برای اثبات حقانیت شیعه، تحقیق می‌کردم که به آیه ۱۲ سوره یاسین برخوردم. می‌خوام بدانم وقتی خدا می‌فرماید: «در روز قیامت ما همه را به حساب می‌آوریم»، چگونه ممکن است امامان معصوم باشند؟!

پاسخ اجمالی

از تفسیر آیه روشن است که آنچه از انسان سرمى‏زند، در پرونده عمل او ثبت مى‏شود و در قیامت به شکل کتابى در اختیار او قرار مى‏گیرد. حتی اعمال امامان معصوم (ع) نیز ضبط می گردد. آیات فراوانی دیگری نیز این عمومیت محاسبه را (چه برای معصوم و چه غیر معصوم) مورد تاکید قرار می دهد. به عقیده ما بین محاسبه و عصمت نه تنها منافاتی نیست، بلکه این عین عدالت است که تمام انسان ها در روز قیامت مورد محاسبه قرار گیرند. این محاسبه به معنای این است که اگر انسانی کار بدی انجام داد به حساب می آید و اگر کار خوبی هم انجام داد ضبط می گردد: “فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره * و من یعمل مثقال ذره شراً یره”. حتی اگر انسانی در تمام دوران عمرش گناه و اشتباهی را مرتکب نشود و معصوم باشد به اعمالش رسیدگی می شود و حکم می شود که گناهی را مرتکب نشده است. از این رو باید گفت که صرف ضبط اعمال برای حساب و کتاب دلیل نمی شود که کسی معصوم نباشد. چه این که اگر این گونه فکر شود نباید به عصمت پیامبر اسلام نیز حکم کنیم. در حالی که آن حضرت معصوم است و داخل در عموم حسابرسی است.    

براین اساس باید دید که آیا دلیلی بر عصمت امامان وجود دارد یا نه؟ این سؤالی است که باید با ادله عقلی و نقلی بدان جواب داده شود. ما قائل به عصمت ائمه هستیم و برای اثبات این مدعا دلائل نقلی و عقلی فراوانی داریم.

پاسخ تفصیلی

برای پاسخ به این سؤال چاره ای جز پرداختن به تفسیر این آیه نداریم؛ زیرا ابتدا باید مراد اجمالی آیه فهمیده شود و در مرحله بعد باید تناقض ناشی از فهم اشتباه آیه حل شود.

 

قرآن به تناسب بحثى که در آیات گذشته پیرامون اجر و پاداش پر ارزش مؤمنان و پذیرندگان انذارهاى انبیا آمده بود، در این آیه به مسئله معاد و رستاخیز و ثبت و ضبط اعمال براى حساب و جزا اشاره کرده، مى‏فرماید: “إِنَّا نحَنُ نُحْىِ الْمَوْتىَ‏ وَ نَکْتُبُ مَا قَدَّمُواْ وَ ءَاثَرَهُمْ وَ کلُ‏َّ شىَ‏ْءٍ أَحْصَینَاهُ فىِ إِمَامٍ مُّبِین‏ [۱] ؛ ما مردگان را زنده مى‏کنیم نه تنها مردگان را زنده مى‏کنیم، بلکه تمام آنچه را از پیش فرستاده‏اند و تمام آثار آنها را مى‏نویسیم. بنابراین، چیزى فروگذار نخواهد شد، مگر این که در نامه اعمال براى روز حساب محفوظ خواهد بود.

 

جمله “ما قدموا” (آنچه را از پیش فرستادند) اشاره به اعمالى است که انجام داده‏اند و اثرى از آن باقى نمانده، اما تعبیر به “و آثارهم” اشاره به اعمالى است که از انسان باقى مى‏ماند و آثارش در محیط منعکس مى‏شود؛ مانند صدقات جاریه (بناها و اوقاف و مراکزى که بعد از انسان باقى مى‏ماند و مردم از آن منتفع مى‏شوند). در پایان آیه براى تاکید بیشتر مى‏افزاید: “ما همه چیز را در کتاب آشکار احصا کرده‏ایم[۲]

با توجه به تفسیر بیان شده روشن می شود که مراد از این آیه آن است که اعمال بندگان حتی اعمال امامان در روز قیامت مانند سائر انسان ها مورد حساب قرار می گیرد. آیات فراوانی دیگری نیز در این مورد وجود دارد که از آنها عمومیت محاسبه فهمیده می شود که به برخی از آنها اشاره می کنیم.

 

۱ – “و کلّ إنسنٍ ألزمنه طائره فی عنقه و نخرج له یوم القیمه کتباً یلقیه منشوراً إقرأ کتبک کفی بنفسک الیوم علیک حسیباً” [۳] ؛ ما نتیجه کردار نیک و بد هر انسانی را طوق گردن او ساختیم و در روز قیامت نامه اعمال او را بیرون آوریم، در حالی که آن نامه چنان باز باشد که همه آن را به یک باره ملاحظه کند و به او خطاب رسد که خودت نامه اعمالت را بخوان که تنها برای حساب خود کافی هستی.

 

۲  – «و کلّ شیءٍ فعلوه فی الزّبر و کلّ صغیرٍ و کبیرٍ مستطر» [۴] ؛ همه کردارشان در کتابی ثبت شده و اعمال کوچک و بزرگ در آن جا نگاشته و محفوظ خواهد بود.

 

۳  – «کلاّ إنّ کتاب الفجّار لفی سجّین و ما أدریک ما سجّین کتب مرقوم … کلاّ إنّ کتاب الأبرار لفی علّیین و ما أدریک ما علّیون کتاب مرقوم یشهده المقربون» [۵] ؛ این چنین نیست که منکران می‏پندارند. البته روز قیامت بدکاران با نامه عمل سیاهشان در عذابی سخت محبوس اند و چگونه بر حقیقت این زندان سخت آگاه توانی شد‏؟ کتابی است که به قلم حق تعالی نگاشته شده است. چنین نیست که شما کافران و تبه‏کاران پنداشتید. امروز نیکوکاران عالم با نامه اعمالشان در بهشت عالی مقام خواهند بود و تو چگونه بر حقیقت عالی رتبگان آگاه خواهی شد‏؟ کتابی است که به قلم حق تعالی نوشته شده، که نیکان به مقام عالی راه یابند و مقربان درگاه حق به مشاهده آن مقام نایل آیند.

 

حال که روشن گردید آیات دال بر فراگیر بودن محاسبه دارد (چه معصوم و چه غیر معصوم) باید دید که آیا بین محاسبه اعمال و عصمت منافاتی وجود دارد یا نه؟ بدیهی است که محاسبه اعمال همه بندگان عین عدالت است، اما این محاسبه به معنای این است که اگر انسانی کار بدی انجام داد به حساب می آید و اگر کار خوبی هم انجام داد ضبط می گردد -:”فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره * و من یعمل مثقال ذره شراً یره [۶] ؛ پس هر کس به وزن ذره ای نیکی کرده باشد آن را می بیند و هر کس به وزن ذره ای بدی کرده باشد آن را می بیند-، حتی اگر انسانی در تمام دوران عمرش گناه و اشتباهی را مرتکب نشود و معصوم باشد به اعمالش رسیدگی می شود و حکم می شود که گناهی را مرتکب نشده است. از این رو باید گفت که صرف ضبط اعمال برای حساب و کتاب دلیل نمی شود که کسی معصوم نباشد. چه این که اگر این گونه فکر شود نباید به عصمت پیامبر اسلام نیز حکم کنیم در حالی که ایشان نیز در حالی که معصوم است داخل در عموم حسابرسی است.    

براین اساس باید دید که آیا دلیلی بر عصمت امامان وجود دارد یا نه؟ این سؤالی است که باید با ادله عقلی و نقلی بدان جواب داده شود که در ذیل به گوشه ای از آن اشاره می شود:  

 

الف- دلایل عقلی لزوم عصمت برای امام (ع)

 

۱ – از آن جا که امام حافظ شرع و تبیین کننده رسالت انبیا و مربی انسان هاست باید صد در صد مورد اعتماد مردم باشد و در صورت معصوم نبودن این اعتماد از بین می رود.

 

۲ – اگر امام مرتکب معصیت شود، احترام و محبوبیت او از دل ها خارج می شود و دیگر از دستورات او پیروی و اطاعت نمی شود، در نتیجه فایده نصب امام منتفی می گردد.[۷]

 

۳ – اگر امام معصوم نباشد و مرتکب گناه شود، محکوم نمودن و مجازات او از باب امر به معروف و نهی از منکر واجب می شود، در حالی که چنین برخوردی با امام اولاً: غرض از نصب امام را نقض می کند. ثانیاً با آیه اطاعت (نساء، ۵۹) منافات دارد؛ زیرا که آیه مذکور، اطاعت از امام و احترام به مقام او را به طور مطلق ذکر کرده است.[۸]

 

۴ – امام مانند پیامبر (ص) حافظ شرع است، لذا باید معصوم باشد؛ زیرا مراد از حفظ و نگه داری، حفاظت علمی و عملی است و بدیهی است که حفظ شریعت در علم و عمل تنها با داشتن عصمت امکان پذیر است. وسائر ادله ای که مجال بیان آن نیست.

 

ب- دلایل نقلی

 

در قرآن کریم درباره عصمت انبیا و ائمه (ع) آیاتی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می شود:

 

۱ – آیه امامت: “بیاد آر هنگامی که خدا ابراهیم را به امری امتحان فرمود و او همه را به جای آورد و خدا به او گفت: من ترا به پیشوایی خلق برگزینم. ابراهیم عرض کرد: این پیشوایی را به فرزندان من نیز عطا خواهی کرد؟ فرمود که عهد من به مردم ستمکار نخواهید رسید”.[۹] این آیه تصریح دارد که عهد الاهی که همان منصب امامت باشد، به ظالمان نمی رسد

 

۲ – آیه تطهیر: “خداوند چنین می خواهد که رجس هر آلایش را از شما خانواده نبوت ببرد و شما را از هر عیب پاک و منزه گرداند”.[۱۰]

 

دلالت این آیه بر عصمت اهل بیت (ع) بدین گونه است که تعلق گرفتن مشیت الاهی به تطهیر اهل بیت از هر نوع پلیدی مساوی و ملازم با عصمت آنان از گناه است. [۱۱]

 

۳ – آیه اطاعت: “ای اهل ایمان فرمان خدا و رسول و فرمانداران از طرف رسول را اطاعت کنید”.[۱۲]

 

این آیه نیز از جمله آیاتی است که دلالت بر عصمت امامان (ع) دارد؛ زیرا آیه، اطاعت رسول و اولی الامر را مطلق بیان کرده و مشروط به شرطی ننموده است. اطاعت مطلق از رسول و اولی الامر در صورتی صحیح است که در راستای اطاعت خدا باشد و گرنه امر به اطاعت مطلق از خدای متعال و اطاعت مطلق از کسانی که در معرض خطا و انحراف هستند موجب تناقض خواهد بود. [۱۳]

 

۴ – حدیث ثقلین: پیامبر (ص) می فرماید: “انی تارک فیکم الثقلین! کتاب الله و عترتی (اهل بیتی) انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض”؛ من در حالی شما را ترک می کنم که در میان شما دو گوهر گرانبها به امانت گذاشته ام، کتاب خدا و اهل بیتم، این دو هرگز از همدیگر جدا نمی شوند، تا در حوض کوثر بر من عرضه شوند.

 

به حکم این حدیث که پیامبر اکرم (ص) اهل بیت و عترت خود را هم سنگ قرآن قرار دادند و تأکید کردند که هیچ گاه از آن جدا نمی شوند، دلیل روشنی بر عصمت آنان است. [۱۴]

 

 

 

منبع:اسلام کوئست


پی نوشت:

[۱] یاسین، ۱۲.

[۲] تفسیر نمونه، ج ‏۱۸، ص ۳۳۳- ۳۳۲؛ تفسیر نور، ج ‏۹، ص ۵۲۸ ؛ نرم افراز جامع التفاسیر.

[۳] إسراء، ۱۳ـ ۱۴

[۴] قمر،۵۲ـ۵۳

[۵] مطففین، ۷ـ۲۱

[۶] الزلزال، ۷- ۸

[۷] مظفر، محمد رضا، دلائل الصدق، ج ۲، ص ۸-۱۰.

[۸] همان.

[۹] “و اذا بتلی ابراهیم ربه… قال لاینال عهدی الظالمین”، بقره، ۱۲۴٫

[۱۰] “… انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا”، احزاب، ۳۳٫

[۱۱] سبحانی،جعفر، منشور عقاید امامیه، ص ۱۶۸- ۱۶۹٫ شایان ذکر است که اراده تکوینی حق بر عصمت اهل بیت، مایه سلب اختیار آنان نیست، همان گونه که وجود عصمت در پیامبران نیز موجب سلب اختیار آنان نیست.

[۱۲] “یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله واطیعوا الرسول و اولی الامر منکم…”، نساء، ۵۹٫

[۱۳] مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقائد، ص ۲۰۳.

[۱۴] اقتباس از سؤال ۲۵۸ (سایت: ۲۰۸۸).