وقتی قدرت‌الله را می‌دیدیم که آرام و مصمم بر فراز خاک‌ریز قدم برمی‌دارد، قدرت عجیبی می‌یافتیم. صلابت و هیبت او به حدی بود که ما خود را در سایه‌ی آرامش او جای می‌دادیم. او حتی در پایانی‌ترین فصل زندگی‌اش در عملیات کربلای دو وقتی شجاعانه مأمور شد که بلندترین ارتفاع را به تصرف درآورد، بچّه‌ها افتخار می‌کردند که تحت فرماندهی او هستند. آن‌ها می‌گفتند به خدا سوگند از آرزوهایمان بود که در کنار قدرت‌الله بجنگیم، زیرا وقتی در کنار او هستیم، سختی نبرد را حس نمی‌کنیم و یأس و ناامیدی اولین چیزهایی بود که از ما دور می‌شدند.

او مایه‌ی دلگرمی و اطمینان قلب ما بود. وقتی با شهامت فراوان توانست قلّه را فتح نماید، بچّه‌ها بین خود می‌گفتند:

اگر قدرت الله نبود، قلّه تسخیر نمی‌شد. آن‌ها به پاس قدرشناسی از او، نام تپه را علیدادی گذاشتند.


رسم خوبان ۲۳ – تهوّر و شهامت،  ص ۱۸٫ / همین نصف روز، ص ۲۱٫