ابوسفیان کیست:


صخر بن حرب بن امیه بن عبدالشمس بن عبد مناف”، معروف به “ابوسفیان” و یا “ابوحنظله”[۱] از بزرگان عرب و شیخ قریش[۲] به شمار می¬رفته که ظاهراً ده سال پیش از عام¬الفیل(۵۶۰ م.) به دنیا آمده است.[۳]
پدر او “حرب” از بزرگان «بنی¬¬امیه» و فرمانده آنان در جنگ¬های «فجار» بوده است[۴] و مادرش “صفیه” دختر “حز بن بجیر” و عمه رسول خدا(ص)[۵] بوده است و خواهرش نیز “ام¬جمیل” زن “ابولهب” و به تعبیر قرآن «حماله الحطب» می¬باشد.[۶]

 


از پسرانش می¬توان به “معاویه”، “یزید”، “عنبسه” و “عتبه” و از دخترانش “ام حبیبه”، “رمله”، “هند”، “عایشه” و “ضهیاء” اشاره کرد.[۷] ابوسفیان از ثروتمندترین افراد قریش و مکه به شمار می¬رفته است.[۸] او اهل تجارت و بازرگانی بوده[۹] و در برخی از سفرهای تجارتی قریش به شام حضور جدی داشته است.[۱۰]

 

 

ابوسفیان پیش از مسلمان شدن

 

درباره رابطه ابوسفیان با پیامبر(ص) پیش از مسلمان شدنش، باید گفت که او یکی از سرسخت-ترین دشمنان پیامبر(ص) به شمار می¬رفت که از هیچ کاری علیه پیامبر(ص) و اسلام فروگذار نمی-کرده است. در جنگ «بدر» که اولین جنگ مسلمانان با قریشیان بود، نیروهای قریش با درخواست او به طرف مدینه حرکت کرده و با پیامبر(ص) به جنگ پرداختند.[۱۱] در این جنگ “حنظله” پسر ابوسفیان کشته و “عمرو” پسر دیگرش نیز اسیر شد.[۱۲] ابوسفیان حتی بعد از جنگ نیز دست از پیکار بر نداشت و با گروهی ۲۰۰ نفره به بخش¬هایی از مدینه حمله و برخی از نخلستان¬ها را به آتش کشید و فرار کرد.[۱۳] او در ادامه کارشکنی¬های خود علیه اسلام در سال سوم هجرت جنگی دیگر در منطقه «احد» علیه پیامبر(ص) به راه انداخت و بعد از شکست مسلمانان و کشته شدن بزرگانی چون “حمزه سیدالشهدا”، بر فراز کوه رفت و ضمن ستایش بت¬ها، پیامبر(ص) را به نبردی دوباره در بدر وعده داد.[۱۴]

 


ابوسفیان سال بعد با سپاهیان قریش به طرف بدر حرکت کرد؛ اما در طول مسیر، او سپاه را از جنگ دوباره باز داشت.[۱۵] با این حال سال دیگر، یعنی سال پنجم هجرت، ابوسفیان با نیرویی قوی¬تر به همراه یهودیان مدینه، جنگی دیگر را علیه پیامبر(ص) سازمان دهی کرد؛[۱۶] اما پیامبر(ص) احتمالاً با طرح “سلمان” و «حفر خندق» در مدینه، ابوسفیان و متحدانش را با ناکامی مواجه کرد.[۱۷] او اگرچه در جریان «صلح حدیبیه» نقش مستقیمی نداشت؛ اما سال بعد و برای تمدید صلح و گفتگو در این‌باره به مدینه آمد. رفتارهای ابوسفیان و قریشیان در برابر مسلمان به گونه¬ای بود که هیچ کس حاضر به گفتگو با او نشد و سرانجام بدون هیچ دستاوردی به مکه بازگشت؛[۱۸] البته در تبیین علت این برخورد مسلمانان با ابوسفیان باید به این نکته اشاره کرد که بر پایه صلح حدیبیه که میان مسلمانان و قریش در سال ششم هجرت[۱۹] اتفاق افتاد، هر قبیله¬ای می-توانست در عهد و پیمان محمد(ص) و یا قریش باشد. بر این اساس پس از امضاء صلح‌نامه «خزاعیان» حاضر در جلسه خود را در عهد و پیمان پیامبر اسلام(ص) دانستند و طایفه «بنی¬بکر» از (کنانیان قریش) پیمان خود را با قریش اعلام کردند.[۲۰] درباره صلح‌نامه نیز باید گفت که بر طبق آن اگر هم‌پیمانان دو طرف وارد جنگ با یکدیگر می¬شدند، هیچ یک از قریش یا رسول خدا(ص) حق کمک به هم¬پیمانان خود را نداشتند؛ در غیر این صورت و مداخله یکی از دو طرف، معاهده صلح نقض خواهد گردید. پس از گذشت نزدیک به دو سال از زمان صلح[۲۱] بین بنی¬بکر و خزاعیان درگیری اتفاق افتاد.[۲۲] در پی این جریان بنی¬بکر با همراهی قریش[۲۳] شبانه به خزاعیان شبیخون زدند. دامنه درگیری که به مکه و حرم امن الهی رسیده بود، منجر به کشته شدن ۲۳ نفر از مردان خزاعی شد.[۲۴] همکاری قریش با بنی¬بکر ظاهراً بدون مشورت با ابوسفیان صورت گرفته بود و آنها خود پیش‌بینی می¬کردند که با جواب محکم رسول خدا روبرو خواهد شد.[۲۵] از این¬رو تصمیم گرفتند، ابوسفیان را به عنوان نماینده قریش برای مذاکره و جلب رضایت پیامبر(ص) و تمدید صلح¬نامه به مدینه بفرستند؛ او نیز راهی مدینه شد.[۲۶] از سوی دیگر “عمرو بن سالم کعبی خزاعی” رئیس خزاعه به همراه گروهی از خزاعی¬ها زودتر از ابوسفیان خود را به مدینه رسانده و پیامبر(ص) را از جریان آگاه کردند.[۲۷] از این¬رو وقتی ابوسفیان وارد مدینه شد، با برخورد این چنینی مسلمانان روبرو شد.

 


سرانجام ابوسفیان پس از فتنه¬ها و دشمنی¬های فراوان، به عنوان سردسته مخالفان قریش علیه پیامبر(ص)[۲۸] در سال هشتم، هنگام فتح مکه با وساطت “عباس بن عبدالمطلب” نزد پیامبر(ص) آمد و اسلام آورد. ابوسفیان که شب را در خیمه‌گاه اسلام به سر برد، هنگام اذان صبح وقتی مسلمانان را دید که دور رسول خدا(ص) جمع شده¬اند و به آب وضوی ایشان تبرک می¬جویند، بسیار متحیر مانده بود.[۲۹] قرار شد، ابوسفیان به مکه باز گردد و اعلام کند هر که شهادتین را بر زبان جاری کند و مسلمان شود و دست از جنگ بردارد، در امان است. همچنین کسانی که سلاح-های خود را بر زمین بگذارند و کسانی که کنار کعبه یا در خانه ابوسفیان بنشینند، در امانند.[۳۰] ابوسفیان بعد از آن که عظمت سپاهیان اسلام را تماشا کرد، به مکه بازگشت و مکیان را بر عدم جنگ و مقاومت بر می‌انگیخت.[۳۱] پیامبر(ص) نیز خانه او را پناه‌گاه امن اعلام کرد.[۳۲]

 

 

ابوسفیان بعد از مسلمان شدن


درباره سرگذشت ابوسفیان پس از مسلمان شدنش اطلاعات بیشتری در منابع یافت می‌شود و آن این که پیامبر(ص) او و خانواده¬اش را به عنوان حاکم به منطقه¬ای واقع در جنوب غربی شبه جزیره عربستان به نام «نجران» فرستاد.[۳۳]
ابوسفیان در برخی از جنگ¬های پیامبر(ص) نیز حضور داشت. او در جنگ «حنین» فرمانده گروهی از جنگ‌جویان بود،[۳۴] در پایان جنگ، پیامبر(ص) به عنوان مؤلفه قلوبهم، غنیمت بیشتری به او وعده¬ای دیگری داد.[۳۵] او در غزوه «طائف» نیز همراه پیامبر(ص) بود و مدتی جانشین پیامبر(ص) در محاصره این شهر بود که یک چشم خود را نیز از دست داد.[۳۶]
پیامبر(ص) بعدها نیز ابوسفیان را به عنوان عامل جمع آوری زکات به منطقه طائف می-فرستاد.[۳۷] برخی هم معتقدند که او هنگام فوت پیامبر(ص) والی نجران بوده است.[۳۸] سرانجام ابوسفیان به مکه بازگشت و بعد از مدتی به مدینه آمد و تا آخر عمر نیز در آنجا ماند.[۳۹]

 

 

ابوسفیان بعد از فوت پیامبر(ص)


درباره نقش ابوسفیان بعد از فوت پیامبر(ص) نیز باید گفت که او در ظاهر از خلافت “ابوبکر” اظهار نارضایتی می¬کرد.[۴۰]
با این حال ابوسفیان در زمان ابوبکر در جنگ «یرموک» به فرماندهی پسرش یزید، شرکت کرد و دیگر چشم خود را نیز از دست داد و تا آخر عمر نابینا شد.[۴۱] او در زمان “عُمر”، فرزندش معاویه را از مخالفت با خلیفه بر حذر داشت و او را سفارش به پیروی از خلیفه کرد[۴۲]؛ عمر نیز او را مورد اکرام خود قرار می¬داد.[۴۳] هنگامی که خلیفه سوم به خلافت رسید، ابوسفیان در جمع امویان توصیه کرد که گوی خلافت را در میان خود بگردانند.[۴۴]
بعد از انتخاب “عثمان”، ابوسفیان در بالای قبر حمزه، خطاب به او می¬گفت: بر سر چیزی که با شما می¬جنگیدیم، عاقبت به دست ما رسید.[۴۵] او به عثمان توصیه کرد،امر خلافت را مانند دوران جاهلیت قرار دهد.[۴۶] عثمان نیز اموال بسیاری از بیت‌المال در اختیار او گذاشته بود.[۴۷]
سرانجام ابوسفیان بعد از ۹۳ سال عمر در سال ۲۵هـ.ق. و یا ۳۰هـ.ق. و یا ۳۱هـ.ق.[۴۸] بعد از یک عمر فتنه و کارشکنی علیه دین اسلام و پیامبر(ص) و با قبول مصلحتی اسلام[۴۹] مُرد و عثمان بر او نماز گذارد.[۵۰]

 

 

لعن ابوسفیان


با توجه به مطالبی که عرض شد به خوبی به علت لعن ابوسفیان در زیارت عاشورا پی برده اید با این توجه به این نکته نیز مفید فایده خواهد بود که ابوسفیان نه تنها در زیارت عاشورا بلکه در موارد متعدد دیگر نیز توسط پیامبر اکرم و دیگر معصومین لعن شده است که به طور نمونه به برخی از این موارد اشاره می نماییم:
عبد اللّه بن عمر مى‏گوید : پیامبر از مکانى در حال عبور بود ، چشمش به ابو سفیان افتاد که سوار بر شتر بود و معاویه و برادرش یکى پیشاپیش و دیگرى پشت سر در حرکت بودند فرمود : «اللّهمّ العن القائد والسائق والراکب » .

 


بار خدایا آنکه سواره است و آن دو که همراه او و پیاده هستند را لعنت کن ، افرادى که این حدیث را از عبد الله بن عمر شنیدند ، سؤال کردند : آیا خودت از پیامبر شنیدى یا کسى دیگر برایت تعریف کرده است؟ گفت : آرى خودم شنیدم ، و اگر دروغ بگویم ، گوشهایم کر شوند همانگونه که دو چشمم کور شده است.[۵۱]‏

عاصم لیثی می گوید: داخل مسجد رسول الله شدم؛ دیدم که اصحاب می گویند: از خشم خدا و رسولش به خدا پناه می بریم. گفتم: چه شده است؟ گفتند: پیامبر اکرم بالای منبر خطبه می خواندند که ابوسفیان و معاویه برخاسته و از مسجد بیرون رفتند. پس رسول خدا فرمودند:((خداوند پیش رو و دنباله رواش را لعنت کند. وای بر این امت از معاویه درشت سرین! ))[۵۲]
نصر بن مزاحم منقرى از عبدالغفار بن قاسم، از عدى بن ثابت از براء بن عازب روایت کرده که ابوسفیان با معاویه مى آمدند. پس رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:((پروردگارا تابع و متبوع را لعنت فرما. پروردگارا عذاب تو بر أقیعس باد. ))ابن براء به پدرش گفت: أقیعس کیست؟ گفت: معاویه است.[۵۳]

 

 

 

منبع:پرسمان



[۱].
ابن کلبی؛ جمهره النسب، تحقیق عبدالستار احمد فراج، کویت، بی¬تا، ۱۹۸۹م.، الطبعه الاولی، ص۱۷۷.
[۲].
ابن منظور، محمد بن مکرمه؛ دارالفکر، دمشق، ۱۹۸۸م.، الطبعه الاولی، ج۵، ص۲۶۱.
[۳].
بلاذری، احمدبن یحیی؛ انساب الاشراف، تحقیق محمود الفردوس العظم، دمشق، دارالیغظه العربیه، ۱۹۹۸م.، الطبعه الاولی، ج۴، ص۱۹.
[۴].
ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، دارالکتب المصریه، ۱۹۸۷م.، الطبعه الاولی، ج۶، ص۳۴۱.
[۵].
ابن حزم اندلسی، جمهره انساب العرب، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قاهره، دارالمعارف، بی‌تا، الطبعه الاولی، ص۱۱۱.
[۶].
بلاذری، پیشین، ج۴، ص۹.
[۷].
ابن کلبی، پیشین، ص۱۷۷؛ ابن سلام، ابی عبید القاسم؛ کتاب النسب، تحقیق مریم محمد، بیروت، دارالفکر،۱۹۸۹م.، الطبعه الاولی، ۲۰۱ص.
[۸].
ابن حزم اندلسی، پیشین، ص۸۰.
[۹].
بلاذری، احمدبن یحیی؛ فتوح البلدان، تحقیق دخویه، لیدن، ۱۸۶۶م.، الطبعه الاولی، ص۱۲۹.
[۱۰].
احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، منشورات الشریف الرضی، قم، ۱۴۱۴هـ.ق.، الطبعه الاولی، ج۲، ص ۴۵.
[۱۱].
همان، ج۲، ص۴۵.
[۱۲].
ابن کلبی، پیشین، ص۱۷۸؛ بلاذری، پیشین، ج۴، ص۱۰ و ۱۱.
[۱۳].
واقدی، محمد بن محمد؛ المغازی، تحقیق مارسون جونز، جامعه اکسفورد، بی‌تا، الطبعه الاولی، ج۱، ص۱۸۱.
[۱۴].
بلاذری، پیشین، ج۱، ص۳۲۷؛ یعقوبی، پیشین، ص۴۷.
[۱۵].
السیره النبویه، ابن هشام؛ تحقیق مصطفی السقا و دیگران، دارالاحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۹۹۳م.، الطبعه الاولی، ج۳، ص۶۴ .
[۱۶].
پیشین، ج۳، ص۴۱؛ یعقوبی، پیشین، ج۲، ص۵۰.
[۱۷].
بلاذری، پیشین، ج۱، ص۳۴۳.
[۱۸].
ابن هشام، پیشین، ج۴، ص۳.
[۱۹].
محمد بن موسی بن عقبه، المغازی النبویه، تحقیق، حسین مرادی نسب، قم، منشورات ذوالقربی، ۱۴۲۴هـ.ق.، الطبعه الاولی، ص۳۲۰.
[۲۰].
ابن هشام، پیشین، ج۴، ص۲۴.
[۲۱].
واقدی، پیشین، ج۲، ص۷۸۳.
[۲۲].
همان، ج۲، ص۷۸۲.
[۲۳].
محمد بن موسی عقبه، المغازی النبویه، تحقیق حسین مرادی نسب، قم، منشورات ذوی القربی، ۱۴۲۴هـ.ق.، ص۳۴۹.
[۲۴].
واقدی، پیشین، ج۲، ص۷۸۷.
[۲۵].
همان، ج۲، ص۷۸۵.
[۲۶].
همان، ج۲، ص۷۸۵
[۲۷].
ابن هشام، پیشین، ج۴، ص۲۸.
[۲۸].
بلاذری، پیشین، ج۴، ص۱۲.
[۲۹].
ابن عقبه، پیشین، ص۳۵۲.
[۳۰].
همان، ص۳۵۳.
[۳۱].
واقدی، پیشین، ج۲، ص۸۳۲.
[۳۲].
همان، ج۲، ص۸۱۷.
[۳۳] .
ابن کلبی، پیشین، ص۱۷۷.
[۳۴].
عروه بن زبیر، مغازی رسول الله، تحقیق محمد مصطفی العظمی، ریاض، مکتبه التربیه، ۱۴۰۱هـ.ق.، الطبعه الاولی، ص۲۱۴؛ یعقوبی، پیشین، ص۶۰.
[۳۵].
ابن هشام، پیشین، ج۴، ص۱۳۵.
[۳۶].
یعقوبی، پیشین، ص۶۴؛ بلاذری، پیشین، ج۴، ص۱۳.
[۳۷].
ابن کلبی، پیشین، ص۱۷۷؛ یعقوبی، پیشین، ص۷۶؛ بلاذری، پیشین، ج۴، ص۱۲.
[۳۸].
ابن کلبی، پیشین، ص۱۷۷؛ یعقوبی، پیشین، ص۱۲۲.
[۳۹].
یعقوبی، پیشین، ص۴۲۶؛ بلاذری، پیشین، ج۴، ص۱۱.
[۴۰].
یعقوبی، پیشین، ص۴۲۶؛ بلاذری، پیشین، ج۴، ص۱۲.
[۴۱].
بلاذری، پیشین، ج۴، ص۱۳.
[۴۲].
همان، ج۴، ص۱۲.
[۴۳].
ذهبی، محمد بن احمد؛ تحقیق شعیب ارنووط، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۰۵هـ.ق.، الطبعه الاولی، ج۲، ص۱۰۷ و ج۲، ص۱۰.
[۴۴].
اصفهانی، ابوالفرج؛ پیشین، ج۶، ص۳۵۶.
[۴۵].
توحیدی، ابوحیان؛ الامتاع و الموانسه، تحقیق احمد امین و احمد الزین، بیروت، دارالمکتبه المیاه، ۱۹۹۶م.، الطبعه الاولی، ج۲، ص۵۷.
[۴۶].
ابن منظور، پیشین، ج۱۱، ص۶۷.
[۴۷].
یعقوبی، پیشین، ج۲، ص۱۷۴.
[۴۸].
بلاذری، پیشین، ج۴، ص۱۹.
[۴۹].
ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۲هـ.ق.، الطبعه الاولی، ج۲۰، ص۲۹۸.
[۵۰].
یعقوبی، پیشین، ج۲، ص۱۶۹٫ درباره عثمان همچنین ر.ک؛ موسوی بجنوردی، دائره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل ابوسفیان، بخش تاریخ، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، ۱۳۷۲، چاپ اول، ج۵، ص۵۵۸.
[۵۱].
تاریخ الامم والملوک : ۱۰ / ۵۸ ، حوادث سال ۲۸۴ هـ ، کتاب صفین : ۲۴۷ ، چاپ مصر .
[۵۲].
شرح نهج البلاغه، ابن أبی الحدید، ج ۴ ص ۷۹
[۵۳].
وقعه صفین، نصر بن مزاحم، ص ۲۱۷ و ۲۱۸؛معانی ‏الأخبار، شیخ صدوق، باب معنى الأقیعس، ص ۳۴۵