در این متن می خوانید:
    1. در آستانه مکّه مکرمه

این که در دوران معاویه میان امام حسین علیه السلام و شیعیانش در عراق و حجاز و دیگر سرزمین هاى اسلامى آن روزگار نامه هایى رد و بدل شده باشد طبیعى است.

اما سؤال تحقیقى ما در این زمینه پیرامون این است که در اثناى دو سه روز قبل از سفر امام از مدینه نامه هایى به ایشان رسیده باشد. یعنى از هنگامى که خبر مرگ معاویه رسید. و از آن حضرت خواسته شد که با یزید بیعت کند، تا هنگامى که از مدینه منوره کوچیدند.

در این جا سه روایت وجود دارد که حاکى از حصول چنین امرى است:

یکم- و آن روایتى است از ابن عساکر که در ماجراى دیدار نخست امام با عبدالله بن مطیع رقم خورد؛ و راوى در آن جا گفته است که امام علیه السلام پس از پاسخ به ابن مطیع مبنى بر این که به مکّه مى رود «یادآور شد که شیعیانش در آن شهر به وى نامه نوشته اند».

آنچه از ظاهر این سخن به ذهن مى آید این است که شیعیان امام علیه السلام در مکّه به وى نامه نوشته اند؛ و این ممکن نیست که این نامه ها چند روز پیش از رسیدن خبر مرگ معاویه به مدینه نوشته و در دو سه روز پیش از حرکت امام از مدینه فرستاده شده باشد.

زیرا که مسافت میان مکّه تا مدینه در یک سفر با شتاب دست کم سه روز وقت مى گیرد.

اما اگر این نامه ها پس از خبر مرگ معاویه نوشته و فرستاده شده باشد، بدون شک در چند روز، پیش از سفر به امام علیه السلام نمى رسید. بلى، هنگامى که آن حضرت در راه مکّه بوده و مسافت زیادى از مدینه دور شده است مى شود که به وى رسیده باشد، این در بهترین فرض هاست.

اما اگر کسى در ادامه روایت تأمل بورزد، درمى یابد که ابن مطیع، بلافاصله پس از این به امام علیه السلام مى گوید: «پدر و مادرم فدایت، کجا؟ ما را از وجود خویش بهره مند فرما و نزد آنان مرو!»

بدون شک ابن مطیع امام علیه السلام را نه از رفتن به مکّه، بلکه از کوفه منع کرده است؛ و این خود دلیل این است که نامه هاى یاد شده از کوفه بوده است و نه از مکّه! در این جا به هم آمیختگى متن روایت، میان دیدار اول و دوم ابن مطیع با امام علیه السلام روشن مى شود. چرا که امام در دیدار دوّمشان با ابن مطیع درباره نامه هاى اهل کوفه سخن گفته است و نه در دیدار نخست، چرا که نامه ها در مکّه به امام رسید و امام نیز پیش از رسیدن نامه ها در آن شهر بود.

دوم: این روایت که صاحب عقد الفرید آن را نقل کرده است، به هم آمیختگى وقایع دو دیدار در روایت ابن عساکر را روشن تر مى سازد. در آن روایت آمده است:

«حسین علیه السلام بر عبدالله بن مطیع گذشت که بر سر چاهش بود، چون حسین علیه السلام بر عبدالله فرود آمد، وى گفت: اى اباعبدالله، خداوند پس از تو به ما آب گوارا ننوشاند، آهنگ کجا دارید؟ فرمود: عراق! گفت: سبحان الله، چرا؟ فرمود: معاویه مرده و بیش از «یک بار» نامه دریافت داشته ام. گفت: اباعبدالله، چنین مکن. به خدا سوگند که مردم عراق حرمت پدرت را که بهتر از تو بود پاس نداشتند، چگونه با تو چنین کنند؟ به خدا سوگند، اگر تو کشته شوى، همه حرمت ها پس از تو شکسته مى شود! و حسین رفت تا به مکّه رسید …»[۱]

این روایت با بسیارى از روایت هاى مربوط به دیدار نخست، یعنى دیدار پس از مدینه، مغایرت دارد. زیرا حاکى از آن است که امام در این دیدار به ابن مطیع جز قصد رفتن خود به مکّه چیزى نگفت و سخنى از رفتن به عراق به میان نیاورد!

وانگهى چگونه مى توان تصور کرد که، پس از انتشار خبر مرگ معاویه و هنگام حضور امام در مدینه یک بارِ نامه به ایشان رسیده باشد، در حالى که از نظر تاریخى ثابت است که مردم مکّه اندکى پس از رسیدن امام علیه السلام به مکّه از مرگ معاویه خبردارشدند؛ و بعد به امام نامه نوشتند و او را نزد خود دعوت کردند.

ناقل این روایت- بر فرض درستى آن- دانسته یا ندانسته میان حوادث این دو دیدار خلط کرده است و از نظر تاریخى مسلّم است که دعوت نامه هاى کوفیان، در مکّه به امام علیه السلام رسید نه در مدینه.

سوم: روایتى است که صاحب «اسرار الشهاده» به گفته خودش از برخى شاگردان ادیب و شاعر عرب مورد اعتمادش نقل مى کند و این شخص مورد اعتماد در مجموعه اى منسوب به فاضل ادیب، مقرى، بدان دست یافته و از آن جا نقل کرده است.

روایت چنین است: «عبدالله بن سنان کوفى از پدرش، از جدش نقل مى کند که گفت:

هنگامى که حسین علیه السلام در مدینه بود با نامه اى از اهل کوفه نزد او رفتم. پس از آن که نامه را خواند و بر مضمونش آگاهى یافت گفت: سه روز منتظر من باش. در مدینه ماندم و سپس هنگامى که آهنگ رفتن به عراق داشت نزدش رفتم و با خودم گفتم مى روم و مى بینم که مهتر حجاز چگونه سوار مى شود و چه جلال و مقامى دارد …»[۲] آن گاه راوى به نقل این که چگونه بنى هاشم محرم هایشان را از زن و فرزند امام حسین علیه السلام بر کجاوه ها سوار کردند و سپس خود امام و بنى هاشم چگونه سوار شدند مى پردازد.

این روایت- بر فرض درستى اش (که چنین نیست)[۳] – تنها روایتى است که از رسیدن نامه هاى اهل کوفه به امام، در دوران پس از خوددارى از بیعت با یزید، پس از مرگ معاویه یا یک روز پیش از آن خبر مى دهد.

بدون شک این نامه در شمار آن دسته از نامه هایى است که کوفیان پیش از آگاهى از مرگ معاویه براى امام علیه السلام نوشتند. چرا که خبر مرگ معاویه- بر پایه شواهد گوناگون تاریخى- هنگامى به کوفیان رسید که امام علیه السلام وارد مکّه مکرمه شد، یا در مسیر راه بود.

از همه آنچه در این قضیه گفتیم نتیجه مى گیریم: هنگامى که امام علیه السلام در مدینه بود- در فاصله میان اعلام خوددارى از بیعت با یزید تا خروج از آن شهر- هیچ نامه اى که حاکى از آگاهى کوفیان از مرگ معاویه و دعوت از امام نزد خودشان باشد، به ایشان نرسید؛ و همین طور از مکّه و یا هیچ شهر دیگرى.

در آستانه مکّه مکرمه

روایت الفتوح مسیر حرکت امام حسین علیه السلام با کاروان شهادت را از مدینه تا اطراف مکّه و جایى که کوه هاى شهر دیده مى شود دنبال مى کند و مى گوید: و رفت تا به مکّه  رسید، چون از دور چشمش به کوه هاى مکّه افتاد، آغاز به تلاوت این آیه شریفه فرمود:

«وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسى  رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ  [۴]» [۵]

در روایت اخبار الطوال آمده است:

«آن گاه عنان [مرکبش را] رهاکرد و رفت تا به مکّه رسید و در شعب على علیه السلام فرود آمد …».[۶]

و روایت ابن عساکر مى گوید:

«آن گاه حسین علیه السلام در خانه عباس بن عبدالمطلّب فرود آمد …».[۷]

منبع:کتاب با کاروان حسینی، مقاله آغاز سفر«پیروزی با شهادت»

تهیه و تنظیم :علی اکبر اسدی


[۱] عقد الفرید، ج ۴، ص ۳۵۲٫

[۲] اسرار الشهاده، ص ۳۶۷٫

[۳] چرا که صاحب اسرار الشهاده آن را از یک ناشناس نقل مى‏کند و او نیز آن را به ناشناس دیگرى نسبت مى‏دهد.

[۴] [قصص (۲۸)، آیه ۲۲]؛ و چون به سوى [شهر] مدین رو نهاد [با خود] گفت: «امید است پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند».

[۵] الفتوح، ج ۵، ص ۲۳٫

[۶] اخبار الطوال، ص ۲۲۹٫

[۷] تاریخ ابن عساکر (زندگینامه امام حسین علیه السلام)، ص ۲۹۳، حدیث ۲۵۶٫