هیچ تردیدی در واقعه جانسوز آتش زدن درب خانه تنها یادگار پیامبراکرم, حضرت صدیقه شهیده وجود ندارد و به این مطلب علاوه بر قریب به اتفاق علمای شیعه, بسیاری از بزرگان اهل سنت هم اعتراف کرده اند که جهت آگاهی شما در ادامه به برخی از این اقوال اشاره می شود، اما پیش از پرداختن به این اقوال توجه به یک نکته ضروری است و آن اینکه: این خانه ای که غاصبان خلافت آن را به آتش زدند متعلق به چه کسی بوده است؟ و آن شخص از چه درجه اعتباری نزد خدا و رسولش برخوردار بوده است؟ آیا این پیامبر نبود که به قول تمام مورخین و محدثین بیش از شش ماه هر روز بر در این خانه می ایستاد و بر اهل آن سلام ودرود و تحیت می فرستاد؟ آیا همین پیامبر نبود که بارها فرمود: فاطمه پاره تن من است هر کس او را بیازارد من را آزرده است؟ مگر آن بانوی دو عالم چه جرمی مرتکب شده بود که با او چنین رفتاری کردند؟ آیا مزد رسالتی که خدا در قرآن از قول پیامبرش نقل کرده: قل لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى‏: ” من از شما پاداشى نمى‏طلبم جز دوستى خویشاوندانم” (شورى- ۲۳) به آتش کشیدن درب تنها یادگارش و شکستن پهلو و شهید کردن جنینش و سیلی زدن و… بوده است؟
حال اگر ما هم بی اعتنا به تمامی این وقایع جانسوز باشیم در ردیف همان افرادی که این وقایع ننگین را به وجود آوردند نخواهیم بود؟ چگونه می توانیم در روز قیامت جوابگوی رسول خدا باشیم وقتی از ما در این مورد سوال بفرماید؟

مدارک و اسناد جسارتهای به حضرت صدیقه طاهره و آتش زدن درب خانه آن حضرت از منابع اهل سنت:
شاید بارزترین این مدارک کلام خود ابوبکر باشد زمانی که وی در حالت مرگ افتاد از سه کار خود ابراز ندامت کرد که یکی از آنها حمله به خانه حضرت زهرا است.
عبدالرحمان بن عوف که مورد وثوق اهل سنت است این روایت را نقل کرده و احمد حنبل پیشوای اهل سنت حنبلی و دیگران آن را در کتاب‏های خود آورده‏اند(کامل فی الغه و الادب، ابی عباس محمد بن یزید مجرد، ج ۱، ص ۶؛ سقیفه و فدک، ابی‏بکر احمد بن عبدالعزیز جوهری بغدادی، ص ۷۰؛ مفاخرات، زبیر بن بکار و لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، در ترجمه عمران بن داود رجلی.)
عبدالرحمان بن عوف می‏گوید:«دخلت علی ابی‏بکر اعوده فی مرضه الذی ممات فیه فسلمت و سألته به کیف به»؛ در هنگام بیماری ابوبکر همان بیماری که از آن درگذشت به عیادت او رفتم بر او سلام کردم و احوال او را پرسیدم.
پس از نقل جملاتی خطاب به او گفتم:«فو اللَّه ان علمناک الا صالحاً مصلحاً»؛ به خدا سوگند ما تو را مردی صالح و مصلح شناختیم.
ابوبکر پاسخ داد:«اما انی لا آملی الا علی ثلاث فعلتهن وددت انی فعلتهن و ثلاث وددت انی سألت رسول اللَّه(ص) عنهن»؛ من به واسطه سه کار که انجام داده‏ام، اندوهناکم و ای کاش این سه کار را انجام نمی‏دادم و این سه مطلب را از پیامبر(ص) می‏پرسیدم.

 


فاما الثلاث التی فعلتها و ددت انی لم اکن فعلتها فوددت انی لم اکن کشفت عن بیت فاطمه و ترکته و لو اغلق علی حرب»؛ اما آن سه کاری که انجام دادم و ای کاش انجام نمی‏دادم: ای کاش حریم خانه فاطمه را نمی‏شکستم و به آن حمله نمی‏بردم و او را به حال خودش رها می‏کردم و لو این که به سبب این کار جنگی صورت می‏گرفت.
در این روایت خلیفه اول تصریح می‏کند که ای کاش به خانه فاطمه(س) حمله نمی‏بردم و حریم آن خانه را نمی‏شکستم و این مطلب به خوبی مؤید حمله به خانه آن حضرت به خاطر رسیدن به خلافت است.
مقاتل بن عطیه می‏گوید: ابابکر بعد از آن که با تهدید و ترس و شمشیر از مردم بیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتی را به درب خانه علی و زهراعلیهماالسلام فرستاد. عمر هیزم را درِ خانه فاطمه جمع نمود و درب خانه را به آتش کشید، هنگامی که فاطمه زهرا علیهاالسلام پشت در آمد، عمر و اصحاب او جمع شدند و عمرآن چنان حضرت فاطمه علیهاالسلام را پشت در فشار داد که فرزندش را سقط نمود و میخ دربه سینه حضرت فرو رفت (و بر اثر آن صدمات) حضرت به (بستر) بیماری افتاد تا آن که ازدنیا رفت.»( الامامه والخلافه، مقاتل بن عطیه، ص۱۶۰ ـ ۱۶۱٫)

 


مسعودی (که برخی وی را سنی مذهب می دانند) نیز در قسمتی از کتاب خود آورده است:«فَوَجهُوا اِلی مَنْزلِهِ فَهَجَمُوا عَلَیْهِ وَ اَحْرَقُوابابَهُ… وَ ضَغَطُوا سَیدَهَ النساءِ بِالْبابِ حَتی اَسْقَطَتْ مُحْسِنا؛پس (عمر و همراهان) به خانه علی علیه السلام رو کرده وهجوم بردند، خانه آن حضرت را به آتش کشیدند؛ با در به پهلوی سیده زنان عالم زدند؛چنان که محسن را سقط نمود.»( اثبات الوصیه، مسعودی، (چاپ بیروت) ص۱۵۳ و در برخی چاپها ص ۲۳ ـ ۲۴٫)
ابو بکر عبداللَّه بن محمد بن ابى شیبه ، شیخ و استاد بخارى ، در کتاب المصنف ، مى‏گوید : « آنگاه که بعد از رسول‏خدا ( ص ) براى ابوبکر بیعت مى‏گرفتند . على ( ع ) و زبیر براى مشورت در این امر نزد فاطمه ( س ) دختر پیامبر ( ص ) رفت و شد مى‏کردند . عمر بن خطاب با خبر گردید و بنزد فاطمه ( س ) آمد وگفت : اى دختر رسول خدا ( ص ) ! به خدا در نزد ما کسى از پدرت محبوبتر نیست و پس از او محبوبترین تویى ! ! وبه خدا قسم این امر مرا مانع نمى‏شود که اگر آنان نزد تو جمع شوند ، دستور دهم که خانه را با آنها به آتش کشند . اسلم گفت : چون عمر از نزد فاطمه ( س ) بیرون شد ، على ( ع ) و …به خانه بر گشتند . پس فاطمه ( س ) گفت : مى‏دانید که عمر نزد من آمد ، و به خدا قسم یاد کرده اگر شما ( بدون اینکه با ابوبکر بیعت کنید ) به خانه برگردید خانه را با شما آتش مى‏زند ؟ وبه خدا قسم که او به سوگندش عمل خواهد کرد » (کتاب المصنف ، ج ۷ ، ص ۴۳۲ ، حدیث ۳۷۰۴۵ ، کتاب الفتن ). ‏
همین مضمون را سیوطى در مسند فاطمه ، آورده است . (سیوطى ، مسند فاطمه ، ص ۳۶).
ابن عبدالبر ، در الاستیعاب ، نیز این داستان را نقل کرده است . (ابن عبدالبر ، الاستیعاب ، ج ۳ ، ص ۹۷۵). و

 


بلاذری در انساب الاشراف می نویسد: … و سپس با مشعلى بر در خانه فاطمه آمد و در جواب فاطمه که فرمود : آیا من نظاره‏گر باشم و تو خانه مرا آتش بزنى ؟ گفت : بلى . چنانکه بلاذرى مى‏گوید : « ابوبکر به على ( ع ) پیام فرستاد تا با وى بیعت کند امّا على نپذیرفت . پس عمر با مشعلى آمد ، فاطمه ( س ) ناگاه عمر را با مشعل در خانه‏اش یافت ، پس فرمود : یابن الخطّاب ! آیا من نظاره گر باشم وحال آنکه تو در خانه‏ام را بر من به آتش مى‏کشى ؟ ! عمر گفت : بلى، و آنچنان به این عمل مُصرّ هستم چنانکه پدرت بر دینی که آورده بود محکم بود ». ( بلاذرى ، انساب الاشراف ، ج ۱ ، ص ۵۸۶ ). ‏
ابوالفداء نیز مى‏گوید : « سپس ابوبکر، عمر بن خطاب را به سوى على و آنانکه با او بودند فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه ( س ) بیرون کند، وگفت : اگر از دستور تو سر باز زدند با آنان بجنگ . پس عمر مقدارى آتش آورد تا خانه را آتش زند . پس فاطمه ( س ) بر سر راهش آمد وفرمود : کجا ؟ اى پسر خطاب ! آمده‏اى تا کاشانه ما را به آتش کشى ؟ ! گفت : بلى. (ابوالفداء ، تاریخ ابى الفداء ج ۱ ص ۱۵۶ . دار المعرفه ، بیروت ).
احمد شهرستانی در الملل و النحل به نقل از نظام می نویسد: از جمله عقائد نظام آن بود که می گفت: عمر به خانه فاطمه حمله ور شده و فریاد می زد: خانه را با اهلش به آتش بکشید، در حالی که در خانه نبود مگر علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام. او در ادامه می نویسد: همانا عمر چنان ضربه ای به شکم فاطمه در روز بیعت زد که فاطمه جنین خود (محسن) را از شکم انداخت.( الملل و النحل، ج ۱، ص ۵۷، چاپ دارالمعرفه بیروت. قابل توجه اینکه نظام معتزلی از رؤسای مذهب معتزله در زمان خود بود که در سال ۲۳۱ از دنیا رفت).

 


یکی از علمای بزرگ سنى شافعی به نام جوینی از همه صریحتر به این مطلب اشاره کرده و می نویسد: از پیامبر اکرم ( ص ) نقل شده که فرمود : « چون به دخترم فاطمه مى‏نگرم بیاد مى‏آورم آنچه را که بعد از من بر سر او خواهد آمد و حال آنکه در خانه‏اش ذلّت وارد گردیده ، از وى هتک حرمت شده ، حقش غضب ، و ارثش منع شده ، پهلویش شکسته و جنینش سقط گردیده و او فریاد برمى‏آورد « یا محمداه » …پس او اولین کسى از اهل‏بیتم مى‏باشد که به من ملحق مى‏گردد ، پس بر من وارد مى‏شود ، محزون ، مکروب ، مغموم ، مقتول . . . » . ( فرائد السمطین ، ج ۲ ، ص‏۳۴ ، ۳۵ طبع بیروت). ‏
ذهبی در شرح زندگانی ابن ابی دارم از قول ابن حماد کوفی می نویسد: هنگامى با مشعل آتش براى تسلیت دختر پیامبر اکرم ( ص ) آمدند که وى « به محسن » باردار بود و تهاجم به خانه و … موجب قتل محسن طفلى که هنوز پا به دنیا ننهاده بود گردید . چنانکه ابن ابى دارم در ادامه می گوید: عمر لگدى بر حضرت زهرا ( س ) زد تا محسن سقط گردید.(سیر اعلام النبلاء ، ج ۱۵ ، ص ۵۷۸). ‏
ابن عبد ربّه می نویسد: پس عمر با شعله ای از آتش روانه خانه فاطمه شده تا آنجا را به آتش بکشد در این هنگام عمر با فاطمه برخورد کرده، فاطمه به وی گفت: ای پسر خطاب آیا برای آتش کشیدن خانه ما آمده ای، عمر گفت: آری، مگر آنکه با ابوبکر بیعت کنید…( العقد الفرید، ج ۵، ص ۱۳ و ۱۴، چاپ بیروت ۱۴۰۴)

 


ابن قتیبه دینورى آورده است: ابوبکر عمر را به سوى کسانى که بیعت نکردند و در خانه على تحصّن کردند، فرستاد. عمر به خانه على آمد و صدا زد ولى کسى بیرون نیامد. عمر هیزم خواست و گفت: قسم به آنکه جان عمر در دست اوست، یا باید بیرون بیایید و بیعت کنید و یا خانه را بر سر آنانکه در آن هستند آتش مى‏زنم. به او گفتند: فاطمه در آن است. عمر گفت: و لو فاطمه در آن باشد. …وقتى فاطمه صداى آنها را شنید، با صداى بلند فریاد کرد: «یا ابتاه» یا «رسول الله» پس از تو از پسر خطاب و پسر ابى قحافه چه‏ها که نکشیدیم. وقتى که گروه مهاجم گریه فاطمه را شنیدند. در حالى که گریه مى‏کردند برگشتند و دلشان به حال فاطمه سوخت ولى عمر و عده‏اى ماندند. على را بیرون آوردند و گفتند بیعت کن. على گفت: اگر بیعت نکنم چه مى‏کنید؟ گفتند: به خدا سوگند گردنت را مى‏زنیم(الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۳۰، تحقیق استاد على شیرى، منشورات رضى).
به هر حال آتش زدن درب خانه آنحضرت و نیز اذیتها و آزارهایی که در دوران کوتاه پس از پیامبر از سوی غاصبان خلافت دید واقعیتی است که قابل انکار نمی باشد و مصیبتی است که تا روز قیامت رنج و محنت آن از دل عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت بیرون نخواهد رفت.

 

 

 

منبع:پرسمان