ابومسلم اصفهانى صاحب تفسیر «جامع التأویل لمحکم التنزیل» که بود؟ آیا مفسران از تفسیر او استفاده کرده اند؟

پاسخ اجمالی

ابومسلم محمد بن بحر اصفهانى از عالمان نامور قرن سوم هجرى است که در سال ۲۵۴ ق تولد یافته و در سال ۳۲۲ق چشم از جهان فروبسته است. وى پیرو مذهب معتزله بوده است.[۱] وى در زمینه هاى مختلفى صاحب نظر بوده،[۲] ولى نامش در زمینه تفسیر بیشتر درخشیده است.
او برای تحصیل دانش از زادگاهش اصفهان روانه بغداد شده
[۳] و در آن جا به مدارج بالای دانش آن روز دست یافت.
در کتاب هاى رجال، نام و یادى از استادان و شاگردانش به میان نیامده است، اما در فنون گوناگون از وى کتاب هایى به ثبت رسیده است، از آن جمله:
۱٫ «جامع التأویل لمحکم التنزیل»؛ تفسیری که مشتمل بر ۱۴ جلد بوده و اکنون در دسترس نیست.
[۴]
۲٫ «جامع رسائل»؛ مجموعه اى از رساله هاى او است.
۳٫ «الناسخ و المنسوخ»؛
[۵] در زمینه اثبات عدم نسخ در قرآن.
۴٫ «کتاب فى النحو».
[۶]
آقا بزرگ تهرانى پس از نقل کلام شیخ طوسى در مورد ابومسلم، نتیجه می گیرد: «رمانى و اصفهانى هر دو منتسب به معتزله بوده اند، ولى احتمال دارد که معرفى شدن آنها به اعتزال برای پنهان نگه داشتن مذهبشان بوده است».
[۷]
مطلبى که از او ذیل آیه نجوى
[۸] نقل شده و علامه حلی[۹] و فخر رازی[۱۰] نیز همان مطلب را از ایشان نقل کرده اند، می تواند دلیلی بر تشیع پنهان او باشد.
با این وجود؛ تشیّع او محرز نیست، چرا که تنها اظهار ارادت به اهل بیت(ع) نمی تواند دلیل تشیّع به شمار آید، چه این که در میان عالمان اهل سنت نیز محبت به خاندان رسالت کم نبوده است.
استفاده مفسران از تفسیر ابومسلم اصفهانی
تفسیر «جامع التأویل لمحکم التنزیل» می توانست سرآمد تفاسیر اندیشمندان معتزلى باشد، ولى چون به طور کامل و دقیق به دست ما نرسیده، تفسیر زمخشرى (الکشاف) شهرت بیشترى یافته است. بنابراین، آنچه می توان درباره تفسیر ابومسلم دانست، تنها از میان آن دسته از مطالب تفسیرى است که عالمان شیعه و اهل سنت در لابه لاى تفاسیر و مصنّفات خویش از وى ثبت کرده اند که این کثرت استناد، خود اهمیت جایگاه تفسیر او را می رساند:
۱٫ شیخ طوسى (م ۴۶۰ق) در مقدمه «التبیان فی تفسیر القرآن» چنین می نویسد: «از افرادی که در تفسیر، بهترین و زیباترین و میانه ترین راه را پیموده اند ابومسلم محمد بن بحر و علی ‏بن عیسی رمانی هستند که تفسیر این دو نفر بهترین کتاب هایی است که در این زمینه تصنیف گردیده است، ولی این اشکال را هم دارند که اطاله کلام و زوائد غیر لازم هم در کتاب هایشان یافت می شود».
[۱۱]
با این وجود، شیخ طوسی مطالبی از تفسیر ابومسلم را در تفسیر خود نقل کرده است.
۲٫ سید مرتضى«علم الهدى» (م ۴۳۶ق) در کتاب تفسیرى خود «غرر الفوائد و درر القلائد» معروف به «امالى» به پاره اى از نظریات ابومسلم اصفهانى اشاره کرده است.
[۱۲]
۳٫ سید رضى (م ۴۰۶ق) گردآورنده نهج البلاغه که خود از مفسران بوده و کتاب تفسیری «حقائق التأویل» را تألیف نموده، در بخشی از تألیف خود که در دسترس ما است، با نگاهی انتقادآمیز به آراى ابومسلم پرداخته و بویژه در دو مورد به شدت از وی انتقاد کرده است.
[۱۳]
۴٫ ابوبکر احمد بن على الرازى معروف به «جصّاص»(متولد ۳۰۵ ق و متوفای ۳۷۰ق) 
[۱۴]، جصاص تقریباً هفده ساله بود که ابومسلم از دنیا رفت؛ لذا معاصر او به شمار می آمد.
او در کتاب «احکام القرآن» خود که آن را بر پایه مکتب حنفی نگاشته بود، یادآور سخنان ابومسلم شده و بویژه در بحث نسخ، انتقاداتی را متوجه او ساخته است:
«بعض از متأخرین از غیر اهل فقه گفته اند هیچ گونه نسخى در شریعت پیامبر اسلام وجود ندارد و هر جا سخنى از نسخ رفته منظور نسخ آیین هاى پیامبران پیشین می باشد، مثل “سبت” و “نماز به سمت مشرق و مغرب”؛ زیرا پیامبر ما آخرین پیامبر است و شریعت او ثابت است تا روز قیامت. صاحب این نظریه داراى بهره فراوان از دانش بلاغت و لغت بود، ولى بهره اى از فقه و اصول فقه نداشت … ولى در مورد نسخ نظرش پذیرفته نشد؛ زیرا هیچ کس از اندیشمندان پیش از او این سخن را نگفته بود».
[۱۵]
ظاهر آن است که مراد جصاص از «برخی متأخران» همان ابو مسلم باشد.
۵٫ ابوالفتوح رازى در تفسیر «روح الجنان» در مواردى دیدگاه هاى او را آورده است.
[۱۶]
۶٫ فخررازى در «مفاتیح الغیب» بیش از دیگر مفسران به آراى ابومسلم پرداخته و از این رو، بسیاری از مطالب تفسیری ابو مسلم را می توان با استفاده از کتاب مفاتیح الغیب بازیابی کرد.
دیدگاه ابومسلم در زمینه نسخ
چنان که اشاره شد یکى از آراء ویژه ابومسلم اصفهانی، اعتقاد به واقع نشدن نسخ در قرآن است. او معتقد است که نسخ، ازاله و از بین بردن چیزى است و چیزى از بین می رود که باطل بوده و حقیقتى نداشته باشد، اما قرآن حقّی پایان ناپذیر است و باطل را به آن راهى نیست. از طرفی اگر فرمانى صادر شده و سپس لغو گردد، معنایش این است که صدور چنین فرمانی از ابتدا باطل بوده و به همین دلیل نسخ گردیده است. ابومسلم می گوید، مگر نه این است که خداوند فرموده است: «هیچ گونه باطلى، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمی آید چرا که از سوى خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است»،
[۱۷] پس با این برهان دانسته می شود که نسخ به قرآن راهى ندارد.
همچنین در زمینه آیه «ما نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها»
[۱۸] که بیشتر مفسران، آن را نشانی از امکان وقوع نسخ در برخى آیات قرآن می دانند، ابومسلم تفسیر دیگرى دارد و می گوید معناى این آیه یکى از این چند وجه می تواند باشد:
۱٫ مراد از نسخ، نسخ آیین هاى گذشته و برخی آیات تورات و انجیل است و نظر به وقوع نسخ در قرآن ندارد.
۲٫ مراد از «ما ننسخ» در آیه شریفه ابطال چیزى نیست، بلکه مراد نسخه بردارى و استنساخ است؛ یعنى استنساخ کتاب از لوح محفوظ و انتقال آن به سایر کتاب هاى آسمانى.
۳٫ مراد از «ما ننسخ» نه آن است که نسخ واقع شده و آیه شریفه از آن خبر می دهد، بلکه مراد آن است که بر فرض آن که نسخ صورت گیرد، آیه ناسخ بهتر از منسوخ خواهد بود.
[۱۹]
پاسخ هاى چندى به ابومسلم اصفهانی از سوى مفسران داده شده است که بیان تفصیلى آنها خارج از مجال این نوشته است،
[۲۰] اما ریشه همه شبهات ابومسلم به این نکته بازگشت دارد که وى معنای نسخ را ابطال و بازگشت از نظر پیشین و نوعى پشیمانى می داند و البته این معانى در قرآن راه ندارد.

 

 

 منبع:اسلام کوئست


پی نوشت:

[۱]. حموى، یاقوت بن عبد الله، معجم الادباء، ج ۶، ص ۲۴۳۷، بیروت، دار الغرب الإسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۴ق؛ داوودى مالکی، محمد بن علی، طبقات المفسرین، ج ۲، ص ۱۰۹ – ۱۱۰، بیروت، دار الکتب العلمیه، بی تا.

[۲]. سیوطی در باره او چنین می گوید: «کان نحویاً کاتبا بلیغاً، مترسلاً جدلاً، متکلماً معتزلیاً، عالما بالتفسیر و غیره من صنوف الْعلم»؛ جلال الدین سیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر، بغیه الوعاه، ج ۱، ص ۵۹، لبنان، المکتبه العصریه، بی تا.

[۳]. معجم الأدباء، ج ۶، ص ۲۴۳۸؛ زرکلی، خیر الدین بن محمود،  الأعلام، ج ۶، ص ۵۰، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، ۱۹۸۹م.

[۴]. صفدی، صلاح الدین خلیل بن أیبک، الوافی بالوفیات، ج ۲، ص ۱۷۵، بیروت، دار إحیاء التراث، ۱۴۲۰ق.

[۵]. همان.

[۶]. معجم الأدباء، ج ۶، ص ۲۴۳۸٫

[۷]. آقا بزرگ تهرانی، الذریعه الى تصانیف الشیعه، ج ۵، ص ۴۴ – ۴۵، قم، اسماعیلیان، ۱۴۰۸ق.

[۸]. مجادله، ۱۲٫

[۹]. علامه حلى، حسن بن یوسف‏، نهایه الوصول الى علم الأصول، ج ‏۲، ص ۶۱۸، قم، مؤسسه الامام الصادق(ع)، چاپ اول‏، ۱۴۲۵ق.

[۱۰]. فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ‏۲۹، ص ۴۹۶، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.

[۱۱]. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج ‏۱، مقدمه مؤلف، ص ۱ – ۲، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.

[۱۲]. علم الهدى موسوى، سید مرتضى، امالى المرتضى، ج ۱، ص ۳۶۷ و ج ۲، ص ۹۹، ۲۴۴، ۳۰۴ و ۳۰۵، قاهره، دار الفکر العربی‏،  چاپ اول‏، ۱۹۹۸ق.

[۱۳]. شریف الرضى، محمد بن حسین‏، حقائق التاویل فی متشابه التنزیل‏، ص ۹۲، ۱۳۷، ۱۳۸، ۲۱۸، ۲۴۳ و …، بیروت، دار الأضواء، چاپ اول‏، ۱۴۰۶ق.

[۱۴]. ابن کثیر دمشقی‏، أبو الفداء اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج ‏۱۱، ص ۲۹۷، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق؛ الأعلام، ج ‏۱، ص ۱۷۱٫

[۱۵]. جصاص، احمد بن علی، احکام القرآن، ج ‏۱، ص: ۷، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.

[۱۶]. ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ج ‏۱، ص ۱۳۱، ۲۱۸، ج ‏۲، ص ۱۷۰ و …، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۴۰۸ق.

[۱۷]. فصلت، ۴۲٫

[۱۸]. بقره، ۱۰۶٫

[۱۹]. مفاتیح الغیب، ج ‏۲۹، ص ۴۹۶٫

[۲۰]. ر. ک: ربانی، محمد حسن، ابومسلم اصفهانی و تفسیر او، مجله پژوهش های قرآنی، بهار و تابستان ۱۳۷۸، شماره ۱۷ و ۱۸، ص ۲۷۰ – ۲۹۹٫