مکتب احمد بن حنبل به دلیل نقل گرایی، حدیث گرایی و ظاهر گرایی، زمینه ای مناسب برای بهره برداری و نسبت دادن سلفیان به احمد بن حنبل را داراست و به همین علت نیز سلفیان، با این که اساساً مقلد نیستند، چاره ای ندارند جز آن که خود را به امام احمد بن حنبل منتسب بدانند.

تا پیش از احمد، غلبه در میان اهل سنت با اهل حدیث بود؛ اما فرقه ها و مذاهب گوناگون و متضادی در میان آن ها حاکم بودند. برخی از این فرقه ها عبارتند از:

  1. مرجئه، که قائل به عدم تلازم میان ایمان و عمل بودند؛
  2. ناصبی ها، که با علی علیه السلام و خاندانش دشمن بودند؛
  3. قدری ها، که کارهای بندگان را به انسان ها نسبت می دادند نه به خدا؛
  4. جهمی ها، که هر نوع صفت کمال را از خداوند سلب کرده بودند و به مخلوق بودن قرآن اعتقاد داشتند؛
  5. خارجی ها، که در مسأله ی تحکیم، علی علیه السلام را تخطئه کرده و از او، عثمان، طلحه، زبیر، عایشه و معاویه تبری می جستند؛
  6. واقفی ها، که در مسأله ی تحکیم در صفین و آفرینش قرآن از هر نوع اظهار عقیده خود داری می کردند؛
  7. قاعدی ها، که خروج بر پیشوایان ستمگر را لازم می دانستند، ولی خود بدان نمی پرداختند.

احمد بن حنبل در این فضای پرآشوب و پر از تضاد، با ارائه ی اصول خاص، همه ی این اندیشه های مخالف را از میان برد و اصول ثابت اهل حدیث را رقم زد. او در اعتقادات به کاربرد عقل باور نداشت و می کوشید همه چیز را با نقل ثابت کند.

به نظر او، علم کلام «منکر» و پرداختن به آن نیز منکر است؛ همچنین رسیدن به نتایج آن در زمینه ی عقاید و حتی هم نشینی با اهل کلام نیز منکر است؛ هر چند دلایل عقلانی آن ها برای دفاع از اسلام باشد.

در این میان، نکته ای که نباید فراموش کرد، این واقعیت است که باید میان اندیشه ی احمد بن حنبل و سلفیانی مانند «ابن تیمیه» تفاوت هایی قائل شد؛ هر چند روش شناسی و معرفت شناسی احمد سر انجامی جز فرو رفتن در گرداب تجسیم و تشبه ندارد، اما خود احمد در بحث عقاید نظریه هایی مخالف با اندیشه ی تجسیم و تشبیه ارائه کرده است. برای نمونه، «رزق الله بن عبدالوهاب تمیمی» (۴۰۰ تا ۴۸۸ ق)، رئیس حنبلیان در زمان خود گفته است که احمد منکر وجود جهت برای باری بوده است؛ زیرا جهات از ماسوای خود خالی هستند. بیهقی نیز در «مناقب امام احمد» و ابن جوزی در «دفع شبه التشبیه» از ابوالفضل تمیمی نقل کرده اند که گفته است:

“احمد باور کسانی را که خدا را جسم می نامیده اند انکار کرده و گفته است: اسم ها از شریعت و لغت گرفته شده اند و اهل لغت این اسم را برای چیزی وضع کرده اند که دارای طول و عرض و شکل و ترکیب و صورت و عناصر باشد؛ در حالی که خداوند سبحان از همه ی این ها بر کنار است؛ بنابراین جایز نیست که جسم نامیده شود، به خاطر بر کنار بودنش از معنی جسمیت؛ و در شریعت هم چنین اسمی برای او نامیده، پس نام گذاری به آن باطل است.” (الندید بمن عدد التوحید، ص۲۰)

 TasvirShakhesHanbal02

TasvirShakhesHanbal03

اما با وجود همه ی این سخنان، شکی نیست که نقل گرایی و حدیث گرایی، زمینه و بستر مناسبی برای رشد اندیشه های تجسیمی و تشبیهی است که متأسفانه پس از احمد، بسیاری از حنبلیان و در رأس آنان، سلفیان از بربهاری تا محمدبن عبدالوهاب و پیروانش در آن گرفتار شدند.

و در مجموع، اندیشه های اعتقادی احمد هرچه بود، چندان دوام نیاورد و با ظهور چهره هایی مانند «ابوالحسن اشعری» و «ابومنصور ماتریدی»، اندیشه های او به فراموشی رفت و غالب اهل سنت در عرصه ی مباحث اعتقادی، پیروان این دو مذهب کلامی شدند و مذهب حنبلی تنها در عرصه ی فقه باقی ماند.