برزخم های پیکرت ار اشک مرهم است

پس گریه تا به حشر بر آن زخم ها کم است

 

زآن ناوکی که بر دلت آمد زشست کین

خون دل از دو دیده ،روانم دمادم است

 

زان تیغ کین به فرق تو تا حشر، خاک غم

بر فرق ما همین نه که بر فرق عالم است

 

از پیچ وتاب تشنگی ات برلب فرات

چشم جهانیان همه چون دجله ویم است

 

تنها همین فرات، نشد از خجالت آب

از روی تو فرو به زمین رفته زمزم است

 

ای تشنه ای!که ازاثر اشک ماتمت

تاروز حشرگلشن دین سبز وخرم است

 

از بس مصیبت توعظیم اوفتاده است

نام تو وشکسته دلی هر دو با هم است

 

بر فرق وحلق اکبر واصغر چوبنگرم

هریک مصیبتش به دل از هریک اعظم است

 

زین غم به چرخ چارم ودر هشت باغ خلد

گریان وزار مریم وعیسی بن مریم است

 

هردل که در غم تو بود خرم است وشاد

خرم دلی مباد! که فارغ از این غم است

 

شادی به ما همین نه محرم حرام کرد

هرمه به یاد روی تو بر ما محرم است

 

گویند در بهشت برین جای گریه نیست

گرنیست گریه برتو مرا جای ماتم است

 

هرجا که هست ذکر تو آن جا بهشت ماست

جای که نیست یاد تو، آن جا جهنم است

 

عهدی که با تو بسته (وفایی)،به عهد پیش

صد شکر!کز وفای توآن عهد،محکم است

 

بر وعده ی وفای تو، باشد امیدوار

کآیی ز لطف برسر او ، گاه احتضار

 

شاعر: وفایی شوشتری