آیه الکرسی
شهید تقی بهمنی
بالاخره ماشین تعمیر شد. ولی هوا روشن شده بود. باید منتظر میشدیم تا دوباره تاریک بشود.
بهمنی گفت: «نمیتوانیم بمانیم. من تو خط خیلی کار دارم.»
گفتم: آخر اگر الآن برویم، زیر دیدیم. میزنند!
گفت: «اگر ما را بزنند، بهتر از این است که دست رو دست بگذاریم و بچّهها بیسلاح بمانند.»
غژ غژ ماشین که درآمد، صدای گلولهها هم درآمد.
گفت: «آیه الکرسی بخوان!»
گفتم: یعنی اگر بخوانم، دیگر ماشین ما را نمیزنند؟
گفت: «بخوان تا ببینی.»
رسیدیم. سالمِ سالم! هم خودمان، هم ماشین. حتّی یک ترکش هم به ماشین نخورده بود.
کتاب رسم خوبان ۲- مقصود تویی؛ شهید تقی بهمنی، ص ۵۷٫
پاسخ دهید