ثقلین
TasvirShakhesshahidbakeri10

حمید به روایت همسر

شهید حمید باکری

حمید کسی نبود که آدم بتواند ندیده اش بگیرد. صبور، و به معنای واقعی کلمه سنگ صبور بود. کسی که آدم می‌توانست باش راحت زندگی ...

TasvirShakhesshahidbakeri9

خانه ساده و کوچکمان

شهید حمید باکری

یادم که به خانه‌ی ساده و کوچک‌مان، آن خانه‌ی قشنگ‌مان می‌افتد، دلم پر از غرور و شادی می‌شود. ما برای شروع زندگی‌مان از هیچ کس ...

TasvirShakhesshahidbakeri8

تسویه حساب

شهید حمید باکری

گاهی اگر فکر می‌کرد باید از من انتقاد کند کار خیلی جالبی می‌کرد. سجاده‌اش را برمی‌‌داشت می‌برد نمازش را می‌خواند و آن قدر سر سجاده‌اش ...

TasvirShakhesshahidbakeri6

وظیفه مادری

شهید حمید باکری

فکر می‌کرد همیشه باید مرا آزاد بگذارد تا من هم برای خودم فرصت رشد داشته باشم. این طور نبود که من کنار او باشم یا ...

TasvirShakhesshahidbakeri7

دفتر اشکالات

شهید حمید باکری

حمید بعد از ازدواج روی تمام کارهای من دقت داشت. روی نماز خواندنم، روی کارهای شرعی و مذهبی‌ام. اگر چیزی می‌دید می‌‌آمد می‌گفت. یک دفتری ...

TasvirShakhesshahid3

فقط دو دست لباس

شهید حمید باکری

رفتم چمدان لباس‌هام را آوردم که بازش کنم بگذارم‌شان جاهایی که باید. یک کارتن کتاب هم بود.حمید تا لباس‌ها را دید گفت «این همه لباس ...

TasvirShakhesshahidbakeri2

روح بزرگ حمید!

شهید حمید باکری

یک روز دیدم آمده دانشگاه دنبال من. چند بار همدیگر را آن‌جا دیده بودیم. برای من زیاد غیر عادی نبود که آمده. فقط وقتی تعجب ...

TasvirShakhesshahidbakeri1

رقیبم یا چریک؟!

شهید حمید باکری

حالا وقتش‌ست چشم ببندم بروم به گذشته، برسم به آن روزهای جوانی و یادم بیاید که اصلاً به ذهنم هم خطور نمی‌کرد که یک روز ...

TasvirShakhesshahidmahalati

جده‌ی سادات

شهید شیخ فضل الله محلاتی

می‌گفت «شکنجه‌گرم از آن دست سنگین‌ها بود که اگر می‌زد، چهار ستون بدن آدم می‌لرزید. اسمش کمالی بود. تا با خودم کار داشت، کاری باهاش ...

TasvirShakhesshahidmahalati

برادر شهید

شهید شیخ فضل الله محلاتی

یک بار رفت محلات و از آن‌جا رفت به دیدار یکی از خانواده‌های شهید که توی شهر خیلی معروف بودند. دایی‌ام هم باهاش رفته بود. ...

TasvirShakhesshahidmahalati

آهن گداخته

شهید شیخ فضل الله محلاتی

منش بنی‌صدر با حزب جمهوری اسلامی همخوانی نداشت و اختلاف‌ها زبانه کشید و آتش‌اش آمد دامن بابا را گرفت. بنی‌صدر توی سپاه هم مخالف خوان ...

TasvirShakhesshahidmahalati

تجدیدی

شهید شیخ فضل الله محلاتی

درس خوندن برای همه بالا و پایین زیاد دارد. برای من هم داشت. برای برادرم هم داشت. یعنی گاهی تجدید می‌شدیم. بابا زیاد سخت نمی‌گرفت ...

TasvirShakhesshahidmahalati

سرویس مدرسه

شهید شیخ فضل الله محلاتی

بابا از تحصیل برای هیچ کدام‌مان کم نگذاشت. شده بود از کسی پول قرض کند، اجازه نمی‌داد هر جایی و پیش هر کسی درس بخوانیم. ...

TasvirShakhesshahidmahalati

هیئت نطنزی‌ها

شهید شیخ فضل الله محلاتی

یادم است نطنزی‌های تهران یک هیأت خودمانی زده بودند و آمده بودند سراغ بابا که براشان منبر برود و مجلس‌شان را گرم کند. آن موقع‌ها ...

صفحه 17 از 96« بعدی...10...1516171819...304050...قبلی »