اما دلایلی که در این باره آورده شده است:

  1. عدم وجود رابطه صمیمانه بین پیامبر و دیگر دختران آن حضرت

با رجوع به سیره نبی مکرم اسلام و دقت در آن، در می‌یابیم که روایات بسیاری از رابطه بسیار صمیمانه نبی مکرم اسلام و دختر بزرگوارش صدیقه طاهره سلام الله علیها حکایت می‌کند؛ تا جایی هر زمانی پیامبر اسلام به سفر می‌رفت، آخرین کسی که با او خدا حافظی می‌کرد، فاطمه زهرا بود و وقتی از سفر بر می‌گشت، قبل از هر کاری به دیدار فاطمه می‌رفت و در خانه او را می‌زد. روایات فراوانی در کتاب‌های شیعه و سنی  این رابطه بسیار صمیمانه را ثابت می‌کند؛ از جمله بسیاری از علمای شیعه و سنی یکی از القاب آن حضرت را  ام أبیها  نقل کرده‌اند. ابن حجر عسقلانی در تهذیب و الإصابه، ذهبی در سیر اعلام النبلاء و الکاشف خود آورده است که فاطمه زهرا سلام الله علیها به لفظ «ام ابیها» کنیه گرفت[۱].

اما هیچ روایتی؛ حتی یک روایت ضعیف نیز در  کتاب‌های شیعه و سنی نقل نشده است که پیامبر اسلام حتی یکبار در خانه رقیه و ام کلثوم را زده باشد. حال سؤال اینجاست که اگر این دو از یادگاران خدیجه سلام الله علیها بودند، چرا حتی در یک جا هم چنین تعریفی از ایشان نیامده است که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله یک بار در خانه آنان را زده باشد؟

هر چند که فاطمه زهرا از هر نظر از تمامی زنان عالم متمایز بوده است؛ ولی اگر پیامبر دختری غیر از فاطمه داشت، شایسته بود که این رابطه صمیمانه بین آن‌ها نیز وجود داشته باشد.

و یا در زمانی که کفار قریش پیامبر اسلام را آزار و اذیت می‌کردند، دیگر دختران رسول خدا کجا بودند که از پدر حمایت کنند؟ چه کسی جز فاطمه زهرا سلام الله جرأت مقابله با کفار قریش را داشت؟ چنانچه بخاری و مسلم در صحیحشان به نقل از ابن مسعود آورده‌اند: باری پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در سجده بودند که ابوجهل و همدستانش شکمبه شتر را بر سر ایشان ریختند. ابن مسعود نقل می کند که وی جرأت زدودن این خباثات را نداشت ولی در همین هنگام بود که فاطمه زهرا آمد؛ کثافات را زدود و آنها را نیز شماتت کرد[۲].

در تمامی گرفتاری‌هایی که برای نبی مکرم اسلام پیش می‌آمد، تنها کسی که می‌آمد پدر را دلداری می‌داد، زخم‌های او را مداوا می‌کرد، فاطمه زهرا بود. اگر آن‌ها نیز دختر رسول خدا بودند، شایسته بود که آن‌ها نیز فاطمه را در دفاع از پدر یاری کنند. بعد از جنگ احد که صورت نبی مکرم زخمی شده بود، رقیه و ام کلثوم کجا بودند که همانند فاطمه بیایند و زخم‌های پدر را شستشو بدهند؟

مگر نه اینکه به قول آن‌ها، آن دو نیز دختران پیامبر بودند؛ پس چرا هیچ نوع رابطه‌ای بین پیامبر اسلام با دختران دیگرش نقل نشده است؟

۲٫     انحصار اهل بیت در پنج تن آل عبا از زبان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در واقعه مباهله

در قضیه مباهله که پیامبر تمام بستگان درجه یک خود را انتخاب کرد، چرا دیگر دختران خود را نبرد و از بین نساء خود فقط فاطمه را انتخاب کرد؟

چنانچه مسلم در صحیح خود به نقل از سعد بن ابی وقاص بیان می کند که باری معاویه سعد را فرا خواند و از وی علت عدم دشنام به علی بن ابی طالب را جویا شد. او نیز پاسخ داد که امیرالمؤمنین علیه‌السلام سه فضیلت دارد که داشتن اینها از شتران سرخ مو برای من بهتر است. سپس او شروع به نقل این سه فضیلت می کند که یکی از آن فضایل این است که وقتی آیه مباهله[۳] نازل شد، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله دست على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را گرفت و فرمود خدایا اینان اهل بیت من هستند[۴].

حال اگر آن دو جزو دختران پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بودند، آیا «نساءنا» شامل حال آنان نمی‌شد؟ آیا این خود دلیل بر آن نیست که بگوییم پیامبر دختر دیگری غیر از صدیقه طاهره نداشت؟

۳٫ هیچ کس از دیگر دختران پیامبر خواستگاری نکردند

قضیه دیگری که بطلان این قضیه را روشن می‌کند، این است که در هیچ جایی از تاریخ ثبت نشده است که در مدینه، احدی از مهاجرین و یا انصار به خواستگاری ام کلثوم رفته باشد؛ با این که برای خواستگاری از فاطمه زهرا و رسیدن به افتخار دامادی پیامبر، بر یکدیگر پیش دستی می‌کردند و هر کس دوست داشت این افتخار نصیب او شود. آیا ام کلثوم دختر پیامبر نبود یا اصلاً چنین دختری وجود خارجی نداشت؟

۴٫ حرمت جمع بین دختران رسول خدا و دختران دشمن خدا

علما و محدثین اهل سنت برای خرده گیری از امیر المؤمنین علیه السلام نقل کرده‌اند که آن حضرت در زمانی که فاطمه سلام الله علیها همسر او بود، دختر ابو جهل را نیز خواستگاری کرد.

این امر باعث شد که صدیقه طاهره ناراحت شده و شکایت خود را پیش پیامبر ببرد!! پیامبر اسلام وقتی از این قضیه با خبر شدند، با عصبانیت به مسجد آمد و فرمود: فاطمه پاره تن من است، من دوست ندارم کسی او را ناراحت کند، به خدا قسم نباید دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا در نزد یک نفر جمع ‌شود[۵].

و در روایت دیگری نوشته‌اند که آن حضرت به علی علیه‌السلام امر کرد که اگر می خواهد دختر ابوجهل را بگیرد، می بایست دختر مرا طلاق بدهد[۶]!

از آن‌جایی که بحث تنقیص مقام امیر المؤمنین علیه السلام در میان است، علمای اهل سنت این قضیه را با آب و تاب فراوانی نقل کرده‌اند؛ غافل از این که عثمان بن عفان نیز عملاً بین دختران پیامبر و دختران دشمان خدا نه یکبار که چندین بار جمع کرده است.

رمله بنت شیبه، یکی از همسران عثمان است که در مکه با او ازدواج کرد و از کسانی بود که همراه عثمان به مدینه مهاجرت کرد. ابن عبد البر در این زمینه می‌نویسد: که رمله، دختر شیبه از کسانی بود که همراه همسرش عثمان به مدینه مهاجرت کرد[۷].

و شیبه از دشمنان پیامبر اسلام است که در جنگ بدر به هلاکت رسیده است؛ چنانچه ابن حجر به این مسأله اشاره می کند و بیان می دارد که پدر رمله شیبه است که در جنگ بدر در حال کفر کشته شد[۸].

در حالی که نوشته‌اند در همان زمان رقیه دختر رسول خدا نیز همسر عثمان بوده است! چنانچه ابن اثیر در اسد الغابه ازدواج عثمان با رقیه را مصادف با اسلام آوردنش می داند و بیان می دارد که آن دو به حبشه مهاجرت کرده و سپس از آنجا به مدینه مهاجرت کردند[۹].

علاوه براین، عثمان با أم البنین بنت عیینه و فاطمه بنت الولید بن عبد شمس نیز ازدواج کرده است؛ در حالی که پدر هر دوی آن‌ها نیز در آن زمان از دشمنان خدا بوده‌اند.

اگر واقعاً جمع بین دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا، حرام بوده است، چرا عثمان این عمل حرام را بارها و بارها مرتکب شده است؟ و اگر حرام نبوده، چرا پیامبر اسلام به قول اهل سنت اجازه چنین کاری را به امیر المؤمنین نداد و نعوذ بالله می‌خواست حلال خدا را حرام کند؟ پس معلوم می‌شود که یا قضیه خواستگاری از دختر ابوجهل از اختراعات بنی امیه و برای تنقیص مقام امیر المؤمنین است، یا پیامبر اسلام دختری غیر از صدیقه طاهره نداشته است؟

۵٫ عدم سازگاری سن رقیه با عثمان

از دلایلی که دروغ بودن این قضیه را روشن می‌سازد، این است که بسیاری از علمای اهل سنت و از جمله ضیاء المقدسی تولد رقیه را بعد از عهد اسلام می‌داند[۱۰]. همچنین شهاب الدین قسطلانی نیز در کتاب خویش آورده است که تمام فرزندان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله پس از بعثت ایشان به دنیا آمده‌اند[۱۱].

و ابن عبد البر نیز در الإستیعاب در بیان تعداد فرزندان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بیان می‌کند که رقیه پس از فاطمه زهرا سلام الله علیها به دنیا آمد[۱۲].

همچنین برخی همانند ابن کثیر نیز نوشته است که رقیه کوچکترین دختر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بوده است[۱۳].

با این تفصیل، چگونه می‌توان این سخن اهل سنت را تصدیق کرد که رقیه با عثمان ازدواج کرده، بعد با او به حبشه مهاجرت نموده و حتی در داخل کشتی فرزندی از او سقط شده است !!!. با این که می‌دانیم، هجرت اول به حبشه در سال پنجم بعد از بعثت بوده است.

و همچنین بسیاری از علمای اهل سنت نوشته‌اند که ام کلثوم و رقیه قبل از این که با عثمان ازدواج کند در عقد پسران أبی لهب بوده‌اند و بعد از آن که سوره تبّت در حق أبی لهب نازل شد، وی به فرزندانش دستور داد که دختران رسول خدا را طلاق بدهند. ابن أثیر  در اسد الغابه نیز بدان اشاره می کند[۱۴].

این در حالی است که می‌دانیم، سوره تبت در زمانی نازل شده است که مسلمین در شعب أبی طالب در محاصره بودند. چنانچه سیوطی نیز در الدر المنثور به ماجرای خروج ابولهب از شعب ابی طالب و ملاقات و مکالمه او با هند اشاره می کند که در آن نزول آیه تبت مورد اشاره واقع شده است[۱۵]. و همچنین می دانیم که شعب ابی طالب پس از هجرت به حبشه بوده است که در سال ششم واقع شده است. با این حال چگونه می‌توان تصدیق کرد که همسر عثمان دختر پیامبر بوده است؟

۶٫ کلام عبدالله بن عمر در مقایسه بین عثمان و حضرت علی علیه‌السلام

محمد بن اسماعیل بخاری می‌نویسد، شخصی پیش عبد الله بن عمر آمد و از او سؤالاتی کرد؛ از جمله نظر او را در باره عثمان و امام علی علیه السلام پرسید، وی در مقایسه بین عثمان و حضرت علی علیه السلام می‌گوید: «اما عثمان، خداوند از گناه او ( فرار عثمان در جنگ احد ) درگذشت؛ ولی شما دوست ندارید که او را ببخشید، اما علی علیه السلام پس او پسر عموی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و داماد او است»[۱۶].

ملاحظه می‌فرمایید که دفاع عبد الله بن عمر از عثمان فقط در این مطلب خلاصه می‌شود که خداوند از گناه فرار وی در جنگ احد درگذشته است؛ ولی صحابه‌ای که علیه او خروج کردند، او را نبخشیده و عثمان را کشتند؛ ولی این که عثمان داماد پیامبر نیز باشد، متذکر نمی‌شود. اما نسبت به امیر المؤمنین علیه السلام استدلال می‌کند که او پسر عموی پیامبر و داماد آن حضرت است. اگر عثمان داماد پیامبر بود، باید ابن عمر به آن استدلال می‌کرد؛ زیرا وی تمام تلاش خود را می‌کند که در برابر هر نوع تهمتی را از عثمان دفع کند و معنا ندارد که وقتی دلیل قوی‌تری همانند دامادی پیامبر وجود دارد، وی به دلیل سخیف و ضعیف استدلال کند؛ زیرا عفو خداوند فقط شامل کسانی می‌شود که بعد از فهمیدن زنده بودن پیامبر از فرار دست کشیده و برگشتند و شامل عثمان که بعد از سه روز برگشت، نمی‌شود. حتی اگر فرض کنیم که عفو خداوند شامل عثمان نیز می‌شود، سبب نخواهد شد که خداوند تمامی گناهان او را که حتی بعد از آن نیز انجام داده بخشیده باشد؛ بلکه حد اکثر شامل فرار او در همان جنگ می‌شود. بنابراین شایسته بود که اگر دامادی عثمان صحت داشت، به آن استناد می‌کرد.

۷٫ خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها پس از غصب فدک

حضرت زهرا سلام الله علیها بعد از غصب فدک توسط ابوبکر به مسجد آمد و خطبه غرائی خواند که بسیاری از علمای اهل سنت آن را نقل کرده‌اند. آن حضرت در بخش‌های از این خطبه می‌فرماید: «محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله پدر من بود، نه پدر زنان شما و در عقد اخوت پسر عموی من بود نه شما»[۱۷].

بنابرین اگر زنان عثمان دختران پیامبر بودند، نباید فاطمه زهرا سلام الله علیها که سرور زنان بهشت است، چنین سخنی بگوید و از طرف دیگر عثمان نیز می‌توانست به این سخن حضرت اعتراض کند که زنان من نیز دختران پیامبر بودند.

۸٫ قول پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله درباره فضیلت امیرالمؤمنین علیه‌‌السلام

ابن الدمشقی و محب الدین طبری می‌نویسند: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به على علیه السّلام فرمود: یا على خداى تعالى سه گونه موهبت به تو عنایت فرموده است که به من و هیچ یک از مردم، عنایت نفرموده است:

  1. پدر زنى مانند من به تو ارزانى داشته است که به من عنایت نکرده است؛
  2. همسر پاکیزه گوهر راستگو و راست رو به تو مرحمت داشته که به من عنایت نفرموده است؛
  3. حسن و حسینى از پشت تو به وجود آورده است که چنان دو فرزندى از پشت من بوجود نیاورده است؛ آرى ! من از شمایم و شما از من مى‏باشد[۱۸].

در این روایت پیامبر اسلام به صراحت می‌گوید که به احدی غیر از علی علیه السلام پدر زنی مثل من داده نشده است، معلوم می‌شود که پیامبر دختر دیگری نداشته است و گرنه چنین سخنی نمی‌فرمود[۱۹].

.[۱]  « فاطمه الزهراء… کانت تکنى أم أبیها.» الإصابه – ابن حجر – ج ۸ – ص ۲۶۲ و سیر أعلام النبلاء – الذهبی – ج ۲ – ص ۱۱۸ – ۱۱۹ و الکاشف فی معرفه من له روایه فی کتب السته – الذهبی – ج ۲ – ص ۵۱۴ و تهذیب الکمال – المزی – ج ۳۵ – ص ۲۴۷ و أسد الغابه – ابن الأثیر – ج ۵ – ص ۵۲۰ و الاستیعاب – ابن عبد البر – ج ۴ – ص ۱۸۹۹

.[۲]  « عَنْ ابْن مَسْعودٍ قَالَ بَیْنَمَا رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیْه وَسَلَّمَ یصَلّی عنْدَ الْبَیْت وَأَبو جَهْلٍ وَأَصْحَابٌ لَه جلوسٌ وَقَدْ نحرَتْ جَزورٌ بالْأَمْس فَقَالَ أَبو جَهْلٍ أَیّکمْ یَقوم إلَى سَلَا جَزور بَنی فلَانٍ فَیَأْخذه فَیَضَعه فی کَتفَیْ محَمَّدٍ إذَا سَجَدَ فَانْبَعَثَ أَشْقَى الْقَوْم فَأَخَذَه فَلَمَّا سَجَدَ النَّبیّ صَلَّى اللَّه عَلَیْه وَسَلَّمَ وَضَعَه بَیْنَ کَتفَیْه قَالَ فَاسْتَضْحَکوا وَجَعَلَ بَعْضهمْ یَمیل عَلَى بَعْضٍ وَأَنَا قَائمٌ أَنْظر لَوْ کَانَتْ لی مَنَعَهٌ طَرَحْته عَنْ ظَهْر رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیْه وَسَلَّمَ وَالنَّبیّ صَلَّى اللَّه عَلَیْه وَسَلَّمَ سَاجدٌ مَا یَرْفَع رَأْسَه حَتَّى انْطَلَقَ إنْسَانٌ فَأَخْبَرَ فَاطمَهَ فَجَاءَتْ وَهیَ جوَیْریَهٌ فَطَرَحَتْه عَنْه ثمَّ أَقْبَلَتْ عَلَیْهمْ تَشْتمهمْ » (از ابن مسعود روایت شده است که گفت: هنگامى که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در برابر خانه کعبه نماز مى‏گزارد، ابو جهل و همدستانش در نزدیکى خانه نشسته بودند و یک روز قبل از آن، بچه شترى نحر شده بود. ابو جهل به همدستان خود گفت: کدامیک از شما حاضر است برود و شکمبه آن شتر را بیاورد و هنگامى که محمد صلّى اللّه علیه و آله در سجده است، آن ها را روى شانه او بیفکند؟ بدترین آنها پیشقدم شد و دستور ابو جهل را عملى ساخت. در حالی که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در سجده بود، آن شکمبه آلوده را روى شانه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله افکند. ابو جهل و همدستانش از مشاهده این منظره بسیار خندیدند به طوری که بعضى از آن ها از شدت خنده به روى دیگرى مى‏افتاد ! ابن مسعود مى‏گوید: من در این هنگام گوشه‏اى ایستاده بودم و جریان را مشاهده مى‏کردم، لیکن جرئت آن را نداشتم که شکمبه را از روى شانه حضرتش بردارم. پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله همچنان در حال سجده بود و سر از سجده برنمى‏داشت تا این که مردى به حضور حضرت زهرا علیها السّلام شتافت و جریان را به عرض رسانید. حضرت فاطمه علیها السّلام در حالی که از شنیدن این سخن به شدت ناراحت شده بود، آمد و آن را از روى دوش حضرت رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله برداشت و آن ها را مورد شماتت و ملامت قرار داد.) صحیح البخاری – البخاری – ج ۱ – ص ۶۵ و صحیح مسلم – مسلم النیسابوری – ج ۵ – ص ۱۷۹

[۳] . «فمن حآجَّکَ مِن بَعْدِ ما جآءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أبْناءَنا وَ أبْناءَکُمْ وَ نِسآءَنا وَ نِسآءَکُمْ وَ أنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَعْنَتَ اللّهِ عَلىَ الْکاذِبینَ»

.[۴]  « عَنْ عَامر بْن سَعْد بْن أَبی وَقَّاصٍ عَنْ أَبیه قَالَ أَمَرَ معَاویَه بْن أَبی سفْیَانَ سَعْدًا فَقَالَ مَا مَنَعَکَ أَنْ تَسبَّ أَبَا التّرَاب فَقَالَ أَمَّا مَا ذَکَرْت ثَلَاثًا قَالَهنَّ لَه رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیْه وَسَلَّمَ فَلَنْ أَسبَّه لَأَنْ تَکونَ لی وَاحدَهٌ منْهنَّ أَحَبّ إلَیَّ منْ حمْر النَّعَم… وَلَمَّا نَزَلَتْ هَذه الْآیَه { فَقلْ تَعَالَوْا نَدْع أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ } دَعَا رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیْه وَسَلَّمَ عَلیًّا وَفَاطمَهَ وَحَسَنًا وَحسَیْنًا فَقَالَ اللَّهمَّ هَؤلَاء أَهْلی» (عامر بن سعد بن ابی وقاص از پدرش (سعد بن ابىوقاص) نقل کرده است که معاویه سعد را امر کرد و گفت: تو را چه مانع است که ابوتراب (على بن ابى طالب ـ علیه السلام ـ) را دشنام دهى؟ (سعد) گفت: من سه چیز (سه فضیلت) را از او در خاطر دارم، که رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ درباره وى فرموده است، هرگز وى را دشنام نخواهم داد. چنانچه من یکى از این سه فضیلت را مى داشتم از شتران سرخ مو برایم محبوبتر بود… وقتى این آیه نازل گردید: (… فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم…) پیامبر ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ على و فاطمه و حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ را فراخواند و فرمود: خدایا، اینان اهل من هستند. ) صحیح مسلم، ج ۵، ص  ۲۳، کتاب فضائل الصحابه، باب من فضائل علی بن أبی طالب، ح ۳۲

.[۵]  « وَإنَّ فَاطمَهَ بَضْعَهٌ منّی وَإنّی أَکْرَه أَنْ یَسوءَهَا وَاللَّه لَا تَجْتَمع بنْت رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیْه وَسَلَّمَ وَبنْت عَدوّ اللَّه عنْدَ رَجلٍ وَاحدٍ». ر.ک: صحیح البخاری – ج ۴ – ص ۲۱۲ – ۲۱۳

[۶] .« إلَّا أَنْ یریدَ ابْن أَبی طَالبٍ أَنْ یطَلّقَ ابْنَتی وَیَنْکحَ ابْنَتَهمْ فَإنَّمَا هیَ بَضْعَهٌ منّی یریبنی مَا أَرَابَهَا وَیؤْذینی مَا آذَاهَا» (علی علیه السلام اگر می‌خواهد دختر ابوجهل را بگیرد، باید دختر من را طلاق بدهد. فاطمه پارۀ تن من است، آن‌چه که موجب رنجش فاطمه بشود، مرا می‌رنجاند). ر.ک: صحیح البخاری ج ۶، ص ۱۵۸، ح ۵۲۳۰، کتاب النکاح، ب ۱۰۹ – باب ذَبّ الرَّجل عَن ابْنَته، فی الْغَیْرَه وَالإنْصَاف و صحیح مسلم،  ج ۷، ص ۱۴۱، ح ۶۲۰۱، کتاب فضائل الصحابه رضى الله تعالى عنهم، ب ۱۵ -باب فَضَائل فَاطمَهَ بنْت النَّبیّ عَلَیْهَا الصَّلاَه وَالسَّلام

.[۷]  « رمله بنت شیبه بن ربیعه کانت من المهاجرات هاجرت مع زوجها عثمان بن عفان» الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۸۴۶ رقم ۳۳۴۵

.[۸]  « رمله بنت شیبه بن ربیعه بن عبد شمس العبشمیه قتل أبوها یوم بدر کافرا.» الإصابه، ج ۸، ص ۱۴۲ – ۱۴۳ رقم ۱۱۱۹۲

.[۹]  « ولما أسلم عثمان زوجّه رسول الله صلى الله علیه وسلم بابنته رقیه وهاجرا کلاهما إلى أرض الحبشه الهجرتین ثم عاد إلى مکه وهاجر إلى المدینه». أسد الغابه، ج ۳، ص ۳۷۶

.[۱۰]  «عن قتاده، قال: ولدت خدیجه لرسول الله ( صلى الله علیه وآله وسلم ): عبد مناف فی الجاهلیه، وولدت له فی الاسلام غلامین، وأربع بنات: القاسم، وبه کان یکنى: أبا القاسم، فعاش حتى مشى، ثم مات، و عبد الله، مات صغیرا. وأم کلثوم. وزینب. ورقیه. وفاطمه….» (قتاده گفته است: خدیجه برای نبی مکرم اسلام، در عهد جاهلیت، عبد مناف را به دنیا آورد و بعد از اسلام، دو پسر و چهار دختر به نام های: قاسم ـ به خاطر او کنیه پیامبر را ابوالقاسم  گذاشتند، آن قدر زنده بود که می‌توانست راه برود بعد از آن فوت کرد ـ و عبد الله که خردسال فوت کرد، و ام کلثوم، زینب، رقیه و فاطمه را به دنیا آورد).

البدء والتاریخ، ج ۵، ص ۱۶ و ج ۴، ص ۱۳۹

.[۱۱]  « وقیل: ولد له ولد قبل المبعث، یقال له: عبد مناف، فیکونون على هذا اثنی عشر، وکلهم سوى هذا ولد فی الاسلام بعد المبعث». المواهب اللدنیه، ج ۱، ص ۱۹۶

.[۱۲]  «وقال الزبیر ولد لرسول الله صلى الله علیه وسلم القاسم وهو أکبر ولده ثم زینب ثم عبد الله وکان یقال له الطیب ویقال له الطاهر ولد بعد النبوه ثم أم کلثوم ثم فاطمه ثم رقیه». (زبیر گفته: نخستین فرزند رسول خدا که به دنیا آمد، قاسم بود و او از همه بزرگتر بود، پس او زینب، و پس از وی عبد الله که به وی طیب و یا طاهر نیز می‌گفتند بعد از نبوت متولد شد، پس از آن ام کلثوم، سپس فاطمه و پس از وی رقیه به دنیا آمدند.) ر.ک: الاستیعاب – ابن عبد البر – ج ۴ – ص ۱۸۱۸

[۱۳] . «أکبر ولده علیه الصلاه والسلام القاسم، ثم زینب، ثم عبد الله، ثم أم کلثوم ثم فاطمه ثم رقیه» ر.ک: السیره النبویه، ج۱ ص۲۶۴

.[۱۴]  « قد زوج ابنته رقیه من عتبه بن أبی لهب وزوج أختها أم کلثوم عتیبه بن أبی لهب فلما نزلت سوره تبت قال لهما أبوهما أبو لهب وأمهما أم جمیل بنت حرب بن أمیه حماله الحطب فارقا ابنتی محمد ففارقاهما…» (رسول خدا، دخترش رقیه را به عتبه پسر أبی لهب و ام کلثوم را به عتیبه پسر دیگر ابولهب داد، وقتی سوره تبت نازل شد، ابولهب و همسرش ام جمیل که همان حماله الحطب  باشد، به پسرانش دستور دادند که دختران محمد را طلاق دهند. پس آن‌ها را طلاق دادند…) أسد الغابه – ابن الأثیر – ج ۵ – ص ۴۵۶

.[۱۵]  «وأخرج أبو نعیم فی الدلائل عن ابن عباس قال ما کان أبو لهب الا من کفار قریش ما هو حتى خرج من الشعب حین تمالأت قریش حتى حصرونا فی الشعب وظاهرهم فلما خرج أبو لهب من الشعب لقى هندا بنت عتبه ابن ربیعه حین فارق قومه فقال یا ابنت عتبه هل نصرت اللات والعزى قالت نعم فجزاک الله خیرا یا أبا عتبه قال إن محمدا یعدنا أشیاء لا نراها کائنه یزعم أنها کائنه بعد الموت فما ذاک وصنع فی یدی ثم نفخ فی یدیه ثم قال تبا لکما ما أرى فیکما شیئا مما یقول محمد فنزلت تبت یدا أبى لهب قال ابن عباس فحصرنا فی الشعب ثلاث سنین وقطعوا عنا المیره حتى أن الرجل» الدر المنثور – جلال الدین السیوطی – ج ۶ – ص ۴۰۸

.[۱۶]  « أَمَّا عثْمَان فَکَأَنَّ اللَّهَ عَفَا عَنْه وَأَمَّا أَنْتمْ فَکَرهْتمْ أَنْ تَعْفوا عَنْه وَأَمَّا عَلیٌّ فَابْن عَمّ رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیْه وَسَلَّمَ وَخَتَنه…» صحیح البخاری – البخاری – ج ۵ – ص ۱۵۷

.[۱۷]  «أنا فاطمه بنت محمد أقول عودا على بدء، وما أقول ذلک سرفا ولا شططا… فإن تعزوه تجدوه أبی دون نسائکم وآخا ابن عمی دون رجالکم، فبلغ الرساله صادعا بالرساله ناکبا عن سنن مدرجه المشرکین، ضاربا لثجهم آخذا بأکظامهم، داعیا إلى سبیل ربه بالحکمه والموعظه الحسنه.» (اى مردم آگاه باشید که من فاطمه و پدرم محمّد است، گفتارم تماما یک نواخت از سر صدق بوده و از غلط و نادرستى به دور است… اگر تحقیق کنید (پیامبر اسلام ) پدر من بود نه پدر زنان شما، و در عقد اخوّت پسر عموى من بود نه شما). ر.ک: مناقب علی بن أبی طالب (ع) وما نزل من القرآن فی علی (ع) – أبی بکر أحمد بن موسى ابن مردویه الأصفهانی – ص ۲۰۲ و السقیفه وفدک – الجوهری – ص ۱۴۲

.[۱۸]  « أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال لعلی: أوتیت ثلاثا لم یؤتهن أحد ولا أنا، أوتیت صهرا مثلی ولم أوت أنا مثلی، وأوتیت زوجه صدیقه مثل بنتی ولم أوت مثلها زوجه، وأوتیت الحسن والحسین من صلبک  ولم أوت من صلبی مثلهما، ولکنکم منی وأنا منکم.» ر.ک: جواهر المطالب فی مناقب الإمام علی (ع) – ابن الدمشقی – ج ۱ – ص ۲۰۹ و الریاض النضره ج ۲ ص ۲۰۲

[۱۹] دوستان عزیزی که مایل به تحقیق بیشتر در این باره هستند می‌توانند به این کتاب‌ها مراجعه بفرمایند: ازواج النبی و بناته، تألیف الشیخ نجاح الطائی و الصحیح من سیره النبی الأعظم نوشته سید جعفر مرتضی و….