خاندان پیامبر(ص) مظاهر رحمت الهی بر هستی

رحمت، واژه ای از واژگان نور است که می تواند گوشه ای از بزرگی و عظمت انسان بزرگی را بنمایاند و با رسالتش پیوند زند.

اگر خلافت برای این کالبد خاکی اثبات شد به سبب این روح دمیده الهی بود.
و چون فرشتگان دریافتند که کالبد خاکی آدم(ع) حامل مقام روح محمدی است بر او سجده بردند؛ زیرا از حقیقت روح آگاه بودند و عظمت و شرافت وی را می دانستند که صادر نخست است که به کالبدی خاکی دمیده شده است.
از آن زمان، هستی در انتظار لحظه ای بود تا به کمال اعتدالی خویش برسد و فرصت آن فراهم آید تا نور محمدی که از پشتی به پشتی منتقل شده بود بیرون آید و هستی را به رحمت مطلق خود نورانی کند. این انتظار در نهایت برآمد و فرشتگان در هفدهم ربیع الاول، بهار نورانی هستی را جشن گرفتند و مظهریت کامل در طبیعت عنصری تجلی کرد.
از آن روز چهل سال به درازا کشید تا این رحمت برهمگان روشن شود و به شکل رسالت محمدی(ص)، هستی را مهمان سفره رحمت الهی کند. از این رو مبعث را روز کمال جلوه گیری خداوندی در هستی دانسته اند و روز غدیر را روز اکمال آن بر شمرده اند، زیرا باطن رسالت محمدی به ولایت علوی خوش درخشید و هستی را به رحمت مطلق گرفت و در دوزخ به ولایت وی بسته و خشم و غضب از ولایت مداران رخت بربست.
به سخن دیگر، نورمحمدی و نورعلوی که در اصل، یکتا و یگانه بودند، در جهان زوجیت دوگانه شدند و از مقام نوری تا روحی تا نفسی، جلوه های بسیار کردند تا آن که در دو کالبد قرار گرفتند و در نهایت در بطن فاطمی به مقام یکتایی و یگانگی عودت کردند. این گونه است که فاطمه را لیله القدر هستی دانسته اند، زیرا باطن را در جلوه ای، آشکار و نهان ساخت و مظهریت اول و آخر و ظاهر و باطن یافت.
پس اگر فاطمه ای نبود، هرگز خلقت و آفرینشی نبود، زیرا در مقام فاطمه است که صادر نخست، می توانست به مقام نوری خویش بازگردد و در دایره نزول و صعود درمرکز هستی و وجود، اتصال کمالی کامل، تحقق یابد و فرصت بازگشت و رجعت برای نورالهی فراهم آید و بازگشت برای همگان از راه رجعت به سوی نور تحقق یابد. در حقیقت مقام فاطمی مقام فرصت هاست و چون فاطمه آفریده شد، این فرصت فراهم آمد که هستی، آفریده شود، زیرا نورالهی نیازمند مقام اتصالی بود تا اول را به آخر و ظاهر را به باطن پیوند زند و نور ولایت علوی را به نور رسالت محمدی متصل کند و یکتایی را در دایره صعود فراهم آورد تا در نهایت، هستی در رجعت کامل خویش در فنای نوری محمدی بازگردد و از راه ربوبیت کامل محمدی به فنای ذاتی الهی برسد.
این گونه است که رسالت در مبعث و ولایت در غدیر در انتظار بود تا مسیر صعود همگان را به عشق فاطمی و لیله القدر وی رقم زند. براین اساس روز مبعث را روز رحمت کامل و روز غدیر را روز اکمال رحمت بر جهانیان شمرده اند و زمان پیوند اخوت علوی و محمدی به عشق سرمدی و ازلی فاطمی را زمان کمال مطلق دانسته اند؛ زیرا این گونه است که راه رجعت کمالی برای همه هستی فراهم آمد. پس اگر وجود فاطمی نبود، چنین امکان بازگشت به فنای مطلق فراهم نمی آمد و چون بی چنین امکانی، آفرینش هستی از مدار هدفمندی خارج می شد، بر کلام رسول رفت: لولاک لما خلقت الافلاک یا فاطمه.
البته از آن جایی که وجود نوری و روحی و نفسی همه خاندان عصمت و طهارت(ع) یکتا و یگانه است این معنا در حق هریک به تمام و کمال است و می توان درباره هریک از آن خاندان این معنا را سرود که لولاک لما خلقت الافلاک. با این همه سه وجود شریف محمدی و علوی و فاطمی، وجوداتی هستند که برای این سیر هستی، نیاز تمامی است؛ زیرا بی آن، این سیر و حرکت آفرینش تحقق نمی یافت و فرصت رجعت و فنا، از هستی برداشته می شد و چون دایره «انالله و اناالیه راجعون» نیازمند اینان بود هرگز خلقت و آفرینش نمی بود.

 

آفرینش هستی مظهر رحمت رحمانی

براین اساس می توان گفت که آفرینش هستی بر پایه رحمت الهی بوده و خداوند به سبب صفت رحمانیت خویش است که هستی را آفریده است. در حقیقت خداوند به رحمت رحمانی خویش دنیا را آفرید و به رحمت رحیمی خویش آخرت را پدید آورد. از این رو خداوند در آیات بسیاری هرچیز هستی را منسوب به رحمت خویش می داند و براین صفت در تحقق آفرینش تاکید می کند.
خداوند در آیه ۴۵ سوره انعام می فرماید: کتب ربکم علی نفسه الرحمه، خداوند بر خویشتن رحمت را فرض و واجب دانست؛ زیرا اگر رحمتی نبود هستی وجود نمی یافت و لذا همه هستی بر مدار رحمت می چرخد.
بنابراین هرکسی اگر در هستی و آیات آن نظر کند به سادگی به حقیقت رحمت می رسد و در می یابد که همه هستی جلوه ای از رحمت رحمانی خداوندی است. از این رو خداوند در آیاتی چند از جمله در آیه ۰۵ سوره روم از انسان ها خواسته تا در آیات هستی دقت و نظر کنند و جلوه های رحمت را درهر چیزی بیابند.
انسان مانند ماهی است که در آب می باشد و از عنصر آن آگاه نیست. رحمت رحمانی خداوند هم چون آب همه ما را دربرگرفته است ولی ما با آن که غرق در نعمت و رحمت الهی هستیم از آن غافل و بی خبر می باشیم تنها اگر دمی سر از آب در آوریم وبه ساحل رحمت برسیم آن گاه است که درمی یابیم که غرق در رحمت رحمانی الهی هستیم و قدر این همه عنایت و فضل الهی را نمی دانیم.
اگر کسی توجه یابد و از دام غفلت بیرون آید در می یابد که چه باید بکند و چه راهی را می بایست طی کند تا رضایت آفریدگاری که پروردگار هستی است را به دست آورد و جز به رضا و خشنودی او نیاندیشند.
خداوند در آیه ۱۴۷ سوره انعام و نیز ۹۴ و ۰۵ سوره حجر و ۷۵ سوره اسراء به این نکته لطیف توجه می دهد که رحمت الهی بر غضب او پیشی گرفته است؛ زیرا اگر خوب دقت و توجه شود دانسته می شود که دنیا مظهر رحمت عمومی و فراگیر خداوند است و کافر و مومن از روزی وجود و دیگر روزی های الهی برخوردار می باشند. اگر همه هستی بر مدار ایمان حرکت کند هرگز رنگ غضب و خشم الهی را نمی بیند.
شگفت این که خداوند تنها زمانی خشم خود را آشکار می کند که مردم راه بر رحمت بسته باشند و خود را گرفتار غضب الهی کنند. جلوه خشم کامل الهی همانند جلوه رحمت کامل الهی در آخرت است. از این رو دوزخ و بهشت آفریده شده است و بر خلاف دنیا دو جلوه کامل خشم و رحمت خاص، خودنمایی می کند. پس تنها خود موجود است که خشم و غضب عام و خاص را انتخاب می کند.

 

رسالت و ولایت، مظهر رحمت رحیمی

از آن جایی که دست یابی به هستی کامل و رستگاری مطلق در جهان آخرت تنها زمانی رخ می دهد که انسان از مسیر صراط مستقیم هدایت نوری محمدی حرکت کند، رسالت پیامبران را رحمت خاص برمی شمارد و رسالت محمدی را کمال آن می داند. از این رو نام محمد نام جمیع انبیاست و رسالت اسلام، رسالت همه پیامبران می باشد.
بنابراین، همه هستی چه دنیا و چه آخرت با تمام نعمت ها و برکاتش، جلوه ای از رحمت رحمانی خداوند است و رسالت محمدی که در شکل اسلام از آغاز تا زمان بعثت آن حضرت وجود یافته، مصداق کامل رحمت رحیمی خداوند است، زیرا تنها از این راه است که می توان به رستگاری اخروی دست یافت و از نعمت های خاص الهی در بهشت رضوان بهره برد.
از آن جایی که ولایت، باطن رسالت است، دست یابی به رحمت رحیمی، زمانی شدنی است که انسان، ولایت علوی را بپذیرد. لذا گفته شده بهشت و دوزخ، جلوه هایی از حب و بغض علی(ع) است.
بنابراین هر کسی نسبت به علی(ع) حب و عشق داشته باشد از ولایت وی بهره مند می شود و هر کسی نسبت به وی بغض داشته باشد از ولایت وی بی بهره می باشد. از آن جایی که باطن رسالت، ولایت علوی است، پس هر کسی ولایت نداشته باشد پذیرای واقعی رسالت نبوده است و هرکسی چنین باشد از رحمت خاص بهره مند نخواهد شد. این گونه است که ولایت علوی را قسیم النار و الجنه شمرده اند و علی را مدار و محور حق نامیده اند. مؤمن و منافق به ولایت علوی شناخته می شود چنان که مؤمن از کافر به رسالت دانسته می شود. در حقیقت، رسالت محمدی که در حکم ظاهر است، مؤمن را از کافر جدا می کند و ولایت علوی که در حکم باطن است مؤمن واقعی را از منافق آشکار می سازد.

جلوه های رحمت رحمانی و رحیمی

همان گونه که رحمت رحمانی و رحیمی خداوند جلوه هایی دارد که از آن جمله در رحمت رحیمی می توان به بهشت اشاره کرد، هم چنین رسالت که خود مظهر رحمانیت الهی است جلوه هایی دارد. البته ناگفته نماند که ولایت، مظهر رحمت رحیمی است که اختصاص به برخی پیدا می کند که همان مؤمنان واقعی می باشد. برای این رحمت رحیمی ولایت نیز، جلوه هایی است که در این نوشتار نمی توان به آن ها پرداخت. بنابراین در این جا تنها به رحمت رحمانی رسالت و جلوه هایی از آن پرداخته می شود.
رسالت از آدم تا خاتم(ص) جلوه ای از رحمت رحمانی الهی است که همگان می توانند از آن بهره گیرند. این رحمت الهی خود جلوه هایی در زندگی بشر پیدا می کنند که می توان به اعتدال در امت (بقره آیه۱۲۳) اخراج از ظلمت به سوی نور (حدید آیه۹) آسانی در احکام (بقره آیه۱۷۳و آیات دیگر) بهره مندی از اتحاد و فواید آن (هود آیات ۱۱۸و ۱۱۹) اجابت دعا (کهف آیه ۰۱و ۶۱) پاداش های دنیوی و اخروی (نساء آیه۱۵۴) و نزول برکات و دفع نقمات و مانند آن اشاره کرد.
براین اساس کسی که از رحمت رحمانی رسالت بهره می گیرد، در زندگی دنیوی از بسیاری از امکانات بهره مند می شود که در صورت عدم پذیرش رسالت برای وی شدنی نبود.
از این رو اهل اسلام در هر مقامی که هستند از برخی از امور که از آن به جلوه های رحمت رحمانی یاد می شود بهره می گیرند که از جمله حفظ خون و مال و عرض است.
هم چنین اگر کسی افزون بر پذیرش رسالت رحمانی به رسالت رحیمی که همان ولایت است باور داشته باشد و از ولایت علوی بهره مند گردد، در دنیا و آخرت افزون بر رحمت رحمانی از رحمت رحیمی چون فضل و عنایت خاص خداوندی و بهشت رضوان سود می برد و از هر گونه حزن و اندوه و ترس و خوفی در دنیا و آخرت دور می شود.

 

ولایت علوی، پیام رسالت نبوی

در حقیقت باید گفت که پیام رسالت نبوی چیزی جز ولایت علوی نیست؛ زیرا تنها راه بهره مندی از رسالت و جلوه های رحمت رحیمی خداوند آن است که شخص افزون بر رسالت به ولایت باور داشته باشد. از این رو در برخی از روایات به این معنا توجه داده شده است که هیچ عمل عبادی از مسلمانی پذیرفته نمی شود مگر آن که ولایت را پذیرا باشد. به سخن دیگر بی ولایت علوی هر نمازی در حکم نماز بی وضو و ناقص می باشد و عمل ناقص هرگز پذیرفته و مقبول نمی افتد.
در روایات و احادیث آمده است که باطن حج و مقصود و مقصد آن، لقای ولی الله است؛ زیرا برای حج ظاهری است که همان مناسک و اعمال است و باطنی است که همان ولایت می باشد. چنان که ظاهر خانه خدا، چیزی جز سنگ و چوبی نیست ولی باطن آن ولایت علوی است. از این رو هر که قصد خانه خدا کند و قصد ولی الله نکند که باطن خانه خداست، در حقیقت حج نگزارده است و حج وی ناقص است و چنین شخصی تنها از رحمت ظاهری و رحمانی خداوند در دنیا بهره مند می شود ولی از رحمت باطنی و رحیمی خداوند در دنیا و آخرت بهره ای نمی برد.
به هرحال روز مبعث هر چند که روز رسالت ظاهری است ولی در باطن آن، روز ولایت علوی نیز می باشد. لذا بایسته است در این روز به زیارت علوی شتافت و به عشق باطن رسالت، ولایتمداری را آشکار ساخت.
آیات قرآنی اکمال رسالت را منوط به ولایت علوی دانسته است تا همگان دریابند که آن چه موجب اتمام نعمت الهی بوده، ولایت وی بوده است. بنابراین پیام مطلق و خاص رسالت چیزی جز ولایت نیست و اگر کسی ولایت را نپذیرد در حقیقت رسالت را نپذیرفته است و در دین خویش ناقص است و در عمل خود به اتمام و اکمال نرفته است.