«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

زندگی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) راهِ سعادت، آرامش و نورانیّت برای انسان است

«رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّاتِنَا قُرَّهَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا[۲]»؛ به صاحب عزایمان حضرت صاحب‌الزمان (ارواحنا فداه) که جان همه‌ی ما به قُربان ایشان باد و به همه‌ی شما دل‌شکستگان حضرت زهرا (سلام الله علیها)، پَناه‌جویان حضرت زهرا (سلام الله علیها)، برادران و خواهران خوب و صاحب‌ دلمان تسلیت عرض می‌کنم. مقام، رُتبه، جایگاه و نورانیّت حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) در حَدّی نیست که بَشر عادی حتی عُلمای ما، دانشمندان ما، نُخبگان ما، نَوابغ ما و علّامه‌های ما بتوانند قَطره‌ای از دریای عظمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) را توصیف کنند و یا راه به این نَها‌نخانه‌ی الهی پیدا کنند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) مَظهر غیب‌الغُیوب حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است، سِرّ عالَم وجود است و لیله‌القَدر است و ناشناخته است. اما در حَدّی که خداوند متعال با نور حضرت زهرا (سلام الله علیها) و با جاذبه‌ی مغناطیس وجود حضرت زهرا (سلام الله علیها) خواسته تا دل‌های پاک‌طینتان، حَلال‌زاده‌ها و بلند همّت‌ها را از تَعلُّقات غَرایز حیوانی بالا بکشد و انسان فَرشی را عَرشی کند و انسان‌های دلبسته‌ی به دنیا را از دنیا بکَند، رَزمنده کند، شهادت‌طلب کند، خانواده‌ی شهید کند و در مسیر دین و در مسیر ارزش‌های والای انسانی و استقلال و عزّت اسلامی خودش از جان بگذرد، از مال بگذرد؛ برای حفظ استقلال و آزادی خودش اهل صبر باشد، عَقلانیّت داشته باشد، همه‌ی دنیا را ببیند، بَدبختی‌های جَوامع بَشری امروز را تصوّر کند و به داشته‌های خودش شُکر کند و به نداشته‌های خودش صبر نماید. از این جهت خداوند متعال حضرت زهرا (سلام الله علیها) را در قرآن کریم به عنوان یکی از اُلگوها همان‌گونه که فرموده است: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ[۳]» ، «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ[۴]» ، «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَى[۵]»، همان‌گونه که خداوند متعال این ستارگان آسمان انسانیّت و کَمال را از ما خواسته است تا ما زندگی پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین) را ببینیم و از آن‌ها اُلگو بگیریم، در ارتباط با حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) هم آیات زیادی است که خداوند متعال خواسته است تا بندگان حق‌تعالی مادری حضرت زهرا (سلام الله علیها) را قبول کنند و گوشه‌ی چادر ایشان را بگیرند و زندگی حضرت زهرا (سلام الله علیها) را برای خودشان راهِ خدا ببینند، راهِ سعادت ببینند، راهِ نورانیّت و آرامش ببینند.

اُلگوبودن خانواده‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) در آیه‌ی مُباهله

در آیاتی که در ارتباط با حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) و خانواده‌ی حضرت صدیقه‌ی کُبری (سلام الله علیها) آمده است، این یکی از آموزه‌های دَقیق فرهنگ‌سازی قرآن کریم است که نوعاً برجستگی‌ها را فَردی نمی‌کند، خانوادگی می‌کند. در آیه‌ی مُباهله حضرت زهرا (سلام الله علیها) به فَرمان خداوند متعال به جبهه آمده است. خداوند متعال بیش از ۵ نفر هم اجازه نداده است که به این جبهه وارد بشوند. «اُمّ سلمه[۶]» (سلام الله علیها) بانوی بهشتی است و مادرمان است، جناب «سلمان[۷]» (علیه السلام) در قُلّه‌ی ایمان است، جناب «ابوذر[۸]»، جناب «مقداد[۹]»، جناب «عَمّار[۱۰]» و جناب «ذوالشهادتین[۱۱]» هستند؛ ولی جای هیچ‌کدام از این‌ها در این جبهه نیست. این جبهه، جبهه‌ی حقّ مَحض و نورِ مَحض است. در آیه‌ی مُباهله می‌فرماید: «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ[۱۲]»؛ خداوند متعال رَسماً خانواده را تابلو کرده است تا آن کسی که خداباور است، بداند خانواده در پیشگاه حق‌تعالی جایگاه دارد. کسانی که نظام خانواده ندارند، این‌ها نمی‌توانند مَشمول رحمت خداوند باشند و کسانی که خانواده دارند، ولی خانواده اِنسجام ندارد، هماهنگی ندارد، این‌ها نمی‌توانند با هم جبهه‌ای باشند، این هم مَشمول عنایت حقّ نیست. خداوند متعال رَسماً شناسنامه صادر کرده است که با پسرانمان، با بانوانمان، با خودهایمان یک خانواده را جبهه‌ای مُعرّفی می‌کند. خداوند متعال به حقّ حضرت زهرا (سلام الله علیها) مردم عزیز ایران را در دنیا و آخرت عزّت، اقتدار و نورانیّت و آرامش و کام‌رَوا قرار بدهد که الحمدلله بسیاری از خانواده‌ها همیشه به صورت خانوادگی در جبهه‌ی دیانت حضور دارند، در همه‌ی شَعائر دینی حضور دارند که یک نمونه‌اش همین است. همه با همه آمده‌اند؛ فرزندان‌شان آمده‌اند، همسران‌شان آمده‌اند، دختران‌شان آمده‌اند، پسران‌شان آمده‌اند؛ این را خداوند دوست دارد و در آیه‌ی مُباهله خانواده‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) را به عنوان اُلگو مُعرّفی کرده است. در آیه‌ی تَطهیر هم رَسماً کلمه‌ی «اهل‌بیت» آمده است. «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا[۱۳]»؛ خداوند متعال باز این مَجموعه‌ی خانواده را در سَطح طهارت، قِداست، مَعنویّت، نورانیّت که مُمتازترین خانواده در عالَم امکان این خَمسه‌ی طیّبه است؛ ولی خانواده را مَطرح می‌کند.

درخواست خانواده‌ی خوب از خداوند متعال مطابق آیه‌ی شریفه‌ی قرآن کریم

در این آیه‌ی کریمه‌ای هم که در آغاز صحبت شنیدید که ما هم گاهی این آیه را در قُنوت‌مان می‌خوانیم. «رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّاتِنَا قُرَّهَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا»؛ پروردگارا ما! ای آن کسی که دلم را پرورش می‌دهی! ای آن کسی که وجودم را الهی می‌سازی! ای آن کسی که من را حُسینی تربیت کرده‌ای! این آن کسی که محبّت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را در دل من مُستقر کردی! ای آن کسی که خانه‌ی دل من را مالامالِ عشق علی (علیه السلام) و اولاد علی (علیه السلام) کرده‌ای! ای آن کسی که من را علاقه‌مند به اجرای دستوراتت قرار داده‌ای! ای خدایی که من را نسبت به گناه مُتنفّر کردی! نسبت به حَرام‌خوری، نسبت به ناپاکی دامن مُنزجر کردی! این تربیت الهی است. اگر خداوند متعال این دین را نفرستاده بود، ما حَلال و حَرام، مَحرم و نامَحرم و حقّ و باطل سرمان نمی‌شد. این تربیت الهی است. لذا کلمه‌ی «رَبَّنَا» همیشه یک احساسی به انسان دست می‌دهد که آن کسی که از پدر و مادر مُقدّم‌تر است و سعادت ما به دست اوست، خدای ماست. «رَبَّنَا»؛ ای پروردگار ما! ای مالک ما! ای پرورش‌دهنده‌ی ما! من از تو این‌ها را می‌خواهم: «هَبْ لَنَا»؛ یعنی به من هِبه کُن. من استحقاق ندارم که بگویم من کاری کرده‌ام، به جبهه رفته‌ام، نماز خوانده‌ام و از تو مُزد می‌خواهم؛ نماز را که من به تو ندادم، تو به من نماز دادی. اگر اهل جهاد و جبهه هستم، جهاد را که من به تو ندادم، تو «شهید سلیمانی» را با روحیه‌ی شهادت‌طلبی به این‌ صورت جهانی کردی. در دوره‌ی حَیاتش برای ایجاد امنیّت جهانی شاخِ آمریکا را به دست این فرمانده مَکتب‌ساز شکاندی، مُعادلات جهانی را بهم ریختی و با شهادتش راه جدیدی را باز کردی، مقاومت را توسعه دادی، این زَنجیره‌های جهادگران مناطق را بهم پیوستی، کانون قدرت در برابر قدرت‌های بزرگ به وجود آوردی. آیا اسلام، علی (علیه السلام)، مَکتب و ولایت بدهکار شهید سلیمانی است یا شهید سلیمانی بدهکار مَکتب است؟ او خودش را بدهکار می‌دانست؛ بدهکار شما مردم می‌دانست؛ بدهکار شهدا می‌دانست؛ بدهکار اسلام و قرآن و بدهکار ولی‌ِ‌فقیه‌اش می‌دانست. وصیّت‌نامه‌ی ایشان را ببینید، عشق ایشان را به مقام ولایت ببینید. به همین دلیل است که هرچه ما داریم، خدا به ما داده است. مَعنویّت ما، عبادت ما، جهاد ما، ایثار ما و کمک‌های مؤمنانه‌ی ما همگی را خداوند متعال دلمان راباز می‌کند و علاقه پیدا می‌کنیم. یک عدّه‌ای در طول عُمرشان یک کار خیر هم نمی‌توانند انجام بدهند. این‌ها خدازده هستند، این‌ها نفرین‌شده هستند، این‌ها لَعنت‌شده هستند. یک‌بار نه قَدم به جبهه گذاشته است، نه رَزمندگان را دوست دارد، نه نسبت به خانواده‌های شُهدا تواضع دارد. این‌ها را خداوند به حساب‌ نیاورده است. لایق نبوده‌اند، مال‌شان لایق نبوده است، جان‌شان لایق نبوده است. آن کسی که لیاقت دارد، خداوند به او لیاقت داده است. لذا می‌گوییم: «هَبْ لَنَا»؛ نمی‌گوییم که خدایا من این کار را کرده‌ام و تو به من این‌ها را بده. می‌گوییم که ببخش. تو بخشنده‌ای، من هم استحقاق و نیازمندم. به چه چیزی نیاز دارم؟ «رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا»؛ من همسر خوب از تو می‌خواهم. زنِ خوب، مردِ خوب در تَراز زندگی حضرت علی (علیه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها). «رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا»؛ خدایا! در میان زن‌ها من زنی می‌خواهم که چشمم روشن بشود، چشم دلم روشن بشود. در لِسان عَرب هم مرد زوج است و هم زن زوج است. این زوج که می‌گوییم، در فارسی این‌گونه است؛ والّا در زبان عَربی به بانو هم زوج گفته می‌شود و به مرد هم زوج گفته می‌شود. هم زن‌ها مردِ خوب می‌خواهند و هم مردها زنِ خوب می‌خواهند. بیایید امروز در مَحضر مادرتان حضرت زهرا (سلام الله علیها) با بی‌بی قرار بگذارید که در خانه برای این‌که اُلگویتان حضرت علی (علیه السلام) و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) باشد، یک زندگی آسان، یک زندگی بی‌پیرایه، یک زندگی بی‌گِله، یک زندگی بی‌توقّع، یک زندگی همراه با عَفو و گذشت را از این به بعد در پیش بگیرید. بگذارید که مسیر بهشت را بروید. بگذارید به حضرت زهرا (سلام الله علیها) برسید، بگذارید به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) برسید. این دَرخور این مملکت با این همه شهید نیست که در مملکت ما طلاق زیاد باشد، جوان‌های مسئولیت‌پَذیر نباشند و از ازدواج فرار کنند. این‌گونه نیست. «هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا»؛ خدایا! یک زنِ پُرجاذبه می‌خواهم. بانوان بگویند: خدایا! یک مردِ درستی که در دل بنشیند، امام زمان (ارواحنا فداه) او را بپسندد و او برای من دنیا و آخرت را تَضمین کند که اهل سعادت هستم، اهل‌الله هستم. «وَ ذُرِّیَّاتِنَا»؛ ابتدا پدر و مادر هستند، اَزواج و زوجین هستند و سپس ذُریّه هستند. ذُریّه پسران، دختران، نَوه‌ها و نَسل آینده است که از خداوند این را می‌خواهیم: خدایا! به ما خانواده‌ی خوب بده. نظام خانواده‌ای که در مسیر رُشد باشیم. در خانه نِزاع نداشته باشیم، در خانه به یکدیگر نپَریم، در خانه حرف هم را هَضم کنیم، مقابله نکنیم، گذشت داشته باشیم. «هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّاتِنَا قُرَّهَ أَعْیُنٍ»؛ این اَشکی که از چشم ما می‌آید، دو نوع است؛ یکی اَشک شوق است که انسان یک فرزندی داشت که مُدّت‌ها در سفر بود یا به جبهه رفته بود، برای دفاع از حَرم رفته بود، مادر منتظر بود، پدر منتظر بود، خبرها می‌آمد که چه کسی شهید شده است و یا چه کسی مَجروح شده است؛ اما یک‌مرتبه می‌بینید که فرزندتان آمد. تا به او نگاه می‌کنید، چشم‌تان پُر از اَشک می‌شود. این اَشک شوق است. اَشک شوق را می‌گویند که بُرودت دارد، گرم نیست. اَشک خُنکی است که بر صورت انسان می‌ریزد. اما گاهی انسان داغ دیده است و گریه می‌کند. آن اَشک گرم است. وقتی می‌ریزد، خُنکی ندارد. نه دل را خُنک می‌کند و نه صورت را خُنک می‌کند. ما از خداوند می‌خواهیم: خدایا! در میان زوجین، همسران و در میان فرزندان و افراد خانواده هرچه به ما می‌دهی، مایه‌ی بَهجت و مایه‌ی خوشحالی و شادابی ما به‌قَدری باشند که هروقت کارِ خوبش را می‌بینم، می‌بینم که فرزندم نماز شب می‌خواند، می‌بینم که فرزندم یک‌بار هم دروغ نگفته است، می‌بینم که فرزندم یک‌بار هم به نامَحرم تماس نگرفته است؛ انسان در این‌جا اَشک شوق می‌ریزد. قرآن کریم جامعه‌ی توحیدی را این‌گونه بالا می‌آورد. در روایت دارد که این آیه‌ی کریمه در زمینه‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) و امام حسن مجتبی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) آمده است. آن چیزی که هم زوجین و هم ذُریّه در حدّی است که واقعاً باید برای عظمت‌شان، برای باب‌الحَوائجی‌شان، برای جهادگَری‌شان، برای ایثارشان، برای عُبودیّت‌شان که انسان اَشک شوق بریزد، حضرت علی (علیه السلام) و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) هستند، امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) هستند.

یکی از خُصوصیّات برجسته‌ی حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) عشق به خداوند است

حال با این آیه‌ی کریمه بنده چند خُصوصیّت از حضرت زهرا (سلام الله علیها) را در مَحضر شما که قطعاً بدون دعوت به این‌جا نیامده‌اید؛ اگر برای مادر شما مجلس بگذارند، شما در آن مجلس کسی را نمی‌فرستید یا خودتان نمی‌روید و در مجلس مادرتان حضور پیدا کنید؟ به خدا قَسم بنده در تمام این مجالس اُمید دارم که امام زمان (ارواحنا فداه) هم در مجلس باشد و من در مَحضر ایشان برای مادرشان حرف بزنم. مادر امام زمان (ارواحنا فداه) است، شوخی نیست، کم‌جایی نیامده‌اید. همّت شما چند سال است که گاهی ما زیر باران و برف به این‌جا آمده‌ایم و برای شما روضه خواندیم. مردم ایران خیلی امتحانات خوبی داده‌اند. ان‌شاءالله بی‌بی عالَم در این‌جا شما را پذیرفته است و ان‌شاءالله در آن‌جا هم خواهید دید که شما بر سر سُفره‌ی بی‌بی از مشکلات آخرت دور هستید. بنده هم در کنار شما هستم. خداوند بنده را هم به عنوان سیاهی لشکری که شما را دوست داریم. ما هم مانند شما برای فاطمه‌ و علی شما پروانه‌ی وجودشان هستیم و از ما هم بپذیرند. اوّلین خُصوصیّت حضرت زهرا (سلام الله علیها) عشق به خدا بود. ببینید که قرآن کریم می‌گوید: «اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا[۱۴]»؛ خدا را از یاد نبَرید. چه کاری کنیم که خدا را از یاد نبَریم؟ محبّت خدا را از یاد نبَریم؟ انسانی که عاشق کسی است، هرگز یادش نمی‌رود. به نعمت‌های خداوند متعال زیاد فکر کنید، به نداشته‌ها نگاه نکنید. خدا می‌داند که این نعمت‌هایی که دارید، اگر خداوند این چشم را از انسان بگیرد، انسان حاضر است تا همه‌چیزش را بدهد، ولی نابینا نشود. انسان فَلج نشود، نُخاعی نشود. این همه نعمت دارید که این‌ها را خداوند متعال داده است. والله قَسم که خداوند برای ما کم نگذاشته است. خداوند برای هیچ موجودی کم نگذاشته است، برای ما هم کم نگذاشته است. زندگی یک امتحان است، زندگی بهشت نیست. خداوند خواسته است تا ما در این‌جا سختی‌ها را تحمّل کنیم تا به بهشت برویم. لذا در این گرانی‌ها و مشکلات توقّع‌مان از دولتِ مُتدیّنِ مردمیِ علاقه‌مند به شهدا و پاسدار خون شهدا و مُطیع رهبری این است که ان‌شاءالله به هر قیمتی که هست، بتوانند این تورّم را پایین بیاورند، مشکل مسکن را حل کنند، مشکل ازدواج را حل کنند. ولی دولت چه کاره است؟ دولت نماینده‌ی شماست. خودتان باید در صَحنه باشید، باید کمکش کنید، باید دعایش کنید، باید در توسّلات او را یاد کنید. او که در حال دست‌وپازدن خود است، اما این‌ها خیلی مهمّ نیست. «آقای بهجت» ما (اعلی الله مقامه الشریف) در شب‌های جمعه سوره‌ی مبارکه‌ی «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى[۱۵]» را می‌خواندند و وقتی به این‌ آیه‌ می‌رسید، گریه‌اش می‌گرفت. «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا[۱۶]»، ولی «وَ الْآخِرَهُ خَیْرٌ وَ أَبْقَى[۱۷]». چرا همه‌ی دَغدغه‌مان زندگی دنیاست؟ برای دنیا خونِ جگر می‌خوریم و دست‌وپا می‌زنیم؟ مگر چه خبر است؟ این‌جا مسافرخانه است که در حال رفتن هستیم. چرا برای آخرت‌مان کاری نمی‌کنیم؟ چرا یک‌شب نمازشب بگذرد، ما مانند مرحوم امام (رضوان الله تعالی علیه) نیستیم؟ امام (رضوان الله تعالی علیه) اگر نمازشب‌شان از دست‌شان می‌رفت، مانند مادری که داغ جوان دیده است، با های و هوی گریه می‌کردن. چرا این مَعنویّت برای ما این‌قَدر ارزش ندارد؟ ولی دنیا این‌قَدر برایمان مهمّ است که مقداری کم و زیاد بشود انگار چه شده است. به این‌جا آمده‌ایم تا سختی بکشیم. دنیا جبهه است. در جبهه به انسان نُقل و نبات نمی‌دهند. دنیا سراسر جنگ با نَفس اَمّاره است، جنگ با غَرایز است، جنگ با مُستکبرین است، جنگ با شیطان بزرگ است، جنگ با این کودک‌کُش‌های بی‌همه‌چیز است که در آن‌جا کُشتن نشان می‌دهد که این‌ها ما را نشان گرفته بودند و اگر دست‌شان برسد، همه‌ی کودکان عالَم را می‌کُشند. این‌ها حَرمله‌های زمان هستند. شُکر کنید که قدرت دارید و این‌ها نمی‌توانند سُراغ شما را بگیرند. این قدرت به برکت شهدایتان است، به برکت انقلاب اسلامی است، به برکت پَرچم نیابت امام زمان (ارواحنا فداه) است. یک مقدار این نعمت‌ها را برجسته کنیم و خیلی به نداشته‌هایمان توجّه نکنیم. لذا محبّت خدا در اثر فکر در نعمت‌های خداست. وقتی جبرئیل (علیه السلام) آمد و به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: خدا به فاطمه (سلام الله علیها) سلام می‌رساند و می‌گوید که خَزائن خودم در اختیار فاطمه (سلام الله علیها) است، هرچه می‌خواهد کلیدهای خَزائن در اختیار اوست، به او بدهید. وقتی حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیام خدا را به دخترش رساند، حضرت فاطمه (سلام الله علیها) گفت: من هیچ حاجتی ندارم، «لا حاجَه لی غیر النَّظر اِلی وَجْهِهِ الْکَریم[۱۸]»؛ فقط می‌خواهم به من نگاه کند، من را از چشم خودش نیندازد. تمام دَغدغه‌ام این است که خداوند از من نبُرد. «یا رب نظر تو برنگردد». این دَغدغه‌‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) رضایت خدا بود.

از دیگر ویژگی‌های برجسته‌ی حضرت صدیقه‌ی کبری (سلام الله علیها) توجّه به مَعاد است

دوّم مسأله‌ی مَعاد بود. حضرت زهرا (سلام الله علیها) این روزها بود که به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفتند: این قاروره را درون کَفنم بگذار. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفتند: این شیشه چه چیزی است که درون کَفنت بُگذارم؟ فرمودند: اَشک‌های چشمم را جمع کردم. وسیله‌ی شفاعت من در روز قیامت است. دار و ندارش را «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَ لَا شُکُورًا[۱۹]»؛ هرچه داشتند، خودشان استفاده نمی‌کردند و به دیگران می‌دادند. حضرت علی (علیه السلام) فقیر نبود، حضرت علی (علیه السلام) بزرگ‌ترین تولیدگَر زمان خودش بود؛ ولی هیچ‌چیزش را برای خودش ذخیره نمی‌کرد. همه‌اش را خَرج بیچاره‌ها می‌کرد، خَرج دَرمانده‌ها می‌کرد. اوّل خدا بود، دوّم آخرت بود، سوّم مردم بود. این سه مُثلث مِحور زندگی حضرت علی (علیه السلام) و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بود. اُمیدوارم همه‌ی شما که پیش خداوند سرافراز هستید، نگذاشتید که این نُفوذی‌ها، سکولارها، غَرب‌گراها و کدخداپَرست‌ها خون شهدایتان را پایمال کنند. زیر پَرچم نایب امام زمان‌تان، جانباز دوران‌تان، شهادت‌طلب وارسته‌تان همچنان قُرص و مُحکم ۴۴ سال است که در برابر قدرت‌های بزرگ پَنجه در پَنجه‌ی این‌ها انداخته‌اید و هر روز قَوی‌تر شدید و همه‌ی مشکلات را هم تحمّل کردید.

روضه و توسّل به حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها)

حالا دیگر وقت روضه خواندن است. من هم مانند شما مادری هستم. ای مادر! ای مادر جوان! این تُرک‌ زبان‌ها زیبا می‌گویند: «یارالی ننه، یارالی ننه»! جوان ننه! به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عَرضه داشت: علی جان! مطالبی در دل دارم که به تو نگفته‌ام. نمی‌خواهم اذیّتت کنم. اگر مَحذور دارید شما را به دردسر نیندازم و وصیّتم را به کسی دیگر بگویم. می‌دانم که مظلوم هستید، می‌دانم که تنها هستید. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: نه فاطمه جان، هرچه می‌خواهی به خودم بگو. اوّلین حرفی که زدند، گفتند: یا علی! مُدّتی شریک زندگی‌ات بودم، مُدّتی در خانه‌ی تو بودم. سه امتیاز را به ما درس دادند که زن و مرد باید این سه چیز را داشته باشند. عرضه داشت: علی جان! این مُدّتی که در خانه‌‌ات بودم، اوّل این است که به تو دروغ نگفتم. چه‌قَدر عجیب است! حضرت زهرا (سلام الله علیها) چه درسی هنگام شهادت می‌دهند! اوّل این است که به تو دروغ نگفتم. دوّم این است که به تو خیانت نکردم. سوّم این است که هیچ‌ وقت خلاف اَمر تو و خلاف خواسته‌ی تو کاری نکردم. این سه امتیاز خانوادگی است. این را از مادرتان حضرت زهرا (سلام الله علیها) داشته باشید. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) گریه‌شان گرفت. حضرت زهرا (سلام الله علیها) عَرضه داشت: با وجود این‌که نه دروغ گفتم، نه خیانت نکردم و نه با تو مُخالفت کردم، با این حال علی جان! نتوانستم حقّ تو را اَدا کنم. یک‌ جان برای علی (علیه السلام) کم بود و من یک جان داشتم که فدای تو کردم. علی جان! من را حَلالم کن. ناله‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بلند شد. فاطمه جان! اگر قرار باشد کسی از کسی دیگر حَلالیّت بطلبد، من باید بگویم: فاطمه! علی را حَلال کُن. مطلب بعدی این است: علی جان! این فرزندانم کوچک هستند و دارند بی‌مادر می‌شوند، دارند مادر جوان از دست می‌دهند. بعد از من با این فرزندان مُدارا کُن. اما مطلب سوّم خیلی جانسوز است. علی! باید خودت فاطمه‌ات را غُسل بدهی. بدنی از ایشان نمانده بود. کسی می‌آمد، این قَطیفه‌ای که فضّه کشیده بود، مَعلوم نبود که زیر قَطیفه بدن وجود دارد. بدن آب شده بود و شَبحی بیشتر نبود. حالا علی با چه دلی می‌خواهد این بدن نَحیف را بر روی تخت بگذارد و بشوید؟ «غَسِّلْنِی و کَفِّنِّی بِاللَّیلِ وَ صَلِّ عَلَی وَ ادْفِنِّی بِاللَّیلِ[۲۰]»؛ بعد هم ببیند… ای کاش مُرده بودم و این خبر به ما نمی‌رسید. علی (علیه السلام) در دل شب بدن نَحیف فاطمه‌اش را بر روی تخت گذاشت. اَسماء آب می‌ریزد، حضرت علی (علیه السلام) شُستشو می‌دهد؛ ولی وسط غُسل‌ دادن ناله‌اش بلند شد. گفت: دستم به بازوی فاطمه (سلام الله علیها) رسید. بازوی مادرتان را شکانده بودند. فقط تازیانه نبود، بازو شکسته بود. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) چه کشیدند! یا علی! یک بازو در زخم فاطمه (سلام الله علیها) بود، طوفانی شدی، دریای صبرت طوفانی شد و دادت بلند شد. اما امان از دل حُسینت! وقتی کنار نَهر عَلقمه آمد، دید که عَلم عَلمدارت اُفتاده است، جلوتر آمد و دید که دست راست اُفتاده است، جلوتر آمد و دید که دست چپ او قطع شده است…

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! به عصمت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) صاحب مجلس‌مان، صاحب کشورمان، صاحب‌مان امام زمان (ارواحنا فداه) را در همین ایّام برسان.

خدایا! نایب امام زمان (ارواحنا فداه) و پَرچم‌دار ما، رهبر ما، مُقتدای ما را تا ظهور با قدرت و با کفایت و کرامت نگاه دار.

خدایا! مردم عزیز و فاطمی ما که همه فرزندان فاطمه هستند و همه‌ی بانوان و مردانی که در این مملکت زندگی می‌کنند، حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را مادر خودشان می‌دانند؛ این فرزندان فاطمه (سلام الله علیها)، مردم ایران را دشمن‌شاد نکن.

خدایا! فقر و فَحشاء را ریشه‌کَن کُن.

خدایا! جوان‌های ما را از سرگردانی نجات بده.

خدایا! مریض‌های ما را شفا بده.

خدایا! باران رحمتت، خیر و برکتت را بر این مردم نازل بفرما.

خدایا! امام (رضوان الله تعالی علیه) و شهدا را از ما راضی کُن.

خدایا! این صهیونیست‌های کودک‌کُشِ بی‌دینِ بی‌شرف و این شیطان بزرگ را از بیخ و بُن برکَن.

ان‌شاءالله از مدّاح‌های عزیزمان استفاده می‌کنید. نام مبارک حضرت زهرا (سلام الله علیها) اسم اعظم است؛ مادرتان را صدا بزنید. شما هم با بچّه‌های فاطمه (سلام الله علیها) هم‌نَوا بشوید. همه بگویید: یا زهرا (سلام الله علیها).

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه فرقان، آیه ۷۴٫

«وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّاتِنَا قُرَّهَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا».

«…ثم التفت الی اهل المجلس و قالت: اَنْتُمْ عِبادَ اللَّـهِ نُصُبُ اَمْرِهِ وَ نَهْیهِ، وَ حَمَلَهُ دینِهِ وَ وَحْیهِ، وَ اُمَناءُ اللَّـهِ عَلی اَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ اِلَی الْاُمَمِ، زَعیمُ حَقٍّ لَهُ فیکُمْ، وَ عَهْدٍ قَدَّمَهُ اِلَیکُمْ، وَ بَقِیهٍ اِسْتَخْلَفَها عَلَیکُمْ: کِتابُ اللَّـهِ النَّاطِقُ وَ الْقُرْانُ الصَّادِقُ، و النُّورُ السَّاطِعُ وَ الضِّیاءُ اللاَّمِعُ، بَینَهً بَصائِرُهُ، مُنْکَشِفَهً سَرائِرُهُ، مُنْجَلِیهً ظَواهِرُهُ، مُغْتَبِطَهً بِهِ اَشْیاعُهُ، قائِداً اِلَی الرِّضْوانِ اِتِّباعُهُ، مُؤَدٍّ اِلَی النَّجاهِ اسْتِماعُهُ، بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللَّـهِ الْمُنَوَّرَهُ، وَ عَزائِمُهُ الْمُفَسَّرَهُ، وَ مَحارِمُهُ الْمُحَذَّرَهُ، وَ بَیّناتُهُ الْجالِیهُ، وَ بَراهینُهُ الْکافِیهُ، وَ فَضائِلُهُ الْمَنْدُوبَهُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَهُ، وَ شَرائِعُهُ الْمَکْتُوبَهُ. فَجَعَلَ اللَّـهُ الْایمانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، وَ الصَّلاهَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، وَ الزَّکاهَ تَزْکِیهً لِلنَّفْسِ وَ نِماءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیامَ تَثْبیتاً لِلْاِخْلاصِ، وَ الْحَجَّ تَشْییداً لِلدّینِ، وَ الْعَدْلَ تَنْسیقاً لِلْقُلُوبِ، وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّهِ، وَ اِمامَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَهِ، وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاِسْلامِ، وَ الصَّبْرَ مَعُونَهً عَلَی اسْتیجابِ الْاَجْرِ. وَ الْاَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلِحَهً لِلْعامَّهِ، وَ بِرَّ الْوالِدَینِ وِقایهً مِنَ السَّخَطِ، وَ صِلَهَ الْاَرْحامِ مَنْساءً فِی الْعُمْرِ وَ مَنْماهً لِلْعَدَدِ، وَ الْقِصاصَ حِقْناً لِلدِّماءِ، وَ الْوَفاءَ بِالنَّذْرِ تَعْریضاً لِلْمَغْفِرَهِ، وَ تَوْفِیهَ الْمَکائیلِ وَ الْمَوازینِ تَغْییراً لِلْبَخْسِ. وَ النَّهْی عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزیهاً عَنِ الرِّجْسِ، وَ اجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجاباً عَنِ اللَّـعْنَهِ، وَ تَرْکَ السِّرْقَهِ ایجاباً لِلْعِصْمَهِ، وَ حَرَّمَ اللَّـهُ الشِّرْکَ اِخْلاصاً لَهُ بِالرُّبوُبِیهِ. فَاتَّقُوا اللَّـهَ حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لاتَمُوتُنَّ اِلاَّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ اَطیعُوا اللَّـهَ فیما اَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهاکُمْ عَنْهُ، فَاِنَّهُ اِنَّما یخْشَی اللَّـهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ…».

[۳] سوره مبارکه مریم، آیه ۴۱٫

«وَ اذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ ۚ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَبِیًّا».

[۴] سوره مبارکه مریم، آیه ۵۶٫

«وَ اذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ ۚ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَبِیًّا».

[۵] سوره مبارکه مریم، آیه ۵۱٫

«وَ اذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَىٰ ۚ إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصًا وَ کَانَ رَسُولًا نَبِیًّا».

[۶] هند دختر ابوامیه بن مغیره مشهور به أُمّ سَلَمه از همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که ام‌المؤمنین خوانده شده‌اند. وی با پذیرش اسلام، در سال‌های نخستین بعثت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، در زمره اولین مسلمانان در آمد و به دستور پیامبر همراه با عده‌ای از مسلمانان به سرپرستی جعفر بن ابیطالب به حبشه مهاجرت کرد. او که قبل از پیامبر ازدواج کرده بود، در سال چهارم هجری پس از وفات شوهرش به عقد پیامبر در آمد. ام سلمه همواره در همراهی اهل بیت می‌کوشید و پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز یکی از مدافعان اهل بیت (علیهم السلام) به شمار می‌رفت، چنانکه از حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در مسأله میراث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دفاع کرد. اکثر مورخان، تاریخ رحلت ام سلمه را بعد از واقعه عاشورا دانسته‌اند. نام وی هند است و با توجه به اینکه پسری به نام سلمه داشته است، کنیه‌اش را ام سلمه گفته‌اند.

نام پدر او ابوامیه بن مغیره و نام مادر وی عاتکه است. بعضی معتقدند عاتکه دختر عبدالمطلب بوده، ولی بیشتر مورخان مادر ایشان را عاتکه دختر عامر ابن ربیعه کنانی دانسته‌اند. از تاریخ ولادت ایشان خبری در دست نیست. گفته شده ام سلمه پیش از ازدواج با حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، همسر برادر رضاعی آن حضرت یعنی عبدالله بن عبدالاسد بود و او در مکه به همراه شوهرش به جمع مسلمانان پیوست. ام سلمه و شوهرش هنگام هجرت مسلمانان به حبشه با آنان هجرت کردند. همه روایات مربوط به سفیران قریش در حبشه و مناظرات ایشان با جعفر بن ابی طالب در حضور نجاشی پادشاه حبشه از طریق ام سلمه نقل شده است. ابن هشام داستان ورود مهاجرین به حبشه و برخورد همراه با مهربانی پادشاه حبشه با آنان را از قول ام سلمه نقل می‌کند. پس از دستور پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مبنی بر هجرت به مدینه، اولین کسی که به مدینه هجرت نمود ابو سلمه بود. ام سلمه و پسرش سلمه نیز به همراه او عازم مدینه بودند، ولی بنی مغیره که از نزدیکان ام سلمه بودند مانع رفتن او به مدینه شدند. ام سلمه درباره جدایی از فرزند و شوهرش می‌گوید تا یک سال یا نزدیک به آن شب و روز می‌گریستم و هر روز بر سر راه می‌رفتم و از هر کس که از مدینه می‌آمد خبر آنان را می‌گرفتم؛ چون پسرعمویم بی‌تابی مرا دید دلش برایم سوخت و وساطت کرد و به من اجازه دادند که به مدینه سفر کنم و پس از یک سال من نیز همراه فرزند کوچکم به مدینه مهاجرت کردم و با کمک عثمان بن طلحه بن ابی طلحه نزد شوهرم رفتم. محبت وی به اهلبیت تا بدانجا بود که تربیت امام حسین (علیه السلام) -در دوران کودکی- به ایشان محول شده بود وحتی در دوران یزید پس از شهادت حضرت امام حسین (علیه السلام)، به عزاداری پرداخت.

امام حسین (علیه السلام) پیش از سفر به کربلا، علم و سلاح پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ودایع امامت را به او سپرد تا از بین نرود. طبق بعضی از نقل ها پیامبر، مقداری از خاک کربلا را به‌ام سلمه داده بود و او نیز آن را در شیشه‌ای نگهداری می‌کرد. حضرت فرموده بود هر‌گاه دیدی که این خاک، به خون تبدیل شد، بدان که فرزندم حسین کشته شده است. روزی ام سلمه در خواب، رسول خدا را با چهره‌ای غمگین و لباسی خاک‌آلود دید، که حضرت به او فرمود: از کربلا و از دفن شهدا می‌آیم. ناگهان از خواب برخاست، نگاه به آن شیشه کرد، خاک را خونین یافت، دانست که حسین (علیه السلام) شهید شده است. آنگاه شیون و زاری نمود و وقتی همسایه‌ها آمدند، ماجرا را به آنان بیان کرد. این ماجرا در روایات، به «حدیث قاروره» معروف است. سال رحلت ام سلمه محل اختلاف است، چنانکه آن را از ۵۹ تا سال ۶۲ قمری گفته‌اند. ولی به نظر می‌رسد که سال ۶۲ از بقیه نقل‌ها درست‌تر است؛ زیرا بر اساس برخی نقل‌ها او پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) نیز زنده بوده است. بدین ترتیب ام سلمه آخرین همسر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است که از دنیا رفته است. درباره سن ام سلمه، از پسرش عمر نقل شده که وی هنگام مرگ ۸۴ سال داشته است. مقبره‌ ام سلمه در بقیع در کنار بزرگان صدر اسلام است. قبری در قبرستان باب الصغیر به وی منسوب است.

[۷] سلمان فارسی ایرانی، از جلیل‌القدرترین صحابی پیامبر اسلام (صلی ‌الله‌ علیه ‌و ‌آله ‌و سلم) و از شیعیان خاص و یاران امام علی (علیه ‌السّلام) می‌باشد که به بالاترین درجه‌های ایمان و کمال رسید و این شایستگی را یافت که پیامبر خدا (صلی ‌الله‌ علیه ‌و ‌آله ‌و سلم) درباره او بگوید: «سلمان از ما اهل بیت است». سلمان در زمان خلیفه دوم حاکم مدائن شد؛ سیره حکومتداری وی برگرفته از سیره پیامبر اسلام (صلی ‌الله‌ علیه ‌و ‌آله ‌و سلم) بود که مورد بازخواست خلیفه قرار گرفت. سلمان سرانجام در سال ۳۴ یا ۳۶ ه. ق، در آخر خلافت عثمان، در سن بین دویست پنجاه سال تا سیصد پنجاه سال در مدائن مریض شد و دارفانی را وداع گفت و توسط امیرالمومنین در مدائن به خاک سپرده شد. نام سلمان در مراحل گوناگون زندگی او تا پیش از پذیرش اسلام با ابهام روبروست. در منابع کهن مطلقا اشاره‌ای به نام سابق او نشده است اما از قرن ششم منابعی همچون مجمل التواریخ و القصص نام قبل از اسلام او را “ماهبه بن بدخشان بن آذرحبسس بن مرد سالار” ضبط کرده‌اند و در منابع دیگر نیز از این زمان به بعد اسامی‌ای شبیه به این مورد را ضبط کرده‌اند که احتمالا همۀ آنها تصحیف کلمه “ماه به” در ردیف “روزبه” و “سال به” از اسامی رایج ایرانی پیش اسلام در ایران می‌باشند و همچنین کلمه “آذرجسس” نیز تغیر یافته “آذر گشنسب”می‌باشد. سلمان مشهور به کنیه ابو عبدالله در بعد از اسلام بود و از اهالی روستای جی از توابع اصفهان، پدرش دهقان و از متدینین زرشتی بود و سلمان نیز در کودکی از پیروان این آیین بود آیین مسیح در نخستین جلوه مثل بارقه‌ای از ایمان بر قلب روزبه می‌تابد یک روز که وی از سوی پدر برای سرکشی به مزرعه فرستاده شده بود در مسیر راه خود عبادتگاهی را دید که تعدادی در آن مشغول نیایش و عبادت هستند روح کنجکاوی و پرسشگری او باعث شد تا او به دنبال حقیقت این آئین تازه باشد و از پیروان این آئین دربارۀ کیششان سؤالاتی پرسید و علاقۀ خود را نیز به آنان ابراز کرد و با راهنمایی آنان به این دین در آمد و آئین مسیحیت را اختیار کرد. این عمل وی سبب شد که از سوی پدر و خانواده مورد مؤاخذه قرار گیرد.

[۸] ابوذر غِفاری (درگذشت ۳۲ق) یا جُنْدَب بْن جَنادَه غفاری از بزرگان صحابه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و یاران امام علی (علیه السلام) بود. وی از دوست‌داران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیه السلام) بود که نزد شیعه و اهل سنت دارای فضائل و مناقب فراوانی است و علمای رجال، او را یکی از ارکان اربعه شیعه دانسته‌اند. اعتراض‌های ابوذر به اقدامات عثمان، سبب تبعید وی به شام و سپس ربذه شد و در همان‌جا درگذشت. نام اصلی او مورد اختلاف است و در کتب تاریخی به نام‌های مختلفی مانند «بدر بن‌ جندب»، «بریر بن‌ عبدالله»، «بریر بن جناده»، «بریره بن‌ عشرقه»، «جندب بن‌ عبدالله»، «جندب بن‌ سکن» و «یزید بن‌ جناده» اشاره شده است. در الاستیعاب جندب بن جناده، رایج‌تر و صحیح‌تر دانسته شده است. او فرزندی به اسم «ذَرْ» داشته و به همین دلیل او را کنیه ابوذر داده‌اند و بیشتر با این کنیه شناخته می‌شود. کلینی روایتی را نقل می‌کند که در باب وفات ذَر آمده است. همسرش را نیز «امّ‌ ذر» گفته‌اند. ابوذر، برادری به نام اُنَیس نیز داشته است که شیخ طوسی او را هم از اصحاب پیامبر نام برده است. ابوذر از سابقون و پیشتازان اسلام است. به گفته برخی، ابوذر قبل از اسلام نیز یکتاپرست بود و سه سال پیش از بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا را می‌پرستید. ابن‌حبیب بغدادی، ابوذر را از جمله کسانی می‌داند که شراب و ازلام را در عصر جاهلیت حرام می‌دانسته‌اند. وی پس از ظهور اسلام جزء اولین نفرات ایمان‌آورنده به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. روایت است که ابوذر گفت: من چهارمین نفر بودم که نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتم و به او گفتم: سلام بر تو‌ ای رسول خدا! شهادت می‌دهم که خدایی جز الله نیست و شهادت می‌دهم که محمد بنده او و فرستاده اوست. پس خوشحالی را در چهره رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دیدم. ابن‌عباس، اسلام ابوذر را این‌گونه روایت می‌کند: هنگامی که ابوذر از بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مکه آگاه گردید، به برادرش انیس گفت: به آن سرزمین برو و مرا از علم این مرد که گمان می‌کند او را از آسمان، اخباری می‌رسد، آگاه‌ ساز و سخنانش را گوش کن و نزد من برگرد. برادر به مکه رسید، سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را شنید و نزد ابوذر بازگشت. سپس ابوذر به مکه رفت و به جستجوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برآمد. ابوذر گفت: چون صبح فرا رسید به همراه امام علی (علیه السلام) راهی خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شدیم. ماجرای اسلام ابوذر در منابع شیعی به گونه‌ای دیگر روایت شده است. کلینی در روایتی از امام صادق (علیه السلام)، اسلام آوردن ابوذر را در ضمن ماجرای شگفتی نقل می‌کند.

اربلی روایتی را نقل می‌کند که ابوذر، علی (علیه السلام) را وصی خویش قرار داد و گفت: به خدا قسم به امیرالمؤمنینِ بر حق وصیت کردم. به خدا قسم او بهاری است که در او آرامش است هر چند از شما جدا گردیده و حقش در خلافت غصب شده باشد. ابن ابی الحدید نیز می‌گوید: ابوذر در ربذه به ابن رافع گفت که به زودی فتنه‌ای رخ خواهد داد، از خدا بترسید و از علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) حمایت کنید. این دوستی و علاقمندی به علی بن ابیطالب (علیه السلام) تا آن جا بود که در تشییع شبانه پیکر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) شرکت کرد. ابوذر در ذی‌الحجه سال ۳۲ قمری و در زمان خلافت عثمان در ربذه از دنیا رفت. ابن کثیر می‌نویسد: «به هنگام مرگ جز همسر و فرزندش کسی نزد او نبود.» خیرالدین زرکلی می‌گوید: «وی در حالی از دنیا رفت که در خانه‌اش چیزی نبود که او را کفن کنند.» مهران بن میمون نقل می‌کند: «آن‌چه را من در خانه ابوذر دیدم بیشتر از دو درهم نمی‌ارزید.» پس از این، عبدالله بن مسعود و برخی از یارانش از جمله حجر بن ادبر، مالک اشتر، و جوانانی از انصار اتفاقاً از آنجا گذشتند، و به تغسیل و تکفین او پرداختند و عبدالله بن مسعود بر پیکرش نماز خواند. طبق تاریخ یعقوبی، حذیفه بن یمان (از بزرگان صحابه) نیز در میان تدفین کنندگان ابوذر بوده است. بنا بر نقل تمامی منابع، قبر ابوذر در ربذه است. حربی، عالم حنبلی قرن سوم، در کتاب المناسک آورده است که در ربذه مسجدی به نام ابوذر، صحابی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود داشته و گفته شده، قبر ابوذر نیز در همان مسجد است.

[۹] مقداد بن عمرو، معروف به‌ مقداد بن اسود (درگذشت ۳۳ق) از بزرگان صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و از نخستین شیعیان امام علی (علیه السلام) بود. مقداد در اوایل بعثت مسلمان شد و از نخستین افرادی بود که اسلام خود را آشکار کرد. وی در همه جنگ‌های صدر اسلام حضور داشت. از مقداد در کنار سلمان فارسی، عمار بن یاسر و ابوذر به عنوان نخستین شیعیان امام علی (علیه السلام) یاد کرده‌اند که در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز بدین نام شناخته می‌شدند. مقداد پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، از جانشینی امام علی (علیه السلام) حمایت کرد و با ابوبکر بیعت نکرد و از معدود افرادی بود که در تشییع حضرت زهرا (س) حضور داشت. مقداد را از مخالفان سرسخت خلافت عثمان برشمرده‌اند. در روایات اهل بیت از مقداد به نیکی یاد شده و از رجعت‌کنندگان در زمان ظهور حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) معرفی شده است. نقل روایاتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مقداد منسوب شده است.

مقداد بن عمرو بن ثعلبه معروف به مقداد بن اسود، از تاریخ تولد او اطلاعی در دست نیست اما با توجه به اینکه تاریخ‌نگاران سال درگذشت او را ۳۳ق و در ۷۰ سالگی دانسته‌اند. احتمالاً ۲۴ سال قبل از بعثت(۳۷ سال قبل از هجرت) به دنیا آمده باشد. سیره نویسان و مورخان، نسب خانوادگی او را تا جد بیستم نام برده‌اند. نقل شده است در حَضْرَمَوْت، نزاعی بین مقداد و فردی به نام «ابی شمر بن حجر» رخ داد که به مجروح شدن آن فرد انجامید. پس از این ماجرا مقداد به مکه رفت و با اسود بن عبد بن یغوث زهری هم‌پیمان شد و اسود با مقداد نسبت پدری پیدا کرد؛ از این رو او را مقداد بن اسود و گاه مقداد زهری خوانده‌اند. ولی پس از نزول آیه «ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ: آنان را به[نام] پدرانشان بخوانید» مقداد بن عمرو خوانده شد. برای مقداد القابی مانند بهرایی یا بهراوی، کندی و حضرمی و کنیه‌هایی مثل ابومعبد، ابوسعید و ابوالاسود ذکر شده است. مقداد در همان اوایل بعثت مسلمان شد و شکنجه‌های مشرکان قریش را تحمل کرد. مورخان او را از سابقین به اسلام می‌دانند؛ اما درباره چگونگی مسلمان شدن او بحث مفصلی نشده است. از ابن مسعود نقل شده است نخستین کسانی که اسلام خود را ظاهر کردند، هفت نفر بودند که مقداد یکی ار آنان است. مقداد دو بار هجرت کرد: یک‌بار هجرت به حبشه که مقداد در میان سوّمین گروه مسلمانان بود و بار دوم هجرت به مدینه که زمان دقیق هجرتش به مدینه روشن نیست؛ ولی بر اساس وجود قرائن فراوانی، در سال اول هجرت در ماه شوال در سریه ابوعبیده به مسلمانان پیوست و به همراه آنان به مدینه هجرت کرد.

مقداد در تمامی جنگ‌های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شرکت کرد و از پهلوانان صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. وی در غزوه بدر جزء سواره نظام بود. به اسب وی «سَبحَه» به معنای شناوری می‌گفتند؛ شاید از آن‌جهت که مقداد با کمال شهامت و دلاوری جنگ می‌کرد، به اسبش «سبحه» می‌گفتند. در جنگ احد نیز مقداد نقش به سزایی داشت، به طوری که در اواخر نبرد که همه پا به فرار گذاشتند، طبق نقل منابع تاریخی، کسی با پیامبر نماند به جز علی (علیه السلام)، طلحه، زبیر، ابو دجانه، عبدالله بن مسعود و مقداد. برخی نقل‌ها مقداد را در این جنگ جزو تیراندازان سپاه اسلام نام برده‌اند. اما برخی دیگر او را به همراه زبیر فرمانده سواره نظام سپاه اسلام دانسته‌اند. مقداد در کنار سلمان، عمار، ابوذر از نخستین شیعیان بودند که در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بدین نام شناخته می‌شدند. پس از رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و انتخاب شدن ابوبکر به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر، تعداد اندکی از مسلمانان به علی (علیه السلام) وفادار ماندند و با ابوبکر بیعت نکردند؛ از جمله آنان سلمان، ابوذر و مقداد بودند. مقداد در ماجرای سقیفه شرکت نداشت و به همراه امیرالمومنین (علیه السلام) و چند تن از صحابه مشغول غسل دادن پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و نماز خواندن بر او بود. طبق روایات، او از معدود کسانی است که بر پیکر حضرت زهرا (س) نماز گزارد. برخی منابع او را از اعضای شرطه الخمیس دانسته‌اند.

[۱۰] عمار یاسر یا عمار بن یاسر صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، از نخستین مسلمانان و از یاران نزدیک و نخستین شیعیان امام علی (علیه السلام) بود. وی فرزند یاسر و سمیه اولین شهدای اسلام بود. عمار در هجرت به مدینه همراه پیامبر بود و در ساخت مسجد قبا همکاری داشت و در همه جنگ‌های پیامبر نیز شرکت داشت. روایاتی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در فضیلت عمار نقل شده از جمله اینکه بهشت مشتاق اوست. عمار بن یاسر بن عامر، کنیه‌اش ابویقظان، و حلیف (هم پیمان) بنی مخزوم بود. نسب عمار به خاندان عنس بن مالک از قبایل قحطانی و ساکن یمن می‌رسد. یاسر پدر عمار در جوانی به مکه رفت و در آنجا اقامت کرد و با ابوحذیفه که از بنی‌مخزوم بود، پیمان بست. مادرش سمیه دختر خباط اولین شهید زن در اسلام است. پدر و مادر و عبدالله برادر عمار به دست قریش شکنجه شدند تا از اسلام روی‌گردان شوند. سمیه و یاسر در اثر این شکنجه‌ها جان دادند. برای عمار یک پسر به نام محمد و یک دختر به نام اُمّ حَکَم گزارش شده است وخدمتکارش به نام لؤلؤه از آخرین لحظات پیش از شهادت عمار گزارشی نقل کرده است. عمار یاسر از طرفداران خلافت علی (علیه السلام) بود. پس از کشته شدن خلیفه دوم و ماجرای تشکیل شورای تعیین خلیفه، در گفتگویی با عبدالرحمن بن عوف به او توصیه کرد علی (علیه السلام) را انتخاب کند تا مردم دچار تفرقه نشوند. بعد از کشته شدن عثمان، عمار از جمله افرادی بود که مردم را به بیعت با امام علی (علیه السلام) دعوت می‌کردند. وی در حکومت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در جنگ‌های جمل و صفین شرکت داشت. در جمل، فرمانده سمت چپ لشکر امام (علیه السلام) بود. و در روز سوم جنگ صفین نیز فرمانده لشکر امام (علیه السلام) بود.

عمار در جنگ صفین در صفر یا ربیع الثانی سال ۳۷ق به شهادت رسید. امام علی (علیه السلام) بر او نماز گزارد. عمار هنگام شهادت، بیش از نود سال داشت. برخی ۹۳، برخی ۹۱ و برخی ۹۲ سال گفته‌اند. امیرالمؤمنین پس از شهادت عمار اشعاری را درکنار بدنش به این مضمون خواند: ای مرگ که قطعاً سراغ من نیز می‌آیی مرا راحت کن که همه دوستانم را از دستم گرفتی، تو را نسبت به این دوستانم تیز بین می‌بینم ، که گویی چراغ بدست ، دنبال آنها می گردی. شهادت عمار در جنگ صفین به دست سپاهیان معاویه، همواره از عوامل سرزنش معاویه و از دلایل حقانیت علی (علیه السلام) در این نبرد دانسته شده است. دلیل این مسئله، حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که قاتل عمار را، گروهی باغی (یعنی گروه خارج از اطاعت امام عادل) معرفی می‌کرد. ابن عبدالبر این حدیث را متواتر و از صحیح‌ترین احادیث دانسته است. گفته‌اند که خزیمه بن ثابت، در جنگ جمل و صفین حاضر شد ولی شمشیر از غلاف بیرون نیاورد؛ ولی در جنگ صفین هنگامی که دید عمار به دست لشکر معاویه کشته شده گفت: اکنون گروه گمراه برای من مشخص شد و شروع به جنگ در رکاب امام علی (علیه السلام) کرد تا اینکه به شهادت رسید. قبر عمار در محل شهادتش در استان رقه در سوریه قرار دارد. که بر فراز آن، گنبدی از بتون و سیمان قرار داشت. در کنار مقبره عمار یاسر، قبر چند تن از شهیدان جنگ صفین از جمله اویس قرنی و اُبَی بن قیس قرار دارد. قبل از انقلاب اسلامی ایران، قبر عمار و اویس در اتاقی کوچک و محقر قرار داشت؛ اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به توصیه امام خمینی و با موافقت حافظ اسد، رئیس جمهور وقت سوریه، زمین اطراف مقبره خریداری شد و در سال ۱۳۸۲ش با پشتیبانی دولت وقت ایران، زیارتگاهی بر روی آن بنا نهاده شد.

[۱۱] خُزَیمَه بن ثابِت، ملقب به ذوالشهادتین از صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و از یاران حضرت علی (علیه السلام). به دلیل پذیرفته شدن گواهی او به‌منزله گواهی دو نفر، پیامبر او را ذوالشهادتین خواند. وی در جنگ صفین در رکاب حضرت علی (علیه السلام) به شهادت رسید. خزیمه بن ثابت بن فاکه بن ثَعْلَبَه بن ساعده انصاری، اهل مدینه، از قبیله اوس و طایفه بنی‌خَطْمَه، از اصحاب پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و یاران حضرت علی (علیه السلام) بود. مادرش، کبْشَه دختر اَوْس، از بنی‌ساعده بود. کنیه او را ابوعماره نوشته‌اند. درباره زمان اسلام آوردن خزیمه نظرات مختلفی وجود دارد. برخی اسلام وی را پیش از غزوه بدر (سال دوم هجری) و گروهی پس از آن و پیش از غزوه احد (سال سوم) دانسته‌اند. او پس از اسلام آوردن به همراه عمیر بن عدی بن خرشه مأمور شکستن بت‌های قبیله خود شد. خزیمه بن ثابت به ذوالشهادتین ملقب است، او در گواهی خواستن بر صحت یک دادوستد، شهادت داد و رسول خدا شهادت او را به منزله شهادت دو شاهد عادل پذیرفت. گواهی خزیمه درباره اسبی از پیامبر، به نام مُرْتَجِز، بود که پیامبر آن را از یک اعرابی خرید؛ اما آن اعرابی معامله را به تحریک برخی منافقان انکار کرد و خزیمه به نفع رسول خدا شهادت داد. پس از آن، پیامبر فرمود: «هر که خزیمه به نفع یا بر ضد وی برای او شهادت دهد، او را بس است». این امر موجب موقعیت برای خزیمه شد و مردم مدینه اعم از اوس و خزرج بدین امر افتخار می‌کردند. خزیمه بن ثابت در غزوه بدر و جنگ‌ها و غزوات پس از آن در سپاه مسلمانان شرکت کرد. به روایتی، وی نخستین‌بار در غزوه احد حضور یافت، هر چند نویسندگان مَغازی از وی در شمار یاران پیامبر در غزوۀ احد یاد نکرده‌اند و گفته شده است که وی پس از غزوۀ احد در غزوات حضور یافت. در فتح مکه، خزیمه پرچم طایفه بنی‌خطمه را حمل می‌کرد. برخی منابع اهل‌سنت نقل کرده‌اند وی در خواب دید که بر پیشانی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سجده می‌کند، وقتی خواب خود را بازگو کرد پیامبر ضمن تصدیق رؤیای وی به خزیمه اجازه داد بر پیشانی‌اش سجده کند.

خزیمه در جنگ موته (سال ۸) حضور یافت. او در این جنگ در نبردی یکی از رومیان را کشت و جواهری را از وی به غنیمت گرفت که بعدها با فروش آن نخلستانی در بین بنی‌خطمه خرید. خزیمه در بیعت با علی (علیه السلام) در سخنانی او را شایسته‌ترین برای خلافت، برترین اشخاص از جهت ایمان، داناترین نسبت به خدا و نزدیکترین به رسول خدا معرفی کرد. و اشعاری در این‌باره سرود. خزیمه در جنگ صفین از سپاهیان امام بود. در جنگ صفّین، پس از آنکه عمار یاسر به شهادت رسید، خزیمه به چادر خویش رفت، غسل کرد و سپس به میدان جنگ آمد و نبرد کرد تا به شهادت رسید. شهادت خزیمه در سال ۳۷،[ در مرحله‌ای از جنگ صفّین روی داد که آتش پیکار شدید شد و به «[یوم وقعه الخمیس]] معروف گشته است. امام علی (علیه السلام) خزیمه را جزو شهدای صفّین و از برادران خویش یاد کرده که تا آخر بر راه حق پایدار ماندند. با این حال بنا بر برخی از منابع ضمن تایید حضور خزیمه در جنگ جمل و در جنگ صفّین، وی تا قبل از شهادت عمار، جنگ نمی‌کرده است، که این مطلب از نظر علمای شیعه صحت ندارد. برخی راویان گفته‌اند که خزیمه بن ثابت در زمان عثمان درگذشت و آن کسی که در صفّین حضور داشت، فرد دیگری همنام او بود، اما شهادت خزیمه بن ثابت در صفّین، طبق روایات عام و خاص، متواتر است به گفته تستری انکار شهادت خزیمه در صفّین، از سوی معاندان برای بیان این مطلب است که مجاهدان بدر، علی (علیه السلام) را در صفّین یاری نکرده‌اند. همچنین این نظر که خزیمه فردی غیر از ذوالشهادتین است، ناشی از تعصب‌های برخاسته از تبلیغات امویان است.

[۱۲] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۶۱٫

«فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ».

[۱۳] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۳٫

«وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَىٰ ۖ وَ أَقِمْنَ الصَّلَاهَ وَ آتِینَ الزَّکَاهَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا».

[۱۴] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴۱٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا».

[۱۵] سوره مبارکه اعلی، آیه ۱٫

[۱۶] سوره مبارکه اعلی، آیه ۱۶٫

[۱۷] سوره مبارکه اعلی، آیه ۱۷٫

[۱۸] زندگانى حضرت زهرا علیها السلام (ترجمه جلد ۴۳ بحار الأنوار) ترجمه روحانى، ص ۹۲۳٫

«شَغَلَنی عَنْ مَسأَلته لَذَّه خِدْمَته، لا حاجَه لی غیر النَّظر اِلی وَجْهِهِ الْکَریم».

[۱۹] سوره مبارکه انسان، آیات ۸ و ۹٫

[۲۰] کتاب عوالم، ج ۱۱، ص ۵۱۴؛ بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۱۴؛ ج ۱۰۰، ص ۱۸۵؛ ج ۷۸، ص ۳۹۰٫

«بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. هذا ما اَوْصَتْ بِهِ فاطِمَهُ بِنْتُ رَسولِ اللهِ، اَوْصَتْ وَ هِی تَشْهَدُ اَنْ لا الهَ اِلاّ اللهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسولُهُ وَ اَنَّ الْجَنَّهَ حَقُّ وَ النّارَ حَقُّ وَ اَنَّ السّاعَهَ آتِیهٌ لارَیبَ فیها وَ اَنَّ اللهَ یبْعَثُ مَنْ فُی الْقبورِ، یا عَلِی اَنَا فاطِمَهُ بَنتُ مُحَمَّدٍ(صلی الله علیه و آله و سلم) زَوَّجْنَی اللهُ مَنْکَ لأکونَ لَکَ فِی الدُّنیا وَ الاخِرهِ، اَنْتَ اَوْلی بِی مِنْ غَیرِی، حَنِّطْنی و غَسِّلْنِی و کَفِّنِّی بِاللَّیلِ وَ صَلِّ عَلَی وَ ادْفِنِّی بِاللَّیلِ وَ لا تُعْلِمْ اَحَداً وَ اَسْتَوْدِعُکَ اللهَ و اقْرَءُ عَلی وُلْدِی السَّلامَ اِلی یومِ الْقِیامَهِ».