تا که به دل زد سپاه عشق شبیخون
مدح امام حسن مجتبی علیه السلام؛ شاعر: الهی قمشه ایتا که به دل زد سپاه عشق شبیخونریخت شبی آبم از دو دیده شبی خونعاشقم و زار و بیقرار و پریشانناله ز بیداد هجر چون ...
تا که به دل زد سپاه عشق شبیخونریخت شبی آبم از دو دیده شبی خونعاشقم و زار و بیقرار و پریشانناله ز بیداد هجر چون ...
چو بخت سرکشم از خواب ناز شد بیداردر انتظار به من داد مژدهی دیداربه آن امید بهین کار من مشاهده بودکه جلوه کرد به کاشانه ...
هر کجا سایه فکن آن مه پروین ذقن استدر نظر پرتو خورشید سما بی ثمن استجمع را شمع چو از چهره نقاب اندازددوشِ پروانه ز ...
شها تویی که ولیّ خدای ذوالمننیخدیو کشور دینی و خسرو زمنیز رتبه علت ایجاد ممکنات توییکه چارمین نفر ای شه از آل پنج تنیمحمدی، نَه، ...
حق، باز گلستان را آراست به زیبایبر هر لب جو سروی، برخاست به رعناییچشم از همه سو نرگش، بگشود به شهلاییسنبل به دلاویزی، زنبق به ...
در سحرگاه شب نیمه ماه رمضانچهره ماه تمامی ز افق گشت عیانوه چه ماهی! که چو خورشید بود نورافشانکز فروغش متجلی شده آفاق جهانوه چه ...
روزنی باز کن! صدایم کن!لختی از خاکیان، جدایم کنای کریم مدینه! منتظرمبه افقهای سبز خود ببرممادرت: آب و، مادرت: خورشیدمادرت: ماه بود، می تابیدمادرت: موج، ...
سبط اکبر، ولی الله اجل، جلِّ علاهدُرَّهُ التاج نبی ـ صَیَّرنا الله فداه!نفی لامُنتَقض از او شد و، از الا اللهکه وِرا ذات، به توحید ...
مطلع الانوار اینک، صفحه گلزار شدصحفه گلزار اینک، مطلع الانوار شدجلوه دلدار ظاهر، از در و دیوار شداز در و دیوار ظاهر، جلوه دلدار شدقم! ...
ای فلک رفعت و عرش مکین!تاجوَر کشور شرع مبینای یکمین پور شه لافتیوی به پیمبر تو دوم جانشینشیر هجا، بحر سخا، کوه حلمنور خدا، شمع ...
خسته ام، خسته ازین درد، خدا می داند آری از مردم نامرد، خدا می داندکوفه در کوفه، جفا کاری شان یادم هستآه! یک عمر خطا ...
اگر فروغ تو تابد به مهر چرخ مطبَّقبلند می شود از نای ذرّه بانگ انا الحقگرفته مذهب اسلام از وجود تو، شوکتگرفته دین محمد ز ...
حوادث: آتش و، ما: خار و، غم: دود و، سرا: بیدراز آن روزم سیه، دل تیره، لب خشک است و مژگان ترچه باشد زیر گردون ...
نه هرکس شد مسلمان می توان گفتش که سلمان شدکز اول بایدش سلمان شود و آنگه مسلمان شدنه هر سنگ ار بدخشان است، لعلش می ...