مرحوم شیخ طوسی با سلسله سند خود از محمّد و از زید، فرزندان امام زین العابدین (ع) نقل کرده است که هر دو از پدرشان علی بن الحسین (ع) و او از پدر گرامی‌اش حسین بن علی (ع) و او از پدر بزرگوارش علی ابن ابیطالب (ع) روایت کرده که فرمود:

وقتی بیماری رسول خدا (ص) ـ که در آن فوت نمود ـ سنگین شد؛ و سر آن حضرت به دامنی من قرار داشت، در حالی که خانه‌ی او مملو از مهاجرین و انصار بود و عبّاس نزد او، نشسته با کنار ردایش از حضرت، محافظت می‌کرد. چنان بود که رسول خدا (ص) ساعتی بیهوش می‌شد و ساعتی به هوش می‌آمد؛ سپس قدری تخفیف حاصل شد و حضرت روی به عبّاس کرد و فرمود: ای عبّاس! ای عموی پیامبر! وصیّت مرا راجع به خانواده‌ام و در مورد همسرانم بپذیر؛ دَیْن مرا ادا کن و به وعده‌هایم جامه‌ی عمل بپوشان و ذمّه‌ام را بری ساز. پس عبّاس گفت: ای پیامبر خدا! من پیر و عیال وارم، و مال زیادی هم ندارم و شما بخشنده‌تر از ابر باران‌زا و تندباد رها هستی، چه خوب است که این کار را به فرد دیگری که توانایی‌اش بیش از من است، واگذار کنی.

سپس رسول خدا (ص) فرمود: هان! این کار را به شخصی خواهم سپرد که بحق آن را خواهد پذیرفت و نخواهد گفت آنچه را تو گفتی. آن‌گاه علی (ع) را آواز داد و فرمود: ای علی! ثابت  و استوار، خود به تنهایی این کار را بپذیر؛ کسی در این امر با تو منازعه نتواند کرد. ای علی! وصیّتم را قبول کن؛ وعده‌هایم را انجام ده؛ و دینم را بپرداز. ای علی! در خانواده‌ام، جانشین من باش و بعد از من، از سوی من، خواسته‌های گوشزد کن.

علی (ع) فرمود: وقتی رسول خدا (ص) از مرگ خود خبر داد، قلبم لرزید و با شنیدن کلامش، گریه بر من غلبه کرد به طوری که نتوانستم در جواب آن حضرت چیزی بگویم؛ حضرت سخنان خود را تکرار کرد و فرمود: ای علی! آیا وصیّت مرا می‌پذیری؟ در حالی که گریه، گلویم را می‌فشرد و قادر به پاسخ‌گویی نبودم، عرض کردم: آری، ای رسول خدا!.

پس رسول خدا (ص) فرمود: ای بلال! وسائلم را بیاور؛ ذوالفقار را بیاور؛ زره ذات الفضولم را بیاور؛ کلاهخود ذوالجبینم را بیاور؛ پرچم عقابم را بیاور؛ و عَنَزَه[۱]را بیاور؛ و ممشوق[۲]را بیاور. پس بلال همه این‌ها را آورد بجز زره را که آن وقت، در رهن بود.

سپس فرمود: «مُرْتَجِزْ» و «عَضْباءْ»[۳] را بیاور؛ «یَعْفور» و «دُلْدُل»[۴] را بیاور. پس آن‌ها را آورد و جلو در نگهداشت. و بعد فرمود: «اتحمیه»[۵] و «سحاب» را بیاور. آن‌ها را نیز آورد و به همین ترتیب پیامبر اکرم (ص)، اشیایی را یکی پس از دیگری می‌خواست تا دستاری را که در جنگ، شکم مبارک را با آن می‌بست، نیافت پس آن را طلب کرد و آن هم حاضر شد؛ در حالی که آن روز، خانه از مهاجرین و انصار پُر بود. پس حضرت فرمود: ای علی! به پاخیز و این‌ها را بگیر. در این حال انگشت خود را بلند کرد وفرمود: در حال حیاتم و در این خانه شهادت می‌دهم، مبادا کسی بعد از من با تو منازعه کند. علی (ع) فرمود: به پا خاستم در حالی که نمی‌توانستم روی پا راه بروم تا این که همه آن‌ها را در خانه خود گذاشتم؛ بعد حضرت فرمود: ای علی! مرا بنشان. او را نشاندم و بر سینه‌ام تکیه‌اش دادم.

علی (ع) فرمود: دیدم سر مبارک رسول خدا (ص) از ضعف، سنگین می‌شود و او در حالی که سعی می‌کرد صدای خود را به گوش دورترین فرد حاضر در خانه برساند، فرمود: محقّقاً، برادرم و وصیّ‌ام و وزیرم و خلیفه‌ام در میان خانواده‌ام، علی بن ابیطالب (ع) است؛ دَینم را ادا خواهد کرد؛ وعده‌هایم را عملی خواهد نمود. ای بنی هاشم! ای فرزندان عبدالمطلب! با علی (ع)، دشمنی نکنید و از دستور او سرپیچی ننماید که گمراه خواهید شد؛ به او حسد نورزیدو از وی، روی گردان نشوید که کافر خواهید گشت. پس فرمود: ای علی! مرا بخوابان. او را خواباندم. حضرت فرمود: ای بلال! فرزندانم حسن (ع) و حسین (ع) را بیاور. بلال رفت و آن‌ها را آورد و آن‌ها را به سینه‌ی حضرت تکیه داد؛ حضرت شروع کرد به بوییدن آن‌ها؛ علی (ع) فرمود: گمان کردم که آن دو، موجب اندوه[۶]حضرت شده‌اند. پس رفتم که آن‌ها را از او جدا کنم، فرمود: رهایشان کن ای علی! بگذار آن‌ها مرا ببویند و من آن‌ها را ببویم؛ آن‌ها از من، توشه برگیرند و من از آن‌ها، توشه برگیرم؛ آن‌ها بعد از من سختی‌های زیادی خواهند دید؛ خدای متعال لعنت کند کسی را که آن دو را بترساند! خداوندا! من، آن دو را و صالح مؤمنان را به تو می‌سپارم.

 


 

 

 

قال طوسی:

عَنْ أَبِی الْجَارُودِ زِیَادِ بْنِ الْمُنْذِرِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، وَ عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ، کِلَاهُمَا عَنْ أَبِیهِمَا عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (ع)، قَالَ: لَمَّا ثَقُلَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فِی مَرَضِهِ الَّذِی قُبِضَ فِیهِ کَانَ رَأْسُهُ فِی حَجْرِی وَ الْبَیْتُ مَمْلُوءٌ مِنْ أَصْحَابِهِ، مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ، وَ الْعَبَّاسُ بَیْنَ یَدَیْهِ، یَذُبُّ عَنْهُ بِطَرَفِ رِدَائِهِ، فَجَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) یُغْمَى عَلَیْهِ سَاعَهً وَ یُفِیقُ سَاعَهً، ثُمَّ وَجَدَ خِفَّهً، فَأَقْبَلَ عَلَى الْعَبَّاسِ، فَقَالَ: یَا عَبَّاسُ، یَا عَمَّ النَّبِیِّ، اقْبَلْ وَصِیَّتِی فِی أَهْلِی وَ فِی أَزْوَاجِی، وَ اقْضِ دَیْنِی، وَ أَنْجِزْ عِدَاتِی وَ أَبْرِئْ ذِمَّتِی. فَقَالَ الْعَبَّاسُ: یَا نَبِیَّ اللَّهِ، أَنَا شَیْخٌ ذُو عِیَالٍ کَثِیرٍ، غَیْرِ ذِی مَالٍ مَمْدُودٍ، وَ أَنْتَ أَجْوَدُ مِنَ السَّحَابِ الْهَاطِلِ وَ الرِّیحِ الْمُرْسَلَهِ، فَلَوْ صَرَفْتَ ذَلِکَ عَنِّی إِلَى مَنْ هُوَ أَطْوَقُ لَهُ مِنِّی.

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): أَمَّا إِنِّی سَأُعْطِیهَا مَنْ یَأْخُذُهَا بِحَقِّهَا، وَ مَنْ لَا یَقُولُ مِثْلَ مَا تَقُولُ، یَا عَلِیُّ هَاکَهَا خَالِصَهً لَا یُحَاقُّکَ فِیهَا أَحَدٌ، یَا عَلِیُّ اقْبَلْ وَصِیَّتِی وَ أَنْجِزْ مَوَاعِیدِی وَ أَدِّ دَیْنِی، یَا عَلِیُّ اخْلُفْنِی فِی أَهْلِی، وَ بَلِّغْ عَنِّی مِنْ بَعْدِی.

قَالَ عَلِیٌّ (ع): فَلَمَّا نَعَى إِلَیَّ نَفْسَهُ، رَجَفَ فُؤَادِی وَ أُلْقِیَ عَلَیَّ لِقَوْلِهِ الْبُکَاءُ، فَلَمْ أَقْدِرْ أَنْ أُجِیبَهُ بِشَیْ‏ءٍ، ثُمَّ عَادَ لِقَوْلِهِ فَقَالَ: یَا عَلِیُّ، أَوَ تَقْبَلُ وَصِیَّتِی؟ قَالَ: فَقُلْتُ، وَ قَدْ خَنَقَتْنِی الْعَبْرَهُ، وَ لَمْ أَکَدْ أَنْ أُبَیِّنَ: نَعَمْ، یَا رَسُولَ اللَّهِ.

فَقَالَ (ص): یَا بِلَالُ ائْتِنِی بِسَوَادِی[۷]، ائْتِنِی بِذِی الْفَقَارِ، وَ دِرْعِی ذَاتِ الْفُضُولِ، ائْتِنِی بِمِغْفَرِی ذِی الْجَبِینِ، وَ رَایَتِی الْعُقَابُ، وَ ائْتِنِی بِالْعَنَزَهِ[۸] وَ الْمَمْشُوقِ[۹]، فَأَتَى بِلَالٌ بِذَلِکَ کُلِّهِ إِلَّا دِرْعَهُ کَانَتْ یَوْمَئِذٍ مُرْتَهَنَهً.

ثُمَّ قَالَ: ائْتِنِی بِالْمُرْتَجَزِ وَ الْعَضْبَاءِ، ائْتِنِی بِالْیَعْفُورِ وَ الدُّلْدُلِ؛ فَأَتَى بِهَا، فَأَوْقَفَهَا بِالْبَابِ، ثُمَّ قَالَ: ائْتِنِی بِالْأَتْحَمِیَّهِ[۱۰] وَ السَّحَابِ؛ فَأَتَاهُ بِهِمَا فَلَمْ یَزَلْ یَدْعُو بِشَیْ‏ءٍ شَیْ‏ءٍ، فَافْتَقَدَ عِصَابَهً کَانَ یَشُدُّ بِهَا بَطْنَهُ فِی الْحَرْبِ، فَطَلَبَهَا فَأُتِیَ بِهَا، وَ الْبَیْتُ غَاصٌّ یَوْمَئِذٍ بِمَنْ فِیهِ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ.

ثُمَّ قَالَ: یَا عَلِیُّ، قُمْ فَاقْبِضْ هَذَا؛ وَ مَدَّ إِصْبَعَهُ، وَ قَالَ: فِی حَیَاهٍ مِنِّی، وَ شَهَادَهِ مَنْ فِی الْبَیْتِ، لِکَیْلَا یُنَازِعَکَ أَحَدٌ مِنْ بَعْدِی؛ فَقُمْتُ وَ مَا أَکَادُ أَمْشِی عَلَى قَدَمٍ حَتَّى اسْتَوْدَعْتُ ذَلِکَ جَمِیعاً مَنْزِلِی. فَقَالَ: یَا عَلِیُّ أَجْلِسْنِی؛ فَأَجْلَسْتُهُ وَ أَسْنَدْتُهُ إِلَى صَدْرِی.

قَالَ عَلِیٌّ (ع): فَلَقَدْ رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) وَ إِنَّ رَأْسَهُ لَیَثْقُلُ ضَعْفاً، وَ هُوَ یَقُولُ یَسْمَعُ أَقْصَى أَهْلِ الْبَیْتِ وَ أَدْنَاهُمْ: إِنَّ أَخِی وَ وَصِیِّی وَ وَزِیرِی وَ خَلِیفَتِی فِی أَهْلِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ، یَقْضِی دَیْنِی، وَ یُنْجِزُ مَوْعِدِی، یَا بَنِی هَاشِمٍ، یَا بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، لَا تُبْغِضُوا عَلِیّاً، وَ لَا تُخَالِفُوا أَمْرَهُ فَتَضِلُّوا، وَ لَا تَحْسُدُوهُ وَ تَرْغَبُوا عَنْهُ فَتَکْفُرُوا، أَضْجِعْنِی یَا عَلِیُّ، فَأَضْجَعْتُهُ فَقَالَ: یَا بِلَالُ ائْتِنِی بِوَلَدَیَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ؛ فَانْطَلَقَ فَجَاءَ بِهِمَا فَأَسْنَدَهُمَا إِلَى صَدْرِهِ، فَجَعَلَ (ص) یَشَمُّهُمَا. قَالَ عَلِیٌّ (ع): فَظَنَنْتُ أَنَّهُمَا قَدْ غَمَّاهْ- قَالَ أَبُو الْجَارُودِ: یَعْنِی أَکْرَبَاهُ- فَذَهَبْتُ لِآخُذَهُمَا عَنْهُ، فَقَالَ: دَعْهُمَا یَا عَلِیُّ یَشَمَّانِی وَ أَشَمَّهُمَا، وَ یَتَزَوَّدَا مِنِّی وَ أَتَزَوَّدَ مِنْهُمَا، فَسَیَلْقَیَانِ مِنْ بَعْدِی أَمْراً عُضَالًا، فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ یُخِیفُهُمَا، اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَوْدِعُکَهُمَا وَ صَالِحَ الْمُؤْمِنِینَ.[۱۱]

 

 


[۱] . چوبی بلندتر از ع کوتاه‌تر از نیزه.

[۲] . وسیله‌ای بلند و نازک.

[۳] . نام دو شتر.

[۴] . نام دو استر.

[۵] . نوعی لباس.

[۶] . ابوجارود می‌گوید: یعنی حضرت را به زحمت انداختند.

[۷] . السواد: الامتعه.

[۸] . العنَزَه: اطول من العصاء و اقصر من الرمح.

[۹] . طویل دقیق.

[۱۰] . نوع من البرد.

[۱۱] . الامالی: ۶۰۰ ح ۱۲۴۴، کشف الغمه ۱: ۴۰۹، غایه المرام: ۳۰۷ ح ۲۵ مع اختلاف فی الالفاظ فیها، اثبات الهداه ۳: ۴۵۳ ح ۳۶۶ مختصراً، البحار ۲۲: ۵۰۰ ح ۴۷ نثلاً عن الامالی.