اقرار به گناه در حضور دیگران جایز نیست؛ بلکه اگر اشاعه گناه باشد، حرام است. اعتراف به گناه تنها در پیشگاه خداوند باید صورت گیرد.

از سرمایه هاى بزرگ آدمى در زندگى آبرو و شخصیت اوست، و هر چیزى که آن را تهدید کند، گویا جانش را به خطر انداخته است. هر انسانى در زندگى چهار سرمایه دارد که تمامى آن باید حفظ شود؛ جان، مال، ناموس و آبرو.

قرآن کریم مى فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ…»؛[۱] «اى اهل ایمان! از بسیارى از گمان ها خوددارى کنید که بعضى از آنها پندارهایى غلط و گناه است و درباره یکدیگر تجسّس و پرس و جو نکنید و…».

در این آیه با ترتیب جالبى از سه کار زشت نهى شده:

در مرحله نخست، مسلمانان را از بدگمانى نسبت به مؤمنانى که تشکیل دهنده اعضاى اصلى جامعه اسلامى هستند، نهى مى کند؛ زیرا این بدبینى به افراد، منشأ تجاوز به شخصیت ایشان مى شود.

در مرحله دوم، از تحقیق درباره گناهان و لغزش هاى دیگران نیز برحذر مى دارد.

مرحله سوم، غیبت است که اگر از عیب کسى آگاه شدیم، آن را براى دیگران بازگو نکنیم تا آنها به او بدگمان شده و سبب آبروریزى شود.

حکمت کلّى این سفارش ها در این است که هر اندازه روابط اجتماعى اعضاى جامعه با هم دوستانه تر و صمیمى تر باشد، اهداف زندگى شان بهتر تحقّق مى یابد. پس باید از آنچه که سبب بدگمانى و بدبینى یکدیگر مى شود و دوستى و صمیمیت و انس و اُلفت آنان را تهدید و تضعیف مى کند، جلوگیرى کرد.

از آن جا که اعضاى جامعه اسلامى به طور طبیعى داراى خطاها و لغزش هایى هستند، در این صورت اگر بنا باشد هر کسى خودسرانه خطاهاى دیگران را پى گیرى و کشف کرده و به رُخش بکشد، یا به دیگران بگوید، هیچ اعتمادى بین افراد جامعه باقى نمى ماند.

هم چنین اگر قرار باشد هر شخص گناهکار لغزش هاى خویش را به دیگران اعلام کند، در حقیقت هم آبروى خود را ریخته و هم دوستى ها و صمیمیت ها و علاقه هاى بین خود و دیگران را از بین مى برد! خداى متعال راضى نیست تا به آبروى مؤمنان خدشه اى وارد شود و ستّاریت او اقتضا مى کند که خطاها و کمبودهاى افراد از نظر دیگران پوشیده بماند.

فخر است براى من فقیر تو شدن

از خویش گسستن و اسیر تو شدن

طوفان زده بلاى قهرت بودن

یکتا هدف کمان و تیر تو شدن

نیز مصلحت هاى جامعه اسلامى اقتضا مى کند که این لغزش ها و کمبودها و مسایل مربوط به زندگى شخصى افراد براى دیگران آشکار نشود. افزون بر این تجربه هم به ما آموخته، تا هنگامى که به کسى خوش بین هستیم، گرایش قلبى ما – که یک گرایش برخاسته از رابطه هاى ایمانى الهى و در طریق کمال انسانى است – به سوى او بیشتر خواهد بود، و برعکس، هرگاه از لغزش هاى وى آگاه شویم، طبعا علاقه ى ما به او کاسته مى شود؛ ایشان نیز متقابلاً درباره ما همین حالت را پیدا مى کند. اگر این وضع در جامعه شیوع پیدا کند، دیگر افراد به هم محبتى نخواهند داشت کم کم این بى محبتى و کم لطفى عمومى، سبب از هم گسیختگى جامعه اسلامى مى شود.

در این راستا از روایت زیباى کلام امام على علیه السلام که تأییدى بر پاسخ ماست، بهره مى بریم که فرمود: «لوتکاشفتم ما تدافنتم»؛[۲] «اگر از اسرار هم آگاه مى شدید، جنازه یکدیگر را دفن نمى کردید».

کوتاه سخن، این که خداوند نخواسته که مردم به هم بدبین و متنفر باشند و بغض و کینه یکدیگر را در دل داشته باشند. براى دستیابى به چنین دیدگاهى باید سعى کرد تا اسرار مردم پوشیده بماند و کسى در پى آگاهى از آنها نباشد و اگر هم اتفاقا کسانى مطلع شدند براى دیگران بازگو نکنند تا چه رسد این که انسان بخواهد با زبان خویش گناهان و لغزش هاى پنهانى اش را به دیگران اعلان کند!

 

منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:گروه اخلاق وعرفان/پرسش وپاسخ دانشجویی


[۱] – حجرات ۴۹، آیه ۱۲٫

[۲] – مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۳۸۵، ح ۱۰٫