خیام آشنا، از آتش بیگانه می سوزد
شهادت امام حسین علیه السلام؛ شاعر: علی انسانیخیام آشنا، از آتش بیگانه می سوزد کبوترهای بی بال حرم را لانه می سوزد چه غوغایی است؟ در این دشت ماتم زا؟ نمی دانم ...
خیام آشنا، از آتش بیگانه می سوزد کبوترهای بی بال حرم را لانه می سوزد چه غوغایی است؟ در این دشت ماتم زا؟ نمی دانم ...
پدر! آخر چرا دنیا به ما آسان نمی گیرد؟غروب غربت ما از چه رو پایان نمی گیرد؟ پدر! حالا که تو در آسمان هستی بپرس از ...
شب است و دشت، هیاهوی مبهمی دارد ستاره سوخته ای ، صحبت از غمی دارد شب است و بر لب شطّ فرات ، زمزمه ای ...
ملک را زین مصیبت اشک غم در دامن است امشب فلک را زآتش ماتم شرر در خرمن است امشب خدا را ای صبا با خاتم پیغمبران ...
اگر صبح قیامت را شبی است ، آن شب است، امشب طبیب از من ملول و جان ز حسرت بر لب است، امشب فلک! از ...
پرده بر میدارد امشب، آفتاب از نیزه ها میدمد یک آسمان خورشیدِ ناب از نیزه ها میشناسی این همه خورشید خونآلود را آه! ای خورشید ...
خم شد گذاشت روی زمین گوشواره را تا قدری التیام دهد، گوش پاره را آتش گرفته گوشه ی دامان کوچکش آبی نبود، چاره کند این ...
چون شاه دین،هوای شهادت به سر گرفتتاج سعادت از سر خود چرخ برگرفت گیتی کمیت تیز تکش را کشید تنگدست فضا عنان و رکابش، قدرگرفت از سوی ...
نمی گویم،که از سم ستورانش بدن،چون شدهمی گویم،که صحرا پاک از آن تن،غرقه در خون شد نمی گویم،به خرگاهش چه کردند از پس کشتنهمی گویم،که دود ...
الحق نماز آن به در بی نیاز کردکز خون وضو گرفت و به مقتل نماز کرد عشق از شَهِ شهید بیاموز کانچه داشت از جان و دل ...
اگرچه باغ پر از لاله ی تو پرپر شدزمین برای همیشه شهید پرور شد زمین برای همیشه به قصد یاری تو تمام پاسخ آن پرسش معطرشد زمین به ...
نامه بنوشتند تا در کوفه مهمانش کنند یا بر او بندند آب و منع از نانش کنند نامه بنوشتند بر آن کعبه کآرندش نماز یا ...
برزخم های پیکرت ار اشک مرهم استپس گریه تا به حشر بر آن زخم ها کم است زآن ناوکی که بر دلت آمد زشست کینخون دل ...
روزی چنان؛ به یاد، زمین و زمان نداشتجوری ستاره کرد، که خود در گمان نداشت دانی دراز بود چرا روز قتل شاه؟زیرا که قوّت حرکت؛ آسمان، ...