امیر المؤمنین(علیه السلام) خود، دوران عثمان را چنین توصیف مى کند:

«إلى أن قام ثالث القوم نافجاً حضنیه بین نثیله و معتلفه و قام بنو ابیه یخضمون مال الله خضمهَ الإبل نبتهَ الربیع، الى أن انتکث علیه فتُلُه و أجهز علیه عمله، و آَبّت به بطنتهُ »؛[۱]

تااین که (بالاخره) سومى به پاخاست، و همانند شترى پرخور و شکم بر آمده، توجهى جز جمع آورى و خوردن بیت المال نداشت، بستگان پدرى اش به همکارى وى برخاستند، آنان نظیر شتران گرسنه اى که در بهاران به علف زار برسند، به خوردن اموال خدا دست زدند، ولى سرانجام

بافته هایش پنبه شد و کردار ناشایست او کارش را تباه ساخت و شکم بارگى اش براى همیشه او را نابود ساخت.

عثمان مانند دو خلیفه قبلى خود، از حیله سیاسى برخوردار نبود که بادقت، به اداره امور خویش بپردازد، به مجرد این که ابن عوف وى را به عنوان خلیفه بر مسلمانان تحمیل کرد و او را با سان و رژه به مسجد رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)آوردند تاسیاست حکومت نوپا و دیدگاه هاى خویش را در امور جدید بیان کند، بر فراز منبر رفت و در جایگاه ویژه رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)نشست در صورتى که ابوبکر و عمر هر کدام یک پله پایین تر از آن مکان مى نشستند و سپس در این زمینه با مردم سخن گفت: (در آن مجلس) برخى اظهار داشتند: امروز شر متولد شد. [۲]

عثمان قادر بر سخن گفتن نبود، تنها سخنى که اظهار داشت این بود که : اما بعد; این نخستین مسئولیت دشوار است، ما سخنور نیستیم و خدا بدان آگاه است، کسى که میان او و حضرت آدم جز یک پدر مرده فاصله نیست، باید پند بگیرد. [۳]

یعقوبى مى گوید: عثمان به پاخاست و مدتى طولانى سخن نگفت و سپس اظهار داشت: ابوبکر و عمر براى چنین موقعیتى گفتنى هایى را مهیا کرده اند و شما مردم به پیشواى عادل نیاز بیشترى دارید تا پیشوایى که اهل سخن گفتن باشد و اگر با چنین وضعیتى زندگى کنید باید در انتظار پیشامدهاى ناگوارى باشید، و سپس از منبر پایین آمد. [۴]

عثمان کار خورا با امورى آغاز کرد که جز بستگانش  بنى امیه  همه، کینه اش را به دل گرفتند، وى حضور قبیله خود را در در بارش علنى ساخته و آن هارا به حاکمیت رساند و بر مردم مسلط گرداند و مقام و منصب فرمانروایى را میان بنى امیه تقسیم کرد و زمام امور را به دست آنان سپرد تا بدون هیچ گونه عامل بازدارنده اى، آن را به بازى بگیرند. عثمان از مرز سیاست نظام قبیله اى که ابوبکر و عمر برایش ترسیم کرده بودند، پافراتر نهاد و مقام و منصب ها و مسئولیت هاى رسمى دولت را در محدوده خاندان بنى امیه، منحصر ساخت.

وى به پند و هشدار صحابه و در رأس آنان امیرمؤمنان(علیه السلام)اعتنایى نکرد، زمانى وى به حکومت رسید که توجه به نظام قبیله اى در برابر شیوه صحیح حکومت اسلامى، قوت گرفته و نقش مستقیم افراد برجسته در تغییر و تبدیل سیاست حکومت، به ضعف کشانده شده بود. سیاستى که ابوبکر و عمر پیش گرفتند و امام على(علیه السلام) را از حکومت کنار زده و بر آراء و نظرات خویش متکى شدند، تأثیرى شگرف بر انحراف روند حرکت هیئت حاکمه و پدیدار شدن جناح هاى مخالف خط اهل بیت، داشت. از این رو، آسان به نظر نمى رسید که خلیفه جدید با وجود جناح هاى منافقان و آزاد شده ها و سودجویانى که پیرامون او گرد آمده بودند، به پند و نصیحت تن در دهد.

ابو سفیان پس از بیعت عثمان

پس از پایان یافتن بیعت عثمان، ابوسفیان به خانه عثمان آمد خانه وى پر از بستگان و هوادارانش بود و همه سرمست از پیروزى و توفیق دست یابى به حکومت بودند، نشانه هاى سرور و شادى بر چهره ابو سفیان نمایان بود و لبخندى کینه توزانه و شماتت آمیز بر لبانش نقشه بسته بود و پس از آن که دین مقدس اسلام، خود بینى و غرور آن ها را در هم شکست، اکنون آثار کبر و نخوت از آن فضا پدیدار بود. ابوسفیان نگاهى به این سو و آن سو افکند و به حاضرانى که در خانه عثمان گرد آمده بودند گفت: آیا غریبه اى میان شمانیست؟

گفتند: خیر;

گفت: اى بنى امیه! خلافت را چونان توپ، دست به دست گردانید، به کسى که ابوسفیان به او سوگند مى خورد، نه بهشت و جهنمى در کار است و نه حساب و کیفرى، بنابراین، من کارى را که از شما خواستم انجام دهید تا خلافت براى فرزندانتان به میراث بماند. [۵]

سپس راهى مرقد مطهر حضرت حمزه سید الشهداء شد و بر سر قبر آن بزرگوار ایستاد و با پایش بر آن لگد کوبید و گفت: اى ابو عماره! خلافتى که به خاطر آن شمشیر مى زدیم، اکنون در دست فرزندان ماست و آن را به یکدیگر پاس مى دهند. [۶]

پدیده هاى منفى در حکومت عثمان

امام على(علیه السلام) با ابوبکر و عمر همزیستى نمود و آشکارا با آنان به مخالفت برنخاست، زیرا انحرافِ روند حکومت اسلامى به گونه اى پنهانى صورت مى گرفت. امام على(علیه السلام) در موارد بسیارى در جهت اصلاحِ نظریات اشتباه خلیفه، دخالت مى‌کرد و خلیفه نظریه او را مى پذیرفت، ابوبکر و عمر از آن جهت که امام على(علیه السلام) نماینده قانونى امت و صاحب اصلى خلافت بود و از سویى رهبرى جناح مخالفى را عهده داربود که بزرگان صحابه در آن حضور داشتند، از آن حضرت بیمناک بودند ولى امام(علیه السلام) از حق خلافت خود گذشت و بدین ترتیب، مخالفان، از ناحیه امام(علیه السلام) احساس امنیت کردند، اما از آن جا که آن بزرگوار ناظر و حافظ اصول و مبانى اسلام به شمار مى آمد از اصول و ارزش هایى که از پیامبر اکرم به میراث برده بود، دست بر نداشت.

ولى در برهه حکومت عثمان، فساد و تباهى به صورت علنى و آشکارا و به سرعت در دستگاه حاکمه راه یافت و به دیگر گروه هاى جامعه اسلامى سرایت کرد و امام(علیه السلام)آشکارا با آن به مخالفت پرداخت و علناً عثمان را مورد اعتراض قرار داد و صحابه برجسته اى چون عمار یاسر وابوذر در کنار آن حضرت قرار گرفتند و حتى کسانى که با خلافت امیرمؤمنان(علیه السلام) سر مخالفت داشتند نیز از بى تدبیرى و فساد حکومت عثمان، ناخرسند بودند که مى توان ماهیت و سیماى حکومت وى را به طور فشرده در موارد ذیل بیان کرد:

عثمان بیش از هفتاد سال داشت که به خلافت رسید، ارتباط خویشاوندانش با وى قوى و بدان ها بسیار علاقه مند بود و به آنان رسیدگى مى کرد، از عثمان نقل شده گفت: اگر کلید هاى بهشت در دست من بود همه را به بنى امیه مى سپردم که تا آخرین نفر وارد آن شوند، قبل از اسلام نیز وى فردى ثروتمند و اسراف گر بود و پس از اسلام آوردن بر همان حال باقى مانده و درد و رنج فقرا و محرومان را احساس نمى کرد. وى در رفتار با جمعیت بى شمارى از محرومان که از او خواستار عدالت و مساوات در جامعه شده بودند، بر خوردى دوگانه داشت و با آن ها به درشتى و بى رحمى رفتار مى‌کرد از جمله با عبد الله بن مسعود و عمار یاسر و ابوذر و دیگران چنین رفتارى داشت.

وى خویشانش را به خود نزدیک ساخت و کارها را به دست آنان سپرد، ولید بن عُقبه بن ابى مُعَیط را بر کوفه گمارد، در صورتى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) او را اهل دوزخ دانسته بود، عبد الله بن ابى سرح را بر مصر فرمانروایى داد و معاویه بن ابى سفیان را بر شام و عبد الله بن عامر را بر بصره گماشت و ولید بن عقبه را از فرمانروایى کوفه برکنار و سعید بن عاص را بر آن سامان حاکمیت داد. [۷]

عثمان در برابر مروان حَکَم، فردى ضعیف و ناتوان بود، به سخن وى گوش مى داد و خواسته هایش را برآورده مى ساخت، حتى زمانى که مردم شهرهاى دیگر جهت اعتراض به سیاست هاى عثمان در مدینه گرد آمدند و او ضاع به شدت آشفته و بحرانى شد، امام على(علیه السلام) براى آرام ساختن اوضاع و باز گرداندن شورشیانى که خواستار اصلاح ساختار سیاسى و ادارى و اقتصادى و تعویض و جابجایى فرمانروایان بودند، وارد عمل شد و شورشیان را به شهرهاى خود باز گرداند، مشروط بر این که عثمان از مروان حَکَم و سعید بن عاص اطاعت نکند.

ولى به مجرد این که اوضاع، آرامش یافت، مروان در جهت سرکوب شورشیان دیگر بار به تحریک عثمان پرداخت، امام(علیه السلام)باخشم بر او وارد شد و فرمود:

تو از مروان راضى نمى شوى و مروان از تو، مگر این که تو را از دین و آیین و اندیشه ات منحرف سازد بسان شتر رام و مطیعى که آن را به هر سمتى برانند، حرکت مى کند. به خدا سوگند! مروان در دین و در حیطه وجود خود، اهل تدبیرنیست. [۸]

در مورد دیگرى عثمان بر شهودى که به شراب نوشیدن ولید گواهى دادند خشمگین شد و آن ها را از پیش خود راند در این جا امام(علیه السلام) وارد عمل شد و از فرجام چنین امورى به عثمان هشدار و به او دستور داد ولید را فرا بخواند تا حضرت او را محاکمه نموده و حد بر او جارى سازد، زمانى که ولید احضارشد و گواهى شهود در باره او ثابت گردید امام(علیه السلام) بر او اجراى حد کرد و عثمان به خشم آمد و به امام گفت: شما حق ندارى درباره وى چنین کارى انجام دهى امام(علیه السلام) باسخنى برخاسته از حق و شرع بدو پاسخ داد. « بل وشّر من هذا اذا فسق و منع حق الله أن یؤخذ منه »؛[۹]

بلکه بدتر از این مورد، آن است که وى به فسق و فجور بپردازد و حق خدا از او ستانده نشود. سیاست مالى عثمان، همان امتداد سیاست عمر بود که به ایجاد فاصله هاى طبقاتى انجامید و در پرداخت سهم بیت المال برخى را بر برخى مقدم داشت، ولى فساد سیاستش از سیاست خلیفه قبلى فزون تر بود، در حکومت عثمان، بنى امیه به ثروت هاى کلانى دست یافتند و آن گاه که خلیفه، مورد اعتراض خزانه دار بیت المال قرار گرفت، بدو گفت: تو فقط خزانه دار هستى، هرگاه به تو چیزى دادیم، بستان و هر وقت ندادیم، ساکت بمان. صندوق دار گفت: به خدا سوگند! من نه خزانه دار توام و نه خاندانت، بلکه خزانه دار مسلمانانم… روز جمعه اى خزانه دار وارد مسجد شد و عثمان مشغول خطبه خواندن بود وى اظهار داشت: مردم! عثمان تصور کرده من خزانه دار او و خاندانش هستم ولى این گونه نیست بلکه من خزانه دار مسلمانانم و اکنون کلیدهاى بیت المال شمارا نزدتان آورده ام و آن ها را به سمت مردم پرتاب کرد. [۱۰]

موضع امام(علیه السلام) در قبال عثمان

با خشم گرفتن مسلمانان بر عثمان، بزرگان صحابه نیز در قبال انحراف خلیفه و دستگاه حاکم وى، به شدت موضع گرفتند و عثمان در مقابل، به آزار و شکنجه مخالفان و محکوم کنندگان سیاست منحرفش، پرداخت و بى آن که حرمتى براى صحابه قائل شود، این شیوه را شدت بخشید از جمله ابوذر غفارى، صحابى جلیل القدر رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) کارهاى ناپسند عثمان را مورد اعتراض قرار داد، و عثمان وى را به شام فرستاد. معاویه از تحمل وجود ابوذر در شام درمانده شد و او را به مدینه باز گرداند، ابوذر، جهاد و مبارزه و اعتراض خود را نسبت به سیاست اموى هم چنان ادامه داد، حضور ابوذر براى عثمان قابل تحمل نبود، تصمیم گرفت او را به ربذه تبعید کند و حتى از خدا حافظى مردم با وى جلوگیرى به عمل آورد ولى امام(علیه السلام) به اتفاق حسن و حسین و عقیل و عبد الله بن جعفر، ابوذر را بدرقه کردند، مروان حکم مانع رفتن آنان شد، امام(علیه السلام)به خشم آمد و بر مروان حمله برد و تازیانه اى بر گوش اسبش نواخت و بر او فریاد زد! دور شو، خدا تو را وارد دوزخ سازد. [۱۱]

امام(علیه السلام)با ابوذر خدا حافظى کرد و بدو فرمود:

ابوذر! تو در راه خدا خشمگین شدى، به درگاه آن کس که به خاطر او خشمگین شدى امیدوار باش، مخالفانت از تو بر دنیاى خود مى ترسند، و تو بردین خود از آنان بیمناکى، دنیاى آن ها را به خودشان واگذار، و از امورى که بر دینت از آن بیمناکى بگریز، به آن چه از آن منعشان کردى بسیار نیاز مندند! ولى تو به آن چه که از آن منعت کردند، فوق العاده بى نیازى! به زودى پى خواهى برد که فردا چه کسى سود برده و چه کسى بیشتر حسد ورزیده است. [۱۲]

وقتى على(علیه السلام) از مراسم خداحافظى و بدرقه ابوذر باز گشت، مردم به استقبال امام(علیه السلام) آمده و بدو عرضه داشتند: عثمان بر شما خشمگین است، فرمود: اسب، از زدن لگام بر دهنش، خشمگین مى شود.

آثار منفى حکومت عثمان

حکومت عثمان ادامه و استمرار خط سیاسى حاکمى به شمار مى آمد که از محتواى رسالت در رفتار و اعتقاد، بى اطلاع بود. به همین دلیل بر روند حرکت حکومت اسلامى و امّت به طور کلى، آثار منفى خود را به جاى نهاد و میان انبوه مسلمانانى که تنها یک دهه با رهبر معصوم خود پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)به عنوان حاکم و مربّى زیستند، اهانت ها رواداشته و در شفافیّت رسالت اسلامى، به عیب جویى پرداخت، در گوشه و کنار سرزمین اسلامى آتش فتنه برافروخته شد و رنج و بدبختى فراوانى براى مسلمانان به بار آورد. بدین ترتیب، با غور و بررسى تاریخ، نتیجه مى گیریم که:

١ . حکومت عثمان از مسیر آیین اسلامى منحرف، حدود الهى را تعطیل و فساد و تباهى را همه جا رواج داد و در حسابرسى و نظارت مسئولان این امور، از خود سستى و کوتاهى نشان داد و همین قضیه میدان را براى رواج هرج و مرج در سیر و سلوک اجتماعى و گسترش روحیه تمرّد و سرپیچى از قانون، فراهم ساخت. از جمله مظاهر فساد، مى توان رواج بى اعتنایى و اهمیت ندادن به ارزش ها و احکام اسلامى را نام برد، به گونه اى که کاخ هاى فرمانروایان و شخصیت هاى صاحب قدرت، به مجالس رقص و پایکوبى و باده گُسارى تبدیل شده بود. [۱۳]

٢ . حکومت وى بر روح تعصّبات قبیله اى که ابوبکر در روش سیاسى قبیله گرایى اش، آن را بنیان نهاده بود تأکید می ورزید، این گونه عملکرد در پدید آمدن سلطه بنى امیّه به عنوان خاندانى مسلط بر کلیه مراکز دولتى ظاهر شده و حاکمیت مطلق را از آنِ خود مى دانست و از آن جا که چنین سیطره اى مشروعیت نداشت، اسلام این قدرت را از آن ها سلب کرده بود، بدین ترتیب، بنى امیّه در جهت مخالفت و دشمنى و ستیز با اسلام به ویژه خط اهل بیت(علیهم السلام)به جبهه نیرومندى تبدیل شدند و بعدها به صورت بزرگترین مانع، بر سر راه حکومت امام على(علیه السلام) مطرح و جهت رو یا رویى با امام(علیه السلام)، پیرامون معاویه بن ابو سفیان گرد آمدند.

٣ . حکومت عثمان، حاکمیت را حق اعطایى خود مى پنداشت که هیچ کس حق سلب آن را نداشت، سران حکومت، حاکمیت خود را ابزارى در جهت برآورده شدن تمایلات و خواسته هاى انحرافى و شهوات شیطانى خود قرار داده و از آن به عنوان وسیله اى براى اصلاح امور اجتماعى و گسترش رسالت اسلامى در گوشه و کنار گیتى ، استفاده نکردند[۱۴] و همین کار سبب شد عدّه زیادى براى دست یابى به حاکمیت و بهره ورى از قدرت و پُست و مقام، تشویق شده و دست به تلاش بزنند، به عنوان مثال: عمرو عاص و معاویه و طلحه و زبیر در کوشیدن براى رسیدنِ به قدرت، هیچ گونه هدف انسانى و یا اجتماعى را به سود و مصلحت مسلمانان، دنبال نمى کردند.

۴ . حکومت عثمان، طبقه بزرگى از اشراف و ثروتمندان به وجود آورد[۱۵] که منافع آنان در کنار قدرت حاکم در رو یا رویى با حکومتى که خواهان اجراى حق و شرع بود، آسیب مى دید و این قضیه سبب شد، مجموعه هایى از مسلمانان تهیدست و فقیر، دست به جنبش زده و با قدرت، خواهان اصلاح ساختارِ مالى و دگرگونى وضعیت اقتصادى و سامان یافتن درآمد شخصى خود گردند و حرکتى که ابوذر در برابر فساد مالى حکومت انجام داد، بهترین گواه و دلیل بر ژرفاى گسترش فقر و تنگدستى میان مردم به شمار مى آمد.

۵ . استفاده از اهرم فشار و زور و قدرت و خشونت در برخورد با اعتراض کنندگان و اهانت به آنان، عکس العملى مخالف ایجاد کرد و سبب شورش مردم با استفاده از نیروى نظامى بر ضدّ نظامِ حاکم شد و کشته شدنِ عثمان، نقطه تحوّلى در کشمکش هاى موجود میان دیدگاه هاى مسلمانان به شمار مى آمد. جنگ و درگیرى میان آحاد امّت، این وضعیت را دامن زد و با این که مسلمانان تمایل به اصلاح جامعه داشتند سرسختى بنى امیّه و هوادارانشان با حق ستیزى که از خود نشان دادند، بر آشفتگى اوضاع افزود.

این اوضاع و شرایط، به سودجویان فرصت داد تا با زور شمشیر، به حکومت و قدرت دست یابند و امّت اسلامى در گرایش هاى سیاسى خود، دچار تفرقه و پراکندگى شد و هر گروهى در پى به حکومت رسیدن خود برآمد.

۶ . کشته شدن عثمان، آشوبى در پى داشت که هر لحظه شعله اش برافروخته تر مى شد و شعارى به جاى نهاد که افراد سود جو و سرپیچیدگان از اطاعت و بیعت، با سر دادن آن در برابر حکومتِ قانونى و مردمى که به رهبرى امام على(علیه السلام) ایجاد شده بود، مشکل آفرینى کرده و نبرد و کشمکشى به وجود آوردند که ایفاى نقش این فتنه بعدها توسط معاویه تکمیل شد. وى با امام(علیه السلام)به ستیز پرداخت و در این گیر و دار خون بسیارى از مسلمانان به زمین ریخته شد، پس از آن، گرایش صحیح دینى را به فرهنگى مشکوک تبدیل ساختند تا به واسطه آن، جامعه را با هدف ادامه سلطه خود که به سلطنتى موروثى تبدیل گشته بود، به حرکت وادارند و در این راستا وسعت جغرافیایى قلمرو دولت نو پاى اسلامى و وجود گروه هاى زیادى از جامعه اسلامى که درک اعتقادات الهى آنان برخاسته از بینش و آگاهى نبود، سلطه گران را کمک کرد.

٧ . از جمله آثار و نتایج شورش بر عثمان وجود گروه هاى مسلّحى در گوشه و کنار سرزمین هاى گوناگونِ اسلامى بود که همواره مدینه را در احاطه داشته و در انتظار سرنوشت حکومت بودند، چنان که رخدادها، این واقعیت را ثابت و انبوه مردم را تشویق کرد با زور و قدرت، دست به تغییر حکومت بزنند و این کار عامِلِ فشار نیرومندى تلقى مى شد که بر حکومتِ جدید، داراى تأثیربود.

  منبع: کتاب پیشوایان هدایت ۲ – امیرمؤمنان حضرت على بن ابى طالب(علیه السلام) / مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام


[۱]– خلافت عثمان بن عفان در ذی حجه سال (۲۳) هجری اتفاق افتاد.

[۲]– تاریخ یعقوبی ۲/ ۱۶۳، البدایه و النهایه ۷/ ۶۶، تاریخ الخلفاء/ ۱۶۲٫

[۳]– به موفقیات ۲/ ۲ مراجعه شود.

[۴]– تاریخ یعقوبی ۲/ ۱۶۳٫

[۵]– مروج الذهب/ ۴۴۰٫

[۶]– الغدیر ۸/ ۲۷۸، استیعاب ۲/ ۲۹۰، تاریخ ابن عساکر ۶/ ۴۰۷، اغانی ۶/ ۳۳۵٫

[۷]– تاریخ یعقوبی ۲/ ۱۶۰، تاریخ طبری ۳/ ۴۴۵، چاپ مؤسسه أعلمی، انساب الاشراف بلاذری ۵/ ۴۹، حیله الاولیاء ۱/ ۱۵۶، شیخ المغیره ابو هریره/ ۱۶۶، النص و الاجتهاد/ ۳۹۹٫

[۸]– طبری ۳/ ۳۹۷، چاپ مؤسسه أعلمی.

[۹]– مروج الذهب ۲/ ۲۲۵٫

[۱۰]– طبقات ابن سعد ۵/ ۳۸۸، تاریخ یعقوبی ۲/ ۱۵۳، انساب الاشراف ۵/ ۵۸، المعارف ابن قتیبه/ ۸۴، شیخ المضیره ابوهریره/ ۱۶۹ و الغدیر ۸/ ۲۷۶٫

[۱۱]– مروج الذهب ۲/ ۳۵۰٫

[۱۲]– شرح نهج ۳/ ۵۴، این موضوع را ابوبکر احمد بن عبد العزیز در کتاب جود «سقیفه» آورده است، اعیان الشیعه ۳/ ۳۳۶٫

[۱۳]– اغانی ابو الفرج اصفهانی ۷/ ۱۷۹٫

[۱۴]– طبقات ابن سعد ۳/ ۶۴، تاریخ طبری ۵/ ۳۴۱- ۳۴۶٫

[۱۵]– مروج الذهب ۲/ ۳۴۲٫