ظرف بنزین
شهید ناصر قاسمیتلفن زدیم. گفتیم: «حال همسرت خوب نیست. باید ببریمش بیمارستان.»گفت: شما برین منم میام.آمد. یک ساعتی ماند، بعد رفت بسیج.گفت: «شاید بچّه به این زودیها ...
تلفن زدیم. گفتیم: «حال همسرت خوب نیست. باید ببریمش بیمارستان.»گفت: شما برین منم میام.آمد. یک ساعتی ماند، بعد رفت بسیج.گفت: «شاید بچّه به این زودیها ...
بالاخره ماشین تعمیر شد. ولی هوا روشن شده بود. باید منتظر میشدیم تا دوباره تاریک بشود.بهمنی گفت: «نمیتوانیم بمانیم. من تو خط خیلی کار دارم.»گفتم: ...
سیّد مجتبی علمدار یکی از شهیدان نام آشناست، که سالیانی پس از دفاع مقدس به شهادت رسید. او مداحی دل سوخته، جوانی وارسته و بسیار ...
روزی به پایگاه دزفول زنگ زد و گفت: «اگر امکان دارد به تهران بیایید. با شما کار دارم.»گفتم: خیر است إنشاءالله. آیا مشکل خاصی پیش ...
پاکسازی منطقهی ناامن «نصرت آباد» از لوث وجود اشرار به جهت تأمین امنیت مردم از اهمیّت ویژهای برخوردار بود. یک شب که چند تن از ...
دهنوی بازنشستهی شهربانی بود. با وجود اینکه زمان طاغوت خدمت کرده بود، کل قرآن را از حفظ بود. هرگز نماز شب را ترک نمیکرد.گاهی که ...
شب عملیّات پس از نماز مغرب و عشا، گردانهای غواصی را به خط کردیم تا به نقطهی رهایی ببریم، دیدیم علی عابدینی – فرمانده گردان ...
یک بار، رزم شبانه گذاشته بودیم و بچّهها را آموزش میدادیم. همه کلاه آهنی داشتند، یکی از رزمندهها که قصد پریدن از کانال را داشت ...
شب عملیّات فرا رسید، قرار شد، هنگام غروب بچّهها نمازشان را بخوانند و حرکت کنند. نماز مغرب شروع شد. حدود ربع ساعت طول کشید، از ...
به من گفت: «برادر مهدی! انسان از شیطان هیچگاه نباید غافل شود و همهی برکات را باید از جانب خدا بداند.»نقل میکرد که من به ...
شب «عملیّات فاو»، شهید حمید صالحنژاد تمام گردان را در تاریکی شب جمع کرد و به آنها گفت: «فردا عملیّات است. هر کس از ته ...
شهید میثمی در پاسخ برادری که از او توصیه و نصیحتی خواسته بود، گفت: «خودتان را محک بزنید، ببینید وقتی کار خیری به دست شما ...
محمد باقری برادر سردار شهید «حسن باقری» میگوید: بعد از عملیّات بیت المقدّس که اسرائیل به جنوب لبنان حمله کرد، از طرف سپاه قرار شد ...
از خصوصیّات دیگر شهید جعفرزاده این بود که ارادهای قوی داشت. به عنوان مثال؛ اوایل که برای تشکیل واحد تخریب، نیرو جذب میکردیم، بچّهها را ...