دخترى نوزده ساله و دانشجوى ترم اول کامپیوتر هستم ؛ مى‏خواهم کمى صادقانه با شما حرف بزنم. دلم نمى‏خواهد فکر کنید دارم از خودم تعریف مى‏کنم.

من تا قبل از ورود به دانشگاه با هیچ پسرى ارتباط نداشته‏ام. اوایل که مى‏خواستم به دانشگاه بروم، از محیط آن کمى مى‏ترسیدم و بعد کم کم عادت کردم. در کلاس ما بچه‏هاى مختلفى هستند… ؛ اوایل خیلى خوب مى‏گذشت و بنده هم هیچ قصدى در هیچ کدام از بچه‏ها نمى‏دیدم ؛ چون خودم در اقوام و فامیل از ماجراهاى دوست‏هاى خیابانى کاملاً خبر داشتم و همیشه مواظب بودم مبادا کارى کنم که آبروى خودم و خانواده‏ام برود… یک ماه که از شروع کلاس‏هایمان گذشت، کم کم با بچه‏ها خو گرفتم و سلام و احوال‏پرسى با آنها برایم عادى شد. در این بین با دخترى دوست شدم که او به راحتى با پسرها سلام و علیک داشت… مدتى بعد سلام کردن به پسران هم شروع شد. آنها هم به ما سلام مى‏کردند. یک روز که با دوستم از دانشگاه بیرون مى‏رفتیم، صدایى از پشت سر، مرا جلب کرد. کسى من و دوستم را صدا مى‏کرد. ایستادیم ؛ نزدیک آمد و گفت: خانم مى‏خواهم با شما حرفى بزنم. اول کمى عقب‏نشینى کردم ؛ ولى بعد گفتم: بفرمایید. گفت: نمى‏شود ؛ باید تنها با شما حرف بزنم. کمى از دوستم فاصله گرفتم و گفتم بفرمایید.

گفت: ببخشید ؛ مدتى است شما را زیر نظر دارم و از اخلاق شما خیلى خوشم آمده است. درباره شما کمى هم تحقیق کرده‏ام. اگر لطف کنید، مدتى با هم دوست باشیم!

حالم خیلى خراب شد. خیلى سریع با او تندى کردم و بعد از آن حدود ۳ ساعت فقط گریه مى‏کردم و افسوس مى‏خوردم که او چرا باید این حرف را به من بزند ؛ مگر من چه کار کرده بودم. دوستم در راه دلدارى‏ام مى‏داد و سعى مى‏کرد آرامم کند. من به دوستم گفتم: برو به او بگو ؛ خیلى احمقى که از این حرف‏ها مى‏زنى و پس از آن تصمیم گرفتم با او حرف نزنم و قهر کنم…!

هفته‏ها و ماه‏ها گذشت و من هنوز با او قهر بودم ؛ ولى در تمام مدت به فکر او و آن جمله‏اى بودم که خیلى از پسران با آن دختران را فریب مى‏دهند… دوستم چندین‏بار دفتر و جزوه‏هایش را به او داده بود و پیش من خیلى از او تعریف مى‏کرد. کم کم حس حسادت در من به وجود آمد و حسودى مى‏کردم که دوستم با او حرف مى‏زند، ولى من نه! روزها بود که دوستم مى‏گفت: «فلانى آنجا است ؛ برویم به او سلام کنیم و…» من مى‏گفتم: نه خودت برو، من نمى‏آیم ؛ و او مى‏رفت و…

امتحانات پایان ترم تمام شد و من و او مجبور بودیم، جز وقت امتحان همدیگر را نبینیم… نمى‏دانم چگونه شد که با او سخن گفتم. این کار بغض سکوت میان ما را شکست و او شروع به حرف زدن کرد. خیلى خوشحال بودم که با او حرف زدم. چون دلم به حالش مى‏سوخت و از یک نظر ناراحت بودم ؛ چون ممکن بود دوباره رویش باز شود و حرف‏هایى که نباید بگوید، بر زبان براند…. از شما مشاور محترم سؤالاتى دارم. امیدوارم هر چه سریع‏تر جواب دهید و مرا از این بلا تکلیفى در آورید.

 

۱ – اصلاً کار اشتباهى کردم که با بچه‏هاى کلاسمان ارتباط برقرار کردم؟

۲ – در مسئله‏اى که پیش آمد، اشتباهم کجا بود؟

۳ – به نظر شما، خانم… مى‏تواند دوست خوبى برایم باشد؟

۴ – به نظر شما، باید هنوز با او قهر کنم و چهار ماه قهر کم بود؟

۵ – در چنین مواقعى، چگونه باید برخورد کنم؟

۶ – آیا با او کلاً حرف نزنم؟

۷ – آیا او را چون برادر دوست داشتن گناه است؟

۸ – کمى مرا نصیحت و راهنمایى کنید؟

خیلى ممنونم که به درد دلم گوش دادید. خواهشمندم جواب مرا بدهید. از شما خیلى متشکرم.

 

مشکلات و پرسش‏هاى شما را مى‏توان در چهار محور زیر خلاصه کرد:

۱ – ارتباط با دوستان و همکلاسى‏ها، از جمله ارتباط با جنس مخالف، چگونه است؟

 ۲ – مشکل اصلى جریان ذکر شده در کجا ریشه دارد؟

۳ – راه حل درست این مشکل و جلوگیرى از عوارض بعدى آن چیست؟

۴ – براى رهایى از چنین دام‏هاى شیطانى و گرفتار نشدن مجدد در آن، چه باید کرد؟

 

یک. ارتباط با هم‏کلاسى

در این باره باید یادآور شد:

۱ – انسان، به ویژه جوان، به ارتباط اجتماعى نیازمند است ؛ زیرا آدمى موجود اجتماعى بوده و ارتباط با دیگران، پاسخ آن نیاز درونى است. انتخاب همسالان و همکلاسى‏ها، مى‏تواند نشانه درایت و خردورزى فرد باشد و زمینه رشد فکرى، اجتماعى و علمى او را فراهم آورد ؛ به عبارت دیگر، از طریق ارتباط با دیگران و انتخاب دوست – که به شکل‏گیرى شخصیت مى‏انجامد – یکى از نیازهاى مهم زندگى خود را برآورده مى‏سازیم.

البته آنچه باید بیش از لزوم داشتن ارتباط با دیگران، مورد توجه و حساسیت معقول قرار گیرد ؛ میزان و چگونگى ارتباط با همسالان و همکلاسى‏ها و در نهایت انتخاب دوست است.

داشتن روابط ضرورت دارد ؛ ولى چگونگى آن از اهمیت بیشترى برخوردار است ؛ به گونه‏اى که وقتى نحوه ارتباط به اصل مسئله آسیب رساند، براى حفظ امور مهم‏تر و حیاتى‏تر، باید از ارتباط چشم پوشید. خردمند کسى نیست که بتواند بین خیر و شرّ، خیر را تشخیص دهد و انتخاب کند ؛ بلکه خردمند کسى است که بین دو شرّ، آنچه شرش کمتر است برگزیند. پس باید در ارتباط با همکلاسى‏ها – به ویژه انتخاب دوست و استحکام بخشیدن به روابط دوستانه – دقّت و اهتمام جدى داشت، تا از آفت‏هاى ارتباط – که هر لحظه ممکن است خرمن عفت و پاکى‏اش را آتش بزند – مصون بماند. قرآن در سوره‏هاى «مائده» و «نساء»، مردان و زنان را از ارتباط پنهانى با یکدیگر باز داشته است. امیر مؤمنان على (علیه‏السلام)‏ نیز از سلام کردن به زنان جوان، اجتناب مى‏ورزید. بى‏تردید ما از امام على (علیه‏السلام)‏ پرهیزگارتر و با معنویت‏تر و مطمئن‏تر نیستیم. وقتى آن حضرت چنین احتیاط مى‏کند، وظیفه ما روشن و بى‏نیاز از توضیح است.

 

دو. اشتباه اصلى

ریشه مشکل واشتباه اصلى شما آن است که به رغم آگاهى از وجود برخى افراد ناسالم محیط‏هاى اجتماعى، در انتخاب دوست مناسب، دقّت کافى مبذول نداشته‏اید. شما حتى در برابر خروج همکلاسى‏تان از حدود اخلاق و شرع و ارتباط آسانش با جنس مخالف، حساسیّت نشان ندادید و او را از این عمل نهى نکردید!! ممکن است بگویید: او به سخن شما توجّه نمى‏کرد ؛ در این صورت باید از رابطه خویش با وى چشم مى‏پوشیدید. شما که از برخى مشکلات فرهنگى و جریان‏هاى اخلاقى جامعه آگاه بودید و قبل از ورود به دانشگاه، فطرت پاکتان شما را از ایجاد ارتباط با جنس مخالف باز مى‏داشت ؛ چگونه یک ماه پس از ورود به دانشگاه، این مسئله را عادى پنداشتید و به تدریج در دامى که از آن مى‏گریختید، گرفتار آمدید! بى‏تردید این پدیده تأثیر تدریجى و ناخودآگاه دوستى را مى‏نمایاند. در مدتى کوتاه، آنچه فطرت پاکتان زشت مى‏شمرد، از یاد بردید و دیدگاه‏تان دگرگون شد.

با  این مقدمه روشن مى‏شود:  آن دختر  همکلاسى‏تان براى شما، دوست خوبى نیست و در ترک ارتباط با دوست پسر، هرگز تردید نداشته باشید ؛ زیرا چنین ارتباط‏هایى، هم مورد نهى عقل و شرع است و هم مخالف عرفِ جامعه سالم. مطمئناً باید او و هر فرد دیگرى را از ذهن خود بیرون کنید. حتى اندیشیدن در این باره، مزاحم کار اصلى شما (تحصیل علم) است. مانند سال‏هاى پیش از ورود به دانشگاه، ذهن و رفتارتان را از این گونه مسائل خالى کنید که ارزش در حفظ عفاف و پاکى است.

 

سه. راه حل صحیح مشکل

در پاسخ به این مسئله توجه به امور زیر بایسته است:

۳-۱ – ریشه اشتباه خود را به دقت بررسى کنید.

۳-۲ – باید توجّه کنید که شما از توانایى و استعداد کافى، جهت پیشرفت تحصیلى برخوردارید و خداوند توفیق قبولى در یک رشته خوب و کارآمد و احتمالاً مورد علاقه‏تان را به شما عطا کرده است ؛ این فرصت طلایى را قدر بدانید و به ارزش آن توجه کنید. بنابراین، در دوره کوتاه و حساس دانشجویى – که مى‏تواند زمینه خوشبختى و سعادت آینده‏تان را فراهم آورد – تمام همّت و تلاشتان را در تحصیل دانش قرار دهید. تنها مسئولیت دانشجو، دانش‏اندوزى است. شما نیز جز درس و مطالعه و تحقیق به چیزى نیندیشید. اینکه «با فلانى چه کنم»، با زندگى تحصیلى شما و دانشجویى شما سازگار نیست! ذهن خود را به این اوهام و افکار بى‏ثمر، آلوده نسازید.

۳-۳ – از موقعیت‏ها و مکان‏هایى که آنها حضور دارند، یا به گونه‏اى موجب ورود اندیشه‏هاى زیان بار به ذهنتان مى‏شود، دورى کنید و بکوشید زندگى روزانه‏تان، بر اساس یک برنامه ریزى درست و حساب شده پیش رود.

۳-۴ – تا وقتى تصمیم به ازدواج نگرفته‏اید، اندیشه ارتباط با جنس مخالف را از ذهن بیرون سازید. البته در آن زمان نیز به شکل مناسب و به طور رسمى و تحت نظر خانواده محترمتان، عمل کنید. از هر گونه ارتباط مستقیم، – حتى براى آشنایى از اوضاع و احوال فردى و خانوادگى وى جهت ازدواج – بپرهیزید.

۳-۵ – در روایتى آمده است: «نگاه حرام، تیرى زهر آلود از تیرهاى شیطان است و چشم‏ها دام شیطانند». معمولاً اندیشه، در پى چیزى مى‏رود که چشم دیده است. پس بهتر است انسان نگاهش را کنترل کند تا دچار انحراف فکر و اندیشه نشود. بنابراین  ضمن کنترل نگاه خود، بدانید شیطان در ارتباط دو نامحرم شرکت فعّال دارد. او در پیشگاه خداوند سبحان، سوگند یاد کرده است که جز به گمراهى انسان‏ها، نیندیشد و هرگاه دو نامحرم خلوت کردند، در جمع آنها شرکت جوید! پس از خلوت کردن با جنس مخالف – هرچند به بهانه گفت و گوى دوستانه یا علمى – سخت بپرهیزید. شیطان هیچ‏گاه به طور مستقیم، آدمى را به خیانت و خلاف، دعوت نمى‏کند. انسان نیز از آغاز در پى انحراف فکرى و عملى نیست. شیطان او را در موقعیتى قرار مى‏دهد که فرد به صورت ناخودآگاه، به سوى زشتى گام بر دارد.

۳-۶ – در تقویت حیا و عفاف خود بیشتر بکوشید ؛ زیرا رسول گرامى اسلام مى‏فرماید: اگر کسى حیا نداشته باشد، به هر کارى دست مى‏زند. حفظ پاکى و داشتن عفاف مایه زینت انسان است.

۳-۷ – در انتخاب دوست دقت کنید. دوست خوب، کسى است که افزون بر وفادارى تعهّد، آگاهى، بینش و دوراندیشى، به مقررات اخلاقى، آداب اجتماعى و خانوادگى و از همه مهم‏تر به قوانین و دستورات شرعى پاى‏بند باشد. بى‏تردید، کسى که به مفاسد اخلاقى، آلوده و با دستورات دینى و اخلاقى بیگانه است، شایسته دوستى نیست. کسى که از ارتباط با نامحرم و جنس مخالف نمى‏پرهیزد و معیار حیا و عفاف را زیر پا نهاده و انسان را به ضد ارزش‏ها دعوت مى‏کند ؛ شایسته رفاقت و مهرورزى نیست. با کسى دوست شوید که نگاه به او، شما را به یاد خدا اندازد و گفت و گو با وى، سبب پیشرفت علمى و رشد معنوى شما شود.