گروه ضربت
شهید حاج احمد متوسلیان«… با احمد متوسّلیان بعد از پیروزی انقلاب آشنا شدم. آن روزها او در منطقهی ۶ سپاه تهران – معروف به سپاه خیابان خردمند – ...
«… با احمد متوسّلیان بعد از پیروزی انقلاب آشنا شدم. آن روزها او در منطقهی ۶ سپاه تهران – معروف به سپاه خیابان خردمند – ...
«… توی یک شرکت خصوصی کار میکرد و رفته بود خرمآباد. آن جا درگیر کار پخش اعلامیه بود که او را با دو نفر دیگر ...
در پروندهی کلاسه ۶۴۴۳ دایرهی اطلاعات شهربانی خرمآباد ممهور به مهر «خیلی محرمانه» به شرح ذیل میخوانیم:وزارت کشور شماره: ۳۱۸ – ۲۸ – ۵۷شهربانی ...
پس از خاتمهی خدمت سربازی در ۱۶ آبان ۱۳۵۵ و طی آزمون سراسری، وارد دانشگاه علم و صنعت تهران شد. رشتهی تحصیلی انتخابی احمد، مهندسی ...
احمد سال ۱۳۵۳، موفق به اخذ مدرک دیپلم فنی شد و در شانزدهم آبان سال ۱۳۵۳ به خدمت زیر پرچم احضار گردید. پس از اعزام ...
برای تشییع پیکرش همه آمده بودند. حتی آنهایی که اسماعیل را خوب نمیشناختند. تابوت اسماعیل فقط بر دوش مجاهدین عراقی حمل میشد؛ همانهایی که آزادیشان ...
برای شناسایی با ابویاسین تا نزدیکی عراقیها رفته بودند. گلوله پشت گلوله، خمپاره بود که بر زمین مینشست. یکی از همان گلولهها درست کنار اسماعیل ...
فرماندهی یکی از اردوگاهها که هنوز نمیتوانست رفتن اسرایش را به جنگ با کشور خودشان باور کند، تا آنجا به دنبال آنها آمده بود.وقتی عراقیها ...
اسماعیل از روی لیست چند اسیر را انتخاب میکند و میگوید: «میخواهم با اینها صحبت کنم.»صحبت با اسرا برای اسماعیل هم جالب است هم تأسف ...
طرحی به ذهنم رسیده که باید راجع به آن بیشتر فکر کنم.- چه طرحی؟- باید بیایم به قرارگاه و با بچهها صحبت کنم. شاید بشود ...
اسماعیل طی آن یک سال، کارها رابه سرانجام رسانده بود و حالا با آموزشها و تربیت نیروهای مختلف، ترور علما و مراجع برای گروهکها کار ...
اسماعیل از شوق آمدن چمران، دل توی دلش نبود مثل پسری که بعد از مسافرتی طولانی به نزد پدر بیاید، دکتر را در آغوش گرفت ...
عراقیها مشغول غارت روستا بودند که گروه چند نفرهی آنها از تپههای اطراف بالا آمدند. اسماعیل که تا آن موقع هنوز از جنگ و درگیری ...
و اسماعیل تازه فهمید پدر چند دقیقهای هست که او را زیر نظر دارد.- ببخشید شما هم افتادید توی زحمت، به هر حال پسر زن ...