«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

دستور پروردگار متعال به «تفقّه» در دین

خداوند متعال شایسته‌ی شُکر و حَمد است. ما هم قدرت دَرک نعمت‌های خداوند متعال، هدایت‌های حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) و هدایت‌های خاصّ برای شیعیان و عُلما را دَرک نمی‌کنیم که حدّاقل بتوانیم بگوییم: خدایا! این خیلی نعمت بزرگی است و من هم از شُکر این نعمت عاجز هستم. در دین ما نعمتی بالاتر از هدایت مطرح نشده است. لذا خداوند متعال در مورد رسالت منّت بر بَشریّت گذاشته است. «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ[۲]»؛ نعمت رسالت، نعمت هدایتِ بَشر است و این نعمتی است که نعمت‌بودنِ همه‌ی نعمت‌ها به این است که از این چشمه و از این آبشخور توشه‌ی زندگی بَرگیرند و عطش آن را بکشند و زندگی توحیدی داشته باشند که زندگی بَشر، زندگی توحید است، حیاتِ طیّبه است. پیامبران الهی (سلام الله علیهم اجمعین) در ۳ جبهه مأموریت هدایت داشته‌اند که مجموع این ۳ جبهه «دین» است. ابتدائاً در بُعد تصحیح فکر بوده است، رهنمود عقل بوده است. «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ[۳]»؛ پیامبران الهی (سلام الله علیهم اجمعین) آمده‌اند تا انسان را اندیشمند بسازند، مُتفکّر بسازند که بتواند توحید، نبوّت، مَعاد و عالَم غیب را تعقّل کند و با بُرهان به یقین برسد. دوّمین نکته «إِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ[۴]» است. «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاق[۵]»؛ پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله و سلم) با دلسوزی آمدند. «حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ[۶]»؛ به تعبیر عامیانه خیلی جوش می‌خورند و وَلع داشتند که آدم بسازند. نکته‌ی سوّم مسأله‌ی نظام‌مند کردن رفتار بَشر، ارتباطات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و خانوادگی بود. این مجموعه برای انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) جبهه‌ی ایفای رسالت بوده است و بَشر را در این ۳ جبهه به طرف قُلّه حرکت داده‌اند. در اصطلاح قرآن کریم به مجموعه‌ی این‌ها «فقه» گفته می‌شود. لذا در سوره‌ی مبارکه‌ی توبه می‌فرماید: «فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ[۷]»؛ مرحوم «نَراقی[۸]» (اعلی الله مقامه الشریف) برای توجّه‌دادن به این‌که ایت تَفقُّه تنها توقّع رساله‌های عَملیه نیست، از نکته‌ی اِنذار استفاده می‌کنند. «وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ»؛ انسان مُتفقّه به سِلاحی مُجهّز است که با آن سِلاح جامعه‌ی خُفته را بیدار می‌نماید و پیداست که با خواندن مسأله، انذار اِرتکاز ذهنی ما نیست؛ ولی مجموعه‌ی دین مورد مطالبه‌ی خداوند متعال است که از هر فرقه‌ای طایفه‌ای بروند و مُتفقّه بشوند.

Sadighi-14020626-Eftetahiye Markaz Feghhi Alem-Thaqalain_IR (7)Sadighi-14020626-Eftetahiye Markaz Feghhi Alem-Thaqalain_IR (2)

«فقیه» نیاز به فَهم عَمیق دارد

یکی از مسائلی که خیلی مهم است، این است که برادران ما، عزیزان ما، اُمیدهای آینده‌ی حوزه‌های علمیه‌ی ما به عنوان لبیک‌گفتن به پروردگار متعال بیایند و این لَفظ تفقّه را معنا بدهند. فقه فَهم عمیق است. مُلّارساله‌ای و مُلّاروزنامه‌ای، فقیه نیست. فقیه کسی است که غُور کرده است، تحقیق‌ کرده است. غُور و تحقیق، جدیّت، کوشش و مُجاهده‌ی در این راه هم کافی نیست که انسان فقیه بشود. بعضی‌ها واقعاً کِشش این معنا را ندارند که مسائل فکری یا اخلاقی یا اجرایی را آن‌گونه که وحی الهی هدف‌گیری کرده است، بفهمند. زحمت هم بکشد، به کمک حافظه‌اش به اصطلاح عالِم اصطلاحات است ونَقل اَقوال را انجام می‌دهد، جمع اَقوال را انجام می‌دهد؛ ولی اگر خودش بخواهد با اعتماد به آیه‌ی قرآن کریم تدبُّر نماید و روح آیه را با جان پاکش و به تعبیر مرحوم «شهید[۹]» (اعلی الله مقامه الشریف) یک قوّه‌ی قُدسیه‌ی در وجودش باشد که بتواند از آیات قرآن کریم، از روایات اهل‌بیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین)، از سیره‌ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین)، از دعاهای مأثور، از زیارت‌نامه‌ها و از مجموعه‌ی آثار بخواهد یک موضوعی را به طور روشن خودش باور کند که این دلایل اقتضاء می‌کند که در این موضوع فکری یا در این موضوع اخلاقی یا در این موضوع اجرایی، این واجب است و آن حَرام است، این مُباح است، آن مُستحبّ است، این مَکروه است و بتواند در هر موضوعی حُکمی استخراج نماید. این ژَرف‌اندیشی، صاحب‌نظر شدن و قدرت استنباط پیدا کردن، واقعاً چیز اکتسابی نیست و مُقدّمات علوم به او کمک می‌کند. اما یک قوّه‌ی قُدسیه‌ی خدادادی است و خداوند متعال هم آن را به همه نداده است.

Sadighi-14020626-Eftetahiye Markaz Feghhi Alem-Thaqalain_IR (8)Sadighi-14020626-Eftetahiye Markaz Feghhi Alem-Thaqalain_IR (3)

فقیه باید به عنایت خاصّه‌ی حق‌تعالی مُجهّز شده باشد

یک زمانی برای بنده تفسیری از قرآن کریم را آوردند که حدود ۱۰۰ جلد بود. مقداری آن را مُطالعه کردم و دیدم که نویسنده‌ی آن چه‌ مقداری زحمت کشیده است، چه مقداری روایات را جمع‌آوری کرده است، ولی واقعاً به اندازه‌ی یک طلبه‌ی تازه‌ وارد فَهم نداشته است. نه به زحمت است و نه به تتبُّع است. زحمت لازم است، تتبُّع لازم است، تحقیق لازم است، مراجعه‌ی به آراء گذشتگان لازم است؛ ولی فقیه‌شدن به این عنوانی که خداوند متعال از ما خواسته است که تفقّه باشد، زیرا فرموده است: «لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ»، این عنایت خداوند متعال را لازم دارد. این یک قوّه‌ی عَرشی و الهی است. یکی در این جهت است که فقیه باید معنوی باشد. زحمات و مُجاهداتش مَرضی پروردگار متعال باشد. اگر بخواهد مُلّا بشود، مَقبول بشود، اتقانِ سخن و اتقانِ نظر داشته باشد، ولی می‌خواهد خودش را مطرح نماید. این نمی‌تواند فقیه در دین باشد. دین اسلام است که مُتعلّق به خداوند متعال است و تا وقتی که انسان الهی نباشد، دین را نمی‌فَهمد. این آیات کریمه‌ی قرآن کریم که می‌فرماید: «لَا یَفْقَهُونَ[۱۰]»، «لَا یَعْقِلُونَ[۱۱]» و بالاتر از این‌ها فرمود: «وَ إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ حِجَابًا مَسْتُورًا[۱۲]»؛ اصلاً این آیه را نمی‌شنوند. اصلاً خداوند متعال به آن‌ها گوشی که آیات قرآن کریم را بشنوند و نور حدیث را دریابند، به آن‌ها نداده است. «خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَ عَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَهٌ[۱۳]». به خداوند متعال پَناه ببَریم از این‌که اگر ما فقیه شدیم، اگر مُلّا شدیم، اگر پژوهشگر شدیم، مانند کانون‌های تحقیقی اسرائیل و آمریکا باشد. آن‌ها به صورت حسابی در حال کار کردن بر روی دین، قرآن و فقه ما هستند. کمتر از ما نیست. یکی از عُلمای کشور لُبنان که اسیر بودند، بنده در سفری که میهمان حزب‌الله لُبنان بودم دوست داشتم تا ایشان را ببینم، ولی نشد. به محض این‌که بنده را به آن‌جا بُردند، گفتند که ایشان نقل کرده بود: یک خانه‌ی مُجهّز به همه‌ی امکانات پژوهشی در اختیار ما قرار دادند و گفتند که هر کتابی هم لازم داشتید ما در اختیار شما قرار می‌دهیم. شما اُصول و فُروع تشیّع را برای ما توضیح بدهید و بر روی این‌ها کار می‌کنند. یک شخص یَهودی در اسناد تألیفات مرحوم «سیّد بن طاووس[۱۴]» (اعلی الله مقامه الشریف) چند جلد کتاب نوشته است. این‌گونه که عُلمای ما در رجال و دِرایه کار می‌کنند، آن‌ها نیز می‌توانند کار کنند. این‌گونه که در ادبیّات می‌توانند کار کنند، آن‌ها هم می‌توانند کار کنند. استدلالت اُصولی هم می‌شود و یک یَهودی و مُلحد می‌تواند این‌ها را بفَهمد. اما قرآن کریم نور است. دین الهی آدرس خداوند متعال است، صراط است. آن‌ها پیدا نمی‌کنند. آن‌هم هم مَغضوب هستند و هم ضالّ هستند. اصلاً راه پیدا نمی‌کنند. این نکته‌ی اوّل است که مبنای فقاهت در فضای اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) تَعبُّد است، ایمان است، تقواست و طهارت است؛ «اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ[۱۵]»، «وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ[۱۶]».

Sadighi-14020626-Eftetahiye Markaz Feghhi Alem-Thaqalain_IR (4)Sadighi-14020626-Eftetahiye Markaz Feghhi Alem-Thaqalain_IR (6)

فُقهای بزرگ برای خداوند متعال فقاهت را برگزیده بودند

مرحوم «آیت الله بهجت» (روحی فداه) در همه‌ی جهات یک اُلگو بودند. توصیه‌‌ی ایشان به طلبه‌ها این بود: «به یَقینیّات خودتان عمل کنید و در غیر یَقینیّات توقّف کنید» و سپس هم این حدیث شریف را می‌خواندند: «مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اَللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ[۱۷]». این تفقّه آن علمِ «مَا لَمْ یَعْلَمْ» است. اساس کارِ خود پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم همین است که خداوند متعال می‌فرماید: «وَ عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ[۱۸]»؛ آن چیزی را که بَشر می‌تواند بفَهمد، همه می‌توانند بفَهمند. ولی خداوند متعال به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یک علمی عنایت فرموده است که اگر این عنایت الهی، این الهام و این وَحی نبود، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این نوع از علوم را با تجربه و با آزمایشگاه و با مشاوره‌ها و با تتبُّع و تدبُّر نمی‌توانست به دست بیاورد. «وَ عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ»؛ اساس حوزه‌های علمیه این بوده است. موفقیّت بزرگان ما و فُقهای دین ما، این بوده است که این‌ها مُلهَم بوده‌اند. چون در جدیّت خودشان خداوند متعال بوده است و هَوی نبوده است و خداوند متعال هم برای این‌ها آن‌گونه که دین برای جامعه لازم است، به آن صورت بر این‌ها اِلقاء می‌شد و به نتایجی در استنباط و اجتهادشان می‌رسیدند که می‌تواند مایه‌ی نجات بَشر باشد. این نکته‌ی اوّلی است که در خدمت شما عرض شد و بنده بیش از شما به این تذکّر نیاز دارم و عاجز هم می‌باشم. «اَلْإِخْلاَصُ سِرٌّ مِنْ أَسْرَارِی[۱۹]»؛ به همه نداده است.خیلی‌ها هم آرزو دارند که کارهایشان برای خداوند متعال باشد؛ ولی وقتی انسان برمی‌گردد، حتّی به نمازهای خلوت خود نیز اعتماد نمی‌کند که برای خدا خوانده باشد. نَفس به قَدری پیچیده است، به قَدری خطرناک است که جُز خدا پَناهی نیست. انسان در آخوندی‌ هم ضایع می‌شود. حتی در قِداست و پَرهیزهای خود هم گاهی در پُشت قضیّه هیچ خبری نیست. این مطلب اساسی و محوری است.

Sadighi-14020626-Eftetahiye Markaz Feghhi Alem-Thaqalain_IR (11) Sadighi-14020626-Eftetahiye Markaz Feghhi Alem-Thaqalain_IR (9)

انسانِ فقیه زندگیِ مُنظمی دارد

نکته‌ی دوّم این است که خداوند متعال فرموده است: «وَ لَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا[۲۰]»؛ در مورد تفسیر این آیه‌ی کریمه، بزرگان ما قَلم‌فَرسایی‌ها کرده‌اند و مطالب بسیار با ارزشی را مطرح فرموده‌اند. ولی به نظر می‌رسد که «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا» ابزار فَهم ما، ارتباط ما، زندگی ما، تَعلیم ما و تَعلُّم ما، چشم و گوش و فکر ما هستند. اگر ما عالِم نشویم، چشم ما «عَن عِلمٍ» ندیده است. یک دیدنی داریم که واجب است، یک دیدنی داریم که حَرام است، یک دیدنی داریم که مُستحبّ است، یک دیدنی داریم که مَکروه است و یک دیدنی هم داریم که مُباح است. اگر انسان عالِم نباشد، وظایف اعضاء خود را نمی‌داند که چگونه به کار ببَرد. هم این فقه است که در وجود فرد نظام می‌سازد و وظایف اعضاء یک مجموعه را در مسیر شَرع مُشخّص می‌کند و رِیل‌گذاری می‌کند. تابلوهای ورود ممنوع برای چشم، تابلوهای یک‌طرفه و همه‌چیز را به زیبایی تنظیم می‌نماید. لذا فقیه زندگی مُنظم دارد. ارتباطات اعضائی‌اش، ارتباطات اُرگانی است، سازمان‌یافته است، مُرتبط است. زیرا هم محور روشن است، هم مسیر روشن است و هم هدف روشن است. «وَ لَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا».

Sadighi-14020626-Eftetahiye Markaz Feghhi Alem-Thaqalain_IR (10)Sadighi-14020626-Eftetahiye Markaz Feghhi Alem-Thaqalain_IR (5)

فقیه باید فقه را به صورت جهانی ببیند و احکام ارتباطات جهانی را استنباط نماید

نکته‌ی دیگری که ان‌شاءالله می‌تواند مُفید باشد، این است که اسلام برای قوم و قَبیله و گروه خاصّی نیامده است. «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّهً لِلنَّاسِ[۲۱]»؛ رسالت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فَرازمانی و فَرامکانی است. «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ[۲۲]»؛ لذا فقیه هم باید نسبت به نظام‌دادن به زندگی فردی خودش، زندگی جمعی و خانوادگی خودش، زندگی شهری خودش، زندگی ملّی خودش و برای جهان خودش را مُکلّف بداند که چارچوب‌های زندگی بَشر را در اَبعاد مختلف و در شرایط مختلف از اسلام، از قرآن کریم و از روایات با کمک عقل استنباط نماید. این جهانی‌دیدنِ فقه مهمّ است. نباید فقه را مَحدود کرد. فقه مانند آفتاب است؛ «فَاطْلُع عَلَی الْبِّرِ وَ الْفاجِر». در شهر مدینه که همه‌ی طوایف که مسلمان نشدند؛ ولی فقه برای نَحوه‌ی ارتباط با یَهود لازم بود و وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دستورالعمل دادند. بنابراین با وقوع این انقلاب که نقطه‌ی عَطفی بود و امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) آمدند و جهانی بودن اسلام و دین را «عَن فقاههٍ» و «عَن مَعرفهٍ» مطرح کردند و جهان را هم تحت تأثیر قرار دادند. خواستِ دین، خواست پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و خواستِ امام زمان ما (ارواحنا فداه) عُلُوّ همّت است. هیچ‌گاه به جلوی پای خود نگاه نکنید، زیرا شما مسیر طولانی در پیش دارید. باید شما برای شرایط مختلف زندگی بَشر با این سرعتی که عُلوم در تغییرات زندگی پیش می‌آورد، باید به‌قَدری نورانی باشید که در همه‌جا بتوانید نور اسلام را نشان بدهید و بگویید در این‌جا تکلیف این است. در یک مُعامله‌ی جدید که سابقه نداشته است و حال مطرح شده است، واقعاً حُکم خداوند متعال و خواستِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این است. این هم یکی از مسائلی است که باید آینده‌سازان حوزه‌های ما دین را جهانی ببینند و برای ارتباطات جهانی احکام دین را مورد مُطالعه قرار بدهند و استنباط کنند.

Sadighi-14020626-Eftetahiye Markaz Feghhi Alem-Thaqalain_IR (15) Sadighi-14020626-Eftetahiye Markaz Feghhi Alem-Thaqalain_IR (16)

 

وظایف مؤسسات فقهی در برابر مسائل روز جهانی

نکته‌ی بعدی این است که در همه‌ی اُمورمان «خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا[۲۳]»؛ این‌که من چه‌ تعدادی مقاله نوشته‌ام، چند ساعت تدریس داشته‌ام، چه تعدادی کتاب مطالعه کرده‌ام؛ عُلمای ما که جُزء نقاط عطف تاریخ شیعه هستند، همگی اُعجوبه هستند. مرحوم «علّامه امینی» (رضوان الله تعالی علیه) می‌گویند برای کتاب «الغدیر » تعداد ده هزار نوع کتاب از کُتُب اهل سنّت را از ابتدا تا انتهای آن مُطالعه کردم و به صد هزار منبع مُراجعه داشته‌ام. عُمر چه برکتی می‌تواند داشته باشد! اخلاص چه رویشی می‌تواند داشته باشد! ولی فرض می‌کنیم که همه‌ی شما کتاب «تذکره الفقهاء[۲۴]» مرحوم «علّامه حلّی[۲۵]» (اعلی الله مقامه الشریف) را دیدید و یا «مفتاح الکرامه[۲۶]» را مُطالعه کردید و با آراء فُقها آشنا شدید. یا کتاب «مُختَلَف الشیعه[۲۷]» را دیدید و همه کُتُبی که آراء اهل سنّت را هم آورده است را بررسی کردید؛ ولی چه به دست آورده‌اید؟ خروجی آن چیست؟ شما برای عالَم اسلام چه کاری کرده‌اید؟ برای زندگی بَشر چه کاری کرده‌اید که این اسلام برای زندگی آمده است. «اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ[۲۸]»؛ خیلی صریح است که نداهای پروردگار متعال و مطالباتِ حکومت اسلامی «اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ» است، انقیادِ حکومتی است. نتیجه و خروجی چیست؟ «لِمَا یُحْیِیکُمْ». باید این مرکز فقهی و همه‌ی کانون‌هایی که بر سر سُفره‌ی یک آقایی که خیلی دَقیق و عادل است و حساب خواهد کشید، اِرتزاق می‌کنیم و عَجین هستیم. می‌گویند مرحوم آقای شیخ عبّاس «محدّث قُمی[۲۹]» (سلام الله علیه و اعلی الله مقامه) که ای‌کاش بنده خاک پای ایشان بودم. این بزرگوار در روزهای آخر عُمرشان خیلی مُنقلب بوده‌اند و گریه به ایشان اَمان نمی‌داده است. به ایشان گفتند: شما که زندگی روشنی دارید، این وحشت، این نگرانی و این گریه به چه دلیلی است؟ دو اَمر فکر و ذهن ایشان را مشغول کرده بود و گرفتار دَغدغه بودند. یکی این بود که گفته بودند: من برای اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) قَلَم می‌زدم‌ و مَعاش زندگی‌ام از طریق شهریه بود. ایشان نه از منبر و نه از تألیفات‌شان پول می‌گرفتند. می‌گفته‌اند که من اَجیر اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) هستم، شهریه را نایب امام زمان (ارواحنا فداه) می‌دهند و اِرتزاق من از آن‌جاست و کار من نیز باید برای آن‌ها باشد. ولی در این مدّتی که مریض شدم، دیگر برای اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) کار نمی‌کنم، ولی همچنان مُزد آن را می‌گیرم. فکر نکنیم که در این شرایط سختی که دشمن نیز دامن می‌زند و چُماقی علیه نظام و عُلما درست کرده است، حوزه‌های علمیه و مدارس ویژه امکاناتی که برای امام زمان (ارواحنا فداه) است و در اختیارشان قرار گرفته است، همین که سرگرم تحصیل هستند و کار می‌کنند، کفایت می‌کند؛ این‌گونه نیست. خروجی کار چه چیزی است؟ ما چه تعدادی آدم ساخته‌ایم؟ ما چه تعدادی مُلّای حسابی تربیت کرده‌ایم؟ این نیاز جامعه به موضوعات جدید که باید فقه پاسخگوی آن باشد، این مؤسسه چند موضوع جدید جهانی، سیاسی و اقتصادی را توانسته است بررسی کند و بگوید که دین ما در این رابطه وظیفه را به این صورت تعیین کرده است و این حُکم خداوند است. فکر کردن به خروجی کار، پاسخگوی نیاز جامعه‌ی انقلابی، جامعه‌ی حکومتی، جامعه‌ی فرهنگی، جامعه‌ی اقتصادی و جامعه‌ی بین المللی خواهد بود.

Sadighi-14020626-Eftetahiye Markaz Feghhi Alem-Thaqalain_IR (12)Sadighi-14020626-Eftetahiye Markaz Feghhi Alem-Thaqalain_IR (1)

فقیه باید عالِم به مسائل زمان خودش باشد

ما مسائلی که کار نشده است و موضوعاتی که کَشف نشده است، ولی مُبتلا بِه جامعه است، به صورت فراوانی داریم. لذا شما به این تعبیر صاحب‌تان و صاحب‌مان حضرت حجّت (ارواحنا فداه) که فرمودند: «أمّا الحَوادِثُ الواقِعَهُ[۳۰]»؛ منظور از حوادث واقعه نماز و روزه و بحث طهارت و نجاست نیست؛ این مسائل از ابتدا مطرح بوده است و همچنان نیز مطرح خواهد بود. منظور از حوادث واقعه موضوعات جدید است. ان‌شاءالله نسبت به مسائل مُستحدثه عزم خود را جَزم کنید. این مؤسسه‌ای که جناب آقای «فلاح‌ زاده» در آن کار می‌کنند، کارشان مسأله‌یابی و موضوع‌یابی است که بسیار کارِ به‌جایی است. بعضی از بزرگان ما نظر به اَعلمیّت مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) دارند. از استوانه‌ها و از بزرگان این نظر را دارند. وقتی بعضی از آن‌ها برای بنده توضیح می‌دادند، می‌گفتند که عُمده‌ی فقاهت یک فقیه به این است که موضوع را به خوبی تشخیص بدهد تا حُکم را بر آن مُنطبق نماید. شما در مسأله‌شناسی و موضوع‌شناسی هیچ‌کسی را مانند مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) سُراغ ندارید. دنیا را خوب می‌شناسند، سیاست را خوب می‌شناسند، زندگی اجتماعی امروز را خوب می‌شناسند. برخی از فُقهای ما علی‌رغم علّامه‌بودنشان، اما از دنیا هیچ خبری ندارند. هیچ اطّلاعی از توطئه‌ها، از شیطنت‌ها، از تقلّب‌ها، از انواع مسائلی که در جامعه می‌گذرد، ندارند. پس چگونه می‌توانند نایب امام زمان (ارواحنا فداه) باشند. امام زمان (ارواحنا فداه) خلیفه‌ی خداوند متعال است و از جانب حق‌تعالی مدیر بندگان خوب اوست. فقیه باید این شأن را داشته باشد که عالِم به زمان خودش باشد. «العالِمُ بِزَمانِهِ[۳۱]»؛ این در طوفان‌ها از بین نمی‌رود. ولی اگر عالِم به زمان نباشد، در حوادث خُرد می‌شود، پُل بیگانه می‌شود. از بی‌اطّلاعی‌اش یا از ساده‌نِگری‌اش به نَفع شیطان از او کار می‌کِشند.‌ لذا این هم مسأله‌ای است. ان‌شاءالله اگر این چند مسأله را رعایت کردید و رعایت کردیم، موفقیّت حاصل خواهد شد.

Sadighi-14020626-Eftetahiye Markaz Feghhi Alem-Thaqalain_IR (13)Sadighi-14020626-Eftetahiye Markaz Feghhi Alem-Thaqalain_IR (14)

طالبِ فقه باید هدف داشته باشد و در مسیر خود ثابت‌قدم باشد

نکته‌ی آخر هم این است که فرموده است: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا[۳۲]»؛ هرکسی آمده است، به قصد رسیدن به مقصد و رساندن به مقصد آمده باشد. والّا کسانی که می‌خواهند هر غذایی را مَزه‌مَزه کنند و عُبور کنند، از هر بوستانی یک گُلی بچینند و بروند، این‌ها می‌توانند برای خودشان زندگی خوبی داشته باشند؛ اما برای اسلام نمی‌توانند یک سرمایه باشند، یک گَنج باشند، یک چشمه باشند و بچوشند و رویش ایجاد کنند؛ نمی‌توانند این‌گونه باشند. لذا تصمیم بر این‌که ما بنا داریم چند سال بمانیم و با هدف باشیم و می‌خواهیم این مسیر را به پایان برسانیم.

«و آخر دعوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین»

توصیه‌های حضرت استاد به طلّاب عزیز

بنده از برادر بسیار عزیز جناب «آقای آقازاده» که در بسیاری از مواقع دیده‌ام که ایثارگر بوده‌اند و بحمدالله گاهی نیز می‌توانند خودشان را بشکَنند. هم در تأسیس مؤسسه، ان‌شاءالله در رونق‌گرفتن آن، در جَذب نیروهای لازم که واقعاً امروز تربیت مُدرّس برای حوزه‌ها با این آشفته‌ بازاری که می‌بینید، یک مؤسسه‌ای باشد و عدّه‌ای به صورت حساب‌شده بَلد باشند که مُدرّس باید دارای چه شرایطی باشد. این چیز کوچکی نیست. یا تفسیر که جُزء خَلأهای قُرون مُتمادی حوزه‌های شیعه است.‌ رشته‌ی اخلاق که واقعاً اگر اخلاق نباشد، زندگی نیست. حیات ما، عزّت و اعتبار و ارزش ما به اخلاق است. اخلاق هم باید اجتهادی بحث بشود، اما اجتهادی بحث نمی‌شود. امروز این جُزء خَلأهای وحشتناک ماست. حال در رشته‌ی مشاوره الحمدلله دوستان ما توفیقاتی دارند، ولی آرزوی ما این است که به اصل بازگردد که عُلما کُلّاً مُستشاران خَلوت و جَلوت توده‌ها بود‌ه‌اند؛ نه این‌که خروجی دانشگاه‌ها این‌گونه بوده‌اند. اصول تربیتی و روانشناسی در قرآن کریم و احادیث موج می‌زند. حال کسانی آن‌ها را مطالعه نمایند و بتوانند نَحوه‌ی استخراج این مسائل را از روایات و آیات قرآن کریم به دست بیاورند و مَهارتی پیدا نمایند. وگرنه در آن‌ها گرفتاری زیاد است. یعنی یقیناً ما یُفسد بیشتر از ما یُصلح است. لذا هم مؤسسه و هم مرکز فقهی را کمک کنید و برای رضای خداوند متعال جدّی بگیرید. با چشم باز انتخاب کندی و اگر آگاهانه انتخاب کردید، ان‌شاءالله خروجی آن را به یک ‌جایی برسانید. ان‌شاءالله هم در مدرسه‌ی خودتان، هم در حوزه‌ی علمیه‌ی شهر تهران و هم در کشور بتوانید خط‌شِکَن باشید، جُزء سابقین باشید و جُزء «مَنْ سَنَّ سُنَّهً حَسَنَهً کَانَ لَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا[۳۳]» باشید. از این‌که وقت عزیزتان را در اختیار یک طلبه‌ی بی‌بضاعت قرار دادید، نهایت تقدیر و تشکر را دارم. هم از اساتید محترم که الحمدلله به وجود اساتید خوب‌ درس‌خوانده‌ی مُلّای به قرآن عمل‌کرده افتخار می‌کنیم که در شهر قُم فقیه شده‌اند، ولی مُهاجرت کرده‌اند و برای احیای بُلدان بحمدالله منتشر شده‌اند و در این‌جا هم بهره‌ای دارند. همچنین از همّت برادر عزیزمان جناب آقای آقازاده و هم از تلاش و جدیّت شما نور چشم‌ها و اُمیدها و دلگرمی‌های این طلبه‌ی ناچیز و مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) و حوزه‌های علمیه تشکر می‌کنم.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۶۴٫

«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ».

[۳] نهج البلاغه، خطبه ۱؛ بعثت پیامبران.

«و من خطبه له (علیه السلام) یذکر فیها ابتداء خلق السماء و الأرض و خلق آدم و فیها ذکر الحج و تحتوی على حمد الله و خلق العالم و خلق الملائکه و اختیار الأنبیاء و مبعث النبی و القرآن و الأحکام الشرعیه: حمدُ الله: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا یَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ وَ لَا یُحْصِی نَعْمَاءَهُ الْعَادُّونَ وَ لَا یُؤَدِّی حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ الَّذِی لَا یُدْرِکُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا یَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ الَّذِی لَیْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ وَ لَا نَعْتٌ مَوْجُودٌ وَ لَا وَقْتٌ مَعْدُودٌ وَ لَا أَجَلٌ مَمْدُودٌ فَطَرَ الْخَلَائِقَ بِقُدْرَتِهِ وَ نَشَرَ الرِّیَاحَ بِرَحْمَتِهِ وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدَانَ أَرْضِهِ.

معرفهُ الله: أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ وَ کَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِیقُ بِهِ وَ کَمَالُ التَّصْدِیقِ بِهِ تَوْحِیدُهُ وَ کَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ کَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَهِ کُلِّ صِفَهٍ أَنَّهَا غَیْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَهِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَهِ فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ وَ مَنْ‏ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَیْهِ وَ مَنْ أَشَارَ إِلَیْهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ قَالَ فِیمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلَامَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ: کَائِنٌ لَا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لَا عَنْ عَدَمٍ مَعَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لَا بِمُقَارَنَهٍ وَ غَیْرُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لَا بِمُزَایَلَهٍ فَاعِلٌ لَا بِمَعْنَى الْحَرَکَاتِ وَ الْآلَهِ بَصِیرٌ إِذْ لَا مَنْظُورَ إِلَیْهِ مِنْ خَلْقِهِ مُتَوَحِّدٌ إِذْ لَا سَکَنَ یَسْتَأْنِسُ بِهِ وَ لَا یَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ‏.

خلقُ العالَم‏: أَنْشَأَ الْخَلْقَ إِنْشَاءً وَ ابْتَدَأَهُ ابْتِدَاءً بِلَا رَوِیَّهٍ أَجَالَهَا وَ لَا تَجْرِبَهٍ اسْتَفَادَهَا وَ لَا حَرَکَهٍ أَحْدَثَهَا وَ لَا هَمَامَهِ نَفْسٍ اضْطَرَبَ فِیهَا أَحَالَ الْأَشْیَاءَ لِأَوْقَاتِهَا وَ [لَاءَمَ‏] لَأَمَ بَیْنَ مُخْتَلِفَاتِهَا وَ غَرَّزَ غَرَائِزَهَا وَ أَلْزَمَهَا أَشْبَاحَهَا عَالِماً بِهَا قَبْلَ ابْتِدَائِهَا مُحِیطاً بِحُدُودِهَا وَ انْتِهَائِهَا عَارِفاً بِقَرَائِنِهَا وَ أَحْنَائِهَا: ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ فَتْقَ الْأَجْوَاءِ وَ شَقَّ الْأَرْجَاءِ وَ سَکَائِکَ الْهَوَاءِ فَأَجْرَى فِیهَا مَاءً مُتَلَاطِماً تَیَّارُهُ مُتَرَاکِماً زَخَّارُهُ حَمَلَهُ عَلَى مَتْنِ الرِّیحِ الْعَاصِفَهِ وَ الزَّعْزَعِ الْقَاصِفَهِ فَأَمَرَهَا بِرَدِّهِ وَ سَلَّطَهَا عَلَى شَدِّهِ وَ قَرَنَهَا إِلَى حَدِّهِ الْهَوَاءُ مِنْ تَحْتِهَا فَتِیقٌ وَ الْمَاءُ مِنْ فَوْقِهَا دَفِیقٌ ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ رِیحاً اعْتَقَمَ مَهَبَّهَا وَ أَدَامَ مُرَبَّهَا وَ أَعْصَفَ مَجْرَاهَا وَ أَبْعَدَ مَنْشَأَهَا فَأَمَرَهَا بِتَصْفِیقِ الْمَاءِ الزَّخَّارِ وَ إِثَارَهِ مَوْجِ الْبِحَارِ فَمَخَضَتْهُ مَخْضَ‏ السِّقَاءِ وَ عَصَفَتْ بِهِ عَصْفَهَا بِالْفَضَاءِ تَرُدُّ أَوَّلَهُ [عَلَى‏] إِلَى آخِرِهِ وَ سَاجِیَهُ [عَلَى‏] إِلَى مَائِرِهِ حَتَّى عَبَّ عُبَابُهُ وَ رَمَى بِالزَّبَدِ رُکَامُهُ فَرَفَعَهُ فِی هَوَاءٍ مُنْفَتِقٍ وَ جَوٍّ مُنْفَهِقٍ فَسَوَّى مِنْهُ سَبْعَ سَمَوَاتٍ جَعَلَ سُفْلَاهُنَّ مَوْجاً مَکْفُوفاً وَ عُلْیَاهُنَّ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ سَمْکاً مَرْفُوعاً بِغَیْرِ عَمَدٍ یَدْعَمُهَا وَ لَا دِسَارٍ [یَنْتَظِمُهَا] یَنْظِمُهَا ثُمَّ زَیَّنَهَا بِزِینَهِ الْکَوَاکِبِ وَ ضِیَاءِ الثَّوَاقِبِ وَ أَجْرَى فِیهَا سِراجاً مُسْتَطِیراً وَ قَمَراً مُنِیراً فِی فَلَکٍ دَائِرٍ وَ سَقْفٍ سَائِرٍ وَ رَقِیمٍ مَائِرٍ.

خلقُ الملائکه: ثُمَّ فَتَقَ مَا بَیْنَ السَّمَوَاتِ الْعُلَا فَمَلَأَهُنَّ أَطْوَاراً مِنْ مَلَائِکَتِهِ مِنْهُمْ سُجُودٌ لَا یَرْکَعُونَ وَ رُکُوعٌ لَا یَنْتَصِبُونَ وَ صَافُّونَ لَا یَتَزَایَلُونَ وَ مُسَبِّحُونَ‏ لا یَسْأَمُونَ‏ لَا یَغْشَاهُمْ نَوْمُ الْعُیُونِ وَ لَا سَهْوُ الْعُقُولِ وَ لَا فَتْرَهُ الْأَبْدَانِ وَ لَا غَفْلَهُ النِّسْیَانِ وَ مِنْهُمْ أُمَنَاءُ عَلَى وَحْیِهِ وَ أَلْسِنَهٌ إِلَى رُسُلِهِ وَ مُخْتَلِفُونَ بِقَضَائِهِ وَ أَمْرِهِ وَ مِنْهُمُ الْحَفَظَهُ لِعِبَادِهِ وَ السَّدَنَهُ لِأَبْوَابِ جِنَانِهِ وَ مِنْهُمُ الثَّابِتَهُ فِی الْأَرَضِینَ السُّفْلَى أَقْدَامُهُمْ وَ الْمَارِقَهُ مِنَ السَّمَاءِ الْعُلْیَا أَعْنَاقُهُمْ وَ الْخَارِجَهُ مِنَ الْأَقْطَارِ أَرْکَانُهُمْ وَ الْمُنَاسِبَهُ لِقَوَائِمِ الْعَرْشِ أَکْتَافُهُمْ نَاکِسَهٌ دُونَهُ أَبْصَارُهُمْ مُتَلَفِّعُونَ تَحْتَهُ بِأَجْنِحَتِهِمْ مَضْرُوبَهٌ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَنْ دُونَهُمْ حُجُبُ الْعِزَّهِ وَ أَسْتَارُ الْقُدْرَهِ لَا یَتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بِالتَّصْوِیرِ وَ لَا یُجْرُونَ عَلَیْهِ صِفَاتِ الْمَصْنُوعِینَ وَ لَا یَحُدُّونَهُ بِالْأَمَاکِنِ وَ لَا یُشِیرُونَ إِلَیْهِ بِالنَّظَائِرِ.

صفهُ خلق آدم علیه السلام‏: ثُمَّ جَمَعَ سُبْحَانَهُ مِنْ حَزْنِ الْأَرْضِ وَ سَهْلِهَا وَ عَذْبِهَا وَ سَبَخِهَا تُرْبَهً سَنَّهَا بِالْمَاءِ حَتَّى خَلَصَتْ وَ لَاطَهَا بِالْبِلَّهِ حَتَّى لَزَبَتْ فَجَبَلَ مِنْهَا صُورَهً ذَاتَ أَحْنَاءٍ وَ وُصُولٍ وَ أَعْضَاءٍ وَ فُصُولٍ أَجْمَدَهَا حَتَّى اسْتَمْسَکَتْ وَ أَصْلَدَهَا حَتَّى صَلْصَلَتْ لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ وَ أَمَدٍ [أَجَلٍ‏] مَعْلُومٍ ثُمَّ نَفَخَ فِیهَا مِنْ رُوحِهِ [فَتَمَثَّلَتْ‏] فَمَثُلَتْ إِنْسَاناً ذَا أَذْهَانٍ یُجِیلُهَا وَ فِکَرٍ یَتَصَرَّفُ بِهَا وَ جَوَارِحَ یَخْتَدِمُهَا وَ أَدَوَاتٍ یُقَلِّبُهَا وَ مَعْرِفَهٍ یَفْرُقُ بِهَا بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ الْأَذْوَاقِ وَ الْمَشَامِّ وَ الْأَلْوَانِ وَ الْأَجْنَاسِ مَعْجُوناً بِطِینَهِ الْأَلْوَانِ الْمُخْتَلِفَهِ وَ الْأَشْبَاهِ الْمُؤْتَلِفَهِ وَ الْأَضْدَادِ الْمُتَعَادِیَهِ وَ الْأَخْلَاطِ الْمُتَبَایِنَهِ مِنَ الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ وَ الْبَلَّهِ وَ الْجُمُودِ- [وَ الْمَسَاءَهِ وَ السُّرُورِ] وَ اسْتَأْدَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ الْمَلَائِکَهَ وَدِیعَتَهُ لَدَیْهِمْ وَ عَهْدَ وَصِیَّتِهِ إِلَیْهِمْ فِی الْإِذْعَانِ بِالسُّجُودِ لَهُ وَ الْخُنُوعِ لِتَکْرِمَتِهِ فَقَالَ سُبْحَانَهُ [لَهُمْ‏] اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ‏- [وَ قَبِیلَهُ اعْتَرَتْهُمُ‏] اعْتَرَتْهُ الْحَمِیَّهُ وَ غَلَبَتْ [عَلَیْهِمُ‏] عَلَیْهِ الشِّقْوَهُ وَ [تَعَزَّزُوا] تَعَزَّزَ بِخِلْقَهِ النَّارِ وَ [اسْتَوْهَنُوا] اسْتَوْهَنَ خَلْقَ الصَّلْصَالِ فَأَعْطَاهُ اللَّهُ النَّظِرَهَ اسْتِحْقَاقاً لِلسُّخْطَهِ وَ اسْتِتْمَاماً لِلْبَلِیَّهِ وَ إِنْجَازاً لِلْعِدَهِ فَقَالَ‏ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلى‏ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ‏. ثُمَّ أَسْکَنَ سُبْحَانَهُ آدَمَ دَاراً أَرْغَدَ فِیهَا [عِیشَتَهُ‏] عَیْشَهُ وَ آمَنَ فِیهَا مَحَلَّتَهُ وَ حَذَّرَهُ إِبْلِیسَ وَ عَدَاوَتَهُ فَاغْتَرَّهُ عَدُوُّهُ نَفَاسَهً عَلَیْهِ بِدَارِ الْمُقَامِ وَ مُرَافَقَهِ الْأَبْرَارِ فَبَاعَ الْیَقِینَ بِشَکِّهِ وَ الْعَزِیمَهَ بِوَهْنِهِ وَ اسْتَبْدَلَ بِالْجَذَلِ وَجَلًا وَ [بِالاعْتِزَازِ] بِالاغْتِرَارِ نَدَماً ثُمَّ بَسَطَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لَهُ فِی تَوْبَتِهِ وَ لَقَّاهُ کَلِمَهَ رَحْمَتِهِ وَ وَعَدَهُ الْمَرَدَّ إِلَى جَنَّتِهِ وَ أَهْبَطَهُ إِلَى دَارِ الْبَلِیَّهِ وَ تَنَاسُلِ الذُّرِّیَّهِ.

اختیارُ الأنبیاء: وَ اصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِیَاءَ أَخَذَ عَلَى الْوَحْیِ مِیثَاقَهُمْ وَ عَلَى تَبْلِیغِ الرِّسَالَهِ أَمَانَتَهُمْ لَمَّا بَدَّلَ أَکْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَیْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّیَاطِینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ یُرُوهُمْ آیَاتِ الْمَقْدِرَهِ مِنْ سَقْفٍ فَوْقَهُمْ مَرْفُوعٍ وَ مِهَادٍ تَحْتَهُمْ مَوْضُوعٍ وَ مَعَایِشَ تُحْیِیهِمْ وَ آجَالٍ تُفْنِیهِمْ وَ أَوْصَابٍ تُهْرِمُهُمْ وَ أَحْدَاثٍ [تَتَتَابَعُ‏] تَتَابَعُ عَلَیْهِمْ وَ لَمْ یُخْلِ اللَّهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِیٍّ مُرْسَلٍ أَوْ کِتَابٍ مُنْزَلٍ أَوْ حُجَّهٍ لَازِمَهٍ أَوْ مَحَجَّهٍ قَائِمَهٍ رُسُلٌ لَا تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّهُ عَدَدِهِمْ وَ لَا کَثْرَهُ الْمُکَذِّبِینَ لَهُمْ مِنْ سَابِقٍ سُمِّیَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ‏ أَوْ غَابِرٍ عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ عَلَى ذَلِکَ نَسَلَتِ الْقُرُونُ و مَضَتِ الدُّهُورُ وَ سَلَفَتِ الْآبَاءُ وَ خَلَفَتِ الْأَبْنَاءُ.

مبعثُ النبی‏: إِلَى أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً [صلی الله علیه وآله‏] رَسُولَ اللَّهِ لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَى النَّبِیِّینَ مِیثَاقُهُ مَشْهُورَهً سِمَاتُهُ کَرِیماً مِیلَادُهُ وَ أَهْلُ الْأَرْضِ یَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَهٌ وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَهٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَهٌ بَیْنَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ أَوْ مُلْحِدٍ فِی اسْمِهِ أَوْ مُشِیرٍ إِلَى غَیْرِهِ فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَهِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَکَانِهِ مِنَ الْجَهَالَهِ ثُمَّ اخْتَارَ سُبْحَانَهُ لِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله لِقَاءَهُ وَ رَضِیَ لَهُ مَا عِنْدَهُ وَ أَکْرَمَهُ عَنْ دَارِ الدُّنْیَا وَ رَغِبَ بِهِ عَنْ مَقَامِ الْبَلْوَى فَقَبَضَهُ إِلَیْهِ کَرِیماً. وَ خَلَّفَ فِیکُمْ مَا خَلَّفَتِ الْأَنْبِیَاءُ فِی أُمَمِهَا إِذْ لَمْ یَتْرُکُوهُمْ هَمَلًا بِغَیْرِ طَرِیقٍ وَاضِحٍ وَ لَا عَلَمٍ قَائِمٍ.

القرآن و الأحکام الشرعیه: کِتَابَ رَبِّکُمْ فِیکُمْ مُبَیِّناً حَلَالَهُ وَ حَرَامَهُ وَ فَرَائِضَهُ وَ فَضَائِلَهُ وَ نَاسِخَهُ وَ مَنْسُوخَهُ وَ رُخَصَهُ وَ عَزَائِمَهُ وَ خَاصَّهُ وَ عَامَّهُ وَ عِبَرَهُ وَ أَمْثَالَهُ وَ مُرْسَلَهُ وَ مَحْدُودَهُ وَ مُحْکَمَهُ وَ مُتَشَابِهَهُ مُفَسِّراً [جُمَلَهُ‏] مُجْمَلَهُ وَ مُبَیِّناً غَوَامِضَهُ بَیْنَ مَأْخُوذٍ مِیثَاقُ عِلْمِهِ وَ مُوَسَّعٍ‏ عَلَى الْعِبَادِ فِی جَهْلِهِ وَ بَیْنَ مُثْبَتٍ فِی الْکِتَابِ فَرْضُهُ وَ مَعْلُومٍ فِی السُّنَّهِ نَسْخُهُ وَ وَاجِبٍ فِی السُّنَّهِ أَخْذُهُ وَ مُرَخَّصٍ فِی الْکِتَابِ تَرْکُهُ وَ بَیْنَ وَاجِبٍ [لِوَقْتِهِ‏] بِوَقْتِهِ وَ زَائِلٍ فِی مُسْتَقْبَلِهِ وَ مُبَایَنٌ بَیْنَ مَحَارِمِهِ مِنْ کَبِیرٍ أَوْعَدَ عَلَیْهِ نِیرَانَهُ أَوْ صَغِیرٍ أَرْصَدَ لَهُ غُفْرَانَهُ وَ بَیْنَ مَقْبُولٍ فِی أَدْنَاهُ [وَ] مُوَسَّعٍ فِی أَقْصَاهُ‏.

ذکرُ الحجّ: وَ فَرَضَ عَلَیْکُمْ حَجَّ بَیْتِهِ الْحَرَامِ الَّذِی جَعَلَهُ قِبْلَهً لِلْأَنَامِ یَرِدُونَهُ وُرُودَ الْأَنْعَامِ وَ [یَوْلَهُونَ‏] یَأْلَهُونَ إِلَیْهِ [وَلَهَ‏] وُلُوهَ الْحَمَامِ وَ جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ عَلَامَهً لِتَوَاضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ وَ إِذْعَانِهِمْ لِعِزَّتِهِ وَ اخْتَارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمَّاعاً أَجَابُوا إِلَیْهِ دَعْوَتَهُ وَ صَدَّقُوا کَلِمَتَهُ وَ وَقَفُوا مَوَاقِفَ أَنْبِیَائِهِ وَ تَشَبَّهُوا بِمَلَائِکَتِهِ الْمُطِیفِینَ بِعَرْشِهِ یُحْرِزُونَ الْأَرْبَاحَ فِی مَتْجَرِ عِبَادَتِهِ وَ یَتَبَادَرُونَ عِنْدَهُ مَوْعِدَ مَغْفِرَتِهِ جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لِلْإِسْلَامِ عَلَماً وَ لِلْعَائِذِینَ حَرَماً [وَ] فَرَضَ حَقَّهُ وَ أَوْجَبَ حَجَّهُ وَ کَتَبَ [عَلَیْهِ‏] عَلَیْکُمْ وِفَادَتَهُ فَقَالَ سُبْحَانَهُ‏ وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِین».

[۴] سوره مبارکه قلم، آیه ۴٫

[۵] کراجکی، الرساله العلویّه، ۱۴۲۷ ق، ص ۱۱. / طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ ش، ج ۱۰، ص ۵۰۰. / عارفی‌نیا و محمدی، «بررسی سندی حدیث مکارم الاخلاق»، ص ۱۰۵. / طبرسی، مکارم الاخلاق، ۱۴۱۲ ق، ص ۸. / منسوب به امام رضا، فقه الرضا (علیه السلام)، ۱۴۰۶ ق، ص ۳۵۳. / طوسی، الامالی، ۱۴۱۴ ق، ص ۵۹۶. / بیهقی، السنن الکبری، ۱۴۲۴ ق، ج ۱۰، ص ۳۲۳. / مالک بن انس، الموطأ، ۲۰۰۴ م، ج ۵، ص ۱۳۳۰. / احمد بن حنبل، مسند احمد، ۲۰۰۱ م، ج ۱۴، ص ۵۱۲-۵۱۳. / البخاری، الأدب المفرد، ۱۴۰۹ ق، ص ۱۰۴.

[۶] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۲۸٫

«لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ».

[۷] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۲۲٫

«وَ مَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّهً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ».

[۸] احمد نراقی معروف به‌ فاضل نراقی (۱۱۸۵۱۲۴۵ق) فرزند ملا مهدی نراقی از عالمان شیعه در قرن سیزدهم هجری بود. او پس از وفات پدرش، مرجعیت را در کاشان عهده‌دار شد. فاضل نراقی، تألیفات متعددی در علوم مختلف اسلامی دارد که مستند الشیعه، عوائد الایام و کتاب اخلاقی معراج السعاده معروف‌ترین آنها هستند. او در حمله روس‌ها به ایران و اشغال مناطقی از آن، سرپرستی مردم در تظاهرات را برعهده داشت. ملا احمد در سال ۱۱۸۵ق مطابق با ۱۱۵۰ش در نراق به دنیا آمد. وی دوران نوجوانی را در کاشان در محضر پدرش به تحصیل مقدمات و سطح گذراند و شروع به تدریس معالم و مطول نمود. او در سال ۱۲۰۵ق همراه پدر به عتبات عالیات رفت و از اساتید آنجا استفاده کرد و پس از کسب درجه اجتهاد به تدریس، بحث، تألیف و تصنیف پرداخت. ملا احمد پس از وفات پدرش در سال ۱۲۰۹ق به کاشان برگشت و به جای پدرش مرجعیت عامه به او منتقل شد. او را رئیس علی الاطلاق می‌گفتند. ملا احمد نراقی را نخستین فقیهی دانسته‌اند که ولایت فقیه (حکومت در زمان غیبت امام زمان (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف)، برعهده فقیه جامع‌الشرایط است) را به‌صورت یک مسئله فقهی تبیین و برای اثبات آن از ادله نقلی و عقلی استفاده کرد. او برای نخستین بار تمام وظایف و اختیارات حاکم اسلامی و ولایت فقیه را یکجا در کتاب عوائد الایام جمع‌آوری کرد. البته پیش از او برخی از علمای شیعه از عهده‌داری بعضی اختیارات امامان توسط فقیهان سخن گفته بودند. بنابر نظریه ملا احمد نراقی اصلاح جامعه مشروط به اجرای عدالت است و قواعد عدالت همان قواعد شرع است. بنابر این حاکم برای برپایی عدالت باید از شریعت اطلاع داشته باشد؛ پس حاکم یا باید خود فقیه باشد یا باید از فقیه تقلید کند. بنابر این مقلد هم می‌تواند با جلب نظر مجتهد و پیروی از او عادلانه حکومت کند.

از ملا احمد نراقی در علوم مختلف اسلامی تألیفات متعددی بجای مانده است. معراج السعاده، کتابی به زبان فارسی در اخلاق اسلامی از مشهورترین آثار او به‌شمار می‌رود. نراقی کتابی نیز به صورت کشکول به خصوص در علوم غریبه به نام الخزائن نوشته است که با تصحیح و تعلیق علی‌اکبر غفاری و حسن‌زاده آملی چاپ شده است. گفته شده وی به زبان عربی، عبری و لاتین تسلط داشته است همچنین تسلطش بر علوم مختلف باعث شده که کتاب‌های متنوعی تألیف نماید. کتاب سیف الأمه و برهان المله که در رد شبهات کشیش انگلیسی هانری مارتین نوشته شده را نشان از تسلط وی بر مذهب مسیحیت و حساسیتش در جواب‌گویی به افکار انحرافی دانسته‌اند. مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، به سفارش کنگره بزرگداشت فاضلین نراقی نسخه دیجیتالی آثار ملا محمدمهدی و ملا احمد نراقی را تحت عنوان «کتابخانه فاضلین نراقی» تولید کرده است. ملا احمد در فنون شعری نیز مهارت داشت و به صفایی تخلص می‌کرد و بیشتر اشعار او اخلاقی، عاشقانه، ذوقی و عارفانه بوده است. او در ۲۳ ربیع‌الثانی سال ۱۲۴۵ق در اثر وبایی که نراق، کاشان و اطراف آن را فرا گرفته بود، از دنیا رفت. پیکرش را به نجف منتقل نموده در کنار قبر پدرش در حرم امام علی (علیه السلام) به خاک سپردند. سید محمدباقر خوانساری از قول بعضی از شاگردان ملا احمد نراقی داستانی نقل کرده که در هنگام انتقال جنازه نراقی به نجف به‌خاطر گرمی شدید هوا می‌ترسیدیم جنازه متعفن شود. در یکی از منازل بین راه جنازه را بر زمین گذاشتیم من برای اطلاع از این موضوع به نزدیک جنازه رفتم اما جز رائحه‌ای طیب که گویا بوی مشک ناب بود چیزی استشمام نکردم و این وضع ادامه داشت و تا هنگام دفن تغییری در بدنش حاصل نشد. همچنین مدرس تبریزی صاحب ریحانه الادب پس از نقل این داستان از استادش سید احمد خسروشاهی نقل کرده وقتی که می‌خواستند جنازه سید محمد خسروشاهی را در قبر بگذارند جنازه ملا مهدی و ملا احمد نراقی سالم دیده شده است.

[۹]  ابوعبدالله شمس‌الدین محمد بن جمال الدین مکی عاملی معروف به شهید اول، از فقیهان مشهور شیعه و نویسنده چندین اثر فقهی معروف است. «اللمعه الدمشقیه» یکی از رایج‌ترین کتاب‌های درسی فقه شیعه اثر او است که به همراه شرح بسیار معروفش، «الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه» قرن‌هاست که در حوزه‌های علمیه شیعه تدریس می‌شود و علمای شیعه به آن اهتمام بسیار داشته، شرح‌های متعددی بر آن نوشته‌اند. گفته شده شهید اول کتاب لمعه را در هفت روز نگاشته است. صاحب جواهر، شهید اول را فقیهی دانسته که به خاطر مهارت زیاد در فقه به راحتی به مطالب پیچیده راه یافته است. محمدباقر خوانساری، تراجم‌نگار قرن سیزده، جایگاه وی را در علم فقه به جایگاه شیخ صدوق در نقل حدیث تشبیه می‌کند و در علم اصول عقاید و کلام، مناظره و انتقاد از اندیشه‌های او را هم‌تراز با شیخ مفید و سید مرتضی دانسته و به خاطر تعداد زیاد شاگردان او را در کنار شیخ طوسی، و به جهت دقت علمی در دانش فقه او را شبیه ابن ادریس حلی قرار داده است. تفرشی، رجالی شیعه نیز شهید اول را با عبارت‌هایی مانند شیخ الطائفه، علامه زمان، صاحب تحقیق و تدقیق، دانشمند عالی مقام و مورد وثوق امامیه، می‌ستاید. و امینی در کتاب شهیدان راه فضیلت، شهید اول را ملجأ شیعیان و پرچمدار شریعت معرفی کرده و نظریات علمی و فقهی او را سرچشمه آرای فقهی دانشمندان و نقطه استناد عقایدشان می‌داند. شهید اول در سال ۷۳۴ق در جِزّین( جَزّین)، از روستاهای جبل عامل در لبنان متولد شد. پدرش جمال‌الدین مکی بن شمس‌الدین از دانشمندان زمان خود بود. بنا بر آنچه در منابع آمده وی به «ابن مکی»، «امام الفقیه»، «شهید» یا «شهید اول» شهرت دارد. شهید اول دارای سه پسر بود: رضی الدین ابوطالب محمد، ضیاءالدین ابوالقاسم علی و جمال الدین ابومنصور حسن. هر سه عالم و فقیه بودند و از پدرشان و نیز سید تاج الدین ابن مُعَیَّه اجازه نقل حدیث داشتند. امّ علی همسر وی نیز فقیه و مروج معارف اهل بیت (علیهم السلام) بود. دختر شهید اول، فاطمه مشهور به‌ ام حسن، از دانشمندان جبل عامل بود و به وی «سِتُّ المشایخ» لقب داده‌اند.

علامه امینی ماجرای شهادت محمد بن مکی را از کتاب الؤلؤه چنین نقل می‌کند که در دوره سلطنت سیف‌الدین بَرْقوق (درگذشت ۸۰۱ق)، یوسف بن یحیی و تقی‌الدین جَبَلی به او تهمت زده و علیه او گزارشاتی نوشتند و عقائدش را فاسد معرفی کردند. ۷۰ نفر که نسبت به او کینه داشتند نیز در جلسه‌ای علیه او شهادت دادند. حدود هزار نفر دیگر در محضر قاضی بیروت نسبت به شهید اول، مطالبی خلاف واقع را شهادت دادند. محمد بن مکی به همین جهت یک‌سال در زندان افتاد. شهادت‌نامه‌ها به دمشق و قاضی عباد ابن جماعه فرستاده شد و او قاضی شام، برهان‌الدین مالکی را مأمور رسیدگی کرد. قاضی مالکی صورت جلسه را بر شهید اول قرائت کرد و او تکذیب کرد. شهید از خود دفاع کرد ولی شاه سخنانش را نپذیرفت و حکم را به قاضی مالکی ارجاع داد. او برخواست و وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و بعد اعلام کرد که او باید اعدام شود. در آن زمان شهید اول ۵۲ سال داشت. شهید اول پنج شنبه ۹ جمادی‌الاول ۷۸۶ق در قلعه شام اعدام شد. شیخ حر عاملی درباره چگونگی کشتن وی نوشته: شهید اول را با شمشیر کشتند، بعد به‌دار آویختند، سپس سنگسار کردند و جنازه‌اش را سوزاندند. محمد بن مکی علوم مقدماتی را از پدر و ریاضیات را از عمویش شیخ اسد الدین جزینی فرا گرفت و در سال ۷۵۰ق در شانزده سالگی به حلّه عراق هجرت کرد. در هفده سالگی، از فخر المحققین و چند سال بعد از تاج الدین ابن مُعیه حسنی، اجازه اجتهاد و نقل حدیث دریافت کرد. در سال ۷۵۵ق به جزّین بازگشت و مدرسه‌ای تأسیس کرد که از بقیه مدارس جبل عامل، پیشرفته‌تر و در تدریس فقه و اصول پیشگام بود. او به شهرها و کشورهای اسلامی نیز مسافرت‌های علمی متعددی نیز کرد. شهید اول آثاری در موضوعات گوناگون فقهی، اصولی، کلامی و حدیثی نگاشته که مشهورترین آن کتاب اللمعه الدمشقیه است. کتاب‌های او در مجموعه‌ای با عنوان «موسوعه الشهید الاول» در ۲۱ جلد گردآوری شده که ۱۹ جلد، شامل آثار، یک جلد زندگی‌نامه و یک جلد هم شامل فهارس است.

[۱۰] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۹٫

«وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ ۖ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ».

[۱۱] سوره مباره مائده، آیه ۱۰۳٫

«مَا جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَهٍ وَ لَا سَائِبَهٍ وَ لَا وَصِیلَهٍ وَ لَا حَامٍ ۙ وَ لَٰکِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ ۖ وَ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ».

[۱۲] سوره مبارکه اسراء، آیه ۴۵٫

[۱۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۷٫

«خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَ عَلَىٰ سَمْعِهِمْ ۖ وَ عَلَىٰ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَهٌ ۖ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ».

[۱۴] ابوالقاسم علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن طاووس ملقب به رضی‌الدین، از خاندان طاووس بود؛ از این رو به‌سید ابن طاووس مشهور است. ابن طاووس پنج شنبه ۱۵ محرم سال ۵۸۹ق در شهر حلّه، سرزمین عراق متولد شد. او را ذوالحسبین (کسی که دو نسب شریف دارد) نیز خوانده‌اند؛ زیرا جد اعلای او داود بن حسن مثنی، نوه پسری امام حسن (علیه السلام) و نوه دختری امام سجاد (علیه السلام) است و از سادات حسنی ـ حسینی به حساب می‌آید. پدرش، موسی بن جعفر، از راویان حدیث است که روایات خود را در ورقه‌هایی نوشته بود و بعد از او، فرزندش آنها را جمع‌آوری نمود و با نام فرقه الناظر و بهجه الخاطر مما رواه والدی موسی بن جعفر منتشر نمود. مادر او دختر ورام بن ابی فراس، از علمای امامیه بود. همچنین مادر پدرش از نسل شیخ طوسی بود، سید بن طاووس، هنگام اشاره به ابن ابی‌فراس و شیخ طوسی، آنان را پدربزرگ خود می‌نامید. برادرش احمد بن طاووس نیز از علمای دوران بود و پس از وفات سید بن طاووس، نقابت شیعیان را بر عهده گرفت. ابن طاووس تحصیلات خود را در حله آغاز نمود و پس از چندی از حله به کاظمین هجرت کرد. او سپس با دختر وزیر ناصر بن مهدی ازدواج نمود و آن گونه که خود می‌گوید به سبب این ازدواج مدتی طولانی در بغداد سکونت گزید. طبق گزارشی او ۱۵ سال در بغداد اقامت داشته است. که برخی آن را از حدود سال ۶۲۵ هجری تا سال ۶۴۰ هجری دانسته‌اند. پس از آن به حله بازگشت و فرزند او محمدمصطفی در آنجا به دنیا آمد چند سال بعد به همراه خانواده خود به نجف و پس از آن به کربلا هجرت کرد و در هر کدام سه سال اقامت نمود. فرزند او با نام علی در سال ۶۴۷ در نجف به دنیا آمد و کتاب فرج المهموم را در سال ۶۵۰ در کربلا به اتمام رساند. ابن‌طاووس در سال ۶۵۲ق بار دیگر به بغداد بازگشت.و در سال ۶۶۱ق سرپرستی و نقابت علویان را از طرف هولاکو خان مغول به عهده گرفت و تا زمان وفات خود این منصب را بر عهده داشت او در دوشنبه ۵ ذی‌القعده، ۶۶۴ق در بغداد درگذشت. مقبره‌ای در حله منسوب به سید بن طاووس است اما ابن فوطی (م ۷۲۳ق) در کتاب حوادث جامعه گفته است که جنازه ابن طاووس پس از مرگ به نجف منتقل شد و در کنار مرقد امام علی (علیه السلام) دفن شد. و سید ابن طاووس نیز در کتاب فلاح السائل نوشته است که برای خودش قبری در کنار مرقد امام علی (علیه السلام) آماده کرده و بر آماده‌سازی آن نظارت کرده است. برخی احتمال داده‌اند که بارگاه با نام سید بن طاووس در حله متعلق به فرزند همنام او یعنی رضی‌الدین علی بن علی بن موسی باشد، که در نام، کنیه و لقب، با پدرش، اشتراک داشته است.

ابن‌طاووس تحصیل را در شهر حله آغاز و از پدر و جد خود، ورام بن ابی فراس علوم مقدماتی را آموخت. او در زندگی خودنوشت آورده که در تحصیل فقه در عرض یکسال آنچه را همدرسان او در چند سال پیش از آن تحصیل نموده بودند، فراگرفت. علی به تعبیر خودش، پس از دو سال و نیم آموختن فقه، خود را از استاد بی‌نیاز دید. بعدها او مدتی در بغداد زندگی کرد و در آنجا نیز به تحصیل و تدریس پرداخت. علامه حلّی (درگذشته ۷۲۶ق) سید ابن طاووس را به داشتن کراماتی وصف کرده است. علامه مجلسی نیز از ابن طاووس با عناوینی مانند: سید نقیب، موثق، زاهد و جمال العارفین یاد کرده است. محدث قمی با اوصافی مانند: بزرگوار، باتقوا، زاهد، سعادمتند، پیشوای عارفان، چراغ شب‌زنده‌داران، صاحب کرامات، طاووس آل طاووس وی را ستوده است. از قول سید محمدحسن (معروف به سید محمدحسن الهی) (برادر علامه طباطبایی) نقل شده که روح بسیاری از علما را (توسط یکی از شاگردانش) حاضر کردیم و سؤالاتی نمودیم مگر روح دو نفر را که نتوانستیم احضار کنیم، یکی روح مرحوم سید ابن طاووس و دیگری روح مرحوم سید محمدمهدی بحرالعلوم رضوانُ اللهِ علیهما؛ این دو نفر گفته بودند: ما وقف خدمت حضرت أمیرالمؤمنین علیه السّلام هستیم، و ابداً مجالی برای پائین آمدن نداریم. ابن طاووس حدود ۵۰ تألیف دارد که بسیاری از آنها در موضوعات دعا و زیارت‌اند. آنچه باعث توجه به سید بن طاووس شده، آثاری است که با عنوان «تتمات مصباح المتهجد و مهمات فی صلاح المتعبد» به رشته تحریر درآورده است؛ یعنی کتابی که در آن ادعیه‌ای آمده است که به حال عبادت‌کنندگان مفید بوده، اما در کتاب مصباح المتهجد شیخ طوسی ذکر نشده است.

[۱۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۸۲٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَدَایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى فَاکْتُبُوهُ ۚ وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ ۚ وَ لَا یَأْبَ کَاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ ۚ فَلْیَکْتُبْ وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لَا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئًا ۚ فَإِنْ کَانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهًا أَوْ ضَعِیفًا أَوْ لَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ ۚ وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجَالِکُمْ ۖ فَإِنْ لَمْ یَکُونَا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَىٰ ۚ وَ لَا یَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا ۚ وَ لَا تَسْأَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیرًا أَوْ کَبِیرًا إِلَىٰ أَجَلِهِ ۚ ذَٰلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهَادَهِ وَ أَدْنَىٰ أَلَّا تَرْتَابُوا ۖ إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجَارَهً حَاضِرَهً تُدِیرُونَهَا بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَکْتُبُوهَا ۗ وَ أَشْهِدُوا إِذَا تَبَایَعْتُمْ ۚ وَ لَا یُضَارَّ کَاتِبٌ وَ لَا شَهِیدٌ ۚ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ ۗ وَ اتَّقُوا اللَّهَ ۖ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ ۗ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ».

[۱۶] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۶۹٫

[۱۷] الخرائج و الجرائح، جلد ۳، صفحه ۱۰۵۸.

[۱۸] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۱۳٫

«وَ لَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَهٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ مَا یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ ۖ وَ مَا یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْءٍ ۚ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ ۚ وَ کَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیمًا».

[۱۹] منیه المرید فی أدب المفید و المستفید، جلد ۱، صفحه ۱۳۳.

«وَ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مُخْبِراً عَنْ جَبْرَئِیلَ عَنِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ قَالَ: اَلْإِخْلاَصُ سِرٌّ مِنْ أَسْرَارِی اِسْتَوْدَعْتُهُ قَلْبَ مَنْ أَحْبَبْتُ مِنْ عِبَادِی».

[۲۰] سوره مبارکه اسراء، آیه ۳۶٫

[۲۱] سوره مبارکه سبأ، آیه ۲۸٫

«وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّهً لِلنَّاسِ بَشِیرًا وَ نَذِیرًا وَ لَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ».

[۲۲] سوره مبارکه توبه، آیه ۳۳٫

«هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ».

[۲۳] سوره مبارکه ملک، آیه ۲٫

«الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ۚ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ».

[۲۴] تَذْکِرَهُ الْفُقَهاء از کتاب‌های فقه استدلالی شیعه امامیه، تألیف علامه حلی (متوفای ۷۲۶ق). علامه حلی در این کتاب، فتاوا و ادله فقهی در ابواب و موضوعات مختلف را ذکر کرده و به آرای فقهای اهل سنت نیز اشاره کرده و میان فتواهای مختلف داوری کرده است. این کتاب از بزرگ‌ترین کتب فقهی استدلالی مقارنه‌ای و از زمان نگارش آن مرجع مورد اعتمادی برای آگاهی از نظریات و اختلافات بین علمای اهل تسنن بوده است. علامه حلی در این کتاب، غالباً به نظریات شیخ طوسی در الخلاف، المبسوط، تهذیب الاحکام و النهایه نظر داشته است و به ندرت به نظرات سایر بزرگانِ مذهب امامیه اشاره دارد. این کتاب به درخواست فخر المحققین (متوفای ۷۷۱ ق)، فرزند علامه حلی تألیف شده است. علامه حلی خود در این مورد می‌نویسد: «تصمیم داریم در این کتاب، خلاصه فتاوای علما و قواعد فقها را بر درست‌ترین راه، موثق‌ترین برهان، راست‌ترین گفتار و واضح‌ترین بیان بیان کنیم و در مسائل اختلافی بر طریق انصاف حکم کنیم». این کتاب توسط ابن مُتَوَج بحرانی، از شاگردان علامه حلی خلاصه شده و آن را مختصر التذکره نامیده است.

[۲۵]  حسن بن یوسف بن مطهّر حلی، معروف به علامه حلی در ۲۹ رمضان سال ۶۴۸ قمری در حله در عراق به دنیا آمد. پدرش یوسف بن مطهر از متکلمان و عالمان علم اصول در حله بود. او چند سال بیشتر نداشت که با راهنمایی پدرش برای یادگیری قرآن به مکتب رفت و خواندن و نوشتن را در مکتب آموخت. سپس مقدمات و ادبیات عرب و علوم فقه، اصول فقه، حدیث و کلام را نزد پدرش و دایی‌اش محقق حلی آموخت. او در ادامه، علوم منطق، فلسفه و هیئت را نزد اساتید دیگر، به‌ویژه خواجه نصیرالدین طوسی فراگرفت و قبل از رسیدن به سن بلوغ به درجه اجتهاد رسید. علامه حلی به ‌سبب کسب فضیلت‌های بسیار در سن کم در نزد خانواده و دانشمندان به جمال الدین مشهور شد. پس از مرگ محقق حلی در سال ۶۷۶ قمری که مرجعیت شیعیان را بر عهده داشت، شاگردان وی و دانشمندان حله پس از جستجوی فردی که شایستگی زعامت و مرجعیت شیعیان را داشته باشد، علامه حلی را برای این امر مهم مناسب یافتند و او در ۲۸‌سالگی مرجعیت شیعه را بر عهده گرفت. علامه نخستین کسی بود که به علت فضل و دانش بسیارش با لقب آیت‌الله خوانده شد. ابن‌‌حجر عسقلانی‌ او را «آیه فی‌ الذکاء» خوانده‌ است‌. شرف‌الدین شولستانی، شیخ بهایی و محمدباقر مجلسی، در اجازه‌نامه‌هایی که‌ برای‌ شاگردان‌ خود نوشته‌اند، از علامه حلی با عنوان‌ «آیت‌ الله‌ فی‌ العالمین» یاد کرده‌اند.

تاریخ دقیق ورود او به ایران مشخص نیست؛ اما احتمالاً در سال‌های بعد از ۷۰۵ قمری و به دعوت سلطان محمد خدابنده بوده است. محمد خدابنده از پادشاهان سلسله ایلخانیان بود که بر ایران حکومت می‌کردند. تاج‌الدین آوجی زمینه حضور علامه حلی به دربار اولجایتو را فراهم کرد. علامه وقتی وارد ایران شد در مجلسی به مناظره با دانشمندان مذاهب فقهی چهارگانه اهل‌سنت از جمله خواجه نظام الدین عبدالملک مراغه‌ای پرداخت. وی در این مناظره توانست ولایت و امامت علی (علیه السلام) و حقانیت مذهب شیعه را نزد پادشاه به اثبات برساند. این اتفاق باعث شد پادشاه مذهب شیعه را بر‌گزیند و نام خود را از الجایتو به سلطان محمد خدابنده تغییر دهد و تشیع را در ایران رواج دهد. منابع مختلفی نیز به تأثیر علامه حلی بر تشیع سلطان محمد خدابنده اشاره دارند. علامه حلی در علوم مختلفی چون فقه، اصول فقه، کلام، حدیث، تفسیر، رجال، فلسفه و منطق آثار بسیاری تألیف کرده است. درباره تعداد این تألیفات اختلاف است. علامه حلی خود در خلاصه الاقوال ۵۷ اثر برای خودش ذکر می‌کند. سید محسن امین در اعیان الشیعه می‌نویسد: «تالیفات علامه بیش از یکصد کتاب است و من ۹۵ کتاب او را دیده‌ام که بسیاری از آنها چندین مجلدند». او همچنین می‌گوید کتاب الروضات آثار علامه را حدود هزار کتاب تحقیقی دانسته است. میرزا محمد علی مدرس نیز در ریحانه الادب.۱۲۰ اثر و کتاب گلشن ابرار حدود ۱۱۰ اثر برای علامه نام برده‌اند. از آثار معروف علامه حلی می‌توان به مختلف الشیعه و تذکره الفقهاء در علم فقه، کشف المراد، باب حادی عشر و منهاج الکرامه در علم کلام، خلاصه الاقوال در علم رجال و جوهر النضید در علم منطق اشاره کرد. علامه دو کتاب در اصول عقاید شیعه به نام‌های نهج الحق و کشف الصدق و نیز منهاج الکرامه را تالیف نموده و به رسم تحفه به پیشگاه اولجایتو برد. علامه حلی پس از مرگ سلطان محمد خدابنده در سال ۷۱۶ قمری به شهر حله بازگشت و تا آخر عمر در آنجا اقامت گزید. وی سرانجام ۲۱ محرم ۷۲۶ق در سن ۷۸ سالگی، در شهر حله وفات یافت و در حرم امیرالمومنین (علیه السلام) به خاک سپرده شد.

[۲۶] مِفْتاحُ الْکرامَه فی شَرْحِ قَواعِدِ الْعَلّامَه، یکی از شرح‌های کتاب قواعد الاحکام نوشتهٔ علامه حلی (متوفای ۷۲۶ق) است. نویسندهٔ این کتاب سید محمدجواد حسینی عاملی از علمای قرن سیزدهم است. او کتاب را به درخواست استادش شیخ جعفر کاشف الغطاء نوشته است. این کتاب تعدادی از ابواب فقهی را دربردارد و در آن آرای فقیهان در رابطه با هر مسئله گردآوری شده است. عاملی، مفتاح الکرامه را در ۲۷ سال پایانی عمرش و به درخواست استادش شیخ جعفر کاشف الغطا نوشته است. او ابتدا کتابش را به عنوان تعلیقه‌ای بر کتاب فاضل هندی به نام کشف اللثام و الابهام عن قواعد الأحکام نوشت که شرح دیگری بر کتاب علامهٔ حلی است. ولی پس از به پایان رساندن بخش قصاص، تصمیم گرفت که خود کتاب قواعد الأحکام را شرح دهد. مفتاح الکرامه در شرح کتاب قواعد الاحکام است که کتابی به قلم علامه حلی و در موضوع علم فقه است. مفتاح الکرامه یکی از شروح مفصلی است که بر کتاب علامه حلی نوشته شده است. نویسنده در این کتاب به بررسی اقوال و استدلال‌های دیگر فقهای امامیه در ذیل هر مسئله پرداخته است. او در این کتاب تنها توانست برخی از ابواب فقهی را شرح دهد و وفات او در سال ۱۲۲۶ مانع از اتمام کارش شد. این کتاب شامل ابوابی مثل خمس، صوم، حج و امر به معروف و نهی از منکر نمی‌شود. و برخی دیگر از ابواب مانند زکات و جهاد نیز ناقص هستند.

در پایانِ برخی از مجلدات مجموعه ذکر شده که نویسنده هم‌زمان به دفاع از شهر نجف در برابر هجوم وهابی‌ها مشغول بوده است. آغاز کتاب با بحثی درباره طهارت و بیان این نکته است که معنای طهارت در عرف شرعی معنایی مناسب با معنای لغوی است( که همان نزاهت و دوری از هر ناپاکی و قذارت است) عاملی تصریح کرده که عموم فقهاء طهارت را حقیقت شرعیه می‌دانند (یعنی واژه‌ای که میان مردم شایع بوده ولی دین اسلام آن را برای معنایی بکاربرده که بی‌سابقه و نو بوده است.)  اما میانشان چند اختلاف وجود دارد یک اختلاف در این است که افزون بر این که طهارت به معنای انجام داددن کاری(وضو، غسل و تیمم) است که می‌توان با آن نمازخواند آیا زایل ساختن نجاست و حدث هم در معنای طهارت گنجانده شده یاخیر؟ برخی از فقهای شیعه مانندپسر شیخ طوسی در شرح نهایه و ابن ادریس حلی در سرائر و نیز برخی از اهل سنت نظرشان مثبت است.

[۲۷] مُخْتَلَفُ الشّیعَه فی أحْکامِ الشّریعَه کتابی فقهی و به زبان عربی اثر علامۀ حلّی(م ۷۲۶ ق). این کتاب، یک دوره کامل فقه مقارنه‌ای و استدلالی از طهارت تا دیات را در بر دارد. مختلف الشیعه، دائرهالمعارف فتاوای مختلف در فقه شیعه می‌باشد و علاوه بر مباحث رجالی و اصولی به اساسی‌ترین مبانی و نظریات فقهی مورد نیاز یک فقیه اشاره شده است. کتاب مختلف الشیعه از معروف‌ترین و معتبرترین آثار فقهی قدماء و از مشهورترین آثار فقهی علامه حلی است. شروع تألیف کتاب قبل از سال ۶۹۷ق بوده است. امّا بنا به آنچه در الذریعه ذکر شده، قسمت‌های هفت‌گانۀ کتاب بین سال‌های ۶۹۹ تا ۷۰۸ق، حدود ۱۰ سال تألیف شده است، به این ترتیب که قسمت اوّل آن در سال ۶۹۹ ق‌، قسمت دوم در سال ۷۰۰ ق‌، قسمت سوم در سال ۷۰۲ ق‌، قسمت چهارم در سال ۷۰۶ ق و قسمت هفتم در سال ۷۰۸ ق پایان یافته است. مختلف الشیعه، دارای یک دوره فقه کامل نسبت به دیگر آثار فقهی علامه خصوصاً کتب مفصل اوست و ترتیب و طریق استدلال علامه، آن را ممتاز می‌سازد. در این کتاب، بسیاری از فتاوا و نظریات فقهایی همچون ابن جنید، ابن ابی عقیل، پدر شیخ صدوق که در سایر کتب فقهی دیده نمی‌شود، وجود دارد. فتاوای برخی علما منحصراً در کتاب مختلف الشیعه بیان شده که در جای دیگر نیامده است مانند فتاوای پدر شیخ صدوق.

[۲۸] سوره مبارکه انفال، آیه ۲۴٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ ۖ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ».

[۲۹] عباس بن محمدرضا قُمی (۱۲۹۴-۱۳۵۹ق) مشهور به شیخ عباس قمی و محدّث قمی عالم شیعه در قرن چهارده هجری قمری است. او محدّث، مورخ و خطیب بود و تحصیلات و کارهای علمی خویش را در سه حوزه قم، مشهد و نجف گذراند و کتاب‌های پرشماری نگاشت. مفاتیح الجنان، سفینه البحار، نفس المهموم و منتهی الآمال از مشهورترین تألیفات شیخ عباس قمی به‌شمار می‌رود. محدث قمی در سال ۱۳۵۹ق در نجف درگذشت و در حرم علی بن ابیطالب (علیه السلام) دفن شد. شیخ عباس در سال ۱۲۹۴ق در قم به دنیا آمد. پدرش محمدرضا قمی فردی متدین و مرجع مردم برای آگاهی از وظایف شرعی بود. مادر شیخ عباس به نام «بانو زینت» نیز از زنان متدین و پارسا بود. شیخ عباس قمی درباره وی می‌گوید: من هر موفقیتی که دارم از برکت مادرم است؛ زیرا ایشان سعی داشت همیشه مرا با طهارت کامل شیر دهد. شیخ عباس در بازگشت از نجف به قم ازدواج کرد. وی دختر سید زکریا قزوینی از علمای قم را به همسری برگزید؛ اما این وصلت پس از چندی به جدایی انجامید. محدث قمی هنگامی که در مشهد اقامت داشت، با دختر آیت‌الله سید احمد طباطبایی (۱۲۷۰-۱۳۳۴ق) ازدواج کرد.

محدث قمی در شب سه شنبه ۲۲ ذی‌الحجه ۱۳۵۹ق برابر با ۱ بهمن ۱۳۱۹ در ۶۵ سالگی در نجف درگذشت. سید ابوالحسن اصفهانی در حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر او نماز خواند و پیکرش در کنار استادش محدث نوری در حرم دفن گردید. بنا بر نقل سید محسن امین سه مجلس بزرگداشت برای وی در نجف، کربلا و کاظمین برگزار شد. محدث قمی پس از درگذشت محدث نوری در سال ۱۳۲۲ق نجف را ترک کرد و به ایران بازگشت. وی در مدت اقامت در ایران، چندبار به زیارت عتبات عالیات رفت و مجددا به حج مشرف شد. شیخ عباس قمی جمعه ۱ ربیع‌الثانی ۱۳۳۲ق به قصد اقامت وارد مشهد شد. علت اقامت وی در مشهد به تقاضای آقا حسین قمی بود و تا سال ۱۳۵۴ق در آن جا سکونت داشت. وی در مقدمه کتاب الفوائد الرضویه می‌نویسد: به جهت شدت ابتلا و گرفتاری و کثرت هموم و غموم که بر این داعی روی داد و شرح آن طولانی است به خاطرم رسید که پناه برم به امام اتقیا و پناه غربا حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا (علیه السلام). شیخ عباس قمی پس از واقعه مسجد گوهرشاد و قتل عام مردم و تبعید آقا حسین قمی در سال ۱۳۵۴ق به نجف بازگشت و تا پایان عمر در آن جا ماند.

داستان‌های فراوانی در وصف منش، رفتار و اخلاق وی بیان شده است. آقا بزرگ تهرانی از دوستان و ارادتمندان شیخ عباس، وی را مثال بارز انسان کامل و مصداق فردی عالم فاضل و زیبنده صفات عالیه مانند حسن خلق و تواضع معرفی می‌کند. وی همچنین می‌گوید: شیخ عباس از غرور و شهرت‌طلبی دوری می‌جست و زندگی زاهدانه‌ای داشت و من در مدتی که با او بودم انس گرفتم و جانم با جان او درآمیخت. به گزارش علی دوانی، شیخ عباس قمی با تهی‌دستی و نبود امکانات به نگارش آثار متعدد ادامه می‌داد. دوانی همچنین از آقا بزرگ نقل کرده که هیچ چیزی او را از تألیف و تحقیق باز نداشت و او خود نیز در نامه‌ای به آیت‌الله فیض قمی به مشکلات پیش رویش اشاره کرده است. محدث قمی علاقه وافری به نوشتن داشت و در مدت عمر خویش، بیش از ۶۰ تألیف به زبان‌های عربی و فارسی یادگار گذاشت. آقابزرگ تهرانی کتاب‌های محدث قمی را مجموعه‌ای ارزشمند و متنوع از علوم گوناگون معرفی می‌کند که نشان از گسترش اطلاعات و کوشش او در بحث و تدقیق او در علم و دانش دارد. به گفته آقابزرگ، وی از کتابخانه محدث نوری ـ که بیشتر آنان‌ها خطی بود ـ فراوان استفاده کرد و آثار بسیاری از خود به یادگار گذاشت. مفاتیح الجنان، سفینه البحار، نفس المهموم و منتهی الآمال از جمله آثار مشهور شیخ عباس قمی است که مورد اقبال بسیاری از شیعیان قرار گرفت.

[۳۰] الاحتجاج : ۲/۵۴۳/۳۴۴٫

«الإمامُ المهدیُّ علیه السلام :أمّا الحَوادِثُ الواقِعَهُ فارْجِعوا فیها إلى رُواهِ حَدیثِنا فإنَّهُم حُجَّتی علَیکُم ، و أنا حُجَّهُ اللّهِ».

[۳۱] الکافی، ثقه الاسلام کلینی، ج ۱، ص ۲۶ ؛ تحف العقول ،حسن بن شعبه حرانی، ص ۳۵۶ ؛ بحارالانوار ، مجلسی، ج ۶۸ ص ۳۰۷.

«الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ اللَّوَابِسُ».

[۳۲] سوره مبارکه فصلت، آیه ۳۰٫

«إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ أَلَّا تَخَافُوا وَ لَا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ».

[۳۳] الفصول المختاره من العیون و المحاسن، جلد ۱، صفحه ۱۳۶.

«قَوْلِ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : مَنْ سَنَّ سُنَّهً حَسَنَهً کَانَ لَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ وَ مَنْ سَنَّ سُنَّهً سَیِّئَهً کَانَ عَلَیْهِ وِزْرُهَا وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ».