو عبد الرحمن بن أحمد النیسابوری من روات الحدیث): وأنا أقول : آمین آمین ، فإن الملائکه تقول : آمین . قال السید الصفی (أبو تراب المرتضى بن الداعی بن القاسم من روات الحدیث): وأنا أقول : آمین اللهم آمین . قال ابن بابویه : وأنا أقول : آمین ثم آمین ثم آمین ثم آمین .

قاضی نورالله تستری این روایت را از سید عالم ، صفی ابوتراب مرتضی بن داعی بن قاسم حسنی رحمه الله ، از مفید عبدالرحمن بن احمد نیشابوری ، از سید ابوالمعالی اسماعیل بن حسن بن محمد حسنی نقیب در نیشابور و ابوبکر محمد بن عبد العزیز حیری کرامی از حاکم ابوعبد الله محمد بن عبد الله حافظ از ابوبکر احمد بن کامل بن خلف قاضی از علی بن عبد الصمد از یحیی بن معین نقل کرده است .

سپس می‌گوید : ابن عبد الصمد (از روات روایت) به ما گفت : من نیز می‌گویم آمین ! ؛ قاضی (احمد بن کامل از راویان روایت) نیز گفت : من هم می‌گویم آمین ! شما نیز آمین بگویید !

محمد بن عبد الحافظ نیز گفته است : من هم می‌گویم آمین !

سید و حیری (از راویان روایت) نیز گفته‌اند : ما نیز می‌گوییم «آمین ، آمین‌ ، آمین»!

شیخ مفید عبدالرحمن (از روایان حدیث) نیز می‌گوید : من نیز می‌گویم «آمین آمین» زیرا ملائکه می‌گویند «آمین» !

سید صفی (از راویان این روایت) می‌گوید : من نیز می‌گویم آمین !

ابن بابویه نیز گفته است : من نیز می‌گویم «آمین ، آمین ، آمین ، آمین»!

شرح إحقاق الحق ، السید المرعشی ج ۲۶ ص ۵۳۴

سید محسن امین نیز بعد از نقل کلام ابوالفرج اصفهانی می‌نویسد :

قال المؤلف وانا أقول آمین .

 

 

من نیز می‌گویم آمین !

أعیان الشیعه ج ۱ ص ۵۷۰ للسید محسن الأمین

مرحوم شرف الدین نیز بعد از نقل کلام ابن ابی الحدید می‌فرماید :

أقول : ونحن بدورنا نقول : آمین.

ما نیز به نوبه خودمان می‌گویم : آمین !

صلح الحسن (ع) ص ۲۸۹ للسید شرف الدین

شیخ علی نجل محمد آل سیف الخطی نیز بعد از نقل کلام ابن أبی الحدید می‌گوید:

ویقول مؤلف هذا الکتاب : آمین ، ورحم الله عبدا قال : آمین.

مولف این کتاب می‌گوید : آمین ؛ و خدا رحمت کند بنده‌ای را که بگوید آمین !

وفیات الأئمه – من علماء البحرین والقطیف – ص ۱۰۸

سعید أیوب ، از کسانی است که به مذهب تشیع ، گرویده است ؛ او نیز می‌نویسد :

ویقول سعید أیوب مصنف هذا الکتاب : آمین .

سعید ایوب نویسنده این کتاب نیز می‌گوید : آمین !

معالم الفتن ج ۲ ص ۱۷۸ لسعید أیوب

شما نیز آمین بگویید :

ما نویسنده این مطلب نیز می‌گوییم آمین، شما خواننده بزرگوار هم بگو آمین

 

مروان بن حکم :


۱ –  ومروان کان أکبر الأسباب فى حصار عثمان … وقال له الحسن بن على لقد لعن الله أباک الحکم وأنت فى صلبه على لسان نبیه فقال لعن الله الحکم وما ولد والله أعلم

مروان از مهمترین علت های محاصره عثمان بود … و حسن بن علی (صلى الله علیه وآله) به او گفت : خداوند پدر تو را در حالی لعنت کرده است که تو در صلب او بودی ؛ و به وی گفت : خداوند حکم را و اولاد او را لعنت کند .

البدایه والنهایه ج ۸ ص ۲۵۹

۲ –  وأخرج ابن سعد عن زریق بن سوار قال کان بین الحسن وبین مروان کلام فأقبل علیه مروان فجعل یغلظ له والحسن ساکت فامتخط مروان بیمینه فقال له الحسن ویحک أما علمت أن الیمین للوجه والشمال للفرج أف لک فسکت مروان

بین امام حسن (علیه‌السلام) و مروان درگیری لفظی شده بود ؛ مروان در کلام بسیار تندی می‌کرد ؛ اما حسن (علیه‌السلام) ساکت بود ؛ در این هنگام مروان آب بینی‌اش را به دست راست خویش انداخت ؛ پس حسن (علیه‌السلام) به او گفت : وای بر تو ؛ آیا نمی دانستی که دست راست برای صورت است و دست چپ برای عورت‌؟

نفرین بر تو .

در این هنگام مروان ساکت شد .

تاریخ الخلفاء ج ۱ ص ۱۹۰

کسانی که که به امام حسن علیه السلام ناسزا گفته‌اند:


معاویه:


۱ – وکان علی إذا صلى الغداه یقنت فیقول: اللهم العن معاویه وعمراً وأبا الأعور وحبیباً وعبد الرحمن بن خالد والضحاک بن قیس والولید! فبلغ ذلک معاویه فکان إذا قنت سب علیاً وابن عباس والحسن والحسین والأشتر.

علی (علیه‌السلام) وقتی نماز صبح را می خواند قنوت می‌گرفت و در نماز می‌گفت : خداوندا ، معاویه و عمرو بن العاص و حبیب و عبد الرحمن بن خالد و ضحاک بن قیس را لعنت کن.

خبر به معاویه رسید ؛ پس وقتی قنوت می‌گرفت به علی و ابن عباس و حسن و حسین و مالک اشتر فحش می‌داد !!!

الکامل فی التاریخ ج ۲ص۸۱ باب ذکر اجتماع الحکمین

نهایه الأرب فی فنون الأدب ج ۲۰ ص ۹۶

تاریخ ابن خلدون ج ۲ ص ۶۳۷ باب أمر الحکمین

 

۲ – وخطب معاویه بالکوفه حین دخلها والحسن والحسین رضى الله عنهما جالسان تحت المنبر فذکر علیا (علیه‌السلام) فنال منه ثم نال من الحسن …

معاویه وقتی به کوفه آمد ، در حالیکه حسن و حسین (صلى الله علیه وآله) پای منبر نشسته بودند ، در مورد علی (علیه‌السلام) سخن گفته و به او دشنام داد ؛ سپس به حسن (علیه‌السلام) دشنام داد …

جمهره خطب العرب ج ۲ ص ۱۴ باب رد الحسن بن على على معاویه حین نال منه ومن أبیه

شرح نهج البلاغه ج ۱۶ ص ۲۷

گروهی گرد معاویه جمع می‌شدند تا به امیرمؤمنان و امام حسن (صلى الله علیه وآله) دشنام دهند:
اجتمع عند معاویه عمرو بن العاص ، رضی الله عنه ، والولید بن عقبه ، وعتبه بن أبی سفیان ، والمغیره بن شعبه ، فقالوا : یا أمیر المؤمنین ، ابعث إلى الحسن بن علی رضی الله عنهما یحضر لدینا ، قال لهم : ولم ؟ قالوا : کی نوبخه ونعرفه أن أباه قتل عثمان …

 

فأرسل له معاویه … فقال الحسن رضی الله عنه : فلیتکلموا ونحن نسمع .

فقام عمرو بن العاص رضی الله تعالى عنه … ثم قال : یا حسن ، هل تعلم أن أباک أول من أثار الفتنه وطلب الملک ، فکیف رأیت صنع الله تعالى به ؟

ثم قام الولید بن عقبه فحمد الله وأثنى علیه ، ثم قال : یا بنی هاشم کنتم أصهار عثمان بن عفان ، فنعم الصهر کان لکم لقربه من رسول الله صلى الله علیه وسلم ، یقربکم ویفضلکم ، ثم بغیتم علیه وقتلتموه ، وقد أردنا قتل أبیک فأنقذنا الله منه ، ولو قتلناه ما کان علینا ذنب .

ثم قام عتبه بن أبی سفیان فقال : یا حسن ، إن أباک قد تعدى على عثمان فقتله حسداً على الملک والدنیا ، فسلبهما الله منه ، ولقد أردنا قتل أبیک ، حتى قتله الله تعالى .

ثم قام المغیره بن شعبه ، وقال کلاماً سبا لعلی وتعظیماً لعثمان .

فقام الحسن ، رضی الله عنه ، فحمد الله وأثنى علیه ، وقال : بک أبدأ یا معاویه.

لم یشتمنی هؤلاء ولکن أنت تشتمنی بغضاً وعداوه وخلافاً لجدی رسول الله صلى الله علیه وسلم

ثم التفت إلى الناس ، وقال : أنشدکم الله إن الذی شتمه هؤلاء أما کان أبی ، وهو أول من آمن بالله وصلى إلى القبلتین ، وأنت یا معاویه کافر تشرک بالله ؟ وکان مع أبی لواء النبی صلى الله علیه وسلم یوم بدر ، ولواء المشرکین مع معاویه ؟

ثم قال : أنشدکم الله تعالى ، أما کان معاویه یکتب لجدی صلى الله علیه وسلم ، فأرسل إلیه یوماً فرجع الرسول ، وقال : هو یأکل . فرد إلیه الرسول ثلاث مرات ، کل ذلک یقول هو یأکل فقال النبی صلى الله علیه وسلم : لا أشبع الله بطنه ، یا معاویه أما تعرف ذلک من بطنک ؟

ثم قال : وأنشدکم الله أما تعلمون أن معاویه کان یقود بأبیه ، وهو على جمل ، وأخوه هذا یسوقه ؟ فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم ما قال ، وأنت تعلم ذلک ؟

هذا کله لک یا معاویه .

 

وأما أنت یا عمرو . فقد تنازعک خمسه من قریش . فغلب علیک شبه الأبهم ، وهو أقلهم حسباً وأسوأهم منصباً ، ثم قمت وسط قریش فقلت : إنی شانیء محمداً بثلاثین بیتاً من الشعر .

فقال النبی صلى الله علیه وسلم : اللهم إنی لا أحسن الشعر . اللهم العن عمرو بن العاص بکل بیت لعنه …

وأما أنت یا ابن أبی معیط فکیف نلومک على سبک لأبی ، وقد جلدک أبی فی الخمر ثمانین جلدهً ، وقتل أباک صبراً بأمر جدی ، وقتله جدی بأمر ربی …

وأما أنت یا عتبه فکیف تعیب أحداً بالقتل ولا تعیب نفسک ، فلم لا قتلت الذی وجدته على فراشک مضاجعاً لزوجتک ؟ ثم أمسکتها بعد أن بغت .

وأما أنت یا أعور ثقیف (مغیره) ، ففی أی شیء تسب علیاً ؟ أفی بعده من رسول الله صلى الله علیه وسلم ، أم لحکم جائر فی رعیته فی الدنیا ؟ فإن قلت فی شیء من ذلک کذبت وکذبک الناس ، وإن زعمت أن علیاً قتل عثمان فقد کذبت وکذبک الناس ، وإنما مثلک کمثل بعوضه وقعت على نخله فقالت لها : استمسکی فإنی أرید أن أطیر . فقالت لها النخله : ما علمت بوقوعک فکیف یشق علی طیرانک ؟ فکیف یا أعور ثقیف یشق علینا سبک ؟ ثم نفض ثیابه وقام

عمروعاص ، ولید بن عقبه ، عتبه بن ابی‌سفیان و مغیره بن شعبه نزد معاویه گرد آمده و گفتند : ای امیرالمومنین! شخصی به سوی حسن بن علی (صلى الله علیه وآله) فرست ، تا به نزد ما آمده و او را توبیخ کرده و به او بفهمانیم که پدرش عثمان را کشته است ! …

 

 

معاویه شخصی به نزد حسن (علیه‌السلام) فرستاد … ؛ حسن (علیه‌السلام) گفت : شما سخن بگویید تا ما بشنویم !

عمروعاص گفت : … ای حسن ، آیا می‌دانی پدر تو اولین کسی بود که فتنه را برانگیخت و طلب خلافت کرد ؟ دیدی خدا با او چه کرد ؟!

سپس ولید بن عقبه ایستاده و ستایش و حمد خدا گفت و سپس گفت : ای بنی‌هاشم ! شما پدرزن عثمان بودید ! چه خوب دامادی برای شما بود ، زیرا شما بستگان پیامبر (صلى الله علیه وآله) بودید ؛ شما را به خود نزدیک کرده گرامی‌ می‌داشت ؛ اما شما بر او شوریده و او را کشتید ؛ ما خواستیم پدر تو (علی) را بکشیم ، اما خدا ما را از دست او نجات داد ! و اگر او را می‌کشتیم ، گناهی بر گردن ما نبود !

سپس عتبه بن ابی سفیان ایستاده و گفت : ای حسن ! پدر تو بر عثمان شورید و او را به خاطر حسد بر خلافت و دنیا کشت !

خدا نیز خلافت و دنیا را از علی گرفت ! ما خواستیم پدرت را بکشیم ، اما خدا او را کشت !

سپس مغیره بن شعبه ایستاد و سخنی در دشنام به علی (علیه‌السلام) و تعظیم عثمان گفت !

سپس حسن (علیه‌السلام) ایستاده و حمد و ثنای الهی گفت و سپس فرمود : سخن را با تو شروع می‌کنم ای معاویه !

فقط آنان به من دشنام ندادند ، که تو نیز از روی دشمنی و کینه و به خاطر مخالفت با جدَ من رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به من دشنام می‌دهی !

سپس رو به جمعیت کرده و فرمود : شما را به خدا قسم می‌دهم ، آن کسی که اینان دشنام به او دادند ، آیا پدر من نبود ؟ آیا او اولین کسی که ایمان آورد نبود ؟ آیا او نبود که به سوی دو قبله نماز خواند ؟ و در همان زمان تو ای معاویه به خدا کافر بودی؟! در روز بدر پرچم مسلمانان به همراه پدرم بود و پرچم کفار به همراه معاویه !

سپس فرمود : شما را به خدا قسم می‌دهم آیا می‌دانید که معاویه ، برای جدَ من (صلى الله علیه وآله) مطالبی می‌نوشت ؛ روزی حضرت او را طلبیدند اما فرستاده ، بازگشت و گفت : معاویه غذا می‌خورد ! سه بار این اتفاق افتاد ! رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمودند : خدا شکم او را سیر نکند !

ای معاویه ! آیا تو خود این نفرین رسول خدا (صلى الله علیه وآله) را از شکمت نمی‌فهمی !

شما را به خدا قسم می‌دهم که آیا می‌دانید که معاویه روزی زمام شتر پدر خویش را گرفته بود و برادرش نیز از پشت هل می‌داد ؛ حضرت (صلى الله علیه وآله) آنچه را که فرمودند ، فرمودند و تو نیز آن را می‌دانی !

تمام اینها برای تو بود ای معاویه !

 

 

اما تو ای عمرو ! پنج نفر از قریش در مورد تو با یکدیگر دعوا داشتند ! شباهت أبهم به تو سبب شد که بر آنان غالب گردد ! با اینکه نسب او از همه پست‌تر و جایگاه او از همه بدتر بود !

با اینهمه تو در میان قریش ایستاده و گفتی : من محمد را با سی بیت شعر ، بی‌آبرو خواهم کرد !

رسول خدا (صلى الله علیه وآله) نیز در جواب فرمودند : خدایا من شعر نیکو نمی‌دانم ! خدایا برعمروعاص به جای هر بیت ، یک لعنت بفرست !

اما تو ای ابن ابی معیط ! چگونه تو را به خاطر دشنام به پدر ملامت کنم ، با اینکه پدرم تو را به خاطر شرابخواری ۸۰ ضربه شلاق زده بود !

و پدربزرگ تو را پدرم به دستور جدَم (صلى الله علیه وآله) کشت ! و جدم نیز این کار را به خاطر دستور پرودگار نمود !

و اما تو ای عتبه ! چرا به دیگران به خاطر کشتن ، اشکال می‌گیری اما بر خودت اشکال نمی‌گیری !

چرا کسی را که او را همراه همسرت در یک رختخواب دیدی که با او همبستر شده است ، نکشتی! سپس بعد از زنا ، باز با همسرت زندگی کردی !

اما تو ای اعور ثقیف (مغیره) ! چرا به علی (علیه‌السلام) دشنام می‌دهی؟! به خاطر دوری علی از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) ؟! یا به خاطر دستوری او به ظلم به رعیتش ! اگر چنین چیزی را ادعا کنی ، دروغ گفته‌ای و مردم نیز تو را دروغگو می‌شمرند ! و اگر گمان داری که علی (علیه‌السلام) عثمان را کشته است ، باز دروغ گفته‌ای و مردم نیز تو را دروغگو می‌شمرند !

مثال تو مانند پشه‌ای است که بر روی درخت خرمایی نشسته و به آن می‌گوید : خود را محکم بگیر که می‌خواهم بپرم ! درخت به او می‌گوید : من نشستن تو را احساس نکردم ! تا بلند شدن تو بر من سنگین باشد !

ای اعور ثقیف چگونه دشنام تو بر ما سنگین آید !

سپس لباس خود را تکانده و ایستاد .

إعلام الناس بما وقع للبرامکه مع بنی العباس ج ۱ ص ۲۷ ، اسم المؤلف: محمد دیاب الإتلیدی الوفاه: ۱۱۰۰هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت/لبنان – ۱۴۲۵هـ-۲۰۰۴م ، الطبعه : الأولى ، تحقیق : محمد أحمد عبد العزیز سالم

 

منبع:پرسمان